314 . صفحه 314
نفیسه :

(آیه 38)- خداوند در آیه قبل به موسی میگوید ما تو را یکبار دیگر هم مشمول نعمتهای خود ساخته ایم.حال بعد از ذکر این اجمال به شرح و بسط آن مىپردازد، مىگوید:
«در آن هنگام که وحى کردیم به مادر تو آنچه باید وحى شود» (إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى).
اشاره به این که: تمام خطوطى که منتهى به نجات موسى (ع) از چنگال فرعونیان در آن روز مىشد همه را به مادرت تعلیم دادیم.(آیه 39)- فرعون براى جلوگیرى از به وجود آمدن فرزندى که پیش بینى کرده بودند از بنى اسرائیل بر مىخیزد و دستگاه فرعون را در هم مىکوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى کنیزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند.
به هر حال مادر احساس مىکند که جان نوزادش در خطر است. در این هنگام خدایى که این کودک را براى قیامى بزرگ نامزد کرده است، به قلب مادر موسى چنین الهام کرد: «او را در صندوقى بیفکن، سپس آن صندوق را به دریا بینداز»! (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ).
کلمه «تابوت» به معنى صندوق چوبى است و به عکس آنچه بعضى مىپندارند همیشه به معنى صندوقى که مردگان را در آن مىنهند نیست.
سپس اضافه مىکند: «دریا مأمور است که آن را به ساحل بیفکند، تا سرانجام دشمن من و دشمن او وى را بر گیرد» و در دامان خویش پرورش دهد! (فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ).
و از آنجا که موسى (ع) باید در این راه پر فراز و نشیب که در پیش دارد در یک سپر حفاظتى قرار گیرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مىافکند آن چنان که هر کس وى را ببیند دلباخته او مىشود، نه تنها به کشتن او راضى نخواهد بود بلکه راضى نمىشود که مویى از سرش کم شود! آن چنانکه قرآن مىگوید: «و من محبتى از خودم بر تو افکندم» (وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی).
مىگویند: قابله موسى از فرعونیان بود و تصمیم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبّار فرعون بدهد، اما نخستین بار که چشمش در چشم نوزاد افتاد گویى برقى از چشم او جستن کرد که اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افکند و هرگونه فکر بدى را از مغز او دور ساخت! در پایان این آیه مىفرماید: «هدف این بود که در پیشگاه من و در برابر دیدگان (علم) من پرورش یابى» (وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی).(آیه 40)- کاخ فرعون بر گوشهاى از شط نیل ساخته شده بود، در حالى که فرعون و همسرش در کنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب کرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگیرند، هنگامى که در صندوق گشوده شد با کمال تعجب نوزاد زیبایى را در آن دیدند، چیزى که شاید حتى احتمال آن را نمىدادند.
فرعون متوجه شد که این نوزاد باید از بنى اسرائیل باشد که از ترس مأموران به چنین سرنوشتى گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولى همسرش که «نازا» بود سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزى که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایاى قلب آن زن نفوذ کرد، و او را مجذوب و فریفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد و در حالى که از این کودک به نور چشمان (قُرَّتُ عَیْنٍ) تعبیر مىنمود، تقاضا کرد از کشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به کرسى بنشاند.
اما از سوى دیگر کودک گرسنه شده و شیر مىخواهد، گریه مىکند اشک مىریزد. ولى هر دایهاى آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.
اکنون بقیه داستان را از زبان قرآن مىخوانیم:
آرى! اى موسى ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابى «در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مىرفت» (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود.
او به مأموران فرعون «مىگفت: آیا زنى را به شما معرفى بکنم که توانایى سرپرستى این نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ).
و شاید اضافه کرد: این زن شیر پاکى دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.
مأموران خوشحال شدند به همراه او حرکت کردند. خواهر موسى که خود را به صورت فردى ناشناس و بیگانه، نشان مىداد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بىآنکه خونسردى خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوى مادر را شنید، بویى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در بر گرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.
فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصلهاى کوتاه کودک را به نظر او برساند.
اینجاست که قرآن مىگوید: «پس ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ).
سالها گذشت، و موسى (ع) در میان هالهاى از لطف و محبت خداوند و محیطى امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانى در آمد.
روزى از راهى عبور مىکرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید که یکى از بنى اسرائیل و دیگرى از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون) بود، موسى به کمک مظلوم که از بنى اسرائیل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محکم بر پیکر مرد قبطى وارد آورد، اما این دفاع از مظلوم به جاى باریکى رسید، و همان یک مشت کار قبطى را ساخت.
موسى طبق توصیه بعضى از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوى مدین شتافت و در آنجا محیطى امن و امان در کنار شعیب پیغمبر که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد. اینجاست که قرآن مىگوید: «و تو یکى (از فرعونیان) را کشتى (و در اندوه فرو رفتى) اما ما تو را از غم و اندوه رهایى بخشیدیم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن «بارها تو را (در کورههاى حوادث) آزمودیم» (وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً).
«پس از آن سالیانى در میان مردم مدین توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).
و بعد از پیمودن این راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بیرون آمدن از کوره حوادث با سرافرازى و پیروزى «سپس در زمانى که براى گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اینجا آمدى اى موسى!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى).
(آیه 41)- سپس اضافه مىکند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم» (وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی).
براى وظیفه سنگین دریافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدایت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در کورانهاى حوادث آزمودم و نیرو و توان بخشیدم و اکنون که این مأموریت بزرگ بر دوش تو گذارده مىشود از هر نظر ساخته شدهاى!
(آیه 42)- نخستین برخورد با فرعون جبّار: اکنون که همه چیز رو به راه شده، و تمام وسایل لازم در اختیار موسى قرار گرفته، او و برادرش هارون هر دو را با هم مخاطب ساخته، مىگوید: «تو و برادرت با آیات من که در اختیارتان گذاردهام بروید» (اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی).
آیاتى که هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مىشود، و هم سایر نشانههاى پروردگار و تعلیمات و برنامههایى که خود نیز بیانگر حقانیت دعوت اوست.
و براى تقویت روحیه آنها و تأکید بر تلاش و کوشش هر چه بیشتر، اضافه مىکند:
«و در ذکر و یاد من و اجراى فرمانهایم سستى به خرج ندهید» (وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی).
چرا که سستى و ترک قاطعیت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محکم بایستید و از هیچ حادثهاى نهراسید، و در برابر هیچ قدرتى، سست نشوید.
(آیه 43)- بعد از آن، هدف اصلى این حرکت و نقطهاى را که باید به سوى آن جهت گیرى شود، مشخص ساخته، مىگوید: «به سوى فرعون بروید، چرا که او طغیان کرده است» (اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى).
عامل تمام بدبختیهاى این سرزمین پهناور اوست، چرا که عامل پیشرفت یا عقبافتادگى، خوشبختى یا بدبختى یک ملت، قبل از هر چیز، رهبران و سردمداران آن ملت است.
(آیه 44)- سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز کار به این شرح، بیان مىفرماید: براى این که بتوانید در او نفوذ کنید و اثر بگذارید «با سخن نرم با او سخن بگویید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد» (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى).
(آیه 45)- اما با این حال موسى و فرعون از این معنى نگران بودند که ممکن است این مرد قلدر زورمند مستکبر که آوازه خشونت و سرسختى او همه جا پیچیده بود قبل از آن که موسى (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت کنند، پیش دستى کرده، آنها را از بین ببرد لذا، «گفتند: پروردگارا! از این مىترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند» و نپذیرد! (قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى).
(آیه 46)- اما خداوند به آنها بطور قاطع «فرمود: شما هرگز نترسید، من خود با شما هستم مىشنوم و مىبینم» (قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى).
بنابراین با وجود خداوند توانایى که همه جا با شماست و به همین دلیل همه سخنها را مىشنود، و همه چیز را مىبیند و حامى و پشتیبان شما است، ترس و وحشت معنایى ندارد.
(آیه 47)- سپس دقیقا چگونگى پیاده کردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله کوتاه و قاطع و پر محتوا براى آنها بیان مىفرماید، که یکى مربوط به اصل مأموریت است و دیگرى بیان محتواى مأموریت و سومى دلیل و سند و چهارمى تشویق پذیرندگان و سرانجام تهدید مخالفان.
نخست مىگوید: «شما به سراغ او بروید و به او بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم» (فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ).
دیگر این که: «بنى اسرائیل را همراه ما بفرست و آنها را اذیت و آزار مکن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).
سپس اشاره به دلیل و مدرک خود کرده، مىگوید به او بگویید: «ما نشانهاى از پروردگارت براى تو آوردهایم» (قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ).
بنابراین به حکم عقل لازم است لااقل در سخنان ما بیندیشى و اگر درست بود بپذیرى.
سپس به عنوان تشویق مؤمنان اضافه مىکند: «درود بر آنها که از هدایت پیروى مىکنند» (وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى).
این جمله ممکن است به معنى دیگرى نیز اشاره باشد و آن این که سلامت در این جهان و جهان دیگر از ناراحتیها و رنجها و عذابهاى دردناک الهى، و مشکلات زندگى فردى و اجتماعى از آن کسانى است که از هدایت الهى پیروى کنند و این در حقیقت نتیجه نهایى دعوت موسى است.
(آیه 48)- سرانجام عاقبت شوم سرپیچى از این دعوت را نیز به او بفهمانید و بگویید: «به ما وحى شده است که عذاب الهى دامان کسانى را که تکذیب آیاتش کرده و از فرمانش سر پیچى نمایند خواهد گرفت»! (إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى).
و این واقعیتى است که باید بىپرده به فرعون گفته مىشد.
(آیه 49)- در اینجا قرآن مجید مستقیما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مىرود.
هنگامى که موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جملههاى حساب شده و مؤثرى را که خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود باز گو کرد که در آیات قبل خواندیم.
سپس هنگامى که فرعون این سخنان را شنید نخستین عکس العملش این بود «گفت: بگویید ببینم پروردگار شما کیست اى موسى»؟ (قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى).
عجیب این که فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگوید پروردگار من که شما مدعى هستید کیست؟ بلکه گفت: پروردگار شما کیست؟(آیه 50)- موسى بلافاصله معرفى بسیار جامع و در عین حال کوتاهى از پروردگار کرد «گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى آنچه لازمه آفرینش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدایت فرموده است» (قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى).
در این سخن کوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرینش و هستى مىکند که هریک دلیل مستقل و روشنى براى شناسایى پروردگار است.
موسى (ع) مىخواهد به فرعون بفهماند که این عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سر زمین مصر، نه مخصوص امروز است و نه گذشته، این عالم پهناور گذشته و آیندهاى دارد که نه من در آن بودهام و نه تو و دو مسأله اساسى در این عالم چشمگیر است، تأمین نیازمندیها و سپس به کار گرفتن نیروها و امکانات در مسیر پیشرفت موجودات، اینها به خوبى مىتواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد.(آیه 51)- فرعون با شنیدن این جواب جامع و جالب، سؤال دیگرى، مطرح کرد، «گفت: (اگر چنین است) پس تکلیف پیشینیان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى).