292 . صفحه 292
نفیسه :
(آیه 97)- قرآن در ادامه آیه قبل اضافه مىکند:«هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ).«و هر کس را (به خاطر اعمالش) گمراه سازد، هادیان و سرپرستانى غیر خدا براى او نخواهى یافت» (وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ).
تنها راه این است که باز هم به سوى او بازگردند و نور هدایت از او بطلبند.
این دو جمله در حقیقت اشاره به این است که تنها استدلالات قوى و کوبنده براى ایمان آوردن کافى نیست، بلکه تا توفیق الهى و شایستگى هدایت در او پیدا نشود محال است ایمان بیاورد.
نطفه پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود!
سپس به صورت یک تهدید قاطع و کوبنده صحنهاى از صحنههاى قیامت را که نتیجه قطعى اعمال آنهاست به آنها نشان داده، مىفرماید: «ما آنها را در روز قیامت بر صورتهایشان محشور مىکنیم» (وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ).
به جاى این که مستقیم و ایستاده راه بروند فرشتگان عذاب آنان را به صورتشان بر زمین مىکشند یا همچون خزندگان بر صورت و سینه مىخزند.
و نیز «آنها در حالتى که نابینا و لال و کر هستند» به آن دادگاه بزرگ وارد مىشوند (عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا).
مواقف و مراحل قیامت مختلف است در بعضى از مراحل و مواقف آنها کور و کر و نابینا هستند، ولى در مراحل دیگرى چشمشان بینا و گوششان شنوا و زبانشان باز مىشود، تا صحنههاى عذاب را ببینند و سرزنشهاى سرزنش کنندگان را بشنوند و به ناله و فریاد و اظهار ضعف بپردازند و این خود یک نوع مجازات براى آنهاست.
و نیز مجرمان از دیدن آنچه مایه سرور است و از شنیدن آنچه مایه نشاط و از گفتن آنچه موجب نجات مىباشد محرومند و به عکس آنچه که مایه زجر و ناراحتى است مىبینند و مىشنوند و مىگویند.
و در پایان آیه مىفرماید: «جایگاه همیشگى آنها دوزخ است» (مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).
اما گمان نکنید آتشش همچون آتشهاى دنیا سر انجام به خاموشى مىگراید نه «هر زمان التهاب آن فرو مىنشیند شعله تازهاى بر آنها مىافزائیم» (کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً).
(آیه 98)- چگونه معاد ممکن است؟ در آیات گذشته دیدیم که چگونه سرنوشت شومى در جهان دیگر در انتظار مجرمان است. سرنوشتى که هر انسان عاقلى را در اندیشه فرو مىبرد. در اینجا علت این موضوع را به بیان دیگرى تشریح مىکند.نخست مىگوید: «این کیفر آنهاست به خاطر اینکه آیات ما را انکار کردند و گفتند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده،و خاکهاى پراکنده شویم، بار دیگر آفرینش تازهاى خواهیم یافت»؟ (ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً).
(آیه 99)- قرآن بلافاصله از این گفتار آنها که مسأله معاد جسمانى را با تعجب مىنگریستند و یا آن را غیر ممکن مىپنداشتند با بیان روشنى پاسخ داده، مىگوید: «آیا نمىدانند خدایى که آسمانها و زمین را آفریده قادر است مثل آنها را بیافریند»؟ و به زندگى جدید بازشان گرداند (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ).ولى آنها نباید عجله کنند این رستاخیز و قیامت اگرچه دیر آید سر انجام مىآید «و براى آنان سر آمدى قطعى- که شکى در آن نیست- قرار ده» و تا این زمان موعود فرا نرسد قیامت برپا نخواهد شد (وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لا رَیْبَ فِیهِ).
«اما ظالمان (و ستمگران با شنیدن این آیات نیز به همان راه انحرافى خود ادامه مىدهند) و جز راه کفر و انکار را پذیرا نیستند» (فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُوراً).
(آیه 100)- و از آنجا که آنها اصرار داشتند پیامبر نباید از جنس بشر باشد گویى یک نوع حسادت و بخل مانع از این مىشد که باور کنند ممکن است خدا این موهبت را به انسانى بدهد، لذا در این آیه مىفرماید: «به آنها بگو: اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگار من بودید مسلما (به خاطر تنگ نظرى) امساک مىکردید، مبادا انفاق مایه فقر و تنگدستى شما شود» (قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ).«و انسان طبعا موجود بخیلى است» (وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً).
معاد جسمانى-
این سه آیه آخر از روشنترین آیات مربوط به اثبات معاد جسمانى است، زیرا تعجب مشرکان از این بود که چگونه ممکن است خداوند استخوانهاى پوسیده و خاک شده را بار دیگر به لباس حیات و زندگى بیاراید، پاسخ قرآن نیز در همین رابطه است مىگوید: خداوندى که آسمانها و زمین را آفرید، چنین قدرتى را دارد که اجزاى پراکنده انسان را جمع آورى کرده، حیات نوین ببخشد.
ضمنا استدلال به عمومیت قدرت خداوند در اثبات مسأله معاد یکى از دلائلى است که قرآن کرارا روى آن تکیه کرده است.
(آیه 101)- با این همه نشانهها باز ایمان نیاوردند! در چند آیه پیش از این خواندیم که مشرکان چه تقاضاهاى عجیب و غریبى از پیامبر داشتند.در اینجا در حقیقت نمونهاى از این صحنه را در امتهاى پیشین بیان مىکند که چگونه انواع خارق عادات و معجزات را دیدند و باز هم بهانه گرفتند و راه انکار را همچنان ادامه دادند.
نخست مىگوید: «ما به موسى نه آیه و نشانه روشن دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ).
این آیات عبارتند از: عصا، ید بیضا، طوفان، ملخ، یک نوع آفت نباتى به نام قمّل، فزونى قورباغه، خون، خشکسالى، کمبود میوهها.
سپس براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: اگر مخالفانت حتى این موضوع را انکار کنند براى اتمام حجت به آنها «از بنى اسرائیل سؤال کن که در آن زمان که (این آیات) به سراغشان آمد چگونه بودند» (فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ).
ولى با این حال نه تنها تسلیم نشدند بلکه موسى را متهم به ساحر بودن و یا دیوانه بودن کردند «پس فرعون به او گفت: من گمان مىکنم اى موسى تو ساحر یا دیوانهاى» (فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى مَسْحُوراً).
این روش همیشگى مستکبران است که مردان الهى را به خاطر نوآوریها، و حرکت بر ضد مسیر جامعههاى فاسد، و همچنین نشان دادن خارق عادات متهم به سحر و یا جنون مىکردند، تا در افکار مردم سادهدل نفوذ کنند و آنها را از گرد پیامبران پراکنده سازند.
(آیه 102)- ولى موسى در برابر این تهمت ناروا سکوت نکرد و با قاطعیت هر چه تمامتر «گفت: (اى فرعون) تو به خوبى مىدانى که این آیات روشنى بخش را جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده است» (قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ).بنابراین تو با علم و اطلاع و آگاهى حقایق را انکار مىکنى، تو به خوبى مىدانى که اینها از طرف خداست، و منهم مىدانم که مىدانى! و به همین دلیل چون حق را دانسته انکار مىکنى «من فکر مىکنم اى فرعون! تو سرانجام هلاک خواهى شد» (وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً).
(آیه 103)- چون فرعون نتوانست در برابر استدلالهاى دندان شکن موسى مقاومت کند به همان چیزى متوسل شد که همه طاغوتیان بىمنطق در تمام قرون و اعصار به آن متوسل مىشدند، مىفرماید: «پس (فرعون) تصمیم گرفت آنان را از آن سرزمین ریشه کن سازد ولى ما او و تمام کسانى را که با او بودند، غرق کردیم» (فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً).
(آیه 104)- «و بعد از آن به بنى اسرائیل گفتیم: در این سرزمین [مصر و شام] ساکن شوید» (وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ).«اما هنگامى که وعده آخرت فرا رسد همه شما را دسته جمعى (به آن دادگاه عدل) مىآوریم» (فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً).
اعظم :
آیه 97 : هر کس را که خدا گمراه کندیعنی او امکانات هدایتی را که خداوند در اختیارش نهاده بود ضایع کرده و خودش گمراهی را برگزیده است ،چنین کسی چون حجت بر او تمام شده ، دیگر هرگز یاوری جز خدا نخواهدداشت
آیه 97 : چون آنها در دنیا در برابر حق کور و کر و لال بودند و از حواسی که خداوند به آنها بخشیده بود در راه فهم حق استفاده نمی کردند و شکر منعم را بجا نمی آوردند. در اون دنیا کور و کر و لال بر انگیخته خواهند شد
آیه 98 : بارها گفته شده اولین فصل جدایی بین کافران و مومنان ایمان به معاد هستش ... اینجا هم بر این امر صحه گذاشته میشه
آیه 99 : همین که خود ما در این دنیا هستیم و بدنى زنده داریم دلیل بر این است که چنین خلقتى محال نیست، و وقتى محال نشد دیگر چه فرقى میان این بار و بار دیگر است.
آیه 100 : امسان طبعا موجودی بخیل ست
آیه 101 : قرآن می خواهد بفرماید از بنی اسرائیل بپرس تا بدانی که کثرت معجزات و آیات باعث ایجادایمان در قلبهای منکر ومعاد نمیشود .
ایه 102: اگر (حضرت موسی (علیهالسلام)) در پاسخ فرعون فرمود: من گمان مىکنم که تو هلاک مىشوى بدین جهت بود که اولا حکم دست خداست و نمىشود بطور یقین حکم کرد و ثانیا خواست تا کلامش مطابق با کلام فرعون باشد که گفت: من گمان مىکنم که تو جادو شدهاى، به علاوه، استعمال کلمه: «ظن» در مورد یقین در پارهاى موارد جائز است
ایه 102: دقت کنیم که حضرت موسی در پاسخ فرعون با یقین نگفت تو هلاک میشوی ولی ما راحت در مورد حتی دوستان دینی خود وقتی خطایی مرتکب میشن حکم به هلاکت و نابودی و ... میدیم
در صورتی که این امور تنها و تنهادر دست خداست
ایه 103: هم چنان که از سیاق برمىآید که مراد از کلمه «ارض» در آیه، مطلق روى زمین و یا خصوص سرزمین مصر مىباشد.

