290 . صفحه 290
دهم مهر :
نفیسه :
(آیه 76)-
شأن نزول:
مشهور این است که این آیه و آیه بعد در مورد اهل مکه نازل شده است که نشستند و تصمیم گرفتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از مکه بیرون کنند و بعدا این تصمیم، فسخ و مبدل به تصمیم بر اعدام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکه گردید و به دنبال آن خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از هر سو محاصره شد، و همانگونه که مىدانیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از این حلقه محاصره، به طرز اعجازآمیزى، بیرون آمد و به سوى مدینه حرکت کرد و سرآغاز هجرت گردید.
تفسیر:
توطئه شوم دیگر؟ در آیات گذشته دیدیم که مشرکان مىخواستند از طریق وسوسههاى گوناگون در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نفوذ کنند و او را از جاده مستقیم خویش منحرف سازند که لطف الهى به یارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و نقشههاشان نقش بر آب شد.
به دنبال آن ماجرا طرح دیگرى براى خنثى کردن دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ریختند، و آن این که او را از زادگاهش به نقطهاى که احتمالا نقطه خاموش و دور افتادهاى بود تبعید کنند که آن هم به لطف پروردگار خنثى شد.
آیه مىگوید: «و نزدیک بود آنها تو را از این سرزمین با نقشه و تحریک ماهرانه و حساب شدهاى خارج سازند» (وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها).
سپس قرآن به آنها هشدار مىدهد که: «و هرگاه چنین مىکردند (گرفتار مجازات سخت الهى شده و) پس از تو، جز مدت کمى باقى نمىماندند» (وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلَّا قَلِیلًا). و به زودى نابود مىشدند زیرا این گناه بسیار عظیمى است که مردم، رهبر دلسوز و نجات بخششان را، از شهر خود بیرون کنند، و به این ترتیب بزرگترین نعمت الهى را کفران نمایند، چنین جمعیتى دیگر حق حیات نخواهند داشت و مجازات نابود کننده الهى به سراغشان خواهد آمد.
(آیه 77)- این تنها مربوط به مشرکان عرب نیست: «این سنّت (ما در مورد) پیامبرانى است که پیش از تو فرستادیم و هرگز براى سنّت ما تغییر و دگرگونی نخواهى یافت» (سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا).
این سنت از یک منطق روشن سرچشمه مىگیرد و آن این که چنین قوم ناسپاسى که چراغ هدایت خود را مىشکنند سنگر نجات خویش را ویران مىکنند.
آرى! چنین قومى دیگر لایق رحمت الهى نیستند، و مجازات آنها را فرا خواهد گرفت، و مىدانیم خداوند تبعیضى در میان بندگانش قائل نیست، یعنى در مقابل اعمال یکسان با شرائط یکسان مجازات یکسان قائل مىشود.
و این است معنى عدم تخلف سنّتهاى پروردگار.
(آیه 78)- در تعقیب آیات گذشته که از توحید و شرک، و سپس وسوسهها و توطئههاى مشرکان بحث مىکرد، در اینجا به مسأله نماز و توجه به خدا و نیایش مىپردازد، که عامل مؤثرى براى مبارزه با شرک است، و وسیلهاى براى طرد هرگونه وسوسه شیطانى از دل و جان آدمى.
نخست مىگوید: «نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکى شب [نیمه شب] برپادار و همچنین قرآن فجر [نماز صبح] را، چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً).
از این تعبیر به خوبى روشن مىشود که بهترین موقع براى اداى نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است.
آیه فوق از آیاتى است که اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مىکند، و با انضمام به سایر آیات قرآن در زمینه وقت نماز و روایات فراوانى که در این رابطه وارد شده، وقت نمازهاى پنجگانه دقیقا مشخص مىشود.
(آیه 79)- بعد از ذکر نمازهاى فریضه پنجگانه اضافه مىکند: «و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان» (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ).
مفسران معروف اسلامى این تعبیر را اشاره به نافله شب که در فضیلت آن روایات بىشمارى وارد شده است دانستهاند.
سپس مىگوید: «این یک وظیفه اضافى (علاوه بر نمازهاى فریضه) براى توست» (نافِلَةً لَکَ).
بسیارى این جمله را دلیل بر آن دانستهاند که نماز شب بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله واجب بوده است.
به هر حال در پایان آیه نتیجه این برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنین بیان مىکند: «امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد»! (عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً).
بدون شک «مقام محمود» مقام بسیار برجستهاى است که ستایش برانگیز است. و از آنجا که این کلمه به طور مطلق آمده، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اولین و آخرین متوجه تو مىکند.
روایات اسلامى، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت کبرى» تفسیر کرده است، چرا که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بزرگترین شفیعان در عالم دیگر است و آنها که شایسته شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد.
نماز شب یک عبادت بزرگ روحانى-
غوغاى زندگى روزانه از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب مىکند، و فکر آدمى را به وادیهاى گوناگون مىکشاند بطورى که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل، در آن بسیار مشکل است اما در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغاى زندگى مادى، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مىدهد که بىنظیر است.
به همین دلیل دوستان خدا همیشه از عبادتهاى آخر شب، براى تصفیه روح و حیات قلب و تقویت اراده و تکمیل اخلاص، نیرو مىگرفتهاند.
امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «قیام شب موجب صحت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسک به اخلاق پیامبران است».
حتى در بعضى از روایات مىخوانیم که این عبادت به قدرى اهمیت دارد که جز پاکان و نیکان موفق به آن نمىشوند.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «انسان گاهى دروغ مىگوید و سبب محرومیتش از نماز شب مىشود، هنگامى که از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى) نیز محروم مىشود».
نماز شب به سه بخش تقسیم مىشود:
الف) چهار نماز دو رکعتى که مجموعا هشت رکعت مىشود و نامش نافله شب است.
ب) یک نماز دو رکعتى که نامش نافله «شفع» است.
ج) نماز یک رکعتى که نامش نافله «وتر» است، و طرز انجام این نمازها درست همانند نماز صبح است ولى اذان و اقامه ندارد، و قنوت وتر را هر چه طولانىتر کنند بهتر است.
(آیه 80)- این آیه به یکى از دستورات اصولى اسلام که از روح ایمان و توحید، سرچشمه مىگیرد اشاره کرده، مىگوید: «و بگو: پروردگارا! مرا (در هر کار) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز» (وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ).
هیچ کار فردى و اجتماعى را جز با صدق و راستى آغاز نکنم، همچنین هیچ برنامهاى را جز به راستى پایان ندهم، راستى و صداقت و درستى و امانت، خط اصلى من در همه کارها باشد و آغاز و انجام همه چیز با آن صورت گیرد.
در حقیقت رمز اصلى پیروزى در همین جا نهفته شده است و راه و روش انبیا و اولیاى الهى همین بوده که فکر، گفتار و اعمالشان از هر گونه غش و تقلب و خدعه و نیرنگ و هر چه بر خلاف صدق و راستى است پاک بود.
در پایان آیه به دومین اصل- که از یک نظر میوه درخت توحید، و از نظر دیگر نتیجه ورود و خروج صادقانه در کارهاست- اشاره شده است: «و خداوندا! براى من از سوى خودت سلطان و یاورى قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً).
(آیه 81)- و از آنجا که به دنبال «صدق» و «توکل» که در آیه قبل به آن اشاره شد، امید به پیروزى قطعى، خود عامل دیگرى براى موفقیت است در این آیه به پیامبرش مىگوید: «و بگو: حق فرا رسید و باطل مضمحل و نابود شد» (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ)
«اصولا طبیعت باطل (همین است که) مضمحل و نابود شدنى است» (إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً).
باطل جولانى دارد ولى دوام و بقایى نخواهد داشت و سرانجام، پیروزى از آن حق و طرفداران و پیروان حق خواهد بود.
آیه (جاءَ الْحَقُّ ...) و قیام حضرت مهدى (عج): در بعضى از روایات جمله «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قیام حضرت مهدى- عج- تفسیر شده است. امام باقر علیه السّلام فرمود: مفهوم این سخن الهى این است که: «هنگامى که امام قائم علیه السّلام قیام کند دولت باطل برچیده مىشود».
در روایت دیگرى مىخوانیم: مهدى به هنگام تولد بر بازویش این جمله نقش بسته بود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».
مسلما مفهوم این احادیث انحصار معنى وسیع آیه به این مصداق نیست بلکه قیام مهدى- عج- از روشنترین مصداقهاى آن است که نتیجهاش پیروزى نهایى حق بر باطل در سراسر جهان مىباشد.
کوتاه سخن این که این قانون کلى الهى و ناموس تخلف ناپذیر آفرینش در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، و قیام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروزیش بر لشکر شرک بت پرستى و همچنین قیام حضرت مهدى- عج- بر ستمگران و جباران جهان از چهرههاى روشن و تابناک این قانون عمومى است.
(آیه 82)- قرآن نسخه شفابخش: از آنجا که در آیات گذشته، بحث از توحید و حق و مبارزه با شرک و باطل بود، در این آیه به تأثیر فوق العاده قرآن و نقش سازنده آن در این رابطه پرداخته، مىگوید: «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم» (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
قرآن نسخهاى است براى سامان بخشیدن به همه نابسامانیها، بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماریهاى اخلاقى و اجتماعى.
«و ستمگران را جز خسران (و زیان بیشتر چیزى بر آنها) نمىافزاید» (وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً).
چرا که به جاى این که از این وسیله هدایت بهره گیرند با حالتى صد در صد منفى به سراغ قرآن مىآیند لذا عناد و کفر در جانشان عمق بیشترى پیدا مىکند.
(آیه 83)- در این آیه به یکى از ریشهدارترین بیماریهاى اخلاقى «انسانهاى تربیت نایافته» اشاره کرده، مىگوید: «و هنگامى که به این انسان نعمت مىبخشیم (غرور و استکبار به او دست مىدهد) به پروردگار خود پشت مىکند و با حالت تکبر، دور مىشود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
«اما هنگامى که (نعمت را از او سلب کنیم، و حتى) مختصر ناراحتى به او برسد یأس و نومیدى سر تا پاى او را فرا مىگیرد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً).
(آیه 84)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىفرماید: «بگو: هر کس بر طبق روش و خلق و خوى خود عمل مىکند» (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ).
مؤمنانى که از آیات قرآن، شفا مىطلبند و رحمت کسب مىکنند، و ظالمانى که جز خسارت و زیان، بهرهاى از آن نمىگیرند، و انسانهاى کم ظرفیتى که در حال نعمت مغرورند و در مشکلات مأیوس و زبون، همه اینها طبق روحیاتشان عمل مىکنند، روحیاتى که بر اثر تعلیم و تربیت و اعمال مکرر خود انسان شکل گرفته است و به اعمال انسان شکل و جهت مىدهد.
و در این میان خداوند شاهد و ناظر حال همه است: «آرى پروردگار شما آگاهتر است به کسانى که راهشان (بهتر و) از نظر هدایت پربارتر است» (فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِیلًا).
(آیه 85)- روح چیست؟ در تعقیب آیات گذشته به پاسخ بعضى از سؤالات مهم مشرکان یا اهل کتاب پرداخته، مىگوید: «از تو درباره روح سؤال مىکنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و به شما بیش از اندکى علم و دانش داده نشده است» (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا).
از مجموع قرائن موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده مىشود که پرسش کنندگان از حقیقت روح آدمى سؤال کردند، همین روح عظیمى که ما را از حیوانات جدا مىسازد و برترین شرف ماست، و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سر چشمه مىگیرد و به کمکش اسرار علوم را مىشکافیم.
و از آنجا که روح، ساختمانى مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکى و شیمیایى آن است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور مىشود در یک جمله کوتاه و پرمعنى بگوید: «روح، از عالم امر است یعنى خلقتى اسرارآمیز دارد».
و چون بهره شما از علم و دانش بسیار کم و ناچیز است، بنابراین چه جاى شگفتى که رازهاى روح را نشناسید، هر چند از همه چیز به شما نزدیکتر است؟
از امام باقر و امام صادق علیهم السّلام چنین نقل شده که در تفسیر آیه یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ فرمود: «روح از مخلوقات خداوند است بینایى و قدرت و قوت دارد، خدا آن را در دلهاى پیغمبران و مؤمنان قرار مىدهد».
البته روح آدمى مراتب و درجاتى دارد، آن مرتبهاى از روح که در پیامبران و امامان است مرتبه فوق العاده والایى است، که از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهى و علم فوق العاده است و مسلما چنین مرتبهاى از روح از همه فرشتگان برتر خواهد بود حتى از جبرئیل و میکاییل!-دقت کنید.
(آیه 86)- آنچه دارى از برکت رحمت اوست! چند آیه قبل سخن از قرآن بود، در اینجا در همین زمینه سخن مىگوید، نخست مىفرماید: «و اگر بخواهیم آنچه را بر تو وحى فرستادهایم، از تو مىگیریم» (وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ).
«سپس کسى را نمىیابى که در برابر ما از تو دفاع کند» و آن را از ما بازپس گیرد (ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلًا).
پس این مائیم که این علوم را به تو بخشیدهایم تا رهبر و هادى مردم باشى، و این مائیم که هرگاه صلاح بدانیم از تو بازپس مىگیریم، و هیچ کس را در این رابطه دخل و تصرفى نیست!
اعظم :
آیه 76 و 77 : یکی از سنت های غیر قابل تغییر خداوند اینه که مردمی که پیامبرانشان رااز شهرشان بیرون می کردند هلاک می شدند
آیه 78 : دلوک ) یعنی زوال و (دلوک شمس )هنگام اول ظهر و زوال آفتاب است (غسق اللیل ) یعنی هنگام پدید آمدن تاریکی شب که مطابق روایت به نیمه شب اطلاق می شود، بنابراین آیه شریفه از اول ظهر تا نصفه شب را شامل می گردد و نمازهای واجب این دوره زمانی شامل نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء است و با کلمه (قرآن الفجر) که ناظر به نماز صبح است ، نمازهای پنج گانه واجب کامل می شود. (قرآن الفجر) یعنی قرآنی که هنگام صبح خوانده شود که دلالت بر نماز صبح می نماید و آنگاه می فرماید نماز صبح مشهود است که مطابق روایات عامه و خاصه یعنی ، نماز صبح را هم ملائکه شب (هنگام مراجعت )و هم ملائکه صبح (در موقع آمدن ) می بینند(50) و پس این آیه ناظر به مشخص کردن حدود اوقات شرعی نمازهای یومیه می باشد.
آیه 79 : قام محمود یعنی مقامی که همه آن رابپسندند و از آن بهره مند گردند و این همان مقام شفاعت کبرای رسول خدا ص درروز قیامت است و روایات عامه و خاصه این معنا را تأیید می کند.
ایه 80 : یعنی همه آمد و رفتنها مطابق با صدق بوده و ظاهر و باطن با هم یکسان باشد و صدق درتمامی اعمال ایشان جریان داشته باشد که این مقام صدیقین است ، یعنی خدایا امور مراچنان سرپرستی کن که همه اعمالم مطابق صدق باشد، همچنانکه اعمال صدیقین راسرپرستی می کنی
آیه 80 : در این آیه خداوند به رسولش فرمان می دهد که از اوبخواهد وی را در همه امورش سرپرستی کند و از ناحیه خود غلبه و سلطه ای به او ببخشدکه همواره یاور او باشد و در نتیجه هرگز از حق منحرف نگشته و به سوی باطل متمایل نگردد.
آیه 81 : قرآن شفا است : این قرآن برای هدایت و شفای قلبها نازل شده ، یعنی قلبهائی که در اثر غفلت ازفطرت دچار شک و شبهه و هوای نفس و پلیدی طمع و وسوسه های شیطانی شده باشند،قرآن کریم با حجتهای قاطع و برهانهای آشکار خود و با موعظه های شفا بخش وداستانهای عبرت آموز و مثلهای دلنشین خود و نیز با انذارها و بشارتها و احکام وشرایعش آنها را شفا می دهد و تمامی آفات و امراض قلبها را ریشه کن می سازد
آیه 81 : قرآن رحمت است : یعنی کمبودهای آنها را جبران کرده وحوائج ایشان را برآورده می نماید، چون قرآن با نور علم و یقین دل آدمی را روشن ساخته و آن را به زیور ملکات و صفات اخلاقی شایسته می آراید و تاریکیهای جهل وشک و پلیدی صفات ناشایست و نکوهیده را از آن زایل می کند
آیه 81 : این قرآن تنها باعث شفا و رحمت برای مؤمنان است ولی ظالمان و کافران را جز زیان چیزی نمی افزاید و اگر به جای کلمه (کافران ) از کلمه (ظالمان ) استفاده نمود،برای آن بود تا اشاره به علت حکم بنماید و بفهماند که علت خسارت یافتن ایشان ازقرآن این است که آنها با ارتکاب کفر و فسق به خودشان ستم کرده اند.
همه 81 ها در واقع 82 هستن
آیه 83 : انسان هنگامی که خداوند به او نعمتی می دهد، به آن نعمت مشغول شده و منعم را از یاد می برد و ارتباط خود را با خدایش قطع کرده و با استکبار و برتری طلبی از پروردگار دور گشته و اعراض می کند، اماهنگامی که شر اندکی به او می رسد بکلی نا امید می شود
ایه 84 : چون نکته دار هستش کل تفسیر رو از المیزان میذارم
(شاکله ) به معنای سجیه ، خوی و اخلاق است که آدمی رامقید و محدود می سازد که به مقتضای آن اخلاق رفتار کند. می فرماید: هر کس به مقتضای اخلاقیات خود رفتار می کند به قول فارسی زبانان (از کوزه همان برون تراود که در اوست ) یعنی شاکله نسبت به عمل مانند روح جاری دربدن است و این امری اثبات شده است که صفات درونی انسان در اعمال او اثر دارد،خواه این شاکله ناظر برنوع خلقت و خصوصیات ترکیب بدنی فرد باشد یا ناظر به خصوصیات خلقی حاصل از تأثیر عوامل خارجی باشد به هر جهت خداوند به انسان ظلم نکرده و قرآن برای همه مردم باعث هدایت است ، اما انسانی که سجیه او معتدل باشد به آسانی به سوی حق هدایت می شود و به عکس کسی که سجیه او منحرف از حدوسط بوده و ظالم باشد پذیرفتن حق و انجام عمل صالح بر او گران بوده و دعوت به حق برای او جز خسارت چیزی نمی افزاید، اما باید دانست که این اقتضای شاکله به نحوعلیت تامه نیست که تخلف از آن محال باشد چون اگر چنین بود اساس اختیار و تکلیف ساقط می گشت . و در آخر می فرماید: خدایی که پروردگار شما و دانای آشکار و نهان شماست ، بهترمی داند که چه کسی شاکله عادله داشته و آسانتر به راه حق هدایت می شود و به استفاده وبهره مند شدن از نعمت دین نزدیکتر می باشد و کسی که شاکله اش ظالم است هر چندشالکه اش او را به انکار و ظلم فرا می خواند، اما اگر اراده کند و از خدا مدد جویدمی تواند راه هدایت را ولو به دشواری در پیش بگیرد، هر چند که دارنده شاکله عدالت سریعتر هدایت می یابد.
ایه85: علم به روح که خداوندبه شما داده ، اندک است و قطره ای از دریاست ، چون روح موقعیتی در عالم وجود داردو آثار و خواصی در این عالم بروز می دهد که بسیار عجیب و غریب است و شما از آثارآن محجوب و بی خبرید.
ایه 86: معنای آیه با توجه به آیه قبلی و چنانچه خداوندداناتراست ، این است که آن روحی که بر تو نازل می شود و قرآن را به امر ما به تو القاء می کند، از سیره قدرت ما بیرون نیست و هر آینه سوگند می خورم که اگربخواهیم همان روح را که کلمه القاء شده ما به توست ، از بین می بریم و آنگاه دیگر هیچ کس را نخواهی یافت که به نفع تو و علیه ما وکیل به آن باشد، یعنی کسی نخواهد بود که از تو دفاع نموده و ما را مجبور به بازگرداندن آن نماید.