284 . صفحه 284
نفیسه :
(آیه 18)- خطوط زندگى طالبان دنیا و آخرت: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از مخالفت گردنکشان در برابر اوامر الهى و سپس هلاکت آنها بود در اینجا به علت واقعى این تمرّد و عصیان که همان حب دنیاست اشاره کرده، مىگوید:
«کسانى که تنها هدفشان همین زندگى زود گذر دنیاى مادى باشد، ما آن مقدار را که بخواهیم به هر کس صلاح بدانیم در همین زندگى زودگذر مىدهیم سپس جهنّم را براى او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش مىسوزد در حالى که مورد سرزنش و دورى از رحمت خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً).
قابل توجه اینکه نمىگوید هر کس به دنبال دنیا برود، به هرچه بخواهد مىرسد، بلکه دو قید براى آن قائل مىشود، اول این که تنها بخشى از آنچه را مىخواهد به آن مىرسد، همان مقدارى که ما بخواهیم «ما نَشاءُ».
دیگر این که: همه افراد به همین مقدار نیز نمىرسند، بلکه تنها گروهى از آنها به بخشى از متاع دنیا خواهند رسید، آنها که ما بخواهیم «لِمَنْ نُرِیدُ».
و به این ترتیب نه همه دنیاپرستان به دنیا مىرسند و نه آنها که مىرسند به همه آنچه مىخواهند مىرسند، زندگى روزمره نیز این دو محدودیت را به وضوح به ما نشان مىدهد، چه بسیارند کسانى که شب و روز مىدوند و به جایى نمىرسند، و چه بسیار کسانى که آرزوهاى دور و دراز در این دنیا دارند که تنها بخش کوچکى از آن را به دست مىآورند.
قابل توجه این که کیفر این گروه، ضمن این که آتش جهنم شمرده شده است، با دو تعبیر «مَذْمُوماً» و «مَدْحُوراً» تأکید گردیده، که اولى به معنى مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفتن و دومى به معنى دور ماندن از رحمت خداست.
در حقیقت آتش دوزخ، کیفر جسمانى آنهاست، و مذموم و مدحور بودن کیفر روحانى آنها، چرا که معاد هم جسمانى است و هم روحانى و کیفر و پاداش آن نیز در هر دو جنبه است.
(آیه 19)- سپس به شرح حال گروه دوم مىپردازد، با قرینه مقابله، آنچنانکه روش قرآن است، مطلب آشکارتر شود، مىفرماید: «اما کسى که آخرت را بطلبد و سعى و کوشش خود را در این راه به کار بندد، در حالى که ایمان داشته باشد، این سعى و تلاش او مورد قبول الهى خواهد بود» (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً).
بنابراین براى رسیدن به سعادت جاویدان سه امر اساسى شرط است:
1- اراده انسان آن هم ارادهاى که تعلق به حیات ابدى گیرد، و به لذات زودگذر و نعمتهاى ناپایدار و هدفهاى صرفا مادى تعلق نگیرد.
2- این اراده به صورت ضعیف و ناتوان در محیط فکر و اندیشه و روح نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وادارد و آخرین سعى و تلاش خود را در این راه به کار بندد.
3- همه اینها توأم با «ایمان» باشد، ایمانى ثابت و استوار، چرا که تصمیم و تلاش هنگامى به ثمر مىرسد که از انگیزه صحیحى، سر چشمه گیرد و آن انگیزه چیزى جز ایمان به خدا نمىتواند باشد.
(آیه 20)- در اینجا ممکن است این توهّم پیش آید که نعمتهاى دنیا، تنها سهم دنیا پرستان خواهد شد و آخرت طلبان از آن محروم مىگردند، آیه به این توهّم پاسخ مىگوید که: «ما هر یک از این گروه و آن گروه را از اعطاى پروردگارت مىدهیم و امداد مىکنیم» (کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ).
«چرا که بخشش پروردگارت از هیچ کس ممنوع نیست» و گبر و ترسا و مؤمن و مسلم همه از خان نعمتش وظیفه مىخورند (وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً).
(آیه 21)- این آیه یک اصل اساسى را در همین رابطه بازگو مىکند و آن اینکه: همان گونه که تفاوت تلاشها در این دنیا باعث تفاوت در بهره گیریهاست، در کارهاى آخرت نیز همین اصل کاملا حاکم است، با این تفاوت که این دنیا محدود است و تفاوتهایش هم محدود، ولى آخرت نامحدود، و تفاوتهایش نیز نامحدود است، مىگوید: «بنگر! چگونه بعضى از آنها را بر بعضى دیگر (بخاطر تفاوت در سعى و کوششان) برترى دادیم، اما آخرت درجاتش بزرگتر و برتریش بیشتر است»! (انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا).
آیا دنیا و آخرت با هم تضاد دارند؟
در آیات بسیارى، مدح و تمجید از دنیا یا امکانات مادى آن شده است. ولى با این همه اهمیتى که به مواهب و نعمتهاى مادى داده شده، تعبیراتى که قویّا آن را تحقیر مىکند در آیات قرآن به چشم مىخورد.
این تعبیرات دوگانه عینا در روایات اسلامى نیز دیده مىشود.
پاسخ این سؤال را با مراجعه به خود قرآن این چنین مىتوان گفت که:
مواهب جهان مادى که همه از نعمتهاى خداست و حتما وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست اگر به عنوان وسیلهاى براى رسیدن به سعادت و تکامل معنوى انسان مورد بهرهبردارى قرار گیرد از هر نظر قابل تحسین است.
و اما اگر به عنوان یک هدف و نه وسیله مورد توجه قرار گیرد و از ارزشهاى معنوى و انسانى بریده شود که در این هنگام طبعا مایه غرور و غفلت و طغیان و سرکشى و ظلم و بیدادگرى خواهد بود، درخور هرگونه نکوهش و مذمت است.
(آیه 22)- توحید و نیکى به پدر و مادر، سر آغاز یک رشته احکام مهم اسلامى: این آیه سر آغازى است براى بیان یک سلسله از احکام اساسى اسلام که با مسأله توحید و ایمان، شروع مىشود، توحیدى که خمیر مایه همه فعالیتهاى مثبت و کارهاى نیک سازنده است.
نخست مىگوید: «هرگز معبود دیگرى را با خدا قرار مده» (لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نمىگوید معبود دیگرى را با خدا پرستش مکن، بلکه مىگوید: «قرار مده» تا معنى وسیعترى داشته باشد، یعنى نه در عقیده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش معبود دیگرى را در کنار «اللّه» قرار مده.
سپس به بیان نتیجه مرگبار شرک پرداخته، مىگوید: اگر شریکى براى او قائل شوى «نکوهیده و بىیار و یاور خواهى نشست» (فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا).
از جمله بالا استفاده مىشود که شرک سه اثر بسیار بد در وجود انسان مىگذارد:
1- شرک مایه ضعف و ناتوانى و زبونى و ذلت است.
2- شرک، مایه مذمت و نکوهش است، چرا که یک خط و روش انحرافى است در برابر منطق عقل و کفرانى است آشکار در مقابل نعمت پروردگار.
3- شرک سبب مىشود که خداوند مشرک را به معبودهاى ساختگیش واگذارد و دست از حمایتش بردارد. در نتیجه «مخذول» یعنى بدون یار و یاور خواهد شد.
(آیه 23)- بعد از اصل توحید به یکى از اساسىترین تعلیمات انسانى انبیاء ضمن تأکید مجدد بر توحید اشاره کرده، مىگوید: «و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و نسبت به پدر و مادر نیکى کنید»! (وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).
قرار دادن توحید یعنى اساسىترین اصل اسلامى در کنار نیکى به پدر و مادر تأکید دیگرى است بر اهمیت این دستور اسلامى.
سپس به بیان یکى از مصداقهاى روشن نیکى به پدر و مادر پرداخته، مىگوید:
«هرگاه یکى از آن دو، یا هر دو آنها، نزد تو به سن پیرى و شکستگى برسند (آن چنان که نیازمند به مراقبت دائمى تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دریغ مدار، و کمترین اهانتى به آنان مکن، حتى) سبکترین تعبیر نامؤدبانه یعنى: اف به آنها مگو» (إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ).
«و بر سر آنها فریاد مزن» (وَ لا تَنْهَرْهُما).
بلکه «با گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو» (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً).
(آیه 24)- و نهایت فروتنى را در برابر آنها بنما «و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر» (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ).
«و بگو: بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خویش قرار ده همان گونه که در کودکى مرا تربیت کردهاند» (وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً).
اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند که به تنهایى قادر بر حرکت و دفع آلودگیها از خود نباشند، فراموش نکن که تو هم در کودکى چنین بودى و آنها از هرگونه حمایت و محبت از تو دریغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.
(آیه 25)- و از آنجا که گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى که بر فرزند لازم است ممکن است لغزشهایى پیش بیاید که انسان آگاهانه یا ناآگاه به سوى آن کشیده شود در این آیه مىگوید: «پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاهتر است» (رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ).
چرا که علم او در همه زمینهها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هرگونه اشتباه است در حالى که علوم شما واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمینه احترام و نیکى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پیشمان شدید و در مقام جبران برآیید مسلما مشمول عفو خدا خواهید شد: «اگر شما صالح باشید (و توبه کار) خداوند توبه کاران را مىآمرزد»! (إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً).
احترام پدر و مادر در منطق اسلام
- اسلام در مورد احترام والدین آن قدر تأکید کرده است که در کمتر مسألهاى دیده مىشود.
به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىکنیم:
الف) در چهار سوره از قرآن مجید نیکى به والدین بلافاصله بعد از مسأله توحید قرار گرفته این هم ردیف بودن بیانگر این است که اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.
ب) اهمیت این موضوع تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات صریحتا توصیه مىکنند که حتى اگر پدر و مادر کافر باشند رعایت احترامشان لازم است.
ج) شکرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجید در ردیف شکرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است.
د) قرآن حتى کمترین بىاحترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.
ه) با این که جهاد یکى از مهمترین برنامههاى اسلامى است، مادامى که جنبه وجوب عینى پیدا نکند یعنى داوطلب به قدر کافى باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است، و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جایز نیست.
و) پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «بترسید از این که عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شوید، زیرا بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مىرسد، ولى هیچگاه کسانى که مورد خشم پدر و مادر هستند بوى آن را نخواهند یافت».
در حدیث دیگرى از امام کاظم علیه السّلام مىخوانیم: «کسى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و از حق پدر و فرزند سؤال کرد، فرمود: «باید او را با نام صدا نزند (بلکه بگوید پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشیند، و کارى نکند که مردم به پدرش بدگویى کنند» نگویند خدا پدرت را نیامرزد که چنین کردى!
(آیه 26)- رعایت اعتدال در انفاق و بخشش: در اینجا فصل دیگرى از سلسله احکام اصولى اسلام را در رابطه با اداى حق خویشاوندان و مستمندان و در راه ماندگان، و همچنین انفاق را بطور کلى، دور از هرگونه اسراف و تبذیر بیان مىکند.
نخست مىگوید: «و حقّ نزدیکان را بپرداز» (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ).
«ذَا الْقُرْبى» مفهوم وسیعى دارد و همه خویشاوندان را شامل مىشود، گرچه اهل بیت پیامبر از روشنترین مصداقهاى آن مىباشند و شخص پیامبر از روشنترین افراد مخاطب به این آیه است.
«و (همچنین حق) مستمندان و در راه مانده را» (وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
در عین حال «هرگز دست به تبذیر نیالاى» (وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً). و بیش از حد استحقاق به آنها انفاق مکن.
دقت در مسأله اسراف و تبذیر تا آن حد است که در حدیثى مىخوانیم:پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از راهى عبور مىکرد، یکى از یارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود، و آب زیاد مىریخت، فرمود: چرا اسراف مىکنى اى سعد! عرض کرد: آیا در آب وضو نیز اسراف است؟ فرمود: نعم و ان کنت على نهر جار «آرى! هر چند در کنار نهر جارى باشى».
(آیه 27)- این آیه به منزله استدلال و تأکیدى بر نهى از تبذیر است، مىفرماید: «تبذیرکنندگان برادران شیاطینند» (إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ). چرا که نعمتهاى خدا را کفران مىکنند.
«و شیطان، در برابر پروردگارش بسیار ناسپاس بود» (وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً).
زیرا خداوند نیرو و توان و هوش و استعداد فوق العادهاى به او داده بود، و او این همه نیرو را در غیر موردش یعنى در طریق اغوا و گمراهى مردم صرف کرد.
اعظم :
آیه 18 : تفسیری که از این آیه ارایه شد بسیار تفسیر جامع و زیبایی بود .... عطا و بخشش مادی به طالبان دنیا آن هم به همان اندازه ای که مشیت اراده خداوند است .
ایه 18 : در نهایت این شخص که دنیا را به عنوان مقدمه آخرت ندانسته ، بلکه مقصود و غرض خود را محصور در دنیا نموده ، درآخرت خداوند جهنم را جزای او قرار می دهد تا حرارت آن را بچشد، در حالیکه مذموم و دور از رحمت و مغفرت حق باشد.
آیه 19 : آخرت و پاداش آن مخصوص کسانی است که اراده آخرت را داشته باشند و این ارادهخ باعث سعی و تلاششان شود و در ضمن در باور و اعتقاد مومن باشن
آیه 19 : تلاش مؤ منان مورد تقدیر و سپاس است ، چه به نتیجه برسد یا نرسد. (کان سعیهم مشکورا )
آیه 19 : هر سعى و تلاشى مورد تقدیر و ستایش خدا نیست . (من اراد الاخرة و سعى لها... کان سعیهم مشکورا )
آیه 20 : بخششهای الهی نامحدود و مطلق است و هر جا محدودیت یا منعی وجود داشته باشدهمه از ناحیه شخص مورد بخشش است که استعداد لازمه برای کسب فیض را ندارد وگرنه این محدودیت هرگز از ناحیه مفیض نیست .
آیه 21 : (المیزان )ما در دنیا بعضی از مردم را بر بعضی دیگر، به فراخور تفاوت سعی وکوششان ،برتری داده ایم ، لذا هرگز آنکس که سعی بیشتر کند با آنکس که کناربنشیند و کوششی نکند یکسان نیستند و اگر خداوند میان عمل کم و زیاد عمل خوب و خوبتر تفاوتی نگذارد، در حقیقت آن مازاد بیشتر و خوبتر را شکرگزاری نکرده و در درگاه خود نپذیرفته است ، و برتری در دنیا در اموری مثل مال و متاع و جاه وفرزند و نیرو و شهرت و ریاست و سایر متاعهای دنیائیست ،اما آخرت همانگونه که حیاتش بزرگتر از حیات دنیویست امتیازات آن نیز فراتراز امتیازات دنیویست ، پس کسی نپندارد که در آخرت همه از عیش یکسان برخوردارند و نپندارد که تفاوتهای اهل آخرت مانند تفاوتهای اهل دنیاست ،چون سبب برتری در دنیا به جهت اختلاف در اسباب مادی و محدود دنیویست ودنیا دار تزاحم است ، در نتیجه برتریهای آنهم محدود می باشد، اما برتریهای آخرت به جهت اختلاف اسباب وجودی نیست ، بلکه به جهت اختلاف جانها ودلها در ایمان و اخلاص می باشد که همه از احوالات قلب است و اختلاف وتفاوتهای معنوی بسیار وسیعتر از اختلاف احوال جسم می باشد (لذا عقیده یک قضیه فردیست و مسئولیت آن نیز فردی می باشد)، بنابر این خدای سبحان به رسول گرامی خود فرمان می دهد که فضایل اعتباری را که در میان اهل دنیاهست وسیله قرار داده و از آن برتریها به فضایل و درجات آخرت راه بیابد،چون همین اختلاف دنیوی (در قدرت و علم و جاه و ...) موجب اختلاف درجات آخرت خواهد شد.
آیه 21 : با توجه به آیات قبلی : «به خداى سبحان شرک مورز، تا کارت را بدینجا نکشاند که زمینگیر شوى و از سیر به درجات قرب بمانى و خود را مذموم کنى و خدا هم که یاورى جز او نیست یاریت نکند».
آیه 22 : باید دانست (عاق والدین ) بزرگترین گناهان کبیره بعد از شرک است .همانطور که احسان به آنها بعد از مسأله توحید واجبترین واجبات است و این تعبیر وکنار هم آوردن این دو مسأله (توحید و نیکی به پدر و مادر) در موارد دیگری نیز درقرآن آورده شده ، و علت اهتمام قرآن کریم به این مسأله اهمیت رابطه خانوادگی وارتباط میان والدین و فرزندان است که اساس جامعه انسانی مبتنی بر آن می باشد
آیه 23 : حکم اختصاصی کمک و احترام به والدین در دوران پیری و کهولت ... به خاطر اینکه واقعا در این دوران نگهداری و احترام والیدن کار ساده ای نیست ... ضعیفن از نظر روحی و جسمی ، کاملا شکننده ان .... برای خود کسی بودن ولی الان قادر به کوچکترین کارها نیستن و این براشون خیلی سخته ... و خیلی جیزهای دیگه که واقعا این دوران رو براشون سخت می کنه و وظیفه اولاد رو چندین برابر
آیه 24 : کنایه از نهایت مهربانی و خضوع در مقابل والدین (گستراندن بال تواضع در مقابل آنان )
آیه 24 : یک دعای کامل و جامع فرزند برای والدین : خدایا همانطور که آنها را در دوران کودکی نسبت به من مهربان نمودی تا با رحمت خود مرا پرورش داده و به سن جوانی رساندند، تو نیز اکنون که آنهادر سنین کهولت هستند و نیز بعد از حیاتشان آنها را مورد رحمت خود قرار بده و این آیه دلالت دارد که دعای فرزند در حق پدر و مادر در موضع اجابت است و بواسطه این ادب و تواضع ، خود فرزند نیز از این دعا بهره مند می گردد.
آیه 25 : این آیه در باره فرزندیست که احیانا حرکت ناشایستی نسبت به پدر و مادرنموده که آنها از او رنجیده اند . می فرماید: پروردگار شما بهتر از خودتان می داند که شما مرتکب چه عملی شده اید و حالا اگر صالح باشید و خداوند آثار صلاح رادر شماببیند، هر آینه او نسبت به توبه کنندگان بسیار آمرزنده است .
آیه 26 : یادمون باشه انفاق "حق" هستش .... نه فضل و منت ما بر سایرین
آیه 26 : کسانی که مشمول انفاقند : ذالقربی (خویشاوند) ومسکین (یعنی کسی که از شدت فقر پریشانحال است ) و (ابن سبیل ) (یعنی کسی که در راه مانده و از بازگشت به وطن خود عاجز شده )
آیه 27 : بسیار تعبیر و حشتنکاکیه : اسراف کاران برادران شیطان هستند