قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۴۵ ب.ظ

317 . صفحه 317



هفتم آبان :


نفیسه :


(آیه 77)- نجات بنى اسرائیل و غرق فرعونیان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پیروزى چشمگیرش بر آنها و ایمان آوردن آن جمعیت عظیم، آیین او رسما وارد افکار مردم مصر شد، هر چند اکثریت «قبطیان» آن را نپذیرفتند،بنى اسرائیل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقلیتى از مصریان، بطور دائم با فرعونیان درگیر بودند و سالها بر این منوال گذشت و حوادث تلخ و شیرینى روى داد.
در اینجا به آخرین فراز از این ماجراها یعنى برنامه خروج بنى اسرائیل از مصر، اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما به موسى، وحى فرستادیم که بندگانم را شبانه از مصر بیرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی).
بنى اسرائیل آماده حرکت به سوى سرزمین موعود (فلسطین) شدند، اما هنگامى که به کرانه‏هاى نیل رسیدند فرعونیان، آگاه گشتند و فرعون با لشکرى عظیم آنها را تعقیب کرد، آنها خود را در محاصره دریا و دشمن دیدند.
اما خدا به موسى چنین دستور داد: «راهى خشک براى آنها در دریا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً).
راهى که هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقیب فرعونیان مى‏ترسى، نه از غرق شدن در دریا» (لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشى‏).


(آیه 78)- و به این ترتیب موسى و بنى اسرائیل وارد جاده‏هایى شدند که در درون دریا با کنار رفتن آبها پیدا شد، در این هنگام فرعون به همراه لشکریانش به کنار دریا رسید و با این صحنه غیر منتظره و شگفت‏انگیز رو برو شد «و فرعون لشکریان خود را به دنبال بنى اسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جاده‏ها شد» (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ).
از این سو آخرین نفر لشکر فرعون وارد دریا شد، و از آن سو آخرین نفر از بنى اسرائیل خارج گردید.
در این هنگام به امواج آب فرمان داده شد به جاى نخستین باز گردند.
امواج همانند ساختمان فرسوده‏اى که پایه آن را بکشنند یک باره فرو ریختند «پس دریا آنها را در میان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى کامل» (فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ).
و به این ترتیب، یک قدرت جبّار ستمگر با لشکر نیرومند و قهارش در میان امواج آب غوطه‏ور شدند و طعمه آماده‏اى براى ماهیان دریا!


(آیه 79)- آرى «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدایتشان نکرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏).


(آیه 80)- تنها راه نجات: در اینجا روى سخن را به بنى اسرائیل بطور کلى و در هر عصر و زمان کرده، و نعمتهاى بزرگى را که خداوند به آنان بخشیده است یاد آور مى‏شود، و راه نجات را به آنان نشان مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «اى بنى اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنانتان رهایى بخشیدیم» (یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ).
سپس به یکى از نعمتهاى مهم معنوى اشاره کرده، مى‏گوید: «ما شما را به میعادگاه مقدسى دعوت کردیم، در طرف راست طور» آن مرکز وحى الهى (وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ).
این اشاره به جریان رفتن موسى (ع) به اتفاق جمعى از بنى اسرائیل به میعادگاه طور است، در همین میعادگاه بود که خداوند الواح تورات را بر موسى نازل کرد و با او سخن گفت و جلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده کردند.
و سرانجام به یک نعمت مهم مادى که از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائیل سرچشمه مى‏گرفت اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما من و سلوى را بر شما نازل کردیم» (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏).
در آن بیابانى که سرگردان بودید، و غذاى مناسبى نداشتید، لطف خدا به یاریتان شتافت و از غذاى لذیذ و خوشمزه‏اى به مقدارى که به آن احتیاج داشتید در اختیارتان قرار داد و از آن استفاده مى‏کردید.


(آیه 81)- در این آیه به دنبال ذکر این نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنین مخاطب مى‏سازد: «از روزیهاى پاکیزه‏اى که به شما دادیم بخورید، ولى در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود» (کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی).
طغیان در نعمتها آن است که انسان به جاى این که از آنها در راه اطاعت خدا و طریق سعادت خویش استفاده کند، آنها را وسیله‏اى براى گناه، ناسپاسى و کفران و گردنکشى و اسرافکارى قرار دهد، همان گونه که بنى اسرائیل چنین کردند.
و به دنبال آن مى‏فرماید: «و هر کس غضب من بر او وارد شود سقوط مى‏کند» (وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏).
«هوى» در اصل به معنى سقوط کردن از بلندى است، که معمولا نتیجه آن، نابودى است، به علاوه در اینجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نیز مى‏باشد.


(آیه 82)- و از آنجا که همیشه باید هشدار و تهدید با تشویق و بشارت، همراه باشد تا نیروى خوف و رجا را که عامل اصلى تکامل است یکسان برانگیزد، و درهاى بازگشت به روى توبه‏کاران بگشاید، در این آیه چنین مى‏گوید: «و من کسانى را که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدایت یابند (و در زیر چتر هدایت رهبران الهى قرار گیرند) مى‏آمرزم» (وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏).
تعبیر به «غفّار» نشان مى‏دهد که خداوند چنین افراد را نه تنها یک بار که بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏دهد.


(آیه 83)- غوغاى سامرى! در اینجا فراز مهم دیگرى از زندگى موسى (ع) و بنى اسرائیل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمایندگان بنى اسرائیل به میعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائیل در غیاب آنهاست.
برنامه این بود که موسى (ع) براى گرفتن احکام تورات، به کوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائیل نیز او را در این مسیر همراهى کنند.
ولى از آنجا که شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعله‏ور بود، قبل از دیگران تنها به میعادگاه پروردگار رسید.
در اینجا وحى بر او نازل شد: «اى موسى! چه چیز سبب شد که پیش از قومت به اینجا بیایى و در این راه عجله کنى»؟ (وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى‏).


(آیه 84)- و موسى بلافاصله «عرض کرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسیدن به میعادگاه و محضر وحى تو، شتاب کردم تا از من خشنود شوى» (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏).
نه تنها عشق مناجات تو و شنیدن سخنت مرا بى‏قرار ساخته، بلکه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانین و احکام تو را بگیرم و به بندگانت برسانم و از این راه رضایت تو را بهتر جلب کنم، آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنیدن فرمانت.


(آیه 85)- ولى بالاخره در این دیدار، میعاد از سى شب به چهل شب تمدید شد، و زمینه‏هاى مختلفى که از قبل در میان بنى اسرائیل براى انحراف وجود داشت کار خود را کرد، سامرى آن مرد هوشیار منحرف میاندار شد، و با استفاده از وسائلى گوساله‏اى ساخت و جمعیت را به پرستش آن فرا خواند.
بالاخره در آنجا بود که خداوند به موسى (ع) در همان میعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم (ولى از عهده امتحان خوب بیرون نیامدند) و سامرى آنها را گمراه کرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ).


(آیه 86)- موسى با شنیدن این سخن آن چنان برآشفت که تمام وجودش گویى شعله‏ور گشت، شاید به خود مى‏گفت: سالیان دراز خون جگر خوردم، زحمت کشیدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا این جمعیت را به توحید آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غیبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلافاصله «موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).
هنگامى که چشمش به آن صحنه بسیار زننده گوساله پرستى افتاد، «فریاد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نیکویى به شما نداد» (قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً).
این وعده نیکو یا وعده‏اى بوده که در زمینه نزول تورات و بیان احکام آسمانى در آن، به بنى اسرائیل داده شده بود، یا وعده نجات و پیروزى بر فرعونیان و وارث حکومت زمین شدن، و یا وعده مغفرت و آمرزش براى کسانى که توبه کنند و یا همه این امور.
سپس افزود: «پس آیا مدت جدایى من از شما به طول انجامیده»؟ (أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ).
«یا با این عمل زشت خود مى‏خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی).


(آیه 87)- بنى اسرائیل که خود را در برابر اعتراض شدید موسى (ع) دیدند و متوجه شدند به راستى کار بسیار بدى انجام داده‏اند، در مقام عذرتراشى بر آمدند و «گفتند: ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا).
در واقع این ما نبودیم که به اراده خود گرایش به گوساله پرستى کردیم، «بلکه مقدارى از زیورهاى قوم را که با خود داشتیم افکندیم و سامرى این چنین القا کرد ...» (وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ).




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 83 سوره طه :

مریم :


یه سوال... موسی با 70 نفر از بزرگان خودش به سمت کوه طور رفت... بعد اونجا از خدا خواست که خودش رو به اونها نشون بده! و بعد اون قضیه که کوه سر جاش نموند و ..... ! و گرفتن الواح تورات همون موقع بود!؟ یعنی منظورم اینه که بعدش اون 70 نفر رفتن و فقط موسی موند!؟ دقیقا نمیتونم بفهمم چه اتفاقی افتاده!!



مریم :


داستان حضرت موسی و رفتنش به کوه طور و سامری و گوساله پرستی


حضرت موسی ـ علیه السلام ـ اکنون که از دست فرعونیان نجات یافته، می‎خواهد برای ملت بنی‎اسرائیل، حکومت تشکیل دهد و هر حکومتی نیاز به قانون دارد. او با گروهی از برجستگان بنی‎اسرائیل به کوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگیرد، تا همان کتاب آسمانی، قانون اساسی مردم گردد. به طورى که مفسران و تاریخ نگاران نوشته اند هنگامى که موسى در مصر بود، طبق وحى الهى به بنى اسرائیل وعده داد هر زمان خداى تعالى فرعون را نابود کرد، کتابى براى آن ها بیاورد که دربر دارنده حلال، حرام، شرایع و احکام باشد. وقتى خداى تعالى فرعون را نابود کرد، بنى اسرائیل از موسى کتاب خواستند و موسى نیز از پروردگار خود خواست تا به وعده اى که به او داده بود عمل کند و به او کتاب عطا فرماید. خداى تعالى به موسى دستور داد سى روز روزه بگیرد و بدن و جامه خود را پاک و پاکیزه کند و براى دریافا کتاب به طور سینا بود. موسى برادر خود هارون را به جاى خویش گماشت تا در غیبت او سرپرستى بنى اسرائیل را به عهده بگیرد و سپس هفتاد نفر از نیکان و بزرگان قوم را برگزید که همراه خود به کوه طور ببرد تا هنگام دریافت کتاب از خداى تعالى و مکالمه اش با پروردگار متعال شاهد و ناظر او باشند و در بازگشت، موضوع را به بنى اسرائیل گزارش‍ دهند و در نتیجه، آن ها کتاب الهى را تکذیب نکنند.
موسى طبق دستور الهى سى روز روزه گرفت و چون براى گرفتن الواح تورات به کوه طور رفت، خداى تعالى ده شب دیگر بر آن افزود که در مجموع غیبت موسى چهل شب طول کشید. بیشتر مفسران اهل سنت نوشته اند: علت افزوده شدن آن ده شب این بود که موسى پس از سى روز روزه، شب آخر که خواست به کوه طور برود متوجه بوى بد دهانش شد و براى رفع آن با چوب درختى که برخى گفته اند درخت خرنوب بود دندان هاى خود را مسواک کرد و یا به گفته بعضى گیاه خوشبویى خورد که بوى دهانش را برطرف سازد. پس خداى متعال فرمود: اى موسى! مگر ندانسته اى که بوى دهان روزه دار نزد من خوشبوتر از بوى مشک است. اکنون بازگرد و ده روز دیگر روزه بگیر، آن گاه به نزد ما بیا. موسى نیز چنان کرد. همین افزوده شدن ده شب سبب آزمایش و فتنه بنى اسرائیل گردید و چنان که پیش از این اشاره شد سامرى را واداشت تا براى آن ها گوساله اى بسازد و آن ها را به گوساله پرستى وادار کند. از آنجا که در آغاز هر انقلابی، حوادثی انحرافی رخ می‎دهد، و خود انقلاب کرده‎ها، گاهی حزب و گروه خاصی را به دور خود جمع می‎کنند، قوم موسی ـ علیه السلام ـ نیز از این انحراف مصون نماندند. موسی بن ظفر که بعدا به نام «سامری» معروف شد، از بنی‎اسرائیل بود (او همان کسی بود که در ماجرای درگیری او با قبطی، موسی به کمک او شتافت و قبطی را کشت) سامری با اینکه سابقه انقلابی داشت، و از یاران موسی بود، پس از پیروزی موسی ـ علیه السلام ـ جزء منافقین گردید و در غیاب موسی ـ علیه السلام ـ، و از زمینه‎ای که در میان بنی‎اسرائیل وجود داشت سوء استفاده کرده و از طلاهای فرعونیان، که جمع شده بود، با زیرکی خاصی مجسمه گوساله‎ای درست کرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. براثر وزش باد از سوراخهای بدن این مجسمه صدایی همچون صدای گوساله بیرون می‎آمد و به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی‎اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله‎پرست شدند. هارون هرچه قوم را نصیحت کرد، و آنها را از گوساله‎پرستی برحذر داشت، به سخنش اعتنا نکردند، حتی با جوسازی‎ها و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند.


داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن
اهمیت این داستان به اندازه اى است که قرآن در چهار سوره به آن اشاره کرده است، در سوره بقره آیه 51 و 54 و 92 و 93 و در سوره نساء آیه 153 و در سوره اعراف آیات 147و 148، و در سوره طه آیه 88 به بعد. البته این حادثه، همانند سایر پدیده هاى اجتماعى، بدون زمینه و بدون مقدمه نبوده است، زیرا از یک سو بنى اسرائیل سالیان دراز در مصر شاهد گاوپرستى یا گوساله پرستى مصریان بودند، و از سوى دیگر به هنگامى که از رود نیل عبور کردند، صحنه بت پرستى (گاوپرستى) قومى که در آن سوى نیل زندگى مى کردند، توجه آنها را جلب کرد، و چنان که در آیات قبل گذشت، از موسى ع تقاضاى بتى همانند آنها کردند، که موسى ع شدیدا آنان را ملامت و سرزنش کرد.تمدید میقات موسى (ع) از سى شب به چهل شب، نیز سبب شد که شایعه مرگ موسى ع، آن چنان که در بعضى از تفاسیر آمده بوسیله بعضى از منافقان، در میان بنى اسرائیل نشر شود.جهل و نادانى بسیارى از این جمعیت و مهارت و زبردستى سامرى در پیاده کردن نقشه خود نیز به این موضوعات کمک کرد و مجموعا سبب شد در مدت کوتاهى اکثریت بنى اسرائیل به بت پرستى روى آورند و غوغایى اطراف گوساله به راه اندازند.


چگونه گوساله طلایى صدا کرد؟
کلمه خوار به معنى صداى مخصوصى است که از گاو یا گوساله برمى خیزد، جمعى از مفسران معتقدند که سامرى با اطلاعاتى که داشت، لوله هاى مخصوصى در درون سینه گوساله طلایى کار گذاشته بود که هواى فشرده از آن خارج مى شد و از دهان گوساله، صدایى شبیه صداى گاو بیرون مى آمد! بعضى دیگر مى گویند: گوساله را آن چنان در مسیر باد گذارده بود که بر اثر وزش باد به دهان او که به شکل مخصوصى ساخته شده بود، صدایى به گوش مى رسید. اما اینکه جمعى از مفسران گفته اند گوساله سامرى به خاطر مقدارى خاک که از زیر پاى جبرئیل برداشت و در آن ریخته بود، به صورت گوساله زنده اى درآمد و صداى طبیعى سرداد، شاهدى در آیات قرآن ندارد، چنان که به خواست خدا در تفسیر آیات سوره طه خواهد آمد، و کلمه " جسدا" گواه بر این است که حیوان زنده اى نبود، زیرا در تمام مواردى که این کلمه در قرآن به کار رفته است به معنى جسم بى جان آمده است .از همه اینها گذشته، بعید به نظر مى رسد که خداوند چنین قدرتى به مرد منافقى همچون سامرى بدهد که بتواند کارى همانند معجزه موسى ع انجام دهد و جسم بى جانى را جاندار سازد، کارى که براى توده مردم مسلما گمراه کننده است و دلائل بطلان آن در نظرشان روشن نیست، ولى اگر گوساله به شکل یک مجسمه طلایى بوده باشد دلائل بطلان آن روشن است و تنها مى تواند وسیله اى براى آزمایش افراد بوده باشد، نه چیز دیگر.نکته دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که سامرى از آنجا که مى دانست قوم موسى ع سالها در محرومیت به سر مى بردند و به علاوه روح مادیگرى چنان که در بسیارى از نسلهاى امروز آنها نیز مى بینیم بر آنها غلبه داشت و براى زر و زیور احترام خاصى قائل بودند، لذا او گوساله خود را از طلا ساخت، تا توجه شیفتگان و بردگان را به سوى آن جلب کند.اما اینکه: این ملت فقیر و محروم در آن روز آن همه زر و زیورها را از کجا آورده بودند؟ در روایات چنین آمده که زنان بنى اسرائیل براى بزرگداشت یکى از اعیاد خود، مقدار قابل ملاحظه اى از زیورآلات فرعونیان را به عاریت گرفته بودند و این جریان مقارن غرق و نابودى آنها واقع شد، و زیورآلات مزبور در دست بنى اسرائیل باقى ماند.
جمله" أ لم یروا أنه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا" ایشان را مذمت مى کند به اینکه چطور یک مطلب روشن و واضحى را که عقل هر کس در اولین نظر آن را درک مى کند درک نکردند و هیچ به خود نگفتند: اگر این گوساله خداى ما بود لابد و لاجرم با ما حرفى مى زد و ما را به راه راست هدایت مى کرد. و اگر از میان همه صفاتى که منافى با الوهیت گوساله است، خصوص حرف نزدن و هدایت نکردن آن را ذکر نمود و از سایر صفات آن از قبیل جسمیت، مصنوع بودن، محدودیت و گنجیدنش در مکان و زمان و امثال اینها سکوت کرد، با اینکه اینها نیز منافات با الوهیت آن دارد، براى این بود که این دو صفت یعنى تکلم و هدایت از روشن ترین صفاتى است که الوهیت مستلزم آن است، زیرا هر کس هر چیزى را اله و معبود خود مى داند ناگزیر است از اینکه آن اله را به آن نحوى که خود او دوست مى دارد پرستش کند، لاجرم آن اله مى بایستى راه پرستش مورد علاقه خود را به بندگان خود معرفى کند و این خود مستلزم تکلم و تفهیم است، و بنى اسرائیل با اینکه مى دیدند گوساله حرف نمى زند و آنان را هدایت نمى کند با این همه پیشنهاد الوهیت آن را از سامرى پذیرفتند.جهت دیگرى که باعث شد از میان همه صفات گوساله مزبور این دو صفت ذکر شود این بود که در ذهن بنى اسرائیل این مشخصه از موسى (ع) مرکوز و معهود بود که او با خداوند حرف مى زند و مردم را به راه او هدایت مى کند و خداوند با او حرف مى زند و او را به راه خود دلالت مى نماید و چون چنین ارتکازى را داشتند مى بایست این معنا را فهمیده باشند که اگر گوساله مزبور خداى ایشان و خداى موسى بود، قدرت بر سخن گفتن مى داشت و مردم را هدایت مى کرد، و چون این سؤال بود که چطور بنى اسرائیل مطلبى به این روشنى را نفهمیدند لذا فرمود:" اتخذوه و کانوا ظالمین".


جمله" و لما سقط فی أیدیهم" (به معنى هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، یا هنگامى که نتیجه شوم اعمالشان به دستشان افتاد، و یا هنگامى که چاره از دست آنها ساقط شد) در ادبیات عرب کنایه از ندامت و پشیمانى است، زیرا هنگامى که واقعیات به دست انسان بیفتد و از حقیقت امر آگاه گردد، و یا به نتائج نامطلوب برسد، و یا راه چاره بر او بسته شود، طبعا پشیمان خواهد شد، بنا بر این پشیمانى از لوازم مفهوم این جمله است. در مجمع البیان فرموده: معناى جمله" سقط فی أیدیهم" این است که بلا در دست هایشان قرار گرفت، یعنى طورى بلا بر ایشان مسلط شد که گویى دستهایشان در آن بود، و این تعبیر را غالبا در باره نادمینى که به آثار سوء عمل گذشته شان مبتلا شده اند و این ابتلاء را پیش بینى نمى کردند بکار برده و گفته مى شود " سقط فى یده"، البته " اسقط فى یده" هم گفته مى شود، و لیکن اولى فصیح تر است. بعضى هم گفته اند معناى جمله مزبور این است که: اثر سویى که او را زیان مى رساند در دستش افتاد.البته در تفسیرهاى مطول وجوه بسیارى در توجیه این جمله ذکر شده و لیکن بیشتر آن وجوه خالى از تکلف نیست، و از همه آنها نزدیک تر به ذهن همان وجه فوق است، چون از ظاهر سیاق آیه بر مى آید که مراد از جمله مورد بحث این است که بنى اسرائیل وقتى بخود آمدند و فهمیدند که چه عملى کرده اند، و بدست آوردند که در این عمل گمراه بوده اند گفتند: " چه و چه". پس ظاهر سیاق، معناى تنبه و توجه به غفلت گذشته را افاده مى کند، گویا عملى را که کرده اند به حضور آن کسى که براى او کرده اند تقدیم نموده اند و او عملشان را زشت و نکوهیده یافته و آن را جلو صاحبانشان پرت کرده، و صاحبان عمل آن را برداشته و از نزدیک در آن نظر انداخته و دیده اند که سخت گمراه بوده اند و در انجام این عمل آن امرى را که نمى بایست در آن اهمال کنند رعایت ننموده و در نتیجه عملشان فاسد شده است، و به هر حال جمله مورد بحث به منزله یک مثل معروف است.
آیه شریفه از جهت معنا مترتب بر آیات بعدى است که داستان مراجعت موسى را ذکر مى کند، چون بنى اسرائیل بعد از مراجعت موسى متنبه شدند. و در آیات سوره " طه" نیز تنبه ایشان را بعد از مراجعت موسى (ع) ذکر مى کند، و اگر در اینجا جلوتر ذکر کرده براى این است که در اینجا تنها خواسته است ندامت ایشان را از کرده خود ذکر نماید و بدنبال آن، اظهارات ایشان را که گفتند: " لئن لم یرحمنا ربنا و یغفر لنا لنکونن من الخاسرین" نقل نماید، چون هر گوینده اى وقتى بخواهد ندامت و پشیمانى قومى را حکایت کند مناسب تر آن است که خطاى آنها را ذکر نموده آن گاه بلا فاصله اظهار ندامتشان را نقل کند، و میان این دو فاصله زیاد نیندازد، خداى تعالى هم به همین ملاحظه وقتى در آیه قبلى گوساله پرستى ایشان را ذکر نمود بلا فاصله و بدون پرداختن به جریان برگشتن موسى (ع) در آیه بعد، ندامت و حسرت ایشان را نقل نمود.علاوه بر این، از آنجایى که اظهار ندامت بنى اسرائیل صورت دعا را دارد، و در ذیل داستان مراجعت موسى (ع) هم صحبت از دعاى موسى به خود و برادرش به میان آمد لذا اظهار ندامت بنى اسرائیل را جلوتر ذکر کرد تا این دو دعا با هم نقل نشده باشد. به هر حال بنى اسرائیل از کرده خویش پشیمان گشتند.


گفتگوی میان خداى سبحان و موسى
برنامه این بود که موسى (ع) براى گرفتن احکام تورات، به کوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائیل نیز او را در این مسیر همراهى کنند، تا حقایق تازه اى در باره خداشناسى و وحى در این سفر براى آنها آشکار گردد.ولى از آنجا که شوق مناجات با پروردگار و شنیدن آهنگ وحى در دل موسى شعله ور بود، آن چنان که سر از پا نمى شناخت، و همه چیز حتى خوردن و آشامیدن و استراحت را- طبق روایات- در این راه فراموش کرده بود، با سرعت این راه را پیمود، و قبل از دیگران تنها به میعادگاه پروردگار رسید.در اینجا وحى بر او نازل شد:" اى موسى چه چیز سبب شد که پیش از قومت به اینجا بیایى و در این راه عجله کنى"؟!. " و ما أعجلک عن قومک یا موسى ... لترضى ". این آیه حکایت گفتگویى است که میان خداى سبحان و موسى در باره میعاد طور واقع شده که آن هنگامى که تورات در طور نازل مى شد.
ظاهر سیاق مى رساند که پرسش خداى تعالى پرسش از علت جلو افتادن موسى از بنى اسرائیل در رفتن به طور است، گویا جا داشت موسى بایستد تا قوم خود را هم همراه ببرد یعنى با هم بروند، چرا او عجله کرد و جلو افتاد؟" و ما أعجلک عن قومک یا موسى - اى موسى! چه چیزى تو را بر آن وا داشت که از قومت جلو بیفتى؟" و موسى بلافاصله" در پاسخ عرضه داشت:" هم أولاء على أثری" یعنى قوم من این است، دارند دنبالم مى آیند، و به زودى به من ملحق مى شوند،" و عجلت إلیک رب لترضى - و من براى رضاى تو عجله کردم" (یعنى علت عجله ام تحصیل رضاى تو بود). نه تنها عشق مناجات تو و شنیدن سخنت مرا بى قرار ساخته بود، بلکه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانین و احکام تو را بگیرم و به بندگانت برسانم و از این راه رضایت تو را بهتر جلب کنم، آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنیدن فرمانت. ظاهرا مراد از " قوم" که فرموده: دنبال سر موسى بودند، آن هفتاد نفرى باشد که براى میقات پروردگارش انتخاب کرده بود، چون از ظاهر اینکه هارون را خلیفه خود در بنى اسرائیل کرد، و نیز از سایر جهات داستان، و اینکه در آیات بعد به قومش مى فرماید:" أ فطال علیکم العهد- آیا براى اینکه دیر برگشتم چنین کردید؟" بر مى آید که منظور این نبوده که تمامى بنى اسرائیل را در طور حاضر کند، و با همه آنان حرکت نماید.
و اما اینکه این سؤال خداى تعالى چه وقت صورت گرفته در ابتداى حضور موسى در میعاد طور یا در اواخر آن؟ آیه شریفه با هر دو مى سازد، چون سؤال از اینکه چرا عجله کردى غیر از خود عجله است که مقارن با سیر و ملاقات است، و همین که احتمال دادیم سؤال در ابتداى ورود موسى به طور نبوده باشد این احتمال هم موجه مى شود که با در نظر گرفتن اینکه گمراه شدن بنى اسرائیل به وسیله سامرى به خاطر دیر کردن موسى بوده، جمله" فإنا قد فتنا قومک من بعدک" در اواخر روزهاى میقات به موسى ابلاغ شده است، و دیگر حاجتى به آن چاره جوییهایى که مفسرین در توجیه آیات ذکر کرده اند نیست.


بدون شک زمینه هایى مانند مشاهده گوساله پرستى مصریان، و یا دیدن صحنه بت پرستى (گاوپرستى) پس از عبور از رود نیل، و تقاضاى ساختن بتى همانند آنها، و همچنین تمدید میعاد موسى و بروز شایعه مرگ او از ناحیه منافقان و بالآخره جهل و نادانى این جمعیت در بروز این حادثه و انحراف بزرگ از توحید به کفر اثر داشت، چرا که حوادث اجتماعى معمولا بدون مقدمه، رخ نمى دهد منتها گاهى این مقدمات آشکار است و گاهى مرموز و پنهان.به هر حال شرک در بدترین صورتش دامان بنى اسرائیل را گرفت بخصوص که بزرگان قوم هم در خدمت موسى در میعادگاه بودند و تنها رهبر جمعیت هارون بود، بى آنکه دستیاران مؤثرى داشته باشد. بالآخره در آنجا بود که خداوند به موسى ع در همان میعادگاه" فرمود ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم، ولى از عهده امتحان خوب بیرون نیامدند و سامرى آنها را گمراه کرد" (قال فإنا قد فتنا قومک من بعدک و أضلهم السامری).
کلمه " فتنه" به معناى امتحان و اختبار است و اگر اضلال را به سامرى- که گوساله را درست کرده و بنى اسرائیل را به عبادت آن وا داشت- نسبت داده، به خاطر این بوده که سامرى یکى از عوامل ضلالت آنان بوده. و حرف" فاء" در جمله" فإنا قد فتنا قومک" براى تعلیل است و مطلبى را که از مفهوم سیاق بر مى آید تعلیل مى کند، زیرا از قول موسى که گفت:" هم أولاء على أثری" فهمیده مى شود که مردمش در هنگام بیرون آمدنش وضع خوبى داشته اند، و پیش آمدى که مایه دلواپسى موسى در غیبتش باشد پیش نیامده بود، و چون از ناحیه آنان خاطرش جمع بوده خطاب شده که خیلى خاطر جمع نباش ما بعد از آمدنت آنان را آزمودیم، درست از امتحان در نیامدند و گمراه شدند. و کلمه " قومک" با اینکه ممکن بود بفرماید: " فانا قد فتناهم" از باب به کار بردن اسم ظاهر در جاى ضمیر است، و شاید مراد از آن غیر قوم در آیه قبلى باشد، یعنى مراد از آن در این آیه عموم مردم باشد، و مراد از قوم در آیه قبلى آن هفتاد نفرى باشد که براى بردن میقات انتخاب نموده بود.


خلاصه داستان حضرت موسی و رفتنش به کوه طور و سامری و گوساله پرستی


برای دوستانی که به دلیل زیاد بودن مطال حوصله ی حوندنش رو ندارن:  حضرت موسی با 70 نفر از بزرگان و علمای قومش به سمت میعادگاه کوه طور میره و این 70 نفر توی اون 40 روز همراهش هستن تا ببینن که خدا به حضرت موسی الواح تورات رو میده که بنی اسراییل بپذرین که این یک کتاب آسمانیه... و درغیاب حضرت موسی و 70 نفر از بزرگان وعلما و اینکه هارون تنها بوده بین بنی اسراییل و اطرافش هم کس قابلی نبوده که کمکش کنه... بنی اسراییل گمراه میشن... چون وقتی حضرت موسی بعد از اتمام 30 روز نمیاد شایعه می کنن که حضرت موسی مرده و چون روح مادیگری توی وجودشون بوده و وقتی از رود نیل میگذرن یک طایفه ای رو میبینن که گاو میپرستیدن ... اینا همه باعث میشه که گوساله ی طلایی رو به عنوان خدا بپذیرن و مشرک بشن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی