448 . صفحه 448
هجدهم اسفند :
نفیسه :
(آیه 52)-از دو آیه قبل این موضوع مطرح میشود که برخی از بهشتیان به فکر دوستان خود در دنیا می افتند ،دوستانی که راهشان را از این بهشتیان جدا کرده بودند.یکی از بهشتیان می گوید: همنشینی در دنیا داشتم که به انحراف کشیده شده و در خط منکران رستاخیز قرار گرفت، «او پیوسته مىگفت: آیا (به راستى) تو این سخن را باور کردهاى ...»
(یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ).
(آیه 53)- «که وقتى ما مردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم (بار دیگر) زنده مىشویم و جزا داده خواهیم شد» من که این سخنان را باور ندارم! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ).
اى دوستان! کاش مىدانستم الآن او کجاست؟ و در چه شرائطى است؟
آه جاى او در میان ما خالى است!
(آیه 54)- سپس «مىافزاید: (اى دوستان!) آیا شما مىتوانید از او خبرى بگیرید»! (قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ).
(آیه 55)- «اینجاست که نگاهى (به سوى دوزخ) مىکند ناگهان او را میان دوزخ مىبیند»! (فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ).
(آیه 56)- او را مخاطب ساخته «مىگوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانى»! (قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ).
(آیه 57)- چیزى نمانده بود که وسوسههاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى که در آن بودى وارد کنى «و اگر (لطف الهى یار من نشده بود و) نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم»! (وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ).
این توفیق الهى بود که رفیق راه من شد، و این دست لطف هدایتش بود که مرا نوازش داد و رهبرى کرد.
(آیه 58)- سپس به یاران خود مىگوید: اى دوستان! «آیا ما هرگز نمىمیریم» و در بهشت جاودانه خواهیم بود؟ (أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ).
(آیه 59)- «و جز همان مرگ اول مرگى به سراغ ما نخواهد آمد، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد» (إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
(آیه 60)- به هر حال این گفتگو را با یک جمله پرمعنى و بسیار احساس انگیز و مؤکد به انواع تأکیدات پایان داده، مىگوید: «راستى این همان پیروزى بزرگ است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى و رستگارى از این برتر که انسان غرق نعمت جاودانى و حیات ابدى و مشمول انواع الطاف الهى باشد؟
(آیه 61)- و سرانجام خداوند بزرگ با یک جمله کوتاه و بیدار کننده و پرمعنى به این بحث خاتمه داده، مىفرماید: «براى مثل این باید، عمل کنندگان عمل کنند» و به خاطر این مواهب تلاشگران بکوشند (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ).
چه تعبیر زیبائى! مىگوید: تلاشگران براى این چنین هدفى باید تلاش کنند، براى بهشتى مملو از لذات روحانى، و پر از نعمتهاى جسمانى که شراب طهورش انسان را در نشئهاى ملکوتى فرو مىبرد، و همنشینى دوستان باصفایش غمى بر دل نمىگذارد.
(آیه 62)- گوشهاى از عذابهاى جانکاه دوزخیان: بعد از بیان نعمتهاى روح بخش و پرارزش بهشتى، به بیان عذابهاى دردناک و غم انگیز دوزخى مىپردازد، و آن چنان ترسیمى از آن مىکند که در مقایسه با نعمتهاى پیشین در نفوس مستعد عمیقا اثر مىگذارد و آنها را از هرگونه زشتى و ناپاکى بازمىدارد.
نخست مىفرماید: «آیا این (نعمتهاى جاویدان بهشتى بهتر است یا درخت (نفرت انگیز) زقوم»؟! (أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ).
واژه «شجره» همیشه به معنى «درخت» نیست گاه به معنى گیاه نیز مىآید، و قرائن نشان مىدهد که منظور از آن در اینجا «گیاه» است.
(آیه 63)- سپس قرآن به بعضى از ویژگیهاى این گیاه پرداخته، مىگوید: «ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ).
اشاره به این که آنها هنگامى که نام «زقوم» را شنیدند به سخریه و استهزا پرداختند و از این رو وسیلهاى براى آزمایش این ستمگران شد.
(آیه 64)- سپس مىافزاید: «آن درختى است که در قعر جهنم مىروید» (إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ).
ولى این ظالمان مغرور به سخریه ادامه دادند و گفتند: مگر ممکن است گیاه یا درختى از قعر جهنم بروید؟ آتش کجا و درخت و گیاه کجا؟
گویا آنها از این نکته غافل بودند که اصولى که بر زندگى آن جهان (آخرت) حاکم است با این جهان بسیار تفاوت دارد.
(آیه 65)- سپس مىافزاید: «شکوفه آن مانند سرهاى شیاطین است»! (طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ).
این تشبیه براى بیان نهایت زشتى و چهره تنفر آمیز آن است.
(آیه 66)- سرانجام قرآن مىگوید: آنها [مجرمان] از آن مىخورند و شکمها را از آن پر مىکنند»! (فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ).
این همان فتنه و عذابى است که در آیات قبل به آن اشاره شد، خوردن از این گیاه دوزخى با آن بوى بد و طعم تلخ با آن شیرهاى که تماسش با بدن مایه سوزندگى و تورم است، آن هم خوردن به مقدار زیاد، عذابى است دردناک.
(آیه 67)- بدیهى است خوردن از این غذاى ناگوار و تلخ تشنگىآور است، «سپس روى آن آب داغ متعفنى مىنوشند» (ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ).
(آیه 68)- آن غذاى دوزخیان، و این هم نوشابه آنان، اما بعد از این پذیرائى به کجا مىروند، قرآن مىگوید: «سپس بازگشت آنها به سوى جهنم است»! (ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ).
(آیه 69)- در این آیه قرآن دلیل اصلى گرفتارى دوزخیان را در چنگال این مجازاتهاى دردناک در دو جمله کوتاه و پرمعنى بیان مىکند، مىگوید: «چرا که آنها پدران خود را گمراه یافتند» (إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ).
(آیه 70)- اما «با این حال بسرعت به دنبال آنان کشانده مىشوند» (فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ).
اشاره به این که چنان دل و دین بر تقلید نیاکان باختهاند که گوئى آنها را بسرعت و بىاختیار به دنبالشان مىدوانند و این اشاره به نهایت تعصب و شیفتگى آنها به خرافات نیاکان است.
(آیه 71)- اقوام گمراه پیشین: از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصى از زمان و مکان ندارد قرآن به تعمیم و گسترش آن مىپردازد، و ضمن چند آیه کوتاه و فشرده زمینه را براى شرح احوال بسیارى از امتهاى پیشین- که اطلاع بر احوالشان سند گویائى براى مباحث گذشته است- فراهم مىسازد.
نخست مىفرماید: «قبل از آنها بیشتر پیشینیان گمراه شدند» (وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 72)- سپس اضافه مىکند: گمراهى آنها به خاطر نداشتن رهبر و راهنما نبود، «ما در میان آنها انذار کنندگانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ).
پیامبرانى که آنها را از شرک و کفر و ظلم و بیدادگرى و تقلید کورکورانه از دیگران بیم مىدادند، و آنها را به مسؤولیتهایشان آشنا مىساختند.
(آیه 73)- سپس در یک جمله کوتاه و پرمعنى مىگوید: «اکنون بنگر عاقبت انذار شوندگان و این اقوام لجوج گمراه به کجا رسید»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 74)- و در این آیه به عنوان یک استثنا مىفرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
در واقع این جمله اشاره به آن است که عاقبت این اقوام را بنگر که چگونه آنها را به عذاب دردناکى گرفتار کردیم، و هلاک نمودیم، جز بندگان با ایمان و مخلص که از این مهلکه جان سالم به در بردند.
(آیه 75)- گوشهاى از داستان نوح: از اینجا شرح داستان نه نفر از پیامبران بزرگ خدا آغاز مىشود که در آیات پیشین بطور سربسته به آن اشاره شده بود، نخست از «نوح» شیخ الانبیا و نخستین پیامبر اولوا العزم شروع مىکند، و قبل از هر چیز به دعاى پر سوز او هنگامى که از هدایت قومش مأیوس شد اشاره کرده، مىفرماید: «و نوح ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کنندهاى هستیم» (وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ).
این دعا ممکن است اشاره به همان دعایى باشد که در سوره نوح آیه 26 و 27 آمده است «نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها را به حال خود واگذارى بندگانت را گمراه مىکنند ...».
(آیه 76)- و لذا در این آیه بلافاصله مىفرماید: «و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
این اندوه بزرگ ممکن است اشاره به سخریههاى قوم کافر و مغرور، و آزارهاى زبانى آنها و هتاکى و توهین نسبت به او و پیروانش باشد، و یا اشاره به تکذیبهاى پى در پى این قوم لجوج.