450 . صفحه 450
بیستم اسفند :
نفیسه :
(آیه 103)-ابراهیم خواب خود را برای فرزندش بیان میکند و اسماعیل نیز به او اطمینان میدهد که تسلیم امر خداست.اما اینکه در این میان چهها گذشت، قرآن از شرح آن خوددارى کرده و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب انگشت مىگذارد.بعضى نوشتهاند: فرزند فداکار براى این که پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم! قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى اوست، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظههاى حساسى فرارسید ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مىگوید: «هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).
ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و با سرعت و قدرت کارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کمترین اثرى نگذارد! ....
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولى باز کارگر نیفتاد. آرى! ابراهیم «خلیل» مىگوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان مىدهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
(آیه 104)- اینجاست که قرآن با یک جمله کوتاه و پرمعنى به همه انتظارها پایان داده، مىگوید: در این هنگام «او را ندا دادیم که: اى ابراهیم!» (وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ).
(آیه 105)- «آن رؤیا را تحقق بخشیدى» و به مأموریت خود عمل کردى (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا).
«ما این گونه نیکوکاران را جزا مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مىدهیم، و هم نمىگذاریم فرزند دلبندشان از دست برود.
(آیه 106)- سپس مىافزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست.
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.
(آیه 107)- اما براى این که برنامه ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد و آرزوى ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم «حج» و سرزمین «منى» از خود بگذارد، چنانکه قرآن مىگوید: «ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم» (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).
یکى از نشانههاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الآن در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مىکنند و خاطرهاش را زنده نگه مىدارند.
(آیه 108)- نه تنها خداوند پیروزى ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنانکه در این آیه مىگوید: «و نام نیک او را در امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 109)- «سلام بر ابراهیم» آن بنده مخلص و پاکباز (سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ).
(آیه 110)- آرى «این گونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). پاداشى به عظمت دنیا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى در خور سلام و درود خداوند بزرگ!
ذبیح اللّه کیست؟
آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح «اسماعیل» بوده است.
روایات بسیارى نیز در منابع اسلامى آمده است که نشان مىدهد ذبیح «اسماعیل» بوده است نه اسحاق.
(آیه 111)- ابراهیم بنده مؤمن خدا: این آیه و دو آیه بعد آخرین آیاتى است که ماجراى ابراهیم و فرزندانش را در اینجا تعقیب و تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «او از بندگان با ایمان ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت این جمله دلیلى است بر آنچه گذشت و این واقعیت را بیان مىکند که اگر ابراهیم همه هستى و وجود خویش و حتى فرزند عزیزش را یک جا در طبق اخلاص گذارد و فداى راه معبود خویش کرد به خاطر ایمان عمیق و قویش بود.
(آیه 112)- سپس به یکى دیگر از مواهب خدا به ابراهیم سخن مىگوید:
مىفرماید: «ما او را به اسحاق- پیامبرى از شایستگان- بشارت دادیم» (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 113)- و در این آیه، سخن از برکتى در میان است که خدا به ابراهیم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت، مىفرماید: «ما به او و اسحاق برکت دادیم» (وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ).
برکت در همه چیز، در عمر و زندگى، در نسلهاى آینده، در تاریخ و مکتب و در همه چیز.
اما براى این که توهّم نشود که این برکت در خاندان ابراهیم جنبه نسب و قبیلهاى دارد بلکه در ارتباط با مذهب و مکتب و ایمان است، در آخر آیه مىافزاید: «و از دودمان آن دو، افرادى بودند نیکوکار و افرادى (که به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ).
و به این ترتیب آیه فوق به گروهى از یهود و نصارى که افتخار مىکردند ما از فرزندان انبیا هستیم پاسخ مىگوید که پیوند خویشاوندى به تنهائى افتخار نیست، مگر این که در سایه پیوند فکرى و مکتبى قرار گیرد.
(آیه 114)- مواهب الهى بر موسى و هارون: در اینجا به گوشهاى از الطاف الهى نسبت به «موسى» و برادرش «هارون» اشاره شده، نخست مىگوید: «ما به موسى و هارون منت بخشیدیم» و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختیم (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
(آیه 115)- در نخستین مرحله مىفرماید: و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم» (وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
چه اندوهى از این بزرگتر که بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مىبریدند، و زنانشان را به خدمتکارى و مردان را به بردگى و بیگارى وا مىداشتند.
(آیه 116)- در مرحله دوم مىفرماید: «و آنها (موسى و هارون و بنى اسرائیل) را یارى کردیم تا (بر دشمنان خود) پیروز شدند» (وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ).
در آن روز که لشکر خونخوار فرعونى با قدرت و نیروى عظیم و در پیشاپیش آنها شخص فرعون به حرکت درآمد، بنى اسرائیل قومى ضعیف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح کافى بودند، اما دست لطف خدا به یارى آنها آمد، فرعونیان را در میان امواج دفن کرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشید و کاخها و ثروت و باغها و گنجهاى فرعونیان را به آنها سپرد.
(آیه 117)- در سومین مرحله به مواهب معنوى که خدا به این قوم از بند رسته عنایت فرمود اشاره کرده، مىگوید: «ما به آن دو کتاب روشنگر دادیم» (وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ).
آرى «تورات» کتاب مستبین یعنى کتاب روشنگر بود، و به تمام نیازمندیهاى دین و دنیاى بنى اسرائیل در آن روز پاسخ مىگفت، همان گونه که در آیه 44 سوره مائده نیز مىخوانیم: «ما تورات را نازل کردیم که هم در آن هدایت بود و هم نور و روشنائى».
(آیه 118)- در مرحله چهارم باز به یکى دیگر از مواهب معنوى- موهبت هدایت به صراط مستقیم- اشاره کرده، مىگوید: «و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم» (وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).
همان راه راست و خالى از هرگونه کجى و اعوجاج که راه انبیا و اولیا است، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد.
(آیه 119)- در پنجمین مرحله به سراغ تداوم مکتب و بقاى نام نیک آنها رفته، مىگوید: «و نام نیکشان را در اقوام بعد باقى گذاردیم» تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاریخ آنان الهام گیرند (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 120)- در ششمین مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مىفرماید: «سلام بر موسى و هارون» (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
سلامى که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامى که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.
(آیه 121)- و در هفتمین و آخرین مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، مىگوید: آرى! «ما این چنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
اگر آنها به این افتخارات نائل شدند بىدلیل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداکار و نیکوکار، و چنین کسانى باید مشمول این همه پاداش شوند.
(آیه 122)- سرانجام در این آیه به همان دلیلى اشاره مىکند که در داستان ابراهیم و نوح قبل از آن آمد، مىگوید: «آن دو (موسى و هارون) از بندگان مؤمن ما بودند» (إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
ایمان است که روح انسان را چنان روشن و نیرومند مىسازد که به سراغ احسان و نیکوکارى و پاکى و تقوا مىرود.
(آیه 123)- پیامبر خدا الیاس در برابر مشرکان: چهارمین سرگذشتى که از انبیاء پیشین در این سوره آمده است سرگذشت فشردهاى از «الیاس» است، مىفرماید: «و الیاس از رسولان (ما) بود» (وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 124)- سپس براى شرح این اجمال به تفصیل پرداخته، مىگوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به قومش گفت: آیا تقوا پیشه نمىکنید»؟ (إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ).
(آیه 125)- در این آیه با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مىگوید: «آیا بت بعل را مىخوانید و بهترین آفریدگارها را رها مىسازید»؟! (أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ).
گفتهاند این بت طلائى به قدرى بزرگ بود که طولش به بیست زراع مىرسید! و چهار صورت داشت، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!
(آیه 126)- به هرحال «الیاس» این قوم بت پرست را سخت نکوهش کرد، و ادامه داد: «خدائى (را رها مىکنید) که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» (اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
مالک و مربى همه شما او بوده و هست، هر نعمتى دارید از اوست، و حل هر مشکلى با دست قدرت او میسر است، غیر از او نه سرچشمه خیر و برکتى وجود دارد و نه دفع کننده شر و آفتى.