289 . صفحه 289
نهم مهر :
نفیسه :
(آیه 67)- از توحید استدلالى بیان شده در آیه قبل- که گوشه کوچکى از نظام آفرینش را که حاکى از مبدأ علم و قدرت و حکمت آفریدگار است نشان مىدهد- به استدلال فطرى منتقل مىشود و مىگوید: فراموش نکنید: «هنگامى که ناراحتیها در دریا به شما برسد (و گرفتار طوفان و امواج کوبنده و وحشتناک شوید) تمام معبودهایى را که مىخوانید جز خدا از نظر شما گم مىشود» (وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ).
و باید گم شود چرا که طوفان حوادث پردههاى تقلید و تعصب را که بر فطرت آدمى افتاده کنار مىزند، و نور فطرت که نور توحید و خداپرستى و یگانه پرستى است جلوهگر مىشود.
این یک قانون عمومى است که تقریبا هر کس آن را تجربه کرده است که در گرفتاریها هنگامى که کارد به استخوان مىرسد، موقعى که اسباب ظاهرى از کار مىافتند، و کمکهاى مادى ناتوان مىگردند، انسان به یاد مبدأ بزرگى از علم و قدرت مىافتد که او قادر بر حلّ سختترین مشکلات است. اما ایمان و توجه به خدا در صورتى ارزش دارد که دائمى و پایدار باشد.
سپس اضافه مىکند: اما شما فراموشکاران «هنگامى که دست قدرت الهى شما را به سوى خشکى نجات داد رو مىگردانید و اصولا انسان کفران کننده است»
(فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً).
بار دیگر پردههاى غرور و غفلت، تقلید و تعصب، این نور الهى را مىپوشاند و گرد و غبار عصیان و گناه و سرگرمیهاى زندگى مادى، چهره تابناک آن را پنهان مىسازد.
(آیه 68)- ولى آیا فکر مىکنید خداوند در خشکى و قلب صحرا نمىتواند شما را به مجازاتهاى شدید مبتلا سازد؟
«پس آیا شما از این ایمنید که به فرمان او زمین بشکافد و شما را در کام خود فرو ببرد»؟ (أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ).
و «آیا از این ایمنید که طوفانى از سنگ بر شما ببارد (و شما را در زیر سنگها مدفون سازد عذابى که به مراتب از غرق در دریاها سختتر است) سپس حافظ و نگهبانى براى خود پیدا نکنید»؟! (أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا).
حدیث معروفى که از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده نیز شاهد روشنى بر این مدعاست،آنجا که مىفرماید: «خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفرید: فرشتگان و حیوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعهاى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعهاى است از هر دو تا کدامین غالب آید، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چیره گردد، از حیوانات پستتر».
(آیه 69)- سپس اضافه مىکند: اى فراموشکاران آیا گمان کردید این آخرین بار بود که شما نیاز به سفر دریا پیدا کردید؟ «یا این که ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند، و تندباد کوبندهاى بر شما بفرستد، و شما را بخاطر کفرتان غرق کند، سپس دادخواه و خونخواهى در برابر ما پیدا نکنید» (أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَةً أُخْرى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً).
(آیه 70)- انسان گل سر سبد موجوادت! از آنجا که یکى از طرق تربیت و هدایت، همان دادن شخصیت به افراد است، قرآن مجید به دنبال بحثهایى که در باره مشرکان و منحرفان در آیات گذشته داشت، در اینجا به بیان شخصیت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مىپردازد، تا با توجه به این ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نیالاید و خویش را به بهاى ناچیزى نفروشد، مىفرماید: «و ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم» (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ).
سپس به سه قسمت از مواهب الهى، نسبت به انسانها اشاره کرده، مىگوید:
«و ما آنها را (با مرکبهاى مختلفى که در اختیارشان قرار دادهایم) در خشکى و دریا حمل کردیم» (وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
دیگر این که: «آنها را از طیبات روزى دادیم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
سوم این که: «ما آنها را بر بسیارى از مخلوقات خود فضیلت و برترى دادیم» (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا).
چرا انسان برترین مخلوق خداست؟ پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست، زیرا مىدانیم تنها موجودى که از نیروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشکیل شده، و در لابلاى تضادها مىتواند پرورش پیدا کند، و استعداد تکامل و پیشروى نامحدود دارد، انسان است.
(آیه 71)- این آیه به یکى دیگر از مواهب الهى نسبت به انسان، و سپس مسؤولیتهاى سنگینى را که به موازات این مواهب متوجه او مىشود اشاره مىکند:
در آغاز به «مسأله رهبرى» و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته، مىگوید: «روز قیامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مىخوانیم» (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ).
یعنى آنها که رهبرى پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایانشان خواهند بود، و آنها که رهبرى شیطان و ائمه ضلال و پیشوایان جبّار و ستمگر را انتخاب کردند همراه آنها خواهند بود.
این تعبیر در عین این که یکى از اسباب تکامل انسان را بیان مىکند، هشدارى است به همه افراد بشر که در انتخاب رهبر فوق العاده دقیق و سختگیر باشند، و زمام فکر و برنامه خود را به دست هر کس نسپرند.
لذا در دنباله آیه مىگوید: آنجا مردم دو گروه مىشوند «پس کسانى که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود آنها (با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور) نامه اعمالشان را مىخوانند و کوچکترین ظلم و ستمى به آنها نمىشود» (فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا).
(آیه 72)- «اما کسى که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است» (وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا).
نه در این دنیا راه هدایت را پیدا مىکنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا که چشم خود را به روى همه واقعیات بستند و از دیدن چهره حق و آیات خداوند و آنچه مایه هدایت و عبرت است و آن همه مواهبى که خداوند به آنها بخشیده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا که سراى آخرت بازتاب و انعکاس عظیمى است از این جهان، چه جاى تعجب که این کوردلان به صورت نابینا وارد عرصه محشر شوند؟! نقش رهبرى در اسلام- در حدیث معروفى که از امام باقر علیه السّلام نقل شده هنگامى که سخن از ارکان اصلى اسلام به میان مىآورد «ولایت» (رهبرى) را پنجمین و مهمترین رکن معرفى مىنمود در حالى که نماز که معرف پیوند خلق با خالق است و روزه که رمز مبارزه با شهوات است و زکات که پیوند خلق با خلق است و حج که جنبههاى اجتماعى اسلام را بیان مىکند چهار رکن اصلى دیگر.
سپس امام علیه السّلام اضافه مىکند: «هیچ چیز به اندازه ولایت و رهبرى اهمیت ندارد».- چرا که اجراى اصول دیگر در سایه آن خواهد بود.
و نیز به همین دلیل در حدیث معروفى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «کسى که بدون امام و رهبر از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است».
تاریخ نیز بسیار به خاطر دارد که گاهى یک ملت در پرتو رهبرى یک رهبر بزرگ و شایسته در صف اول در جهان قرار گرفته، و گاه همان ملت با همان نیروهاى انسانى و منابع دیگر به خاطر رهبرى ضعیف و نالایق آن چنان سقوط کرده که شاید کسى باور نکند این همان ملت پیشرو است.
(آیه 73)- با توجه به بحثى که در آیات گذشته پیرامون شرک و مشرکان بود در اینجا به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هشدار مىدهد که از وسوسههاى این گروه برحذر باشد، مبادا کمترین ضعفى در مبارزه با شرک و بت پرستى به خود راه بدهد، که باید با قاطعیت هر چه تمامتر دنبال گردد.
نخست مىگوید: «نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى کردیم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به دوستى خود برمىگزینند» (وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا).
(آیه 74)- «و اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى) نزدیک بود به آنان تمایل کنى» (وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا). اما این تثبیت الهى مانع از آن تمایل شد.
(آیه 75)- «اگر چنین مىکردى ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگى دنیا، و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مىچشاندیم، سپس در برابر ما یاورى براى خود نمىیافتى»! (إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً).
چرا که هر قدر مقام انسان از نظر علم، معرفت و ایمان بالاتر رود، اعمال نیک او به همان نسبت عمق و ارزش بیشتر، و طبعا ثواب فزونترى خواهد داشت. کیفرها و مجازاتها نیز به همین نسبت بالا خواهد رفت.
خدایا! مرا به خود وامگذار
- در منابع اسلامى مىخوانیم هنگامى که سه آیه فوق نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: اللّهمّ لا تکلنى الى نفسى طرفة عین ابدا «خدایا! مرا حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن به خویشتن وامگذار».
این دعاى پر معنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک درس مهم را به همه ما مىدهد که در هر حال باید به خدا پناه برد و به لطف او متکى بود که پیامبران معصوم نیز بدون یارى او در لغزشگاهها مصون نخواهند بود، تا چه رسد به ما در برابر این همه وسوسههاى شیطانى.