قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۶ ب.ظ

291 . صفحه 291


یازدهم مهر :



نفیسه :



(آیه 87)- این آیه که به صورت استثناء و در ادامه آیه قبل آمده است، مى‏گوید: اگر ما این علم و دانش را از تو نمى‏گیریم چیزى نیست: «مگر رحمت پروردگارت» (إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ). رحمتى است براى هدایت و نجات خودت و رحمتى است براى هدایت و نجات جهان بشریت و این رحمت در واقع دنباله همان رحمت آفرینش است که ایجاب مى‏کند هرگز روى زمین از حجت الهى خالى نماند.

و در پایان آیه به عنوان تأکید، یا به عنوان بیان دلیل بر جمله سابق مى‏گوید:
«که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است» (إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً).
وجود زمینه این فضل در دل تو که با آب عبادت و تهذیب نفس و جهاد آبیارى شده از یکسو، و نیاز مبرم بندگان به چنین رهبرى از سویى دیگر، ایجاب کرده است که فضل خدا بر تو فوق العاده زیاد باشد.
درهاى علم را به روى تو بگشاید، از اسرار هدایت انسان آگاهت سازد، و از خطاها محفوظت دارد، تا الگو و اسوه‏اى براى همه انسانها تا پایان جهان باشى.


(آیه 88)- هیچ‏گاه همانند قرآن را نخواهند آورد! با توجه به این که آیات قبل و بعد در ارتباط با مباحث قرآن است، پیوند این آیه که با صراحت از اعجاز قرآن سخن مى‏گوید با آنها نیاز به گفتگو ندارد.

به هر حال خداوند روى سخن را در اینجا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو:
اگر انسانها و پریان- جن و انس- اتفاق کنند تا همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد هر چند یکدیگر را کمک کنند» (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً).
این آیه با صراحت تمام، همه جهانیان را اعم از کوچک و بزرگ، عرب و غیر عرب، انسانها و حتّى موجودات عاقل غیر انسانى، دانشمندان، فلاسفه، ادباء، مورخان، نوابغ و غیر نوابغ، خلاصه همه را بدون استثناء در همه اعصار دعوت به مقابله با قرآن کرده است و مى‏گوید: اگر فکر مى‏کنید قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستید، همانند آن را بیاورید و هرگاه بعد از تلاش و کوشش همگانى، خود را ناتوان یافتید، این بهترین دلیل بر معجزه بودن قرآن است.این دعوت به مقابله که در اصطلاح علماء عقائد، «تحدّى» نامیده مى‏شود یکى از ارکان هر معجزه است، و هر جا چنین تعبیرى به میان آمد به روشنى مى‏فهمیم که آن موضوع، از معجزات است.


(آیه 89)- این آیه در واقع بیان یکى از جنبه‏هاى اعجاز قرآن یعنى «جامعیت» آن است، مى‏گوید: «ما در این قرآن براى مردم از هر چیز نمونه‏اى آوردیم» و همه معارف در آن جمع است (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).

«اما بیشتر مردم (در برابر آن از هر کارى) جز انکار ابا داشتند» (فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً).
به راستى این تنوع محتویات قرآن، آن هم از انسانى درس نخوانده، عجیب است، چرا که در این کتاب آسمانى، هم دلائل متین عقلى با ریزه کاریهاى مخصوصش در زمینه عقائد آمده، و هم بیان احکام متین و استوار بر اساس نیازمندیهاى بشر در همه زمینه‏ها، هم بحثهاى تاریخى قرآن در نوع خود بى‏نظیر، هیجان انگیز، بیدارگر، دلچسب، تکان دهنده و خالى از هرگونه خرافه است.
و هم مباحث اخلاقیش که با دلهاى آماده همان کار را مى‏کند که باران بهار با زمینهاى مرده! مسائل علمى که در قرآن مطرح شده، پرده از روى حقایقى بر مى‏دارد که حداقل در آن زمان براى هیچ دانشمندى شناخته نشده بود.
خلاصه قرآن در هر وادى گام مى‏نهد، عالیترین نمونه را ارائه مى‏دهد. به همین دلیل اگر جن و انس جمع شوند که همانند آن را بیاورند قادر نخواهند بود.


(آیه 90)-

شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن چنین نقل شده که: «گروهى از مشرکان مکه در کنار خانه کعبه اجتماع کردند و با یکدیگر پیرامون کار پیامبر سخن گفتند، سرانجام چنین نتیجه گرفتند که باید کسى را به سراغ محمّد فرستاد و به او پیغام داد که اشراف قریش آماده سخن گفتن با تواند، نزد ما بیا.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به امید این که شاید نور ایمان در قلب آنها درخشیدن گرفته و آماده پذیرش حق شده‏اند فورا به سراغ آنها شتافت.اما با این سخنان رو برو شد:
اى محمّد! ما تو را براى اتمام حجت به اینجا خوانده‏ایم. بگو ببینیم درد تو چیست و چه مى‏خواهى؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند مرا به سوى شما فرستاده و کتاب آسمانى بر من نازل کرده اگر آن را بپذیرید، در دنیا و آخرت به نفع شما خواهد بود و اگر نپذیرید صبر مى‏کنم تا خدا میان من و شما داورى کند.
گفتند: بسیار خوب، حال که چنین مى‏گویى هیچ شهرى تنگتر از شهر ما نیست (اطراف مکه را کوههاى نزدیک به هم فرا گرفته) از پروردگارت بخواه این کوهها را عقب بنشاند و نهرهاى آب همچون نهرهاى شام و عراق در این سرزمین خشک و بى‏آب و علف جارى سازد.


پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با بى‏اعتنایى فرمود: من مأمور به این کارها نیستم.
گفتند: پس قطعاتى از سنگهاى آسمانى را- آنگونه که گمان مى‏کنى خدایت هر وقت بخواهد مى‏تواند بر سر ما بیفکند- بر ما فرود آر! فرمود: این مربوط به خداست اگر بخواهد مى‏کند.
یکى از آن میان صدا زد: ما با این کارها نیز ایمان نمى‏آوریم، هنگامى ایمان خواهیم آورد که خدا و فرشتگان را بیاورى و در برابر ما قرار دهى! پیامبر (هنگامى که این لاطائلات را شنید) از جا برخاست تا آن مجلس را ترک کند بعضى از آن گروه به دنبال حضرت حرکت کردند و گفتند: اى محمّد! قوم تو هر پیشنهادى کردند قبول نکردى، به خدا سوگند هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا به آسمان بالا روى، و چند نفر از ملائکه را پس از بازگشت با خود بیاورى! و نامه‏اى در دست داشته باشى که گواهى بر صدق دعوتت دهد! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حالى که قلبش را هاله‏اى از اندوه و غم به خاطر جهل و لجاجت و استکبار این قوم فرا گرفته بود از نزد آنها بازگشت ....
در این هنگام این آیات نازل شد و به گفتگوهاى آنها پاسخ داد.
تفسیر:
پس از بیان عظمت و اعجاز قرآن در آیات گذشته در اینجا به قسمتى از بهانه جوئیهاى لجوجانه مشرکان اشاره مى‏کند که در شش قسمت بیان شده است:
1- نخست مى‏گوید: «و آنها گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمى‏آوریم مگر این که از این سرزمین چشمه پرآبى براى ما خارج کنى»! (وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً).


(آیه 91)-

2 - «یا این که باغى از درختان خرما و انگور در اختیار تو باشد که جویبارها و نهرها در لابلاى درختانش به جریان اندازى»! (أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً).



(آیه 92)-

3- «یا آسمان را چنان که مى‏پندارى قطعه قطعه بر سر ما فرود آرى» (أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً).
4- «یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما رو در رو بیاورى» (أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا).



(آیه 93)-

5- «یا براى تو خانه‏اى پرنقش و نگار از طلا باشد» (أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ).
6- «یا به آسمان بالا روى! حتى اگر به آسمان روى ایمان نمى‏آوریم مگر آن که نامه‏اى بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم» (أَوْ تَرْقى‏ فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ).
در پایان این آیات مى‏خوانیم که خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که در برابر این پیشنهادهاى ضد و نقیض و بى‏پایه و گاهى مضحک «بگو: منزه است پروردگارم» از این سخنان بى‏معنى (قُلْ سُبْحانَ رَبِّی).
«مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم» (هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا).
و وظیفه پیامبر ارائه معجزه است به مقدارى که صدق دعوت او ثابت شود و بیش از این چیزى بر او نیست.



(آیه 94)- بهانه همگونى! در آیات گذشته سخن از بهانه جویى مشرکان در زمینه نبوت پیامبر اسلام بود، و در اینجا به بهانه همگونى اشاره کرده، مى‏گوید: «تنها چیزى که مانع شد مردم بعد از آمدن هدایت ایمان بیاورند این بود که مى‏گفتند: آیا خدا انسانى را به عنوان پیامبر برانگیخته»؟ (وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا).

آیا باور کردنى است که این مقام والا و بسیار مهم بر عهده انسانى گذارده شود؟
آیا نباید این رسالت عظیم را بر دوش نوع برترى همچون فرشتگان بگذارند، تا از عهده آن به خوبى برآید، انسان خاکى کجا و رسالت الهى کجا؟ افلاکیان شایسته این مقامند نه خاکیان! این منطق سست و بى‏پایه مخصوص به یک گروه و دو گروه نبود، بلکه شاید اکثر افراد بى‏ایمان در طول تاریخ در برابر پیامبران به آن توسل جسته‏اند.



(آیه 95)- قرآن در یک جمله کوتاه و روشن پاسخ پرمعنایى به همه آنها داده مى‏گوید: «بگو: (حتى) اگر در روى زمین فرشتگانى (زندگى مى‏کردند، و) با آرامش گام برمى‏داشتند، ما از آسمان فرشته‏اى را به عنوان رسول بر آنها نازل مى‏کردیم» (قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا). یعنى همواره رهبر باید از جنس پیروانش باشد، انسان براى انسانها و فرشته براى فرشتگان.

دلیل این همگونى رهبر و پیروان نیز روشن است، زیرا از یک سو مهمترین بخش تبلیغى یک رهبر بخش عملى اوست. همان الگو بودن و اسوه بودن، و این تنها در صورتى ممکن است که داراى همان غرائز و احساسات، و همان ساختمان جسمى و روحى باشد.
از سوى دیگر رهبر باید همه دردها، نیازها، و خواسته‏هاى پیروان خود را به خوبى درک کند تا براى درمان و پاسخگویى به آن آماده باشد.
به همین دلیل پیامبران از میان توده‏هاى مردم برخاسته‏اند.



(آیه 96)- در تعقیب بحثهاى گذشته که در زمینه توحید و نبوت، و گفتگو با مخالفان بود، در اینجا یک نوع اعلام ختم بحث در این مرحله و نتیجه گیرى از آن مى‏باشد.

نخست مى‏گوید: اگر آنها دلائل روشن تو را در رابطه با توحید و نبوت و معاد نپذیرند به آنها اعلام کن و «بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه باشد، چرا که او از حال بندگانش آگاه (و نسبت به کارشان) بیناست» (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً).
در حقیقت دو هدف از بیان این عبارت در نظر بوده است نخست این که:
مخالفان متعصب لجوج را تهدید کند که خداوند آگاه و بینا، شاهد و گواه اعمال ما و شماست، گمان نکنید از محیط قدرت او بیرون خواهید رفت، و یا چیزى از اعمالتان بر او مخفى مى‏ماند.
دیگر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با بیان این عبارت ایمان قاطع خود را به آنچه گفته است ظاهر سازد چرا که قاطعیت گوینده در سخن خود، اثر عمیق روانى در شنونده دارد، باشد که این تعبیر محکم و قاطع که توأم با یک نوع تهدید ملایم نیز مى‏باشد در آنها اثر بگذارد قلبشان را تکان دهد و فکرشان را بیدار کند و به راه راست بخواند.


اعظم :



آیات 91 و 92 و 93:

 همه حکایت معجزات درخواستی و اقتراح مشرکان قریش است که حاکی از جهل و لجاجت آنهاست و اینها اموری را از پیامبر ص می خواستند که بعضی غیر معقول و بی فایده بوده و ازقدرت پیامبر خارج بود و برخی اصولا محال بالذات بودند، حتی اینها نگفتند ما به توایمان نمی آوریم تا وقتی که از خدایت بخواهی که این کارها را بکند، بلکه گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم ، تا وقتی که خودت چنین چیزهایی را انجام بدهی و این نهایت نادانی و لجاجت را می رساند به همین جهت خداوند در جواب به آنها به پیامبر فرمان می دهد که ابتدا ساحت الهی را از این گزافها تنزیه نماید، چون او بالاتر است از اینکه بتوان او یا ملائکه اش را به چشم سر مشاهده کرد و نیز منزه است از اینکه اختیار وقدرت مطلقه غیبیه را در اختیار بشری قرار دهد، هر چند که فرستاده او باشد،



ایه 94: و معنای آیه چنانچه خداوند به آن داناتر است ، اینست که هیچ چیز بت پرستان را به عدم ایمان به رسالت وادار نکرد جز اینکه فکر می کردند که رسول نمی تواند از جنس بشر بوده و می پنداشتند رسول باید از جنس ملک باشد و اینها هر چند به زبان عین این مطلب را نمی گفتند، اما اعتقادات ایشان حاوی این مطلب بود.



آیه 95:  آیه شریفه دو نکته را تأکید می کند: 1) اینکه زندگی نوع بشر، زندگی مادی وزمینی است ، 2) خداوند هدایت اهل زمین را بر خود واجب نموده و این امر تنها از راه وحی آسمانی و به وسیله یکی از فرشتگان عملی می شود که آن وحی را به شخص برگزیده الهی یعنی نبی یا رسول می رساند، و این یک برهان کامل بر نبوت عامه است



ایه 96 : خداوند می فرماید : ای رسول ما دست از محاجه و مجادله بردار وامر را به خدا واگذار نما تا او هر طور می خواهد میان تو و ایشان حکم نماید،زیرا او نسبت به احوال شما آگاه و بصیر است .


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی