قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره تغابن» ثبت شده است

شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ق.ظ

557 . صفحه 557


پنجم تیر : 



نفیسه : 



(آیه 10)- در ادامه آیات قبل این آیه مى‏افزاید: «اما کسانى که کافر شدند، و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن مى‏مانند، و (سرانجام آنها) سرانجام بدى است» (و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار خالدین فیها و بئس المصیر).

در اینجا نیز، عامل بدبختى دو چیز شمرده شده است: «کفر» و «تکذیب آیات الهى» که ضد «ایمان» و «عمل صالح» است، و در نتیجه در آنجا سخن از بهشت جاویدان است و در اینجا از دوزخ همیشگى، آنجا فوز عظیم است و اینجا بئس المصیر و سرانجام مرگبار!


(آیه 11)- همه مصائب به فرمان اوست! در این آیه به یک اصل کلى در مورد مصائب و حوادث دردناک این جهان اشاره مى‏کند، شاید از این جهت که همیشه وجود مصائب دستاویزى براى کفّار در مورد نفى عدالت در این جهان بوده است، و یا از این نظر که در راه تحقق ایمان و عمل صالح همیشه مشکلاتى وجود دارد که بدون مقاومت در برابر آنها مؤمن به جائى نمى‏رسد، و به این ترتیب رابطه این آیات با آیات گذشته روشن مى‏شود.

نخست مى‏فرماید: «هیچ مصیبتى رخ نمى‏دهد مگر به اذن خدا» (ما اصاب من مصیبة الا باذن الله).

منظور از «اذن» در اینجا همان اراده تکوینى خداوند است، نه اراده تشریعى.

از مجموع آیاتى که درباره مصائب در قرآن مجید آمده بر مى‏آید که مصائب بر دو گونه است: مصائبى که با طبیعت زندگى انسان سرشته شده، و اراده بشر کمترین تأثیرى در آن ندارد، مانند مرگ و میر و قسمتى از حوادث دردناک طبیعى.

دوم مصائبى که انسان به نحوى در آن نقشى داشته باشد.

قرآن درباره دسته اول مى‏گوید: همه به اذن خدا روى مى‏دهد و درباره قسم دوم مى‏گوید: به خاطر اعمال خودتان دامانتان را مى‏گیرد.

سپس در دنباله آیه به مؤمنان بشارت مى‏دهد که: «و هر کس به خدا ایمان آورد، خدا قلبش را هدایت مى‏کند» (و من یؤمن بالله یهد قلبه). آن چنان که در برابر مصائب زانو نزند، مأیوس نشود، جزع و بیتابى نکند.

این هدایت الهى هنگامى که به سراغ انسان آید در نعمتها شاکر مى‏شود و در مصیبتها صابر، و در برابر قضاى الهى تسلیم.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند به هر چیز داناست» (و الله بکل شى‏ء علیم).

این تعبیر مى‏تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد که خداوند روى علم و آگاهى بى‏پایانش براى تربیت بندگان و اعلام بیدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زندگانى آنها مصائبى ایجاد مى‏کند، تا به خواب فرو نروند و موقعیت خویش را در دنیا فراموش نکنند، و دست به طغیان و سرکشى نزنند.


(آیه 12)- و از آنجا که معرفت مبدأ و معاد که در آیات قبل، پایه ریزى شده و اثر حتمى آن، تلاش در راستاى اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، در این آیه مى‏افزاید: «و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر را» (و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول).

ناگفته پیداست که اطاعت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نیز شعبه‏اى از اطاعت خداوند است، چرا که او از خود چیزى نمى‏گوید، و تکرار «اطیعوا» در اینجا اشاره به همین است که این دو در عرض هم نیست، بلکه یکى از دیگرى سرچشمه مى‏گیرد، از این گذشته اطاعت خداوند، مربوط به اصول قوانین و تشریع الهى است، و اطاعت رسول مربوط به تفسیرها و مسائل اجرائى مى‏باشد، بنابر این یکى اصل و دیگرى فرع است.

سپس مى‏فرماید: «اگر شما روى گردان شوید (و اطاعت نکنید، او هرگز مأمور به اجبار شما نیست) رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه‏اى ندارد» (فان تولیتم فانما على رسولنا البلاغ المبین).

آرى! او موظف به رساندن پیام حق است، بعدا سر و کار شما با خداست، و این تعبیر یک نوع تهدید جدّى و سربسته است.


(آیه 13)- در این آیه اشاره به مسأله توحید در عبودیت مى‏کند که به منزله دلیلى براى وجوب اطاعت است، مى‏فرماید: «خداوند (کسى است که) هیچ معبودى جز او نیست» (الله لا اله الا هو).

«مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند» (و على الله فلیتوکل المؤمنون).

غیر از او هیچ کس شایسته عبودیت نیست، چرا که مالکیت و قدرت و علم و غنا، همه از آن اوست، و دیگران هر چه دارند، از او دارند. و به همین دلیل نباید در برابر غیر او سر تسلیم و تعظیم فرود آورند و نیز به همین دلیل براى حل هرگونه مشکل باید از او مدد گیرند و فقط بر او توکل کنند.


(آیه 14)-

شأن نزول:

در روایتى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: که در مورد آیه «انّ من ازواجکم ...» فرمود: منظور این است که وقتى بعضى از مردان مى‏خواستند هجرت کنند پسر و همسرش دامن او را مى‏گرفتند و مى‏گفتند: تو را به خدا سوگند که هجرت نکن، زیرا اگر بروى ما بعد از تو بى‏سرپرست خواهیم شد، بعضى مى‏پذیرفتند و مى‏ماندند، آیه نازل شد و آنها را از قبول این گونه پیشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در این زمینه‏ها بر حذر داشت.

اما بعضى دیگر اعتنا نمى‏کردند و مى‏رفتند ولى به خانواده خود مى‏گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نکنید و بعدا در (دار الهجرة) مدینه نزد ما آئید ما مطلقا به شما اعتنا نخواهیم کرد، ولى به آنها دستور داده شد که هر وقت خانواده آنها به آنها پیوستند گذشته را فراموش کنند و جمله «و ان تعفوا و تصفحوا ...» ناظر به همین معنى است.

تفسیر:

اموال و فرزندانتان وسیله آزمایش شما هستند! از آنجا که در آیات گذشته فرمان به اطاعت بى‏قید و شرط خدا و رسولش آمده بود، و نیز یکى از موانع مهم این راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در اینجا به مسلمانان در این زمینه هشدار مى‏دهد.

نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید» (یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم).

البته نشانه‏هاى این عداوت کم نیست گاه مى‏خواهید اقدام به کار مثبتى همچون هجرت کنید دامان شما را مى‏گیرند و مانع این فیض عظیم مى‏شوند، و گاه انتظار مرگ شما را مى‏کشند تا ثروت شما را تملک کنند، و مانند اینها.

البته این دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است، و گاه به راستى با نیت سوء و قصد عداوت انجام مى‏گیرد، و یا به قصد منافع خویشتن.

ولى از آنجا که ممکن است این دستور بهانه‏اى براى خشونت و انتقام‏جوئى و افراط از ناحیه پدران و همسران گردد بلافاصله در ذیل آیه براى تعدیل آنها مى‏فرماید: «و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خداوند شما را مشمول عفو و رحمتش قرار مى‏دهد) چرا که خداوند بخشنده و مهربان است» (و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحیم).

بنابر این اگر آنها از کار خود پشیمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و یا بعد از هجرت به شما پیوستند آنها را از خود نرانید، عفو و گذشت پیشه کنید، همان طور که انتظار دارید خدا هم با شما چنین کند.


(آیه 15)- در این آیه به یک اصل کلى دیگر در مورد اموال و فرزندان اشاره کرده، مى‏فرماید: «اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند»نما اموالکم و اولادکم فتنة).

و اگر در این میدان آزمایش، از عهده برآئید «اجر و پاداش عظیم نزد خداوند (از آن شما) خواهد بود» الله عنده اجر عظیم).

در آیه گذشته تنها سخن از عداوت بعضى از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود که او را از راه اطاعت خدا منحرف ساخته، به گناه، و گاهى به کفر مى‏کشانند، ولى در اینجا سخن از همه فرزندان و اموال است که وسیله آزمایش انسانند.

در واقع این دو موضوع، بیش از هر چیز دیگر وسیله امتحان است، و به همین دلیل در روایتى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «هیچ کس از شما نگوید: خداوندا! من به تو پناه مى‏برم، از امتحان و آزمایش، چرا که هرکس داراى وسیله آزمایشى است (و حداقل مال و فرزندى دارد و اصولا طبیعت زندگى دنیا، طبیعت آزمایش و بوته امتحان است) ولکن کسى که مى‏خواهد به خدا پناه برد، از امتحانات گمراه کننده پناه برد چه این که خداوند مى‏گوید. بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمون است».


(آیه 16)- در این آیه، به عنوان نتیجه‏گیرى مى‏فرماید: «پس تا مى‏توانید تقواى الهى پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که براى شما بهتر است» (فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا و انفقوا خیرا لانفسکم).

نخست دستور به اجتناب از گناهان مى‏دهد- چرا که تقوا بیشتر ناظر به پرهیز از گناه است- و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنیدنى که مقدمه این اطاعت است و از میان طاعات بخصوص روى مسأله انفاق که از مهمترین آزمایشهاى الهى است تکیه مى‏کند و سرانجام هم مى‏گوید: سود تمام اینها عائد خود شما مى‏شود.

در پایان آیه به عنوان تأکیدى بر مسأله انفاق مى‏فرماید: «و کسانى که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند» (و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون).

این دو صفت رذیله از بزرگترین موانع رستگارى انسان، و بزرگترین سدّ راه انفاق و کارهاى خیر است.

در حدیثى مى‏خوانیم که امام صادق علیه السّلام از شب تا صبح طواف خانه خدا به جا مى‏آورد و پیوسته مى‏فرمود: «اللّهمّ ق شحّ نفسى خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار».

یکى از یارانش عرض مى‏کند: فدایت شوم، امشب نشنیدم غیر از این دعا، دعاى دیگرى کنى! فرمود: «چه چیز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى که خداوند مى‏فرماید: و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون».


(آیه 17)- سپس براى تشویق به انفاق و جلوگیرى از بخل و شحّ نفس مى‏فرماید: «اگر به خدا، قرض الحسنه دهید، آن را براى شما مضاعف مى‏سازد، و شما را مى‏بخشد، و خداوند شکر کننده و بردبار است» (ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفر لکم و الله شکور حلیم).

چه تعبیر عجیبى خدائى که آفریننده اصل و فرع وجود ما، و بخشنده تمام نعمتهاست از ما وام مى‏طلبد! و در برابر آن وعده «اجر مضاعف و آمرزش» مى‏دهد، و نیز از ما تشکر مى‏کند، لطف و محبت بالاتر از این تصور نمى‏شود.


(آیه 18)- و بالاخره در آخرین آیه، مى‏فرماید: «او داناى پنهان و آشکار است و او عزیز و حکیم است» (عالم الغیب و الشهادة العزیز الحکیم).

از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنها، در نهان و آشکار، با خبر است، و اگر از آنها تقاضاى قرض مى‏کند، نه به خاطر نیاز و عدم قدرت است بلکه به خاطر کمال لطف و محبت است، و اگر این همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مى‏دهد، این نیز مقتضاى حکمت اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۳
* مسافر
جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

556 . صفحه 556


چهارم تیر : 



نفیسه :


(آیه 5)-

شأن نزول:

براى این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابى» که از سرکرده‏هاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى‏دادید برگردن شما سوار نمى‏شدند.

در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کرده‏اند؟

عبد اللّه گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مى‏گوید.

سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سرانجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.

زید بن ارقم مى‏گوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.

در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد.

هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:

خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برو تا براى تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.

تفسیر:

نشانه‏هاى دیگرى از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانه‏هاى گوناگون آنهاست، مى‏فرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مى‏دهند و آنها را مى‏بینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مى‏ورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).

روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکى از نشانه‏هاى منافقان، بلکه یکى از انگیزه‏هاى نفاق را همین خود خواهى و خود برتربینى و غرور مى‏توان شمرد.


(آیه 6)- در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه، مى‏افزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى، زمینه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر این «براى آنها تفاوت نمى‏کند که، خواه استغفار کنى یا نکنى، هرگز خداوند آنان را نمى‏بخشد»! (سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم).

دلیل آن هم این است که: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمى‏کند» (ان الله لا یهدى القوم الفاسقین). چرا که در گناه اصرار مى‏ورزند و در برابر حق مستکبرند.

استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها در صورتى اثر مى‏گذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت.


(آیه 7)- سپس به یکى از گفته‏هاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که مى‏گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند» (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا).

غافل از این که «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى‏فهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون).

این بینواها نمى‏دانند که هرکس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مى‏توانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده، نه تنها نباید منتى بگذارند، بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.


(آیه 8)- سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها مى‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مى‏کنند»! (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل).

این همان گفتارى است که از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش این بود که ما ساکنان مدینه، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مهاجر را بیرون مى‏کنیم.

سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده، مى‏گوید: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون).

تنها منافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل از آنها نیز سران قریش در «مکّه» مى‏گفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را در محاصره اقتصادى قرار دهیم، یا از مکّه بیرونشان کنیم، مطلب تمام است! امروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را در اختیار دارند مى‏گویند ملتهائى را که در برابر ما تسلیم نمى‏شوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند! این کوردلان خبر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان بر باد مى‏رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى‏گردد.


(آیه 9)- اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند! از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حبّ دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اینجا مؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مى‏دارد، مى‏گوید:

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند»! (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله).

«و کسانى که چنین کنند زیانکارانند» (و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون).

درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مى‏شوند.


(آیه 10)- سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده، مى‏فرماید: «و از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمى به تأخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین).

در ذیل آیه مى‏گوید: «من انفاق کنم و از صالحان شوم» این تعبیر بیانگر تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است.

بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مى‏کنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مى‏بینند، و پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى از جلو چشمان آنها کنار مى‏رود، و مى‏بینند باید اموال و سرمایه‏ها را بگذارند و بروند پشیمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى‏کنند تا جبران کنند ولى دست ردّ بر سینه آنها گذارده مى‏شود، چرا که سنّت الهى است که این راه، بازگشت ندارد!


(آیه 11)- در آخرین آیه با قاطعیت تمام، مى‏افزاید: «و خداوند هرگز (مرگ) کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمى‏اندازد»! (و لن یؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).

چنانکه در آیه 34 سوره اعراف مى‏خوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یک ساعت پیش مى‏گیرند نه یک ساعت، تأخیر مى‏کنند».

و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله خبیر بما تعملون).

و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى‏دهد.



سوره شصت و چهارم قران،سوره تغابن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 18 آیه است.‏

محتواى سوره:

لحن آیات اخیر این سوره، با سوره‏هاى مدنى هماهنگ است، ولى صدر آن، با سوره‏هاى مکّى موافقتر است، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور مدنى، تلقى مى‏کنیم.

از نظر محتوا، این سوره را مى‏توان به چند بخش تقسیم کرد:

1- آغاز سوره که از توحید و صفات و افعال خدا بحث مى‏کند.

2- به دنبال آن، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى‏دهد که مراقب اعمال پنهان و آشکار خود باشند و سرنوشت اقوام پیشین را فراموش نکنند.

3- در بخش دیگرى از سوره، سخن از معاد است. و این که روز قیامت روز «تغابن» و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه دیگرى است (نام این سوره نیز از همین گرفته شده).

4- در بخشى دیگر دستور به اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده و پایه‏هاى اصل نبوت را تحکیم مى‏بخشد.

5- آخرین بخش سوره، مردم را به انفاق در راه خدا تشویق مى‏کند و از این که فریفته اموال و اولاد و همسران شوند بر حذر مى‏دارد، و سوره را با نام و صفات خدا پایان مى‏دهد همان گونه که آغاز کرده بود.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره تغابن را در نماز فریضه‏اش بخواند شفیع او روز قیامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزد کسى که شفاعت او را اجازه مى‏دهد، سپس از او جدا نمى‏شود تا داخل بهشت گردد».

بدیهى است این تلاوت باید توأم با اندیشه باشد اندیشه‏اى که محتواى آن را در عمل منعکس کند، تا این همه آثار و برکات بر آن مترتب گردد.



(آیه 1)- این سوره نیز با تسبیح خداوند آغاز مى‏شود، خداوندى که مالک و حاکم بر کل جهان هستى، و قادر بر همه چیز است.

مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند» (یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

سپس مى‏افزاید: «مالکیت و حکومت از آن اوست» (له الملک).

 «و (به همین دلیل) تمام حمد و ستایش نیز به ذات پاک او بر مى‏گردد» (و له الحمد).

«و او بر همه چیز تواناست» (و هو على کل شى‏ء قدیر).


(آیه 2)- سپس به امر خلقت و آفرینش که لازمه قدرت است اشاره کرده، مى‏فرماید: «او کسى است که شما را آفرید» (هو الذى خلقکم).

و به شما نعمت آزادى و اختیار داد، لذا «گروهى از شما کافرید و گروهى مؤمن» (فمنکم کافر و منکم مؤمن).

و به این ترتیب بازار امتحان و آزمایش الهى داغ شد و در این میان «خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (و الله بما تعملون بصیر).


(آیه 3)- سپس مسأله «خلقت» را با توضیح بیشتر، و با اشاره به هدف آفرینش در این آیه ادامه داده، مى‏فرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خلق السماوات و الارض بالحق).

هم در آفرینش آن، نظام حق و دقیقى است، و هم داراى هدف حکیمانه و مصالح حقّى است، چنانکه در آیه 27 سوره «ص» نیز فرمود: «ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است».

بعد به آفرینش «انسان» پرداخته و ما را از سیر آفاقى به سیر انفسى دعوت کرده، مى‏افزاید: «و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد، تصویرى زیبا و دلپذیر» هم از نظر جسم و هم از نظر جان (و صورکم فاحسن صورکم).

به انسان، ظاهرى آراسته، و باطنى پیراسته، عقلى فروزان و خردى نیرومند داد، و از آنچه در کل جهان هستى است، نمونه‏هائى در وجود او آفرید.

ولى همان گونه که در پایان آیه مى‏فرماید: «سرانجام (بازگشت همه) به سوى اوست» (و الیه المصیر).


(آیه 4)- و از آنجا که انسان براى هدف بزرگى آفریده شده باید دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پروردگارى که، از درون و برون او با خبر است، لذا در این آیه مى‏فرماید: «آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند، و از آنچه پنهان یا آشکار مى‏کنید با خبر است، و خداوند از آنچه در درون سینه‏هاست، آگاه است» (یعلم ما فى السماوات و الارض و یعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله علیم بذات الصدور).

این آیه ترسیمى است از علم بى‏پایان خداوند، در سه مرحله: نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمین، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى‏دارند یا آشکار مى‏سازند، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نیّتها و آنچه بر قلب و جان انسان، حاکم است، تکیه مى‏کند.

مسلما توجه به این حقیقت در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده مؤثر است، و انسان را براى وصول به هدف آفرینش و قانون تکامل آماده مى‏سازد.


(آیه 5)- و از آنجا که یکى از مؤثّرترین وسائل تربیت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پیشین است، این آیه یک نگاه اجمالى به زندگى آنها افکنده، سپس انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا خبر کسانى که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟ (آرى) آنها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند و (در آخرت نیز) عذاب دردناکى براى آنهاست»؟! (ا لم یأتکم نبأ الذین کفروا من قبل فذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب الیم).

شما از کنار شهرهاى بلا دیده و ویران شده آنها، در مسیر خود به سوى شام و مناطق دیگر عبور مى‏کنید، نتیجه کفر و ظلم و عصیانگرى آنها را با چشم مى‏بینید، و اخبار آنها را در تاریخ مى‏خوانید.

این عذاب دنیاى آنها بود، در آخرت نیز عذاب دردناکى در انتظارشان است.


(آیه 6)- این آیه به منشأ اصلى این سرنوشت دردناک اشاره کرده، مى‏افزاید: «این به خاطر آن بود که رسولان آنها (پیوسته) با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند ولى آنها (از روى کبر و غرور) گفتند: آیا بشرهایى (مثل ما) مى‏خواهند ما را هدایت کنند»؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ (ذلک بانه کانت تأتیهم رسلهم بالبینات فقالوا ا بشر یهدوننا).

و با این منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند «پس کافر شدند و روى برگرداندند» (فکفروا و تولوا).

«در حالى که خداوند (از ایمان و طاعتشان) بى‏نیاز بود» (و استغنى الله). و اگر آنها را موظف به ایمان و اطاعت و پرهیز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در این جهان و جهان دیگر بود.

آرى «خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (و الله غنى حمید).

اگر جمله کائنات کافر شوند بر دامان کبریائیش گردى نمى‏نشیند، همان گونه که اگر همه مخلوقات مؤمن و مطیع فرمان او باشند چیزى بر جلالش افزوده نمى‏شود، این مائیم که نیازمند به این برنامه‏هاى تربیتى و سازنده و تکامل بخش هستیم.


(آیه 7)- در تعقیب بحثهایى که در آیات قبل، پیرامون هدف‏دار بودن آفرینش آمده در اینجا مسأله معاد و رستاخیز را- که تکمیلى است بر بحث هدف آفرینش انسان- مطرح مى‏کند.

نخست از ادعاى بى‏دلیل، منکران رستاخیز، شروع کرده، مى‏فرماید: «کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد» (زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا).

سپس در تعقیب این سخن، به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل مى‏کردید به شما خبر داده مى‏شود، و این براى خداوند آسان است» (قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلک على الله یسیر).

وقتى که کار دست خداوند قادر متعال است مشکلى در میان نخواهد بود.


(آیه 8)- در این آیه چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند: اکنون که قطعا معادى در کار است، «به خدا و رسول او و نورى که نازل کرده‏ایم ایمان بیاورید» (فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا).

و بدانید «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله بما تعملون خبیر).

به این ترتیب دستور مى‏دهد که خود را براى رستاخیز از طریق ایمان و عمل صالح آماده کنند، ایمان به سه اصل «خدا»، «پیامبر» و «قرآن» که اصول دیگر نیز در آن درج است.


(آیه 9)- روز تغابن و آشکار شدن غبن‏ها در این آیه به توصیف روز قیامت پرداخته، چنین مى‏گوید: «این (بعث و نشور و حساب و جزا) در زمانى خواهد بود که همه شما را در آن روز اجتماع [- روز رستاخیز] گردآورى مى‏کند» (یوم یجمعکم لیوم الجمع).

یکى از نامهاى قیامت «یوم الجمع» است که در آیات قرآن با تعبیرهاى مختلف کرارا به آن اشاره شده است، از جمله در آیه 49 و 50 سوره واقعه مى‏خوانیم: «بگو: تمام اولین و آخرین در میعاد روز معینى جمع مى‏شوند» و از آن به خوبى استفاده مى‏شود که رستاخیز همه انسانها در یک روز است.

سپس مى‏افزاید: «آن روز روز تغابن است» (ذلک یوم التغابن). روزى است که «غابن» (برنده) و «مغبون» (بازنده) شناخته مى‏شوند، روزى که روشن مى‏شود چه کسانى در تجارت خود در عالم دنیا گرفتار غبن و خسارت و پشیمانى شده‏اند؟

به این ترتیب یکى دیگر از نامهاى قیامت «یوم التّغابن» روز ظهور غبن‏هاست.

سپس به بیان حال مؤمنان در آن روز پرداخته، مى‏افزاید: «و هر کس به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مى‏بخشد و او را در باغهائى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد مى‏کند، جاودانه در آن مى‏مانند و این پیروزى بزرگى است» (و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یکفر عنه سیئاته و یدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم).

به این ترتیب هنگامى که دو شرط اصلى، یعنى ایمان و عمل صالح حاصل شود، این مواهب عظیم پشت سر آن خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر