قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره زخرف» ثبت شده است

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ق.ظ

495. صفحه 495


پنجم اردیبهشت :


نفیسه :

(آیه 74)- آرزو داریم بمیریم و از عذاب راحت شویم! در اینجا سرنوشت مجرمان و کافران در قیامت تشریح شده تا در مقایسه با سرنوشت شوق انگیزى که مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد.
نخست مى‏فرماید: «مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ).


(آیه 75)- ولى از آنجا که ممکن است «عذاب دائم» با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجا از شدت آن کاسته گردد آیه شریفه مى‏افزاید: «هرگز عذاب آنها تخفیف نمى‏یابد (و هیچ گونه راه نجاتى براى آنان نیست) و در آنجا از همه چیز مأیوسند» (لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).
و به این ترتیب عذاب آنها هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت.


(آیه 76)- در این آیه این نکته را خاطر نشان مى‏سازد که این عذاب دردناک الهى چیزى است که آنها خود براى خویش فراهم ساخته‏اند، مى‏فرماید:
«ما به آنها ستمى نکرده‏ایم ولى آنها خود ستمکار بوده‏اند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ). آرى! قرآن سرچشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مى‏شمرد نه مسائل پندارى که گروهى براى خود درست کرده‏اند.


(آیه 77)- سپس به بیان گوشه دیگرى از بیچارگى آنها پرداخته، مى‏گوید:
«آنها فریاد مى‏کشند: اى مالک دوزخ (اى کاش) پروردگارت ما را بمیراند» تا از این عذاب دردناک آسوده شویم! (وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ).
با این که هر کس از مرگ مى‏گریزد و خواهان ادامه حیات است، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مى‏آورد که از خدا تمناى مرگ مى‏کند، و این چیزى است که اگر در دنیا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مى‏کنند.
اما چه سود که مالک دوزخ به آنها پاسخ «مى‏گوید: شما در اینجا ماندنى هستید» و نجاتى حتى از طریق مرگ وجود ندارد (قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ).


(آیه 78)- در این آیه که در حقیقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ مى‏گوید: «ما حق را براى شما آوردیم، ولى اکثر شما از حق کراهت دارید» و در برابر آن تسلیم نیستید (لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
تعبیر به «حق» معنى گسترده‏اى دارد که همه حقایق سرنوشت ساز را شامل مى‏شود هر چند در درجه اول مسأله توحید و معاد و قرآن قرار دارد.
این تعبیر در حقیقت اشاره به این است که شما تنها با پیامبران الهى مخالف نبودید اصلا شما مخالف حق بودید، و این مخالفت، عذاب جاویدان را براى شما به ارمغان آورد.


(آیه 79)- در این آیه گوشه‏اى از کراهت و بیزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعکس ساخته، مى‏فرماید: «بلکه آنها تصمیم محکمى (بر توطئه) گرفتند ما نیز اراده محکم و تغییر ناپذیرى (در باره آنها) داریم» (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ).
آنها توطئه‏ها چیدند تا نور اسلام را خاموش کنند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را به قتل رسانند، و از هر طریقى بتوانند ضربه بر مسلمین وارد کنند. ما نیز اراده کرده‏ایم آنها را در این جهان و جهان دیگر سخت کیفر دهیم.


(آیه 80)- این آیه در حقیقت بیان یکى از علل توطئه گریهاى آنهاست، مى‏فرماید: «آیا آنها مى‏پندارند که ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنها را نمى‏شنویم»؟ (أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ).
ولى چنین نیست، هم ما مى‏شنویم، و هم «رسولان و (فرشتگان) ما نزد آنان حاضرند و (نجواى آنها را) مى‏نویسند» (بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ).


(آیه 81)- از آنجا که در آیات گذشته، مخصوصا در آغاز سوره گفتگو از مشرکان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا در میان بود. در اینجا از طریق دیگرى براى نفى این عقاید باطل وارد شده مى‏فرماید: به آنها که دم از وجود فرزندى براى خدا مى‏زنند «بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستین کسى بودم که به او احترام مى‏گذاردم و از وى اطاعت مى‏کردم» (قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ).
زیرا از همه شما ایمان و اعتقادم به خدا بیشتر و معرفت و آگاهیم فزونتر است، و من قبل از شما به فرزند او احترام مى‏گذاردم از وى اطاعت مى‏کردم.


(آیه 82)- بعد از این سخن به دلیل روشنى بر نفى این ادعاهاى واهى پرداخته، مى‏فرماید: «منزه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش از توصیفى که آنها مى‏کنند» (سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
کسى که مالک و مدبر آسمانها و زمین است و پروردگار عرش عظیم مى‏باشد، چه نیازى به فرزند دارد؟


(آیه 83)- سپس به عنوان بى‏اعتنائى و تهدید این لجوجان که خود نوعى دیگر از روش بحث با این قماش افراد است مى‏افزاید: «اکنون (که چنین است) آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه‏ور باشند، و سرگرم بازى! تا روزى را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند» و میوه‏هاى تلخ اعمال و افکار زشت و ننگین خود را بچینند (فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).این همان یوم موعودى است که در سوره بروج آیه 2 به آن سوگند یاد شده است: «وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ» سوگند به روز موعود [روز رستاخیز]».


(آیه 84)- این آیه و آیه بعد ادامه سخن پیرامون مسأله توحید است که از یک نظر نتیجه‏اى است براى آیات قبل و از یک نظر دلیلى براى تحکیم و تکمیل آن و در آن هفت توصیف براى خداوند آمده است که همه در تحکیم مبانى توحید مؤثر است.
نخست در مقابل مشرکان که براى آسمان و زمین اله و معبود جداگانه قائل بودند و حتى خداى دریا، خداى صحرا، خداى جنگ و خداى صلح، و خدایان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند، مى‏فرماید: «او کسى است که در آسمان معبود است و در زمین معبود» (وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ).
سپس در توصیف دوم و سوم مى‏افزاید: «او حکیم و علیم است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).
تمام کارهایش روى حساب و حکمت است، و از همه چیز آگاه و با خبر، و به این ترتیب اعمال بندگان را به خوبى مى‏داند و بر طبق حکمتش آنها را پاداش و کیفر مى‏دهد.


(آیه 85)- در چهارمین و پنجمین توصیف، از برکات فراوان و دائم وجود او و مالکیتش نسبت به آسمانها و زمین سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «پر برکت و زوال ناپذیر است کسى که مالک آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است مى‏باشد» (وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما).
و بالاخره در ششمین و هفتمین توصیف مى‏افزاید: «آگاهى از قیام قیامت مخصوص ذات اوست، و همگى به سوى او باز گردانده مى‏شوید» (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بنابراین اگر خیر و برکتى مى‏خواهید از او بخواهید نه از بتها چرا که سرنوشت شما در قیامت به دست اوست، و مرجع شما در آن روز تنها خداست.


(آیه 86)- چه کسى قادر بر شفاعت است؟ در اینجا همچنان سخن درباره ابطال عقیده شرک و سرانجام تلخ مشرکان است، و با دلائل دیگرى بطلان اعتقاد آنها را آشکار مى‏سازد، نخست مى‏فرماید: اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ این معبودان مى‏روند باید بدانند که «معبودانى که آنها غیر از خدا مى‏خوانند مالک و قادر بر هیچ گونه شفاعتى نیستند» (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ).
ولى از آنجا که در میان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند در ذیل آیه آنها را استثنا کرده، مى‏فرماید: «مگر کسانى که شهادت به حق داده‏اند» (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ).
ولى چنان نیست که آنها براى هرکس، هر چند بت‏پرست و مشرک و منحرف از آیین توحید باشد شفاعت کنند، بلکه «آنها به خوبى مى‏دانند» براى چه کسى اجازه شفاعت دارند (وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).


(آیه 87)- سپس از معتقدات خود مشرکان گرفته، به آنها پاسخ دندان شکن داده، مى‏گوید: «و اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آنها را آفریده است؟ بطور مسلم مى‏گویند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
لذا در پایان آیه به عنوان ملامت و سرزنش مى‏گوید: «اکنون (که چنین است) چگونه از عبادت خدا به سوى غیر او بازگردانده و منحرف مى‏شوند»؟! (فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ).


(آیه 88)- این آیه از شکایت پیامبر در پیشگاه خدا از این قوم لجوج و بى‏منطق سخن گفته، مى‏فرماید: «آنها چگونه از شکایت پیامبر (در پیشگاه خداوند) که مى‏گوید: پروردگارا! اینها قومى هستند که ایمان نمى‏آورند» غافل مى‏شوند؟ (وَ قِیلِهِ یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ).
او مى‏گوید: من شب و روز با آنها سخن گفتم، از طریق بشارت و انذار وارد شدم، سرگذشت دردناک اقوام پیشین را براى آنها بر شمردم، و آنچه گفتنى بود، گفتم اما با این همه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ایمان نیاوردند، تو مى‏دانى و آنها.


(آیه 89)- و در آخرین آیه به او دستور مى‏دهد: «اکنون (که چنین است) از آنها روى برگردان» (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ).
در عین حال روى گردانى تو به معنى قهر و جدائى توأم با خشونت و پرخاشگرى نباشد بلکه «به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ قُلْ سَلامٌ).
نه سلامى به عنوان دوستى و تحیت، بلکه به عنوان جدائى و بیگانگى.
این سلام در حقیقت شبیه سلامى است که در آیه 63 سوره فرقان آمده است: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» هنگامى که جاهلان آنها را (با سخنان زشت خود) مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مى‏گویند: سلام» سلامى که نشانه بى‏اعتنایى توأم با بزرگوارى است.
با این حال آنها را با جمله‏اى پرمعنى تهدید مى‏کند، تا گمان نکنند این جدائى و وداع دلیل بر آن است که خدا کارى با آنها ندارد، مى‏فرماید: «اما به زودى خواهند دانست» (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
آرى! خواهند دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناکى با لجاجتهاى خود براى خویشتن فراهم ساخته‏اند؟!



درسهایی از سوره مبارکه زخرف



85-و تبارک الذی له ملک السماوات و الارض
13-به هنگام سوار شدن بر مرکب برای سفر ،خدا را سپاس گوییم و به یاد سفر نهایی باشیم.
16-دختر پنداشتن فرشتگان که معمولا در نقاشیها و تصاویر نیز دیده میشود،نوعی خرافه ی شرک آلود است.
22-پیروی از آداب و رسوم و عقاید نیاکان اگر مستند به عقل و کتاب آسمانی نباشد ،محکوم است.
25-پایان کار مهم است نه جلوه های زودگذر.
37-بدتر از انحراف عملی ،انحراف فکری است.
40-قرین شدن شیطان سبب کری و کوری باطنی میشود.
67-تمام دوستیهایی که براساس تقوا نباشد به دشمنی تبدیل میشود.
84-حکمت غیر از علم است.چه بسیار عالمانی که اهل حکمت نیستند،دانش دارند اما بینش ندارند.خداوند هم علیم است و هم حکیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۳۷
* مسافر
شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۳۶ ق.ظ

494 .صفحه 494


چهارم اردیبهشت :



نفیسه :


(آیه 61)- این آیه اشاره به یکى از ویژگیهاى حضرت مسیح است مى‏فرماید: «او (عیسى) سبب آگاهى بر روز قیامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ).
یا از این جهت که تولد او بدون پدر دلیلى است بر قدرت بى‏پایان خداوند که مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مى‏شود.
و یا از این نظر که نزول حضرت مسیح از آسمان طبق روایات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مى‏گیرد و دلیل بر نزدیک شدن قیام قیامت است.
به هر حال به دنبال آن مى‏فرماید: قیام قیامت قطعى و وقوع آن نزدیک است «و هرگز شک و تردید از ناحیه آن به خود راه ندهید» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقیده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قیامت رفتار نکنید.
 «و از من پیروى کنید که این راه مستقیم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).


(آیه 62)- ولى شیطان مى‏خواهد پیوسته شما را در غفلت و بى‏خبرى نگهدارد، به هوش باشید «شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) باز ندارد، چرا که او دشمن آشکارى براى شماست» (وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست یک بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار دیگر به هنگامى که سوگند یاد نمود که همه فرزندان آدم جز «مخلصین» را گمراه خواهد ساخت.


(آیه 63)- در آیات گذشته به گوشه‏اى از ویژگیهاى زندگى حضرت مسیح اشاره شد در اینجا مى‏فرماید: «هنگامى که عیسى با در دست داشتن بینات (معجزات و آیات الهى) آمد، گفت: من براى شما حکمت آورده‏ام و (آمده‏ام) تا بعض امورى را که در آن پیوسته اختلاف دارید براى شما تبیین کنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِیسى‏ بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«حکمت» به تمام عقائد حق، و برنامه‏هاى صحیح زندگى- که انسان را از هرگونه انحراف در ایمان و عمل باز مى‏دارد، و به تهذیب نفس و اخلاق او مى‏پردازد- اطلاق شده است.
این حکمت علاوه بر اینها هدف دیگرى نیز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است که وجود آنها نظام جامعه را به هم مى‏ریزد، و مردم را سرگردان و بیچاره مى‏کند، و لذا حضرت مسیح در متن سخنانش روى این مسأله تکیه مى‏نماید.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «اکنون (که چنین است و محتواى دعوت من این است) تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 64)- سپس براى این که هرگونه ابهامى را در زمینه عبودیت خود بر طرف سازد مى‏گوید: «بطور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شماست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ).
من نیز در تمام وجود و هستیم همانند شما نیازمند به خالق و مدبرى هستم،او مالک من و راهنماى من است.
و براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «اکنون (که چنین است) او را پرستش کنید» (فَاعْبُدُوهُ). چرا که غیر او لایق پرستش نیست، همه مربوبند و او ربّ است.
باز هم سخن خود را با جمله دیگرى تأکید مى‏کند تا جاى هیچ بهانه‏اى باقى نماند مى‏گوید: «این است صراط مستقیم» (هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
آرى! راه راست همان راه عبودیت و بندگى پروردگار است، راهى است که انحراف و اعوجاج در آن نیست.


(آیه 65)- اما عجب این که با این همه تأکیدات باز هم «گروههایى از میان آنها (درباره مسیح) اختلاف کردند» (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ).
بعضى او را خدا مى‏پنداشتند که به زمین نازل شده! بعضى دیگر فرزند خدایش مى‏خواندند.
بعضى او را یکى از اقنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن و روح القدس) مى‏دانستند.
تنها گروهى که در اقلیت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مى‏شمردند، ولى سرانجام عقیده اکثریت غالب شد مسأله تثلیث و خدایان سه گانه، جهان مسیحیت را فرا گرفت.
در پایان آیه آنها را به عذاب دردناک روز قیامت تهدید کرده، مى‏فرماید: «واى بر کسانى که ستم کردند (و از صراط مستقیم منحرف شدند، واى بر آنها) از عذاب روز دردناک» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ).
آرى! روز قیامت روز دردناکى است، طول حسابش دردناک، عذاب و مجازاتش دردناک، حسرت و اندوهش دردناک، رسوائى و فضیحتش نیز دردناک است.


(آیه 66)- در انتظار چه هستید جز عذاب آخرت؟ در آیات پیشین سخن از بت پرستان لجوج، و همچنین منحرفان و مشرکان امّت عیسى بود، و در اینجا پایان کار آنها را مجسم کرده، مى‏فرماید: «اینها چه چیزى را انتظار مى‏کشند، جز این که ناگهان قیامت به سراغ آنها آید در حالى که متوجه نیستند»؟! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
این سؤال در حقیقت بیان حال واقعى این گونه افراد است، مثل این که در مقام مذمت فردى که گوش به نصیحت هیچ ناصح مشفقى فرا نمى‏دهد و عوامل نابودى خود را به دست خویش فراهم مى‏سازد مى‏گوییم: او تنها در انتظار مرگ خویش است!


(آیه 67)- سپس از حالت دوستانى که در مسیر گناه و فساد، و یا زرق و برق دنیا، دست مودت به هم مى‏دهند پرده برداشته، مى‏گوید: «دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران»! (الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ).
تبدیل شدن این گونه دوستیها به عداوت در آن روز طبیعى است، چرا که هرکدام از آنها دیگرى را عامل بدبختى و بیچارگى خود مى‏شمرد، تنها پرهیزکارانند که پیوند دوستى آنها جاودانى است، چرا که بر محور ارزشهاى جاودانى دور مى‏زند، و نتایج پر بارش در قیامت آشکارتر مى‏شود.


(آیه 68)- این آیه در حقیقت تفسیرى است براى اوصاف و حالات «متقین» و بیانى است از سرنوشت پرافتخار آنها.
در آن روز خداوند به آنها مى‏گوید: «اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه اندوهگین مى‏شوید» (یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
چه پیام جالبى! پیامى بدون واسطه از سوى خداوند، پیامى که با بهترین توصیفها آغاز مى‏شود، اى بندگان خدا! پیامى که مهمترین نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مى‏کند، پیامى که هرگونه غم و اندوه از گذشته را از دل مى‏زداید، آرى این پیام داراى چهار مزیت بالاست.


(آیه 69)- در این آیه این پرهیزکاران و بندگان گرامى را با دو جمله دیگر مشخصتر ساخته، مى‏فرماید: «همان کسانى که به آیات ما ایمان آوردند و (در برابر فرمان و دستور ما) تسلیم بودند» (الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ).



(آیه 70)- آنچه دل بخواهد و چشم از دیدنش لذت برد ...! در اینجا پاداش بندگان خالص خدا و مؤمنان صالحى را که در آیات قبل توصیف آنها به میان آمده بود بیان مى‏کند، و بهشت جاویدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نوید مى‏دهد.
نخست مى‏فرماید: از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مى‏شود «وارد بهشت شوید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ).
به این ترتیب پذیرایى کننده واقعى از آنها خداست.
سپس به نخستین نعمت اشاره کرده، مى‏افزاید: «شما و همسرانتان» (أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ).
روشن است بودن در کنار همسران با ایمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان که اگر در اندوه دنیا شریک بودند در شادى آخرت نیز شریک باشند.
سپس اضافه مى‏کند: «همگى غرق سرور و شادى باشید و «در نهایت شادمانى وارد بهشت شوید»! (تُحْبَرُونَ).


(آیه 71)- و در بیان سومین نعمت مى‏فرماید: «ظرفها (ى غذا) و جامهاى طلائى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مى‏گردانند» (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ).
آنها در بهترین ظروف، و از بهترین غذا، در نهایت آرامش و آسایش و صفا، و بدون هیچ دردسر پذیرایى مى‏شوند.
در مرحله چهارم و پنجم به دو نعمت دیگر اشاره مى‏کند که تمام نعمتهاى مادى و معنوى جهان در آن جمع است مى‏فرماید: «و در بهشت آنچه دلها مى‏خواهند و چشمها از آن لذت مى‏برد موجود است» (وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ).
به هر حال از آنجا که ارزش نعمت هنگامى است که جاودانى باشد، در ششمین توصیف، بهشتیان را از این نظر آسوده خاطر ساخته، مى‏فرماید: «شما جاودانه در آن خواهید ماند» (وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 72)- در اینجا براى این که روشن شود این همه نعمتهاى بهشتى را به «بها» مى‏دهند و به «بهانه» نمى‏دهند مى‏افزاید: «این بهشتى است که شما وارث آن مى‏شوید به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادید» (وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
اشاره به این که اعمال شما پایه اصلى نجات شماست، ولى آنچه دریافت مى‏دارید در مقایسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد که گویى همه را رایگان از فضل الهى به دست آورده‏اید!


(آیه 73)- در آخرین و هفتمین نعمت سخن از میوه‏هاى بهشتى است که از بهترین نعمتهاى الهى مى‏باشد، مى‏فرماید: «براى شما در بهشت میوه‏هاى فراوانى است که از آنها تناول مى‏کنید» (لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْها تَأْکُلُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۳۶
* مسافر
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ق.ظ

493 . صفحه 493


(آیه 48)- ما براى اتمام حجت، آیات خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم «و هیچ آیه‏اى و معجزه‏اى به آنها نشان نمى‏دادیم مگر این که از دیگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها).
و به این ترتیب بعد از معجزه «عصا» و «ید بیضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غیر اینها را به آنها نشان دادیم.
سپس مى‏افزاید: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نمودیم شاید (بیدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).


(آیه 49)- چنانکه در این آیه مى‏خوانیم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى که با تو کرده است بخوان (تا ما را از این درد و رنج و بلا و مصیبت رهایى بخشد، و) مطمئن باش که ما راه هدایت را پیش خواهیم گرفت»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ).
چه تعبیر عجیبى! از یک سو ساحرش مى‏خوانند، و از سوى دیگر براى رفع بلا دست به دامنش مى‏زنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدایت مى‏دهند!
آرى! سبک مغزان مغرور هنگامى که بر اریکه قدرت مى‏نشینند چنین است منطقشان و راه و رسمشان.


(آیه 50)- ولى به هرحال موسى به خاطر این تعبیرات نیش‏دار و موهن هرگز دست از هدایت آنها برنداشت، و از خیره سرى آنها مأیوس و خسته نشد، همچنان به کار خود ادامه داد بارها دعا کرد تا طوفان بلاها فرو نشیند و فرو نشست.
اما چنانکه آیه شریفه مى‏گوید: «هنگامى که عذاب را از آنها بر طرف مى‏ساختیم آنها پیمانهاى خود را مى‏شکستند و به لجاجت و انکار خود ادامه مى‏دادند» (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ).
اینها همه درسهایى است زنده و گویا براى مسلمانان و تسلیت خاطرى است براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند.
و نیز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت که آنها هرگز از فرعون و فرعونیان قویتر و قدرتمندتر نیستند، سرانجام کار آنها را ببینند و در عاقبت کار خویش بیندیشند.


(آیه 51)- اگر پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟
منطق موسى از یک سو، و معجزات گوناگونش از سوئى دیگر افکار توده‏هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت.
اینجا بود که فرعون با سفسطه بازى و مغلطه کارى مى‏خواست جلو نفوذ موسى را در افکار مردم مصر بگیرد، چنانکه قرآن مى‏گوید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمى‏گذرد؟) آیا نمى‏بینید؟» (وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
ولى موسى چه دارد؟ هیچ، یک عصا و یک لباس پشمینه!


(آیه 52)- سپس مى‏افزاید: «بدون شک من از این فرد که مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمى‏تواند فصیح سخن بگوید برترم» (أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ).
و به این ترتیب دو افتخار بزرگ براى خود (حکومت مصر، و مالکیت نیل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لکنت زبان) بیان کرد.
در حالى که موسى هرگز در آن زمان لکنت زبان نداشت، چرا که به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ 27) و مسلما دعایش مستجاب شد و قرآن نیز گواه بر آن است.


(آیه 53)- سپس فرعون به دو بهانه دیگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ یا این که چرا فرشتگان همراه او نیامده‏اند» تا گفتار او را تصدیق کنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ).
مى‏گویند فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید با دستبند و گردن بند طلا خود را زینت کنند.
اما پیامبران الهى با کناره گیرى از این مسائل مخصوصا مى‏خواستند این ارزشهاى کاذب و دروغین را ابطال کنند، و ارزشهاى اصیل انسانى یعنى علم و تقوا و پاکى را جانشین آن سازند.


(آیه 54)- در این آیه قرآن به نکته لطیفى اشاره مى‏کند، و آن این که: فرعون از واقعیت امر چندان غافل نبود، و به بى‏اعتبارى این ارزشها کم و بیش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحمیق کرد، و عقول آنها را) سبک شمرد در نتیجه از وى اطاعت کردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).
اصولا راه و رسم همه حکومتهاى جبار و فاسد این است که براى ادامه خود کامگى باید مردم را در سطح پائینى از فکر و اندیشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند.
چرا که بیدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فکرى ملتها بزرگترین دشمن حکومتهاى خودکامه و شیطانى است که با تمام قوا با آن مبارزه مى‏کنند! جالب این که آیه فوق را با این جمله تکمیل و پایان مى‏دهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
اشاره به این که این قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل نبودند تسلیم چنین تبلیغات و ترهاتى نمى‏شدند.
آرى! آنها فاسقانى بودند که از فاسقى تبعیت مى‏کردند.


(آیه 55)- این بود جنایات فرعون و فرعونیان و مغلطه کاریهایشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اکنون ببینیم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسلیم آنها در مقابل حق، سرانجام کار آنها به کجا رسید؟! مى‏فرماید: «اما هنگامى که ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم، و همه را غرق کردیم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
خداوند مخصوصا از میان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا که تمام عزت و شوکت افتخار و قدرتشان با همان رود عظیم نیل و شاخه‏هاى بزرگ و فراوانش بود که فرعون از میان تمام منابع قدرتش روى آن تکیه مى‏کرد.



(آیه 56)- در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از مجموع این سخن مى‏فرماید: «ما آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ).


(آیه 57)-
شأن نزول:
رسول خدا روزى براى گروهى از سران قریش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با دلائل منطقى (پیرامون بطلان بت‏پرستى) او را محکوم ساخت، سپس این آیه را بر آنها خواند «شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مى‏شوید».
بعد از این ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پیوست، «ولید بن مغیره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.
«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مى‏دیدم پاسخش را مى‏دادم، از او (محمد صلّى اللّه علیه و اله) بپرسید آیا درست است که همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟
اگر چنین است ما فرشتگان را مى‏پرستیم، و یهود «عزیز» را و نصارى «عیسى بن مریم» را (چه عیبى دارد که ما با فرشتگان و پیامبرانى چون عزیز و مسیح باشیم!) این سخن را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر کس دوست داشته باشد که معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، این بت‏پرستان در حقیقت شیاطین را مى‏پرستیدند، و هرچیز را که شیطان به آنها دستور مى‏داد».
اینجا بود که آیه 101 سوره انبیا نازل شد و نیز آیه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا ...) نازل گردید.
تفسیر:
کدام معبودان در دوزخند؟ قرآن در اینجا پیرامون مقام عبودیت حضرت مسیح و نفى گفتار مشرکان در باره الوهیت او و بتها سخن مى‏گوید که تکمیلى است براى بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون دعوت موسى و مبارزه او با بت‏پرستان فرعونى آمد.
نخست مى‏فرماید: «هنگامى که در باره فرزند مریم مثلى زده شد قوم تو از آن مى‏خندیدند» و روى گردان مى‏شدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ).
منظور از مثال همان است که مشرکان به عنوان استهزاء به هنگام شنیدن آیه شریفه «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غیر از خدا مى‏پرستید هیزم دوزخید» (انبیا/ 98) گفتند و آن این بود که عیسى بن مریم نیز معبود واقع شده و به حکم این آیه باید در دوزخ باشد چه بهتر که ما و بتهایمان نیز همسایه عیسى باشیم! گفتند و خندیدند و مسخره کردند!


(آیه 58)- سپس «گفتند: آیا خدایان ما بهتر است یا او [مسیح‏]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ).
ولى بدان آنها حقیقت را مى‏دانند «و این مثل را جز از روى جدال براى تو نزده‏اند» (ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا).
«بلکه آنها گروهى کینه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگیرى از حق به باطل متوسل مى‏شوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).


(آیه 59)- بلکه «او [مسیح‏] فقط بنده‏اى بود که ما نعمت به او بخشیدیم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث کردیم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ).
«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
او در تمام عمرش به مقام عبودیت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبودیت او دعوت کرد، و همان گونه که خودش مى‏گوید: «مادام که در میان امّت بود اجازه انحراف از مسیر توحید به کسى نداد»، بلکه خرافه الوهیت مسیح یا تثلیث را بعد از او به وجود آوردند.


(آیه 60)- در این آیه براى این که توهّم نکنند خدا نیازى به عبودیت و بندگى آنها دارد که اصرار بر ایمانشان مى‏کند مى‏فرماید: «اگر ما بخواهیم به جاى شما فرشتگانى در زمین قرار مى‏دهیم که جانشین شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ).
فرشتگانى که سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او کارى را نمى‏شناسند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۳۵
* مسافر
پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ق.ظ

492. صفحه 492



دوم اردیبشهت :


نفیسه :


(آیه 34)- در آیه قبل آمده بود اگر تمکن مالی کفار مانع گمراهی مردم نمیشد برای آنها خانه هایی با سقفهایی از نقره و نردبانهایی که از انها بالا بروند قرار میدادیم،سپس مى‏افزاید: علاوه بر این «براى خانه‏هاى آنان درها و تختهایى قرار مى‏دادیم که بر آن تکیه کنند» (وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ).


(آیه 35)- باز به این هم اکتفا نکرده مى‏افزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملى و زینت آلات» براى آنها قرار مى‏دادیم (وَ زُخْرُفاً).
تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایى مجلل و چند اشکوبه با سقفهایى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زینتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.
سپس مى‏افزاید: «اما همه اینها متاع زندگى دنیاى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).
کوتاه سخن این که سرمایه‏هاى مادى و این وسائل تجملاتى دنیا به قدرى در پیشگاه پروردگار بى‏ارزش است که مى‏بایست تنها نصیب افراد بى‏ارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوى بى‏ایمانى و کفر متمایل نمى‏شدند خداوند این سرمایه‏ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود  مى‏کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.
و از اینجا روشن مى‏شود که نه بهره‏مند بودن گروهى از کفار و ظالمان از این مواهب مادى دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضررى به ایمان و تقواى انسان مى‏زند، و این است تفکر صحیح اسلامى و قرآنى.


(آیه 36)- همنشین شیاطین! از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیا پرستانى بود که همه چیز را بر معیارهاى مادى ارزیابى مى‏کنند، در اینجا از یکى از آثار مرگبار دلبستگى به دنیا که بیگانگى از خداست سخن مى‏گوید، مى‏فرماید:
«و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطانى را به سراغ او مى‏فرستیم، پس همواره قرین اوست»! (وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ).
آرى! غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مى‏شود که شیطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرین او باشد، و رشته‏اى در گردنش افکنده، «مى‏برد هرجا که خاطر خواه اوست»!


(آیه 37)- سپس به دو امر مهم که شیاطین درباره این غافلان انجام مى‏دهند.
اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها [شیاطین‏] این گروه را از راه خدا باز مى‏دارند» (وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
هر وقت اراده بازگشت کنند سنگى بر سر راه آنها مى‏افکنند و مانعى ایجاد مى‏کنند تا هرگز به صراط مستقیم بازنگردند.
و آن چنان طریق گمراهى را در نظر آنها زینت مى‏دهند که: «گمان مى‏کنند هدایت یافتگان حقیقى آنها هستند»! (وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).


(آیه 38)- خلاصه این وضع همچنان ادامه پیدا مى‏کند انسان غافل و بى‏خبر در گمراهى خویش، و شیاطین در اضلال او تا هنگامى که پرده‏ها کنار مى‏رود، و چشم حقیقت بین او باز مى‏شود، «تا زمانى که نزد ما حاضر مى‏شود (مى‏بیند ولى و قرینش همچنان با اوست، همان کسى که عامل همه بدبختیهاى او بوده! فریاد مى‏زند و) مى‏گوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود! چه بد قرین و همنشینى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ).
آرى! صحنه قیامت نجسمى است گسترده از صحنه‏هاى این جهان و قرین و دوست و رهبر اینجا با آنجا یکى است.


(آیه 39)- ولى این آرزو هرگز به جائى نمى‏رسد، و میان آنها و شیاطین هرگز جدائى نمى‏افتد، لذا در این آیه مى‏افزاید: «هرگز این گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا که شما ظلم کردید، و در نتیجه همه در عذاب مشترکید» (وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
باید عذاب این همنشین سوء را با عذابهاى دیگر براى همیشه ببینید.
و به این ترتیب امید آنها را در مورد جدایى از شیاطین براى همیشه مبدل به یأس مى‏کند و چه طاقت فرساست تحمل این همنشینى؟!


(آیه 40)- در اینجا قرآن این گروه را به حال خود مى‏گذارد و روى سخن را به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده از غافلان کوردلى که پیوسته او را تکذیب مى‏کردند، و از قماش همان گروهى بودند که در آیات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث کرده، مى‏فرماید: «آیا تو مى‏توانى سخن خود را به گوش کران برسانى؟ یا کوران و کسانى را که در گمراهى آشکارى هستند هدایت کنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).


(آیه 41)- در تعقیب آیات گذشته که از کفار لجوج و هدایت ناپذیر و ستمگر سخن مى‏گفت در اینجا روى سخن را، به پیامبر گرمى اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، این گروه را شدیدا تهدید و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مى‏بخشد مى‏فرماید:«هرگاه تو را از میان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مى‏کنیم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ).
منظور از بردن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از میان آن قوم، وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.


(آیه 42)- سپس مى‏افزاید: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده‏ایم به تو نشان دهیم باز ما بر آنها مسلط هستیم» (أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ).
به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در میان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه کارهایشان حتمى است.


(آیه 43)- بعد از این هشدارها به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
کمترین اعوجاج و کجى در کتاب و برنامه تو نیست، و عدم پذیرش گروهى از آنان دلیل بر نفى حقانیت تو نخواهد بود تو با نهایت جدیت به راه خویش ادامه بده، بقیه با ماست.



(آیه 44)- سپس مى‏افزاید «این (قرآنى که بر تو وحى شده) مایه یادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ).
هدف از نزول آن بیدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.
«و بزودى مورد سؤال قرار خواهید گرفت» که با این برنامه الهى و این وحى آسمانى چه کردید؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).



(آیه 45)- سپس براى نفى بت‏پرستى و ابطال عقائد مشرکین به دلیل دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمن، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ).
اشاره به این که تمام انبیاى الهى دعوت به توحید کرده‏اند، و همگى بطور قاطع بت‏پرستى را محکوم نموده‏اند، بنابر این پیامبر اسلام در مخالفتش با بتها کار بى سابقه‏اى انجام نداده، بلکه سنت همیشگى انبیا را احیا نموده است.


(آیه 46)- فرعونیان مغرور و پیمان شکن: در اینجا به گوشه‏اى از ماجراى پیغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بى‏اساس مشرکان که «اگر خدا مى‏خواست پیامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مکّه و طائف براى این مأموریت بزرگ انتخاب نکرد»؟
مى‏فرماید: «ما موسى را با آیات و نشانه‏هاى خود به سوى فرعون و اطرافیان و درباریان او فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
«پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» (فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 47)- اکنون ببینم اولین برخورد فرعون و فرعونیان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟
قرآن مى‏گوید: «هنگامى که موسى با آیات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مى‏خندیدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ).
این نخستین برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستکبر در برابر رهبران راستین است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۳۵
* مسافر
چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ق.ظ

491 . صفحه 491



یکم اردیبهشت :


نفیسه :



(آیه 23)- در اینجا بحث آیات گذشته را در زمینه بهانه اصلى مشرکان براى بت‏پرستى که مسأله تقلید نیاکان بود ادامه داده، مى‏گوید: این تنها ادعاى مشرکان عرب نیست، «همین گونه ما در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیغمبرى انذار کننده نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى یافتیم، و ما به آثار آنان اقتدا مى‏کنیم» (وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).


(آیه 24)- این آیه پاسخى را که انبیاى پیشین به آنها مى‏دادند به وضوح بیان مى‏کند، مى‏گوید: «پیامبرشان به آنان گفت: آیا اگر من آئینى روشنتر و هدایت کننده‏تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم» باز هم آن را انکار مى‏کنید؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ).
این مؤدبانه‏ترین تعبیرى است که مى‏توان در مقابل قومى لجوج و مغرور بیان کرد که عواطف آنها به هیچ وجه جریحه‏دار نشود و این گونه تعبیرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مى‏آموزد.
ولى با این همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند که این گفتار حساب شده و مؤدبانه نیز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبیائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستید کافریم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).


(آیه 25)- بدیهى است چنین قوم طغیانگر و لجوج و بى‏منطقى شایسته بقا و حیات نیست، و دیر یا زود باید عذاب الهى نازل گردد و این خار و خاشاکها را از سر راه بردارد، آیه شریفه مى‏فرماید: «لذا ما از آنها انتقام گرفتیم» و سخت مجازاتشان کردیم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ویرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر یک از آنها را با فرمانى هلاک کردیم.
و در پایان آیه براى این که مشرکان مکه نیز عبرت گیرند روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «پس بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
جمعیت مشرکان لجوج مکه نیز باید در انتظار چنین سرنوشت شومى باشند!

(آیه 26)- توحید سخن جاویدان انبیاء: در اینجا اشاره کوتاهى به سرگذشت ابراهیم و ماجراى او با قوم بت‏پرست بابل شده است، تا بحث نکوهش تقلید را که در آیات قبل آمده بود تکمیل کند، زیرا اولا ابراهیم (ع) بزرگترین نیاى عرب بود که همه او را محترم مى‏شمردند، هنگامى که او پرده‏هاى تقلید را مى‏درد اینها نیز اگر راست مى‏گویند باید به او اقتدا کنند.
ثانیا: بت‏پرستانى که ابراهیم در مقابل آنها قیام کرد به همین استدلال واهى (پیروى از پدران) تکیه مى‏کردند، و ابراهیم هرگز آن را از آنها نپذیرفت.
نخست مى‏فرماید: «به خطر بیاور هنگامى که ابراهیم به پدرش [عمویش آزر] و قوم بت‏پرستش گفت من از آنچه شما مى‏پرستید بیزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).


(آیه 27)- و از آنجا که بسیارى از بت‏پرستان خدا را نیز پرستش مى‏کردند ابراهیم بلافاصله او را استثناء کرده، مى‏گوید: «مگر آن خدایى که مرا آفریده که او هدایتم خواهد کرد» (إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ).
او در این عبارت کوتاه هم استدلالى براى انحصار عبودیت به پروردگار ذکر مى‏کند زیرا معبود کسى است که خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند که خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدایت تکوینى و تشریعى خداست که قانون لطف آن را ایجاب مى‏کند.


(آیه 28)- ابراهیم نه تنها در حیات خود طرفدار اصل توحید و مبارزه با هرگونه بت‏پرستى بود، بلکه تمام تلاش و کوشش خود را به کار گرفت که (کلمه توحید همیشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانکه آیه شریفه مى‏گوید: «او آن (کلمه توحید را کلمه باقیه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
جالب این که امروز تمام ادیانى که در کره زمین دم از توحید مى‏زنند از تعلیمات توحیدى ابراهیم (ع) الهام مى‏گیرند، و سه پیامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عیسى» (ع) و محمد صلّى اللّه علیه و اله از دودمان او هستند، و این دلیل صدق پیشگویى قرآن در این زمینه است.


(آیه 29)- این آیه در حقیقت پاسخ به این سؤال است: با این حال چگونه خداوند مشرکان مکه را عذاب نمى‏کند؟ مگر در آیات قبل نخواندیم «ما از اقوام گذشته که انبیا را تکذیب کردند انتقام گرفتیم»؟! در پاسخ مى‏گوید: «بلکه این گروه [مشرکان مکّه‏] و پدران آنها را از مواهب دنیا بهره‏مند ساختم تا حق و فرستاده آشکار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ).ما تنها به حکم عقل به بطلان شرک و بت‏پرستى و حکم وجدانشان به توحید قناعت نکردیم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت دادیم تا این کتاب آسمانى که سراسر حق است، و این پیامبر بزرگ صلّى اللّه علیه و اله براى هدایت آنان قیام کند.


(آیه 30)- ولى عجب این که: «هنگامى که حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى این که به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خویش پردازند گروه کثیرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: این سحر است و ما نسبت به آن کافریم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ).


(آیه 31)- چرا قرآن بر یکى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آیات قبل سخن از بهانه جوئیهاى مشرکان در برابر دعوت پیامبران بود، در اینجا به یکى دیگر از بهانه‏هاى واهى و بى‏اساس آنان اشاره کرده، مى‏فرماید:
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از این دو شهر (مکّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ).

(آیه 32)- قرآن مجید براى کوبیدن این طرز تفکر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شکنى مى‏دهد و دیدگاه الهى و اسلامى را کاملا مجسم مى‏سازد، نخست مى‏گوید: «آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند»؟! (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ). تا به هر کس بخواهند نبوت بخشند، و کتاب آسمانى بر او نازل کنند.
از این گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در میان انسانها وجود دارد هرگز دلیل تفاوت آنها در مقامات معنوى نیست، بلکه: «ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را براى بعضى برترى دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده» و با هم تعاون نمایند (نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا).
آنها فراموش کرده‏اند که زندگى بشر یک زندگى دسته جمعى است، و اداره این زندگى جز از طریق تعاون و خدمت متقابل امکان پذیر نیست.
«و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى‏کنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ). بلکه تمام این مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قیمت ندارد.

(آیه 33)- قصرهاى با شکوه با سقفهاى نقره‏اى! (ارزشهاى دروغین) قرآن همچنان بحث پیرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معیار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مى‏دهد.
نخست مى‏فرماید: «اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمى‏شد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى کسانى که به (خداوند) رحمن کافر مى‏شدند خانه‏هایى قرار مى‏دادیم با سقفهایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۳۵
* مسافر
سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ق.ظ

490. صفحه 490



سی و یکم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 11)-بعد از دو نعمتی که در دو آیه قبل به آنها اشاره شد،سومین موهبت را که مسأله نزول آب باران و احیاى زمینهاى مرده است در این آیه به این صورت مطرح مى‏کند «همان کسى که از آسمان آبى فرستاد بمقدار معیّن» (وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).

«و به وسیله آن سرزمین مرده‏اى را حیات بخشیدیم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).

«و همین گونه (که زمینهاى مرده با نزول باران زنده مى‏شوند شما نیز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهید شد» (کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).


(آیه 12)- در چهارمین مرحله بعد از ذکر نزول باران و حیات گیاهان به آفرینش انواع حیوانات اشاره کرده، مى‏گوید: «همان کسى که همه زوجها را آفرید» (وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها).

تعبیر به «ازواج» (زوجها) کنایه از انواع حیوانات است، به قرینه گیاهان که در آیات قبل آمد.

و مى‏دانیم قانون زوجیت، قانون حیات در همه جانداران مى‏باشد و افراد نادر و استثنایى مانع از کلیت قانون نیست.

در پنجمین مرحله که آخرین نعمت را در این سلسله بیان مى‏کند سخن از مرکبهایى است که خداوند براى پیمودن راههاى دریایى و خشکى در اختیار بشر گذارده، مى‏فرماید: «و براى شما از کشتیها و چهار پایان مرکبهایى قرار داد که بر آن سوار مى‏شوید» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ).

این یکى از مواهب و اکرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است که در انواع دیگر از موجودات زنده دیده نمى‏شود.


(آیه 13)- این آیه هدف نهایى آفرینش این مراکب را چنین بازگو مى‏کند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گیرید سپس هنگامى که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکّر شوید و بگویید: پاک و منزه است کسى که این را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم» (لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ).


(آیه 14)- در این آیه گفتار مؤمنان راستین را به هنگام سوار شدن بر مرکب این گونه تکمیل مى‏کند: «و ما به سوى پروردگارمان بازمى‏گردیم» (وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).

این جمله اشاره‏اى به مسأله معاد است چرا که همیشه توجه به آفریدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نیز مى‏سازد.

و نیز اشاره‏اى است به این معنى که مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر این مرکبهاى راهوار مغرور شوید، و در زرق و برق دنیا فرو روید، بلکه به یاد انتقال بزرگتان از این جهان به جهان دیگر باشید.


(آیه 15)- چگونه ملائکه را دختران خدا مى‏خوانید؟

بعد از تحکیم پایه‏هاى توحید از طریق بر شمردن نشانه‏هاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى مبارزه با شرک و پرستش غیر خدا پرداخته نخست به سراغ یکى از شاخه‏هاى آن یعنى پرستش فرشتگان مى‏رود و مى‏فرماید: «آنها براى خداوند از میان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).

تعبیر به «جزء» هم بیانگر این است که آنها فرشتگان را فرزندان خدا مى‏شمردند زیرا همیشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنها جدا مى‏شود.

و نیز بیان کننده پذیرش عبودیت آنهاست چرا که فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مى‏کردند. سپس مى‏افزاید: «انسان کفران کننده آشکارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ).

به جاى این که سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بساید راه کفران پیش گرفته به سراغ مخلوقاتش مى‏رود.


(آیه 16)- در این آیه براى محکوم کردن این تفکر خرافى از ذهنیات و مسلمات خود آنها استفاده مى‏کند، چرا که آنها جنس مرد را بر زن ترجیح مى‏دادند، و اصولا دختر را ننگ خود مى‏شمردند، مى‏فرماید: «آیا از میان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب کرده و پسران را براى شما برگزیده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ).

به پندار شما مقام دختر پایین‏تر است، چگونه خود را بر خدا ترجیح مى‏دهید؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مى‏پندارید؟!


(آیه 17)- باز همین مطلب را به بیان دیگرى تعقیب کرده، مى‏گوید: «در حالى که هرگاه یکى از آنها را به همان چیزى که براى خداوند رحمان شبیه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مى‏شود، و خشمگین مى‏گردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ).

این تعبیر به خوبى حاکى از تفکر خرافى مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت مى‏شدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا مى‏دانستند!


(آیه 18)- باز در ادامه این سخن مى‏افزاید: «آیا کسى را که در لابلاى زینتها پرورش مى‏یابد، و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست» فرزند خدا مى‏خوانید (أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ).

در اینجا قرآن دو صفت از صفات زنان را که در غالب آنها دیده مى‏شود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مى‏گیرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شدید آنها به زینت آلات، و دیگر عدم قدرت کافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حیا و شرم.


(آیه 19)- در این آیه مطلب را با صراحت بیشترى مطرح کرده، مى‏فرماید:

«آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى کردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).

سپس به صورت استفهام انکارى در پاسخ آنها مى‏فرماید: «آیا آنها شاهد آفرینش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).

و در پایان آیه مى‏افزاید: «گواهى آنها (بر این عقیده بى‏اساس در نامه‏هاى اعمالشان) نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد»! (سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ).


(آیه 20)- آنها دلیلى جز تقلید از نیاکان جاهل ندارند؟

در آیات گذشته نخستین پاسخ منطقى به عقیده خرافى بت‏پرستان که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند داده شد در اینجا همین معنى را پى‏گیرى کرده، به ابطال این خرافه زشت از طرق دیگرى مى‏پردازد، نخست یکى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل کرده، مى‏گوید: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مى‏خواست ما آنها را هرگز پرستش نمى‏کردیم» این خواست او بوده است که ما به پرستش آنان پرداخته‏ایم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).

این تعبیر ممکن است به این معنى باشد که آنها معتقد به جبر بودند، و مى‏گفتند هر چه از ما صادر مى‏شود به اراده خداوند است، و هر کارى انجام مى‏دهیم مورد رضایت اوست.

و در پایان آیه با این جمله کوتاه به این استدلال واهى بت‏پرستان پاسخ مى‏گوید: «آنها به چنین چیزى که ادعا مى‏کنند علم ندارند، و جز دروغ چیزى نمى‏گویند» (ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).

آنها حتى به مسأله جبر و یا رضایت خداوند به اعمالشان علم و ایمان ندارند بلکه مانند بسیارى از هوى پرستان و مجرمان دیگر هستند که براى تبرئه خویشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پیش مى‏کشند و مى‏گویند: دست تقدیر ما را به این راه کشانیده!


(آیه 21)- در این آیه به دلیل دیگرى که ممکن است آنها به آن استدلال کنند اشاره کرده، مى‏گوید: «یا این که ما کتابى را پیش از این کتاب به آنها داده‏ایم و آنها به آن تمسّک مى‏جویند»؟! (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ).

یعنى آنها براى اثبات این ادعا باید یا به دلیل عقل متمسک شوند، یا به نقل، در حالى که نه دلیلى از عقل دارند، و نه دلیلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحید مى‏کند، و همه انبیا و کتب آسمانى نیز دعوت به توحید کردند.


(آیه 22)- در این آیه به بهانه اصلى آنان اشاره کرده که آن هم در واقع خرافه‏اى بیش نیست که پایه خرافه دیگرى شده است، مى‏فرماید: «بلکه آنها مى‏گویند: ما نیاکان خود را بر مذهبى یافتیم و ما نیز به آثار آنها هدایت شده‏ایم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).

در حقیقت آنها دلیلى جز «تقلید کورکورانه» از پدران و نیاکان خود نداشتند و عجب این که خود را با این تقلید هدایت یافته مى‏پنداشتند، در حالى که در مسائل اعتقادى و زیر بنایى فکرى هیچ انسان فهمیده و آزاده‏اى نمى‏تواند متکى بر تقلید باشد آن هم به صورت تقلید «جاهل از جاهل».


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۵۴
* مسافر
دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ق.ظ

489 . صفحه 489


سی ام فروردین :



نفیسه :



(آیه 52)- قرآن روحى است از جانب خدا: به دنبال بحث کلى و عمومى که درباره وحى در آیه قبل آمد در اینجا از نزول وحى بر شخص پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن گفته، مى‏فرماید: «همان گونه (که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).

منظور از «روح» در اینجا قرآن مجید است که مایه حیات دلها و زندگى جانهاست.
در دنباله آیه مى‏افزاید: «تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودى، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مى‏کنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).
این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتواى آن پیدا کردى.
در پایان آیه مى‏افزاید: «بطور مسلّم تو به سوى راه مستقیم مردم را هدایت مى‏کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
نه تنها قرآن نورى براى توست که نورى براى همگان است، و وسیله هدایتى براى جهانیان به سوى صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهى است براى رهروان راه حق و آب حیاتى است براى همه تشنه کامان.


(آیه 53)- سپس به عنوان تفسیرى بر «صراط مستقیم» مى‏افزاید: «راه خداوندى که تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست» (صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ). چه راهى صافتر از راهى است که به خالق عالم هستى مى‏رسد؟
آخرین جمله این آیه که در عین حال آخرین جمله سوره شورى است در حقیقت دلیلى است براى این معنى که راه مستقیم تنها راهى است که به سوى خدا مى‏رود، مى‏فرماید: «آگاه باشید که همه کارها تنها به سوى خدا باز مى‏گردد» (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ).
این جمله در عین حال بشارتى است براى پرهیزگاران، و تهدیدى است براى ظالمان و گنهکاران که بازگشت همه آنها به سوى خداست.
و نیز دلیلى است بر این که وحى باید تنها از سوى خدا باشد، چرا که بازگشت همه اشیاء و تدبیر آنها به سوى اوست.
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله قبل از نبوّت چه آئینى داشت؟
باید بگوییم پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شخصا برنامه خاصى از سوى خداوند داشته که بر طبق آن عمل مى‏کرده، و در حقیقت آیین مخصوص خودش بود، تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت.
شاهد این سخن حدیثى است که در نهج البلاغه آمده، که مى‏گوید: «خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد بزرگترین فرشته‏اى را قرین وى ساخت، تا شب و روز او را به راههاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
مأموریت چنین فرشته‏اى دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است.



درسهایی از سوره شوری

49-لله ملک السماوات و الارض
5-استغفار دو لطف قطعی را بدنبال دارد:مغفرت و رحمت
17-به آرزوهای موهوم و طولانی که موجب تاخیر توبه و عمل صالح است گرفتار نشویم،شاید قیامت نزدیک باشد.
21-مهلت دادن به منحرفین یک لطف الهی است تا شاید به فکر توبه یا ایمان بیفتند و اگر این لطف نبود انسان با اولین گناه خود به کیفر نابودی میرسید.
25-توبه باید همراه تغییر در رفتار و گفتار باشد وگرنه نوعی تظاهر و ریاکاری است که خداوند از آن آگاه است.
38-نماز،تکبر را، مشورت،استبداد را و انفاق ،بخل را در جامعه محو میکند.
40-در انتقام پاداش نیست ولی در عفو پاداش است.
49-پسر یا دختر بودن فرزند را به او واگذاریم زیرا او بهتر میداند.
52-گرچه هدایت به دست خداست لکن بستر هدایت روح بندگی و دوری از تکبر است.




سوره زخرف چهل و سومین سوره قران میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 89 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
مباحث این سوره را مى‏توان در هفت بخش خلاصه کرد:
بخش اول: از اهمیت قرآن مجید و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن مى‏گوید.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحید را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مى‏شمرد.
بخش سوم: همین حقیقت را از طریق مبارزه با شرک و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقلیدهاى کورکورانه، تکمیل مى‏کند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن این حقایق قسمتى از سرگذشت انبیاى پیشین و اقوام آنها را نقل مى‏کند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم کفار مطرح شده و با تهدیدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مى‏دهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است که حاکم بر افکار افراد بى‏ایمان بوده و هست که به خاطر این ارزشهاى بى‏اساس در ارزیابى خود درباره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مى‏شوند.
بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تکمیل کردن بخشهاى دیگر سخن مى‏گوید.نام سوره از آیه 35 گرفته شده که از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مى‏گوید.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «کسى که سوره زخرف را تلاوت کند از کسانى است که روز قیامت به این خطاب مخاطب مى‏شود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شوید».
این بشارت بزرگ و فضیلت بى‏حساب تنها با تلاوت خالى از اندیشه و ایمان و عمل حاصل نمى‏شود، چرا که تلاوت مقدمه‏اى است براى اندیشه، و «ایمان» و «عمل» ثمره‏اى از آن است.



(آیه 1)- در آغاز این سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، میم» (حم).
روبرو مى‏شویم، این چهارمین سوره‏اى است که با «حم» آغاز شده، که درباره آن قبلا بحث کرده‏ایم.



(آیه 2)- در دومین آیه به قرآن مجید سوگند یاد کرده، مى‏فرماید: «سوگند به کتاب مبین» و روشنگر (وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
سوگند به این کتابى که حقایقش آشکار، و مفاهیمش روشن، و دلائل صدقش نمایان، و راههاى هدایتش واضح و مبین است.



(آیه 3)- که «ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم تا شما آن را درک کنید» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
عربى بودن قرآن یا به معنى نزول آن به زبان عرب است که از گسترده‏ترین زبانهاى جهان براى بیان حقایق مى‏باشد. و یا به معنى «فصاحت» آن است- چرا که یکى از معانى عربى همان «فصیح» است- اشاره به این که آن را در نهایت فصاحت قرار دادیم تا حقایق به خوبى از لابلاى کلمات و جمله‏هایش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درک کنند.



(آیه 4)- سپس به بیان اوصاف سه گانه دیگرى درباره این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏گوید: «و آن در ام الکتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پایه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ).
«امّ الکتاب» (کتاب مادر) به معنى کتابى است که اصل و اساس همه کتب آسمانى مى‏باشد. این همان کتاب «علم پروردگار» است که نزد اوست و همه حقایق عالم و همه حوادث آینده و گذشته و همه کتب آسمانى در آن درج است و هیچ کس به آن راه ندارد جز آنچه را که خدا بخواهد افشا کند.
این توصیف بزرگى است براى قرآن که از علم بى‏پایان حق سرچشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همین دلیل در توصیف دوم و سوم مى‏گوید: این کتاب در نزد ما والامقام، حکمت آموز، مستحکم، متین و حساب شده است «لعلىّ حکیم».



(آیه 5)- در این آیه منکران، و اعراض کنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا این ذکر [قرآن‏] را (که مایه بیدارى و یادآورى شماست) از شما بازگیریم به خاطر این که قومى اسرافکارید»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ).
درست است که شما در دشمنى و مخالفت با حق، چیزى فروگذار نکرده‏اید، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسیع و گسترده است که اینها را مانع بر سر راه خود نمى‏بیند، باز هم این کتاب را پى‏درپى بر شما نازل مى‏کند، تا دلهایى که اندک آمادگى دارند، تکان بخورند و به راه آیند، و این است مقام رحمت عامه و رحمانیت پروردگار که دوست و دشمن را در برمى‏گیرد.



(آیه 6)- سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و در ضمن تهدیدى براى منکران لجوج، در عبارتى کوتاه و محکم مى‏فرماید: «چه بسیار از پیامبران را که براى هدایت در میان اقوام پیشین فرستادیم» (وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ).


(آیه 7)- «ولى هیچ پیامبرى به سراغشان نمى‏آمد مگر این که او را استهزا مى‏کردند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این مخالفتها و سخریه‏ها هرگز مانع لطف الهى نبود، این فیضى است که از ازل تا به ابد ادامه یافته، وجودى است که بر همه بندگان مى‏کند.



(آیه 8)- اما براى این که تصور نکنند که لطف بى‏حساب خداوند مانع مجازات آنها در پایان کار خواهد شد- که مجازات نیز خود، مقتضاى حکمت اوست- این آیه مى‏افزاید: «ولى ما کسانى را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم» (فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).
«و داستان پیشینیان گذشت» (وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ).
در آیاتى که قبلا بر تو نازل کرده‏ایم، نمونه‏هاى زیادى از این اقوام سرکش و طغیانگر مطرح شده‏اند، و شرح حال آنها بر تو نازل گردیده اقوامى با امکانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونیان و قوم عاد و ثمود.



(آیه 9)- بخشى از دلائل توحید: از اینجا بحث پیرامون توحید و شرک شروع مى‏شود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحید کمک مى‏گیرد، مى‏فرماید: «هرگاه از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده مسلما مى‏گویند: خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).



(آیه 10)- سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا که هر یک نمونه‏اى از نظام آفرینش و آیتى از آیات خداست اشاره مى‏کند.
نخست از زمین شروع کرده، مى‏فرماید: «همان کسى که زمین را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مى‏دانیم نعمت آرامش و امنیت پایه اصلى بهره گیرى از نعمتهاى دیگر است.
و براى بیان نعمت دوم مى‏افزاید: «او براى شما در زمین راههایى قرار داد تا هدایت شوید» و به مقصد برسید (وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
مى‏دانیم: تقریبا سراسر خشکیها را چین خوردگیهاى بسیار فراگرفته و کوههای بزرگ و کوچک و تپه‏هاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب این که در میان بزرگترین سلسله جبال دنیا غالبا بریدگیهایى وجود دارد که انسان مى‏تواند راه خود را از میان آنها پیدا کند، و کمتر اتفاق مى‏افتد که این کوهها بکلى مایه جدایى بخشهاى مختلف زمین گردند، و این یکى از اسرار نظام آفرینش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.
از این گذشته بسیارى از قسمتهاى زمین به وسیله راههاى دریایى به یکدیگر مربوط مى‏شوند که این خود نیز در عمومیت مفهوم آیه وارد است.


اعظم :



ایه 3 : تفسیر المیزان
ضمیر در ((جعلناه (( به کتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربیا(( این است که این کتابى است که به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلکم تعقلون (( این جمله غایت و غرض جعل آن کتاب را بیان مى کند.
و همین که امید تعقل و فهمیدن مردم را غایت و غرض جعل مذکور قرار داده ، خود شاهد بر این است که قرآن قبل از آنکه به زبان عربى درآید، در مرحله اى از کینونت (هستى ) وجود داشته که در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اینکه کار عقل این است که هر امر فکرى و مساءله ذهنى را درک کند، هر چند که آن مساءله در نهایت درجه دقت و لطافت باشد.
در نتیجه از این آیه فهمیده مى‏شود که کتاب بر حسب موطن نفس الامرى و واقعیتش ما فوق فکر و اجنبى از عقول بشرى است، و خداى تعالى آن را از آن موطن پایین آورده، و در خور فهم بشر کرده، و به لباس واژه عربیت درآورده، به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد. و چون استعمال کلمه" امید" در باره خداى تعالى صحیح نیست، لا جرم باید گفت امید قائم به مقام و یا به مخاطب است، نه به خود گوینده، که خداى تعالى است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۴۶
* مسافر