456 . صفحه 456
بیست و ششم اسفند :
نفیسه :
(آیه 43)- بعد دوران سختی ایوب،نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مىگوید: «و خانوادهاش را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را بر آنان افزودیم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذکرى براى اندیشمندان» (رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
(آیه 44)- تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود و آن این که تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.
خداوند این مشکل را نیز براى او حل کرد مىفرماید: به او گفتیم «بستهاى از ساقههاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ). و بالاخره در پایان این داستان مىفرماید: «ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ)
«فرج بعد از شدت»
نکته مهمى است که در این ماجرا نهفته است هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مىدهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمهاى برگشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «به هنگامى که سختیها به اوج خود مىرسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقههاى بلا تنگتر مىشود راحتى و آسودگى فرا مىرسد».
(آیه 45)- شش پیامبر بزرگ دیگر: در تعقیب آیات گذشته در اینجا نام شش تن دیگر از بزرگترین پیامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را که مىتواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بیان مىدارد.
نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
بندگى خدا یعنى وابستگى مطلق به او، یعنى در برابر اراده او از خود ارادهاى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا یعنى بىنیازى از غیر او و تنها چشم بر لطف او دوختن، این همان اوج تکامل انسان و برترین شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مىکند: «صاحبان دستها (ى نیرومند) و چشمها» ى بینا (أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ).
خداوند این پیامبران را به داشتن «درک و تشخیص و بینش قوى» و «قوت و قدرت کافى» براى انجام کار توصیف کرده است.
این الگوئى است براى همه رهروان راه حق که بعد از مقام عبودیت و بندگى خدا با این دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابراین دست و چشم در اینجا به معنى دو عضو مخصوص نیست، بلکه کنایه از دو صفت «علم و قدرت» است.
(آیه 46)- در چهارمین توصیف از آنان مىگوید: «ما آنها را با خلوص ویژهاى خالص کردیم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن یادآورى سراى آخرت بود» (ذِکْرَى الدَّارِ).
افق دید آنها در زندگى چند روزه این دنیا و لذات آن محدود نمىشد، آنها در ماوراى این زندگى زودگذر سراى جاویدان با نعمتهاى بىپایانش را مىدیدند، و همواره براى آن تلاش و کوشش داشتند.
(آیه 47)- در توصیف پنجم و ششم آنها مىفرماید: «و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ).
ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خدا آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.
(آیه 48)- بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پیامبر فوق، نوبت به سه پیامبر بزرگ دیگر مىرسد، مىفرماید: «و به یادآور اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را که همه از نیکان بودند» (وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ).
هر یک از آنها الگو و اسوهاى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعیل که آماده شد جان خود را فداى راه او کند و به همین دلیل «ذبیح اللّه» نامیده شد.
توجه به زندگى آنان براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و همه مسلمین الهام بخش است، و روح تقوا و فداکارى و ایثار را در آنها زنده مىکند، و در برابر مشکلات و حوادث سخت مقاوم مىسازد.
در میان این سه پیامبر «اسماعیل» از همه معروفتر و شناختهتر است اما درباره «الیسع» آیه 86 سوره انعام نشان مىدهد که او از دودمان ابراهیم، و از پیامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الکفل» مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه 85 گواه بر این معنى است.
(آیه 49)- این وعده براى پرهیزکاران است: از اینجا فصل دیگرى از آیات این سوره آغاز مىشود که پرهیزکاران و متقین را با گردنکشان طاغى مقایسه کرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قیامت شرح مىدهد.
نخست به عنوان یک جمع بندى از سرگذشت انبیاى پیشین و نکات آموزنده زندگى آنها مىفرماید: «این یک یادآورى است» (هذا ذِکْرٌ).
آرى! هدف از بیان فرازهایى از تاریخ پرشکوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذکر و تذکر بود.
هدف بیدار ساختن اندیشهها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نیروى مقاومت و پایدارى در مسلمانانى است که این آیات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بیان زندگى انبیا درآورده، شکل کلى به آن مىدهد، سرنوشت متقین را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مىفرماید:
«و براى پرهیزکاران فرجام نیکوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 50)- بعد از این جمله کوتاه و سربسته که خوبى حال آنها را اجمالا ترسیم مىکند، با استفاده از روش اجمال و تفصیل- که روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مىگوید: بازگشت آنها به «باغهاى جاویدان بهشت که درهایش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبیر به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتیان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى که چشمشان به آنان مىافتد آغوش باز مىکند و آنها را به درون دعوت مىکند!
(آیه 51)- سپس آرامش و احترام خاص بهشتیان را به این صورت بیان مىکند: «در حالى که در آن بر تختها تکیه کردهاند، و میوههاى بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است» هر زمان آن را مىطلبند، فورا نزدشان حاضر مىشود (مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ).
(آیه 52)- بعد از آن سخن از همسران پاک بهشتى به میان آورده، مىگوید: «و نزد آنان همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).
(آیه 53)- سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتیان که در آیات قبل آمده بود اشاره کرده، مىگوید: «این چیزى است که براى روز حساب به شما وعده داده مىشود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ). وعدهاى تخلف ناپذیر و نشاط انگیز، وعدهاى از سوى خداوند بزرگ.
(آیه 54)- و براى تأکید بر جاودانگى این مواهب مىافزاید: «این رزق و روزى ماست، (عطائى است) که هرگز پایان نمىگیرد و فنائى براى آن متصور نیست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابراین غم زوال و نابودى که همچون سایه شومى بر نعمتهاى این جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى کاستى در آن ظاهر نمىشود.
(آیه 55)- و این هم کیفر طاغیان! بعد از بیان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بىدریغ پروردگار براى پرهیزکاران در اینجا با استفاده از روش مقابله و مقایسه که قرآن زیاد آن را به کار مىگیرد سرنوشت شوم و کیفرهاى گوناگون طاغیان و سرکشان را در برابر خداوند بر مىشمرد.
نخست مىگوید: «این (پاداش پرهیزکاران است) و براى طغیانگران بدترین محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ).
(آیه 56)- سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل به شرح این جمله سربسته پرداخته، مىگوید: این بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ که در آن وارد مىشوند (و به آتش آن مىسوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جایگاه استراحت است، و باید از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع کسانى که بسترشان آتش جهنم مىباشد؟!
(آیه 57)- سپس به انواع دیگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مىگوید: «این نوشابه حمیم و غساق [دو مایع سوزان و تیره] است که باید از آن بچشند» (هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ)
«حمیم» به معنى آب داغ و سوزان که یکى از نوشابههاى دوزخیان است مىباشد، و «غساق» به قطراتى که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون مىآید تفسیر شده است.
(آیه 58)- باز به انواع دیگرى از عذابهاى دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و جز اینها، کیفرهاى دیگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ).
(آیه 59)- سپس آخرین مجازات آنها را که همنشینان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مىگوید: هنگامى که رؤساى ضلال وارد دوزخ مىشوند و با چشم خود مىبینند که پیروان را نیز به سمت دوزخ مىآورند به یکدیگر مىگویند: «این گروهى است که همراه شما وارد دوزخ مىشوند» اینها همان سران گمراهیند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
(آیه 60)- به هر حال این صدا به گوش پیروان مىرسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگین مىگردند، رو به سوى آنها کرده، «مىگویند: بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما براى ما فراهم ساختید، چه بد قرارگاهى است اینجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پیروان از این تعبیر این است که آنها مىخواهند بگویند هر چه هست این حسن را دارد که شما رؤساى ضلالت نیز در این امر با ما مشترکید، و این مایه تشفى قلب ماست.
(آیه 61)- ولى با این حال پیروان به این سخن راضى نمىشوند، چرا که رؤساى ضلالت را که عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مىدانند لذا رو به درگاه خدا کرده «مىگویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بیفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ). عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه کردن ما.
آرى! این است سرانجام کسانى که با هم پیمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بیعت کردند که وقتى نتایج شوم اعمال خود را مىبینند به مخاصمت و دشمنى و نفرین بر یکدیگر بر مىخیزند.
قابل توجه این که در این آیات ذکر نعمتهاى پرهیزکاران تنوع بیشترى از ذکر مجازاتها و عذابهاى طغیانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) این شاید به خاطر پیشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «یا من سبقت رحمته غضبه»!