قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

149 . صفحه 149

 



بیست و چهارم اردیبهشت :


نفیسه :



 (آیه 152)- 6-«هیچ گاه جز به قصد اصلاح نزدیک مال یتیمان نشوید، تا هنگامى که به حدّ بلوغ برسند» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ).

7- «کم فروشى نکنید و حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید» (وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ).

و از آنجا که هر قدر انسان دقت در پیمانه و وزن کند باز ممکن است، مختصر کم و زیادى صورت گیرد که سنجش آن با پیمانه‏ها و ترازوهاى معمولى امکان پذیر نیست، به دنبال این جمله اضافه مى‏کند:«هیچ کس را جز به اندازه توانایى تکلیف نمى‏کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).

8- «هر گاه به هنگام داورى یا شهادت و یا در مورد دیگر سخنى مى‏گویید عدالت را رعایت کنید و از مسیر حق منحرف نشوید، هر چند در مورد خویشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زیان آنها تمام گردد» (وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏).

9- «به عهد الهى وفا کنید و آن را نشکنید» (وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا).منظور از «عهد الهى» همه پیمانهاى الهى اعم از پیمانهاى «تکوینى» و «تشریعى» و تکالیف الهى و هر گونه عهد و نذر و قسم است.و باز براى تأکید در پایان این چهار قسمت،مى‏فرماید: «اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى‏کند، تا متذکر شوید»(ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)

 

 (آیه 153)- 10- «این راه مستقیم من، راه توحید، راه حق و عدالت، راه پاکى و تقواست، از آن پیروى کنید و هرگز در راههاى انحرافى و پراکنده گام ننهید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده مى‏کند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما مى‏پاشد» (وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ).و در پایان براى سومین بار تأکید مى‏کند که:«اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى‏کند تا پرهیزکار شوید» (ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

1- اهمیت نیکى به پدر و مادر!

ذکر نیکى به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرک، و قبل از دستورهاى مهمى همانند تحریم قتل نفس، و اجراى اصول عدالت، دلیل بر اهمیت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است.این موضوع وقتى روشنتر مى‏شود که توجه کنیم به جاى «تحریم آزار پدر و مادر» که هماهنگ با سایر تحریمهاى این آیه است، موضوع احسان و نیکى کردن، ذکر شده است، یعنى نه تنها ایجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلکه علاوه بر آن، احسان و نیکى در مورد آنان نیز لازم و ضرورى است.و جالبتر این که کلمه «احسان» را به وسیله «ب» متعدى ساخته و فرموده است «و بالوالدین احسانا»بنابراین، آیه تأکید مى‏کند که موضوع نیکى به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد که شخصا و بدون واسطه به آن اقدام نمود.

2- قتل فرزندان به خاطر گرسنگى!

از این آیات برمى‏آید که عربهاى دوران جاهلى نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصبهاى غلط، زنده به گور مى‏کردند، بلکه پسران را که سرمایه بزرگى در جامعه آن روز محسوب مى‏شد، نیز از ترس فقر و تنگدستى به قتل مى‏رسانیدند.

 

با نهایت تأسف این عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شکل دیگرى تکرار مى‏شود، و به عنوان کمبود احتمالى مواد غذایى روى زمین، کودکان بى‏گناه در عالم جنین، از طریق «کورتاژ» به قتل مى‏رسند.گر چه امروز براى سقط جنین دلایل بى‏اساس دیگرى نیز ذکر مى‏کنند، ولى مسأله فقر و کمبود مواد غذایى یکى از دلایل عمده آن است.اینها و مسائل دیگرى شبیه به آن، نشان مى‏دهد که عصر جاهلیت در زمان ما به شکل دیگرى تکرار مى‏شود و «جاهلیت قرن بیستم» حتى در جهاتى وحشتناکتر و گسترده‏تر از جاهلیت قبل از اسلام است.

 

(آیه 154)- پاسخ قاطع به بهانه‏جویان. در آیات قبل، سخن از ده حکم اساسى و اصولى در میان بود، که نه تنها در اسلام بلکه در تمام ادیان بوده است. به دنبال آن در این آیه مى‏گوید:«سپس به موسى، کتاب آسمانى دادیم و نعمت خود را بر افراد نیکوکار و آنها که تسلیم فرمان ما و پیرو حق بودند کامل ساختیم» (ثُمَّ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ).«و در آن هر چیز را که مورد نیاز بود، و در مسیر تکامل انسان اثر داشت، بازگو کردیم» (وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ). «و نیز این کتاب، که بر موسى نازل شد، مایه هدایت و رحمت بود» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً). «تمام این برنامه‏ها به خاطر آن بود که به روز رستاخیز و لقاى پروردگار ایمان بیاورند» و با ایمان به معاد، افکار و گفتار و رفتارشان پاک شود (لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ)

 (آیه 155)- در این آیه، اشاره به نزول قرآن و تعلیمات آن کرده و بحث آیه گذشته را تکمیل مى‏نماید و مى‏گوید:«این کتابى است که ما نازل کرده‏ایم، کتابى است با عظمت و پربرکت و سر چشمه انواع خیرات و نیکیها» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ). و «چون چنین است بطور کامل از آن پیروى کنید، و پرهیزکارى پیشه نمایید و از مخالفت با آن بپرهیزید شاید مشمول رحمت خدا گردید» (فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

 

(آیه 156)- در این آیه، تمام راههاى فرار و بهانه‏جوییها را به روى مشرکان بسته، نخست به آنها مى‏گوید: «ما این کتاب آسمانى را با این امتیازات نازل کردیم تا نگویید که تنها بر دو طایفه پیشین (یهود و نصارى) کتاب آسمانى نازل شده، و ما از بحث و بررسى و مطالعه آنها غافل بوده‏ایم، و اگر از فرمان تو سرپیچى کردیم به خاطر این بوده است که فرمان تو در دست دیگران بود و به دست ما نرسید» (أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى‏ طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ).

 

      (آیه 157)- در این آیه همان بهانه به صورت دامنه‏دارتر و آمیخته با ادعا و غرور بیشتر از آنها نقل شده است، و آن این که، اگر قرآن بر آنها نازل نمى‏شد، ممکن بود ادعا کنند ما بقدرى براى انجام فرمان الهى آمادگى داشتیم که هیچ ملتى به اندازه ما آمادگى نداشت، آیه مى‏فرماید: تا نگویید:«اگر کتاب آسمانى بر ما نازل مى‏شد، ما از همه آنها پذیراتر و هدایت‏یافته‏تر بودیم» (أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدى‏ مِنْهُمْ).قرآن در برابر این ادعاها مى‏گوید:خداوند تمام راههاى بهانه جویى را بر شما بسته است زیرا«آیات و دلایل روشن از طرف پروردگار براى شما آمد، آمیخته با هدایت الهى و رحمت پروردگار» (فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ).«با این حال آیا کسى ستمکارتر از آنها که تکذیب آیات خدا مى‏کنند و از آن اعراض مى‏نمایند پیدا مى‏شود؟» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها).اشاره به این که آنها نه تنها از آیات خدا روى گردانیدند بلکه با شدت از آن فاصله گرفتند.در پایان آیه، مجازات دردناک این گونه افراد لجوج و بى‏فکرى را که مطالعه نکرده حقایق را به شدت انکار مى‏کنند و از آن مى‏گریزند حتى سد راه دیگران مى‏شوند، در یک جمله کوتاه و رسا بیان کرده مى‏گوید: «به زودى کسانى را که از آیات ما روى مى‏گردانند، گرفتار مجازاتهاى شدید خواهیم کرد، و این به خاطر همان اعراض بى‏رویه و بى‏دلیل آنهاست» (سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ).

 

 

 

مریم


بیان آیات مربوط به تحریم محرماتى که به شریعت معینى از شرایع اختصاص ندارد

 

این آیات محرماتى را بیان مى کند که اختصاص به شریعت معینى از شرایع الهى ندارد، و آن محرمات عبارت است از: شرک به خدا، ترک احسان به پدر و مادر، ارتکاب فواحش و کشتن نفس محترمه بدون حق که از آن جمله است کشتن فرزندان از ترس روزى، نزدیک شدن به مال یتیم مگر به طریق نیکوتر، کمفروشى، ظلم در گفتار، وفا نکردن به عهد خدا و پیروى کردن از غیر راه خدا و بدین وسیله در دین خدا اختلاف انداختن.

 

شاهد اینکه محرمات مذکور عمومى است و اختصاصى به یک شریعت ندارد - این است که مى بینیم قرآن کریم همانها را از انبیا (علیهم السلام ) نقل مى کند که در خطابهایى که به امتهاى خود مى کرده اند از آن نهى مى نموده اند، مانند خطابهایى که از نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسى و عیسى (علیهماالسلام ) نقل کرده، علاوه بر این، در آیه (شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه ) صریحا فرموده :

 

سفارشهایى که به این امت شده همان سفارشهایى است که به انبیاى سلف شده است. لطیف ترین تعبیرى که اشاره به این معنا مى کند این است که هم در آیه فوق شرایع انبیا (علیهم السلام ) را (توصیه ) و سفارش خوانده و هم در سه آیه مورد بحث که اصول محرمات این شریعت را مى شمارد سه مرتبه تکرار کرده است که آنچه گفته شد سفارشهایى است که خداوند به شما کرده است، و این خود شاهد روشنى است بر اینکه محرمات مذکور اختصاص به این شریعت نداشته است.

 

از این هم که بگذریم اگر مساءله را دقیقا مورد مطالعه قرار دهیم خواهیم دید ادیان الهى هر چه هم از جهت اجمال و تفصیل با یکدیگر اختلاف داشته باشند، هیچ یک از آنها بدون تحریم این گونه محرمات معقول نیست تشریع شود، و به عبارت ساده تر، معقول نیست دینى الهى بوده باشد و در آن دین اینگونه امور تحریم نشده باشد حتى آن دینى که براى ساده ترین و ابتدایى ترین نسل بشر تشریع شده است.


قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا

 

 

بعضى از مفسرین گفته اند: کلمه (تعال ) امرى است مشتق از ماده (علو) به این عنایت که آمر این امر در مکان بلندى قرار دارد، گر چه حقیقتا در مکان بلند قرار نداشته باشد. کلمه (اتل ) از ماده (تلاوت ) است که معنایش نزدیک به معناى قرائت است. کلمه (علیکم ) متعلق است به کلمه ا(تل ) یا به کلمه (حّرم ) و این را تنازع در متعلق مى نامند. بعضیها گفته اند: کلمه (علیکم ) اصلا جار و مجرور و مرکب از لفظ (على ) و لفظ (کم ) نیست، بلکه اسم فعل و به معناى (بر شما است ) مى باشد، و جمله (الا تشرکوا) معمول آن و نظم کلام : (علیکم ان لا تشرکوا بر شما است که شرک نورزید) است. و لیکن این معنا از سیاق آیه به ذهن نمى رسد.

 

و چون در جمله تعالوا (اتل ما حرم...) دعوت کرده است مردم را به اینکه بیایید تا برایتان بخوانم، لذا دنبال آن محرمات را اسم نبرده بلکه عین وحى را به جاى آن نقل کرده، یعنى اینکه نفرمود: آنچه پروردگار شما حرام کرده شرک و قتل نفس و فلان و فلان است بلکه فرمود:

 

(ان لا تشرکوا به شیئا اینکه چیزى را شریک او نگیرید) و نیز فرموده : (و لا تقتلوا اولادکم من املاق )، (و لا تقربوا الفواحش...)، و (بالوالدین احسانا)، و (اوفوا الکیل و المیزان )، و (اذا قلتم فاعدلوا....) و اگر شرک را از سایر گناهان جلوتر ذکر کرده براى این است که شرک ظلم عظیمى است که با ارتکاب آن هیچ امیدى به مغفرت خداوند نیست، همچنانکه فرموده : (ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء)، گناهى است که سرانجام سایر گناهان منتهى به آن است، همچنانکه منتهاى هر عمل صالح و حسنهاى توحید خداى تعالى است.

یعنى احسان کنید به پدر و مادر احسان کردنى. در مجمع البیان گفته : (تقدیر کلام این است که خداوند سفارش کرده در باره پدر و مادر احسان را) و کلام خود را چنین توجیه کرده که : جمله (حرم الله کذا خداوند فلان چیز را حرام کرده ) معنایش این است که (خداوند پیغمبر خود را سفارش کرده که فلان چیز را تحریم کند و امت خود را امر به اجتناب از آن نماید).

 

عقوق والدین، بعد از شرک به خدا، در شمار بزرگترین گناهان است

 

به هر حال، خداى تعالى در قرآن کریمش در چند جا احسان به پدر و مادر را تالى توحید و ترک شرک دانسته و هر جا به آن امر کرده قبلا به توحید و ترک شرک امر کرده است، مانند آیه (و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا) و آیه (و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه ) و آیاتى دیگر.

 

و این خود بهترین دلیل است بر اینکه عقوق والدین بعد از شرک به خداى بزرگ در شمار بزرگترین گناهان، و یا خود، بزرگترین آنها است، اعتبار عقلى هم مؤ ید این معنا است، براى اینکه جامعه انسانى که هرگز انسان نمى تواند بدون آن زندگى و دین داشته باشد امرى است اعتبارى و قراردادى که در حدوث و بقاى خود بستگى به محبت نسل دارد و محبت نسل نیز سرچشمهاى آن رابطه و علاقهاى است که در بین ارحام رد و بدل مى شود، و معلوم است که مرکز این رابطه خانواده است و قوام خانواده از یک طرف به پدر و مادر است و از طرفى دیگر به فرزندان، و فرزندان موقعى احتیاج به رحمت و راءفت پدر و مادر دارند که پدر و مادر طبعا مشتاق اولاد و شیفته پرورش آنانند، به خلاف پدر و مادر که احتیاجشان به فرزندان موقعى است که پیرى عاجز و زبونشان ساخته و از اینکه مستقلا به ضروریات زندگى خود قیام کنند بازشان داشته. بر عکس، فرزندان به عنفوان جوانى رسیده و مى توانند حوایج پدر و مادر را برآورده کنند. و معلوم است که در چنین روزهایى جفاى اولاد نسبت به آنان و متعارف شدن این جفا کارى در میان همه فرزندان نسبت به همه پدران و مادران باعث مى شود عواطف تولید و تربیت به کلى از جامعه رخت بربسته و کسى رغبت به تناسل و تربیت فرزند نکند، و افراد از تشکیل جامعه کوچک که همان خانواده است استنکاف ورزیده، در نتیجه از نسل بشر تنها طبقهاى باقى بماند که در بینشان قرابت رحم و رابطه خویشاوندى وجود نداشته باشد. و پر واضح است که چنین جامعهاى به سرعت رو به انقراض گذاشته دیگر هیچ قانون و سنتى فساد روى آورده را جبران نمى کند، و سعادت دنیا و آخرت از آنان سلب مى شود

 

نهى از کشتن فرزندان از ترس فقر و گرسنگى

 

و لا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم و ایاهم

 

 

 

کلمه (املاق ) به معناى افلاس و نداشتن مال و هزینه زندگى است، (تملق ) هم مشتق از همین ماده است، و این مطلب یعنى کشتن فرزندان از ترس هزینه زندگى آنان در میان عرب جاهلیت سنتى جارى بوده، چون بلاد عرب غالب سالها دستخوش قحطى و گرانى مى شده، و مردم وقتى مى دیدند که قحط سالى و افلاس آنان را تهدید مى کند فرزندان خود را مى کشتند تا ناظر ذلت فقر و گرسنگى آنان نباشند.

 

لذا در آیه مورد بحث که ایشان را از این عمل ناستوده نهى کرده نهى را با جمله (نحن نرزقکم و ایاهم ) تعلیل کرده و فرموده : منطق شما در فرزندکشى جز این نیست که نمیتوانید روزى و هزینه زندگى آنان را فراهم نمایید، و این خود منطقى است غلط، براى اینکه این شما نیستید که روزى فرزندانتان را فراهم مى کنید، بلکه خداى تعالى است که روزى ایشان و خود شما را مى دهد، پس شما چرا مى ترسید و از ترس، آنان را به دست خود از بین میبرید؟.

 

و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن

 

 

 

کلمه (فواحش ) جمع (فاحشه ) است که به معناى کار بسیار زشت و شنیع است، و خداى تعالى در کلام خود زنا و لواط و نسبت زنا به مردان و زنان پاکدامن را از مصادیق (فاحشه ) شمرده، و از ظاهر کلام برمى آید که مراد از (فاحشه ظاهرى ) گناه علنى و مقصود از فاحشه باطنى گناه سرى و روابط نامشروع برقرار کردن در پنهانى است.

 

از اینگونه امور از این جهت نهى فرموده که اگر مباح مى بود و تحریم نمى شد شناعت و زشتیش از میان مى رفت و شایع مى گردید، براى اینکه اینگونه امور از بزرگترین موارد علاقه نفس است و نفس از محرومیت در باره آنها طبعا سخت ناراحت مى باشد و طبیعت بشر طورى است که اگر به خود واگذار شود به سرعت فحشا را در بین افراد خود شیوع مى دهد، و شیوع فحشاء باعث انقطاع نسل و فساد جامعه خانواده است، و با فساد خانواده ها جامعه کبیر انسانى از بین میرود، و ما به زودى در محل مناسبى بحث مفصلى در این باره خواهیم نمود - ان شاء الله تعالى -.

 

و همچنین قتل نفس و سایر انواع فحشا امنیت عمومى را سلب نموده و با از میان رفتن امنیت، بناى جامعه انسانى فرو ریخته، ارکان آن سست مى گردد

 

در اینجا دو احتمال هست : یکى اینکه معناى (حرم الله )، (حرام کرده است خداوند کشتنش را) باشد، دیگر این که معنایش ‍ (محترم کرده است آنرا به احترام قانونى و بدین وسیله او را و یا حقى از حقوق او را از ضایع شدن حفظ کرده باشد). بعضى از مفسرین در تفسیر این آیه گفته اند: اگر مى بینید خداى تعالى تنها قتل را با آنکه آنهم جزء فحشا مى باشد اسم برد براى این است که اهمیت آنرا رسانیده باشد، همچنانکه فرزندکشى را هم به همین عنایت اسم برد، چون عرب خیال مى کرد خوف از فقر، ریختن خون فرزندان را مباح مى کند، و همچنین حفظ آبرو مجوز این عمل شنیع است، و نیز خیال مى کردند پدر بودن خود یکى از اسباب تملک است.

 

و اینکه فرمود: (الا بالحق ) مقصود استثناى قتل بعضى از نفوسى است که در اثر پاره اى از گناهان احترامى را که خداوند براى مسلمانان و یا کفار هم پیمان با مسلمین جعل کرده، از خود سلب نموده اند، مانند قتل به قصاص و حد شرعى.

 

(ذلکم وصیکم به لعلکم تعقلون ) - بعد از آنکه تحریم امور نامبرده را بیان نمود در آخر آنرا با این کلام تاءکید نمود، و اما اینکه چرا نهى از امور پنجگانه را با جمله (لعلکم تعقلون ) تعلیل فرمود؟ وجهش در آینده نزدیکى بیان خواهد شد - ان شاء الله تعالى -.

 

دستور و سفارش در مورد مال یتیم، وفا و عدالت در میزانوکیل و پرهیز از سخن ناحق حتى به خاطر نزدیکان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی