447 . صفحه 447
هفدهم اسفند :
نفیسه :
(آیه 25)- دوزخیان بینوا که به مسیر جهنم هدایت مىشوند دستشان از همه جا بریده و کوتاه مىگردد، در این هنگام به آنها گفته مىشود شما که در دنیا در مشکلات به هم پناه مىبردید، و از یکدیگر کمک مىگرفتید «چرا در اینجا از هم یارى نمىطلبید»؟! (ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ). آرى! تمام تکیه گاههائى که در دنیا براى خود مىپنداشتید همه در اینجا ویران گشته است، نه از یکدیگر مىتوانید کمک بگیرید، و نه معبودهایتان به یارى شما مىشتابند، که آنها خود نیز بیچاره و گرفتارند.
(آیه 26)- در این آیه مىافزاید: «بلکه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسلیم و خاضعند» و قدرت هیچ گونه اظهار وجود تا چه رسد به مخالفت ندارند (بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ).
(آیه 27)- اینجاست که آنها به سرزنش یکدیگر برمىخیزند و هر یک اصرار دارد گناه خویش را به گردن دیگرى بیندازد، دنباله روان، رؤسا و پیشوایان خود را مقصر مىشمرند، و پیشوایان پیروان خود را، و در این حال «رو به یکدیگر کرده و از هم مىپرسند ...» (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه 28)- پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده خود «مىگویند: (شما رهبران گمراهى بودید که به ظاهر) از طریق خیرخواهى و نیکى وارد شدید» اما جز فریب چیزى در کارتان نبود! (قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ).
ما که به حکم فطرت طالب نیکیها و پاکیها و سعادتها بودیم دعوت شما را لبیک گفتیم، آرى تمام گناهان ما به گردن شما است، ما جز حسن نیت و پاکدلى سرمایهاى نداشتیم و شما دیو سیرتان دروغگو نیز جز فریب و نیرنگ چیزى در بساط نداشتید!
(آیه 29)- به هرحال پیشوایان آنها نیز سکوت نخواهند کرد و در پاسخ «مىگویند: شما خودتان اهل ایمان نبودید» تقصیر ما چیست! (قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
اگر مزاج شما آماده انحراف نبود، اگر شما خود طالب شر و شیطنت نبودید، کجا به سراغ ما مىآمدید؟ چرا به دعوت انبیا و نیکان و پاکان پاسخ نگفتید؟
و همین که ما یک اشارت کردیم با سر دویدید؟ پس معلوم مىشود عیب در خود شماست، بروید و خودتان را ملامت کنید!
(آیه 30)- دلیل ما روشن است «ما هیچ گونه سلطهاى بر شما نداشتیم» و زور و اجبارى در کار نبود! (وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ).
«بلکه خود شما قومى طغیانگر و متجاوز بودید» و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختیتان شد (بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ).
و چه دردناک است که انسان ببیند رهبر و پیشواى او که یک عمر دل به او بسته بود موجبات بدبختى او را فراهم کرده است، سپس از او بیزارى مىجوید.
حقیقت این است که هر کدام از این دو گروه از جهتى راست مىگویند.
(آیه 31)- لذا این گفتگوها به جایى نمىرسد، و سرانجام این پیشوایان گمراه به این واقعیت اعتراف مىکنند، مىگویند: «اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده (و حکم عذاب درباره همه صادر گردیده) و همگى از عذاب او مىچشیم» (فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ).
شما طاغى بودید و سرنوشت طغیانگران همین است، و ما هم گمراه و گمراه کننده.
(آیه 32)- «ما شما را گمراه کردیم همان گونه که خود گمراه بودیم» (فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوِینَ).
بنابراین چه جاى تعجب که همگى در این مصائب و عذابها شریک باشیم؟
(آیه 33)- سرنوشت این پیشوایان و آن پیروان: به دنبال بیان مخاصمه پیروان و پیشوایان گمراه در قیامت در کنار دوزخ که در آیات گذشته آمد، در این آیه سرنوشت هر دو گروه را یک جا بیان کرده، و عوامل بدبختى آنها را شرح مىدهد که هم بیان درد است و هم ذکر درمان.
نخست مىفرماید: «همه آنها [پیشوایان و پیروان گمراه] در آن روز در عذاب الهى مشترکند» (فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
البته اشتراک آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف درکات آنها در دوزخ و عذاب الهى نیست، چرا که مسلما کسى که مایه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات، همسان یک فرد عادى گمراه نخواهد بود.
(آیه 34)- سپس براى تأکید بیشتر مىافزاید: «ما این گونه با مجرمان رفتار مىکنیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ).
این سنّت همیشگى ماست، سنتى که از قانون عدالت نشأت گرفته است.
(آیه 35)- در این آیه به بیان ریشه اصلى بدبختى آنها پرداخته، مىگوید:
«آنها چنان بودند که وقتى کلمه توحید و لا اله الا اللّه به آنان گفته مىشد استکبار مىکردند» (إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ).
آرى! ریشه تمام انحرافات آنها تکبر و خود برتربینى، و زیر بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقالید باطل اصرار و لجاجت ورزیدن، و به همه چیز غیر از آن با دیده تحقیر نگریستن بود.
(آیه 36)- ولى آنها براى این گناه بزرگ خود عذرى بدتر از گناه مىآوردند «و پیوسته مىگفتند: آیا ما خدایان و بتهاى خود را به خاطر شاعر دیوانهاى رها کنیم»؟! (وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ).
شاعرش مىنامیدند چون سخنانش آن چنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مىبرد که گوئى موزونترین اشعار را مىسراید، در حالى که گفتارش ابدا شعر نبود، و مجنونش مىخواندند به خاطر این که رنگ محیط به خود نمىگرفت، و در برابر عقائد خرافى انبوه متعصبان لجوج ایستاده بود، کارى که از نظر تودههاى گمراه یک نوع انتحار و خودکشى جنون آمیز است، در حالى که بزرگترین افتخار پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله همین بود که تسلیم این شرائط نشد!
(آیه 37)- سپس قرآن براى نفى این سخنان بىاساس و دفاع از مقام وحى و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىافزاید: «چنین نیست، او حق آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است» (بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ).
محتواى سخنان او از یک سو، و هماهنگى آن با دعوت انبیا از سوى دیگر دلیل صدق گفتار اوست.
(آیه 38)- «اما شما (اى مستکبران کوردل و گمراهان بدزبان) بطور مسلم عذاب دردناک الهى را خواهید چشید» (إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ).
(آیه 39)- ولى گمان نکنید که خداوند انتقامجو است و مىخواهد انتقام پیامبرش را از شما بگیرد چنین نیست شما «جز به آنچه انجام مىدادید کیفر داده نمىشوید» (وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در حقیقت همان اعمال شماست که در برابر شما مجسم مىشود و با شما مىماند و شما را شکنجه و آزار مىدهد.
(آیه 40)- این آیه که در حقیقت مقدمهاى است براى بحثهاى آینده یک گروه را استثنا کرده، مىگوید: «جز بندگان مخلص پروردگار (کسانى که خدا آنها را خالص کرده است) که از همه این کیفرها به دور و برکنارند» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
آرى! تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمىشوند، بلکه خدا با فضل و کرم با آنها رفتار مىکند و بىحساب پاداش مىگیرند.
(آیه 41)- گوشهاى از نعمتهاى بهشتى: در آیه قبل سخن از (عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ) به میان آمد، در اینجا مواهب و نعمتهاى بىشمارى را که خداوند به آنها ارزانى مىدارد، بیان مىکند که مىتوان آن را در هفت بخش خلاصه کرد.
نخست مىگوید: «براى آنان [بندگان مخلص] روزى معین و ویژهاى است» (أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ).
این جمله اشاره به مواهب معنوى و لذات روحانى و درک جلوههاى ذات پاک حق، و سرمست شدن از باده طهور عشق اوست، همان لذتى که تا کسى نبیند نمىداند.
(آیه 42)- سپس به بیان نعمتهاى دیگر بهشتى پرداخته، آن هم نعمتهایى که با نهایت احترام به بهشتیان داده مىشود، مىگوید: «میوهها (ى گوناگون پرارزش) و آنها گرامى داشته مىشوند ...» (فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ). و به صورت میهمانهاى عزیزى با نهایت احترام از آنها پذیرائى مىشود.
(آیه 43)- از نعمت میوههاى رنگارنگ و احترام و گرامى داشت که بگذریم سخن از جایگاه آنها به میان مىآید، مىفرماید: جایگاه آنها «در باغهاى (سرسبز) و پر نعمت بهشت است» (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده کنند در برابر آنها حاضر است.
(آیه 44)- و از آنجا که یکى از بزرگترین لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان یکرنگ و با صفاست، در چهارمین مرحله به این نعمت اشاره کرده، مىگوید: «بهشتیان در حالى که بر تختها رو به روى یکدیگر تکیه زدهاند» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).
(آیه 45)- در پنجمین مرحله از بیان مواهب بهشتیان، سخن از نوشابه و شراب طهور آنهاست، مىفرماید: «و گرداگردشان قدحهاى لبریز از شراب طهور را مىگردانند» (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).
این ظرفها در گوشهاى قرار نگرفته که آنها تقاضاى جامى از آن کنند، بلکه به مقتضاى تعبیر (یُطافُ عَلَیْهِمْ) گرد آنها مىگردانند!
(آیه 46)- سپس به توصیفى از آن شراب طهور پرداخته، مىگوید: «شرابى سفید و درخشنده و لذت بخش براى نوشندگان» (بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
شرابى پاک، خالى از رنگهاى شیطانى، سفید و شفاف.
(آیه 47)- از آنجا که نام شراب و پیمانه و مانند اینها ممکن است مفاهیم دیگرى در اذهان تداعى کند بلافاصله در این آیه با ذکر جمله کوتاه و گویائى همه این مفاهیم را از ذهن شنوندگان مىشوید و مىگوید: «شرابى که نه در آن مایه تباهى عقل است، و نه از آن مست مىشوند» (لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ).
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
(آیه 48)- و سرانجام در ششمین مرحله به همسران پاک بهشتى اشاره کرده، مىگوید: «نزد آنها همسرانى است که جز به شوهران خود عشق نمىورزند، به غیر آنان نگاه نمىکنند و چشمان درشت و زیبا دارند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ).
(آیه 49)- در این آیه توصیف دیگرى براى همین همسران بهشتى بیان کرده و پاکى و قداست آنها را با این عبارت بیان مىکند: «گویى (از لطافت و سفیدى) همچون تخم مرغهایى هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده» و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است! (کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ).
مواهب گوناگونى که درباره بهشتیان در آیات گذشته ذکر شد مجموعهاى از مواهب مادى و معنوى است، گر چه حقیقت نعمتهاى بهشتى آن گونه که هست از اهل دنیا مکتوم خواهد بود، جز این که بروند و ببینند و دریابند!
(آیه 50)- جستجو از دوست جهنّمى! بندگان مخلص پروردگار که طبق آیات گذشته غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشتند، ناگهان بعضى از آنها به فکر گذشته خود و دوستان دنیا مىافتند، همان دوستانى که راه خود را جدا کردند و جاى آنها در جمع بهشتیان خالى است، مىخواهند بدانند سرنوشت آنها به کجا رسید.
آرى! در حالى که آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مىگویند «بعضى رو به بعضى دیگر کرده مىپرسند ...» (فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه 51)- ناگهان «یکى از آنها (خاطراتى در نظرش مجسم مىشود رو به سوى دیگران کرده و) مىگوید: من همنشینى (در دنیا) داشتم ...»! (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ).