قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ

286 . صفحه 286




ششم مهر :



نفیسه :


(آیه 39)- مشرک مشو! براى تأکید بیشتر و این که این احکام حکیمانه همگى از وحى الهى سر چشمه مى‏گیرد، اضافه مى‏کند: «اینها از امور حکمت آمیزى است که پروردگارت به تو وحى فرستاده است» (ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ).
اشاره به این که احکام هم از طریق حکمت عقلى، اثبات شده است، و هم از طریق وحى الهى، و اصول همه احکام الهى چنین است هر چند جزئیات آن را در بسیارى از اوقات با چراغ کم فروغ عقل نمى‏توان تشخیص داد و تنها در پرتو نورافکن نیرومند وحى باید درک کرد.
سپس همانگونه که آغاز این احکام از تحریم شرک شروع شده بود با تأکید بر تحریم شرک آن را پایان داده، مى‏گوید: «و هرگز (براى خداوند یگانه شریکى قائل مباش و) معبود دیگرى را در کنار «اللّه» قرار مده» (وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
«که در جهنم افکنده مى‏شوى سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود» (فَتُلْقى‏ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً).
در حقیقت شرک و دوگانه پرستى، خمیر مایه همه انحرافات و جنایات و گناهان است، لذا بیان این سلسله احکام اساسى اسلام از شرک شروع شد و به شرک نیز پایان یافت.


(آیه 40)- این آیه به یکى از افکار خرافى مشرکان اشاره کرده و پایه منطق و تفکر آنها را به این وسیله روشن مى‏سازد و آن این که: بسیارى از آنها معتقد بودند که فرشتگان دختران خدا هستند در حالى که خودشان از شنیدن نام دختر، ننگ و عار داشتند و تولد او را در خانه خود مایه بدبختى و سرشکستگى مى‏پنداشتند! قرآن از منطق خود آنها اتخاذ سند کرده، مى‏گوید: «آیا پروردگار شما پسران را تنها در سهم شما قرار داد و خود از فرشتگان دخترانى انتخاب کرد» (أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً).
بدون شک فرزندان دختر همانند فرزندان پسر از مواهب الهى هستند و هیچ گونه تفاوتى از نظر ارزش انسانى ندارند.
ولى هدف قرآن این است آنها را با منطق خودشان محکوم سازد که شما چگونه افراد نادانى هستید براى پروردگارتان چیزى قائل مى‏شوید که خود از آن ننگ و عار دارید.
سپس در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع مى‏گوید: «شما سخن بسیار بزرگ و کفرآمیزى مى‏گویید» (إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً).
سخنى که با هیچ منطقى سازگار نیست و از چندین جهت بى‏پایه است زیرا:
1- اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اهانت عظیمى به ساحت مقدس او است، چرا که او نه جسم است نه عوارض جسمانى دارد، نه نیاز به بقاء نسل.
2- چگونه شما فرزندان خدا را همه دختر مى‏دانید؟ در حالى که براى دختر پایینترین منزلت را قائلید.
3- از همه گذشته این عقیده اهانتى به مقام فرشتگان الهى است که فرمانبران حقند و مقربان درگاه او. شما از شنیدن نام دختر وحشت دارید، ولى این مقربان الهى را همه دختر مى‏دانید.

(آیه 41)- چگونه از حق فرار مى‏کنند؟! از آنجا که سخن در آیات گذشته به مسأله توحید و شرک منتهى شد، در اینجا همان مسأله با بیان روشن و قاطعى دنبال مى‏شود.
نخست از لجاجت فوق العاده جمعى از مشرکان در برابر دلائل مختلف توحید سخن به میان آورده، مى‏گوید: «و ما در این قرآن انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا آنها متذکر شوند (و در راه حق گام بردارند) ولى (گروهى از کوردلان) جز بر نفرتشان نمى‏افزاید» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
در اینجا این سؤال به ذهن مى‏رسد که اگر این بیانات گوناگون نتیجه معکوس دارد، ذکر آنها چه فائده‏اى خواهد داشت؟! پاسخ این سؤال روشن است و آن این که قرآن براى یک فرد یا یک گروه خاص نازل نشده بلکه براى کل جامعه انسانى است، و مسلما همه انسانها این گونه نیستند، بلکه بسیارند کسانى که این دلائل مختلف را مى‏شنوند و راه حق را باز مى‏یابند، و همین اثر، براى نزول این آیات، کافى است، هر چند کوردلانى از آن نتیجه معکوس بگیرند.


(آیه 42)- این آیه به یکى از دلائل توحید، اشاره مى‏کند که در لسان دانشمندان و فلاسفه به عنوان «دلیل تمانع» معروف شده است.
مى‏گوید: اى پیامبر! «به آنها بگو: اگر با خداوند قادر متعال، خدایان دیگرى بود- آنچنان که آنها مى‏پندارند- این خدایان سعى مى‏کردند راهى به خداوند بزرگ صاحب عرش پیدا کنند» و بر او غالب شوند (قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‏ ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا).
زیرا طبیعى است که هر صاحب قدرتى مى‏خواهد قدرت خود را کاملتر و قلمرو حکومت خویش را بیشتر کند و اگر راستى خدایانى وجود داشت این تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حکومت در میان آنها در مى‏گرفت.


(آیه 43)- و از آنجا که در تعبیرات مشرکان، خداوند بزرگ تا سر حد یک طرف نزاع تنزل کرده است، در این آیه بلافاصله مى‏گوید: «خداوند از آنچه آنها مى‏گویند پاک و منزه است و (از آنچه مى‏اندیشند) بسیار برتر و بالاتر است» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً).


(آیه 44)- سپس براى اثبات عظمت مقام پروردگار و این که از خیال و قیاس و گمان و وهم مشرکان است، به بیان تسبیح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته، مى‏گوید: «آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند همگى تسبیح خدا مى‏گویند» (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ).
نه تنها آسمانها و زمین، بلکه «هیچ موجودى نیست مگر این که تسبیح و حمد خدا مى‏گوید ولى شما تسبیح آنها را درک نمى‏کنید» (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ).
عالم شگرف هستى با آن نظام عجیبش با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خیره کننده‏اش و با آن ریزه کاریهاى حیرت زا همگى «تسبیح و حمد» خدا مى‏گویند.
با این حال «او بردبار و آمرزنده است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً). و شما را به خاطر شرک و کفرتان فورا مؤاخذه نمى‏کند، بلکه به مقدار کافى مهلت مى‏دهد و درهاى توبه را به روى شما باز مى‏گذارد تا اتمام حجت شود.

(آیه 45)-
شأن نزول:
این آیه درباره گروهى از مشرکان نازل شده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به هنگامى که در شب تلاوت قرآن مى‏کرد و در کنار خانه کعبه نماز مى‏گذارد آزار مى‏دادند، و او را با سنگ مى‏زدند و مانع دعوت مردم به اسلام مى‏شدند.
خداوند به لطفش چنان کرد که آنها نتوانند او را آزار دهند- و شاید این از طریق رعب و وحشتى بود که از پیامبر در دل آنها افکند.
تفسیر:
بى‏خبران مغرور و موانع شناخت- به دنبال آیات گذشته این سؤال براى بسیارى پیش مى‏آید که با وضوح مسأله توحید به طورى که همه موجوات جهان به آن گواهى مى‏دهند چرا مشرکان این واقعیت را نمى‏پذیرند؟ چرا آنها این آیات گویا و رساى قرآن را مى‏شنوند و بیدار نمى‏شوند؟! آیه مى‏گوید: «اى پیامبر! هنگامى که قرآن مى‏خوانى میان تو و آنها که ایمان به آخرت ندارند، حجاب و پوششى نامرئى قرار مى‏دهیم» (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً).
این حجاب و پرده، همان لجاجت و تعصب و خودخواهى و غرور و جهل و نادانى بود که حقایق قرآن را از دیدگاه فکر و عقل آنها مکتوم مى‏داشت و به آنها اجازه نمى‏داد حقایق روشنى همچون توحید و معاد و صدق دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مانند آن را درک کنند.
اینجاست که مى‏گوییم: اگر کسى بخواهد صراط مستقیم حق را بپوید و از انحراف و گمراهى در امان بماند باید قبل از هر چیز در اصلاح خویشتن بکوشد.


(آیه 46)- این آیه اضافه مى‏کند: «بر دلهایشان پوششهایى و در گوشهایشان سنگینى» قرار دادیم (وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).
و لذا «هنگامى که پروردگارت را در قرآن به یگانگى یاد مى‏کنى آنها پشت مى‏کنند و رو بر مى‏گردانند» (وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً).
راستى چه عجیب است فرار از حق، فرار از سعادت و نجات، و فرار از خوشبختى و پیروزى و فهم و شعور.


(آیه 47)- در این آیه اضافه مى‏کند: «هنگامى که به سخنان تو گوش فرا مى‏دهند، ما بهتر مى‏دانیم براى چه گوش فرا مى‏دهند» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ).
«و (همچنین) در آن هنگام که با هم نجوا مى‏کنند» (وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏).
«آنگاه که ستمگران (به مؤمنان) مى‏گویند: شما جز از انسانى که افسون شده، پیروى نمى‏کنید» (إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً).
در حقیقت آنها به منظور درک حقیقت به سراغ تو نمى‏آیند و سخنانت را با گوش جان نمى‏شنوند، بلکه هدفشان آن است که بیایند و اخلال کنند، وصله بچسبانند و مؤمنان را- اگر بتوانند- از راه به در برند.


(آیه 48)-
شأن نزول:
«ابن عباس» مى‏گوید: ابوسفیان و ابوجهل و غیر آنها گاهى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمدند و به سخنان او گوش فرا مى‏دادند، روزى یکى از آنها به دیگران گفت: اصلا من نمى‏فهمم محمّد چه مى‏گوید؟ فقط مى‏بینم لبهاى او حرکت مى‏کند ولى ابوسفیان گفت: فکر مى‏کنم بعضى از سخنانش حق است، أبوجهل اظهار داشت او دیوانه است، و ابولهب اضافه کرد: او کاهن است، دیگرى گفت: او شاعر است و به دنبال این سخنان ناموزون و نسبتهاى ناروا آیه نازل گشت.
تفسیر:
در این آیه باز روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، ضمن عبارت کوتاهى پاسخ دندانشکنى به این گروه گمراه مى‏دهد و مى‏گوید: «بنگر چگونه براى تو مثل مى‏زنند (یکى ساحرت مى‏خواند دیگرى مسحور، یکى کاهن و دیگرى مجنون) و از همین رو آنها گمراه شده‏اند و قدرت پیدا کردن راه حق را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا).
نه این که راه ناپیدا باشد و چهره حق مخفى بلکه آنها چشم بینا ندارند، و عقل و خرد خود را به خاطر بغض و جهل و تعصب و لجاج از کار انداخته‏اند.



(آیه 49)- رستاخیز قطعى است! در آیات گذشته سخن از «توحید» و مبارزه با شرک بود، اما در اینجا سخن از «معاد» که در همه جا مکمل مسأله توحید است به میان آمده، و به سه سؤال و یا سه ایراد منکران معاد پاسخ گفته شده است:
«و آنها گفتند: آیا هنگامى که ما به استخوانهاى پوسیده تبدیل و پراکنده شدیم دگر بار آفرینش تازه‏اى خواهیم یافت»؟ (وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً).
این تعبیر نشان مى‏دهد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همواره در دعوت خود سخن از مسأله «معاد جسمانى» مى‏گفت که این جسم بعد از متلاشى شدن باز مى‏گردد، و گر نه هرگاه سخن تنها از معاد روحانى بود این گونه ایرادهاى مخالفان به هیچ وجه معنى نداشت.



اعظم :



آیه 39 : تمامی احکام دین بر مبنای حکمت هستش ... حتی اگه ما حکمت اون رو نفهمیم ... ما با عقلی می خوایم حکمت برخی احکام رو بفهمیم که خودش آفریده خداوند هستش و محکوم به زمان و مکان و نقص تجربه و ....


آیه 40 : اینقدر مقام بی ارزشو پایینی برای خداوند قایل بودند (هستند) که حتی اون چیزایی که برای خودشون می پسندند برای خداوند نمیپسندند.


41 : خداوند می فرماید به بیانها و لحنهای مختلف و با عبارات متفاوت مله توحید و نفی شرک رو در قرآن مطرح کردیم ولی اونها ایمان نیاوردن


نه تنها ایمان نیاوردند که گمراه ترشدندو دورتر


آیه 42 : اگه خدایان دیگری اونجورکه مشرکان می گن وجود داشت قطعا باید میانشان نزاع و درگیری بر سر قدر و حاکمیت بیشتر به وجود میومد


ایه 44: (المیزان ) هیچ موجودی نیست جز آنکه وجود خود را درک می کند و با وجود خود احتیاج ونقص ذاتی و وجودی خود را اظهار می دارد و با زبان نقص خویش ، کمال خالق خود رافریاد می زند و درک می کند که ربی غیر از خدا لاشریک ندارد و خدا را منزه از نقائص خود می شمارد و از طرف دیگر هرموجودی کمالاتی دارد که درک می کند از ناحیه خودش نیست ، بلکه از ناحیه صانع و خالقش به او افاضه شده ، لذا خالق خود را بواسطه صفات جمیل و افعال نیکش ستایش می کند ولیکن ما انسانها این تسبیح و تحمید رادرک نمی کنیم و متوجه دلالت آنها بر صانعشان نیستیم و آیت بودن آنها را تفقه نمی نمائیم .


آیه 44:نحوه تسبیح موجودات
1-رسول خدا (صل‍ی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: وقتى مرگ نوح فرا رسید به دو فرزند خود گفت: من شما را امر مى‏کنم به تسبیح و حمد خدا، چون این دو کلمه نماز هر چیز است، و با همین دو کلمه است که هر چیزى روزى مى‏خورد.

علامه طباطبایی: قبلا در معناى تسبیح موجودات این ارتباطى که روایت میان تسبیح و حمد و روزى خوردن موجودات بیان مى‏کند گذشت و گفتیم که رزق هر موجودى با ترازوى احتیاج و سؤال او اندازه‏گیرى مى‏شود، و گفتیم که هر موجودى خداى را با اظهار حاجت و نقص خود تسبیح نموده و او را از داشتن حاجتى مثل حاجت خود و نقصى چون نقص خود منزه مى‏دارد.

توضیح : این روایت را الدر المنثور (ج 4، ص 183) از احمد و ابن مردویه از ابن عمر روایت کرده‏ است.

2-در تفسیر عیاشى (ج 2، ص 293 ح 79) از ابى الصباح از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده که گفت: خدمت آن جناب عرض کردم معناى جمله «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» چیست؟ فرمود: هر چیزى خداى را با تسبیح خود حمد مى‏کند، آرى همین که مى‏بینیم دیوارها ترک مى‏خورد و شکاف برمى‏دارد این خود تسبیح دیوار است، چون نشان مى‏دهد که تعمیر احتیاج دارد.

علامه طباطبایی: این روایت را تفسیر عیاشى (ج 4، ص 294 ح 80) از حسین بن سعید از آن جناب نیز نقل کرده است.

3-در تفسیر عیاشى (ج 2، ص 294، ح 83 و 84) از اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه‌السلام) روایت شده که فرمود: هیچ مرغى نیست که در صحرا یا دریا شکار شود مگر به خاطر این است که در تسبیح خدا کوتاهى کرده است.

علامه طباطبایی: این معنا را اهل سنت هم به طرق زیادى از ابن مسعود و ابى الدرداء و ابى هریره و غیر ایشان از رسول خدا (صل‍ی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نقل کرده‏اند


آیه 45 : بارها گفتیم انکار روز جزامستلزم انکار خداوند و نبوت پیامبر نیز هست ، چون اگر معاد نباشد خلقت ازاساس باطل شده و ارسال رسل بی فایده و لغو خواهد بود. خطاب به رسولخدا ص می فرماید زمانیکه تو قرآن را بر آنها می خوانی ، مابین توو آن کفار منکر قیامت (و خدا و پیامبر) حجابی معنوی قرار می دهیم که فهم آنها رامی پوشاند و فرا می گیرد و آنها قادر نیستند ذکر خدا را درک نموده و تو را به رسالت بشناسند و به قیامت و معاد اعتقاد یابند، چون از درک حقیقت عاجز هستند و لذاوقتی قرآن را می شنوند یا نام خدا به گوششان می رسد اعراض می کنند.


آیه 46 :راستى چه عجیب است فرار از حق، فرار از سعادت و نجات، و فرار از خوشبختى و پیروزى و فهم و شعور


آیه 47 : معناى مجموع آیه 46 و 47 مى‏شود: «ما به گوشهاى ایشان که با آن به تو گوش مى‏دهند داناتریم، و به دلهاى ایشان که با آن به کار تو مى‏نگرند عالم‏تریم، و چگونه عالم‏تر نباشیم و حال آنکه آفریدگار و مدبر آنها مائیم، پس ما به آنچه که با آن گوش مى‏دهند یعنى به گوشهایشان در حین گوش دادن عالم‏تریم و همچنین به دلهاشان در آن هنگام که با هم به حالت نجوى و در گوشى حرف مى‏زنند، و از ترس صدا بلند نمى‏کنند داناتریم که ظالمین ایشان بعد از بیخ گوشیها حرف زدن، در آخر رأى مى‏دهند و مى‏گویند شما مسلمانان جز مردى جادو شده را پیروى نمى‏کنید، و همین خود مصداق این است که اینها حق را نفهمیده‏اند».

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی