147 . صفحه 147
بیست و یکم اردیبهشت :
نفیسه :
(آیه 143)- در این آیه به عنوان توضیح، قسمتى از حیوانات حلال گوشت و قسمتى از حیواناتى را که هم باربرند و هم براى تغذیه انسان قابل استفادهاند، شرح مىدهد و مىگوید: «خداوند هشت جفت از چهارپایان را براى شما آفرید، از گوسفند و میش یک جفت (نر و ماده) و از بز یک جفت (نر و ماده)» (ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ).پس از ذکر این چهار زوج بلافاصله به پیامبرش دستور مىدهد که «از آنها صریحا بپرس: آیا خداوند نرهاى آنها را حرام کرده یا مادهها را»؟ (قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ). «یا حیواناتى که در شکم میشها یا بزهاى ماده است» (أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ).بعد اضافه مىکند: «اگر راست مىگویید و بر تحریم هر یک از این حیوانات از روى علم و دانش دلیلى دارید به من خبر دهید» (نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 144)- در این آیه، چهار زوج دیگر را بیان مىکند و مىفرماید: «از شتر، دو زوج (نر و ماده) و از گاو هم دو زوج (نر و ماده) قرار دادیم، بگو: کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است، نرها یا مادهها را و یا حیواناتى که در شکم شترها یا گاوهاى ماده است»؟(وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ).حکم به حلال بودن یا حرام بودن این حیوانات تنها به دست خداوندى است که آفریننده آنها و آفریدگار بشر و تمام جهان هستى است.در آیه قبل تصریح شده بود که هیچ گونه دلیل علمى و عقلى براى تحریم این حیوانات در اختیار مشرکان نبود، و چون آنها ادعاى نبوت و وحى نیز نداشتند،بنابراین، احتمال سوم باقى مىماند که ادعا کنند به هنگام صدور این فرمان، از پیامبران الهى، حاضر و گواه بودهاند.لذا مىفرماید: «آیا شما شاهد و گواه این مطلب بودید، هنگامى که خداوند شما را به این موضوع توصیه کرد» (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا).و چون جواب این سؤال نیز منفى بوده، ثابت مىشود که آنها جز تهمت و افتراء در این باره سرمایهاى نداشتند.
لذا در پایان آیه اضافه مىکند:«چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مىبندند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، مسلما خداوند هیچ گاه ستمگران را هدایت نخواهد کرد»(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).از آیه فوق استفاده مىشود که دروغ بستن به خدا یکى از بزرگترین ستمها است، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خویشتن!
(آیه 145)- بخشى از حیوانات حرام. براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهایى که مشرکان در آیین حق گذاشته بودند، در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که: «صریحا به آنها بگو: در آنچه بر من وحى شده هیچ غذاى حرامى را براى هیچ کس (اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ) نمىیابم» (قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ).مگر چند چیز «نخست این که مردار باشد» (إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً).«یا خونى که از بدن حیوان بیرون مىریزد» (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً).نه خونهایى که پس از بریدن رگهاى حیوان و خارج شدن مقدار زیادى از خون در لابلاى رگهاى مویین در وسط گوشتها باقى مىماند «یا گوشت خوک» (أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ).زیرا «همه اینها رجس و پلیدى است» و مایه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگیها و سر چشمه زیانهاى مختلف (فَإِنَّهُ رِجْسٌ).سپس به نوع چهارم اشاره کرده مىگوید:«یا حیواناتى که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است» (أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ).که از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بیگانگى از خدا و دورى از مکتب توحید است.بنابراین، شرایط ذبح اسلامى، بر دو گونه است، بعضى مانند بریدن رگهاى چهارگانه و بیرون ریختن خون حیوان، جنبه بهداشتى دارد، و بعضى مانند رو به قبله بودن و گفتن «بسم اللّه» و ذبح به وسیله مسلمان، جنبه معنوى.
در پایان آیه کسانى را که از روى ناچارى و اضطرار، و نیافتن هیچ غذاى دیگر براى حفظ جان خویش، از این گوشتهاى حرام استفاده مىکنند، استثناء کرده و مىگوید: «کسانى که اضطرار پیدا کنند، گناهى بر آنها نیست، مشروط بر این که تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و یا حلال شمردن حرام الهى و نه زیاد از حد، بخورند، در این صورت پروردگار آمرزنده مهربان، آنها را معاف خواهد ساخت» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).در حقیقت این دو شرط براى آن است که افرادى اضطرار را دستاویز براى تجاوز به حریم قوانین الهى نسازند.
(آیه 146)- محرمات بر یهود. در این آیه اشاره به قسمتى از محرمات بر یهود مىکند تا روشن شود، که احکام مجعول و خرافى بتپرستان نه با آیین اسلام سازگار است و نه با آیین یهود، (و نه با آیین مسیح که معمولا در احکامش از آیین یهود پیروى مىکند). لذا نخست مىگوید: «بر یهودیان، هر حیوان ناخندارى را حرام کردیم» (وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ).بنابراین، تمام حیواناتى که «سم چاک» نیستند اعم از چهارپایان یا پرندگان، بر یهود تحریم شده بود.سپس مىفرماید: «پیه و چربى موجود در بدن گاو و گوسفند را نیز بر آنها حرام کرده بودیم»(وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما).و به دنبال آن، سه مورد را استثناء مىکند، نخست «چربیهایى که در پشت این دو حیوان قرار دارد» (إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما).«و چربیهایى که در پهلوها و لابلاى امعاء قرار گرفته» (أَوِ الْحَوایا). «و چربیهایى که با استخوان آمیخته شده است» (أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ).ولى در پایان آیه تصریح مىکند که اینها در حقیقت بر یهود حرام نبود، «اما به خاطر ظلم و ستمى که مىکردند، از این گونه گوشتها و چربیها که مورد علاقه آنها بود به حکم خدا محروم شدند» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ).و براى تأکید اضافه مىکند: «این یک حقیقت است و ما راست مىگوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
مریم :
ثمانیة ازواج من الضان اثنین و من المعز اثنین...
انعامى را که در آیه قبلى بطور اجمال اسم برده بود در اینجا بطور تفصیل بیان مى کند. و مراد، تشدید توبیخ و ملامت ایشان است به اینکه یکایک صور و وجوه را به تفصیل ذکر مى کند. و از این رو جمله (ثمانیة ازواج ) عطف بیان (حمولة و فرشا) در آیه قبلى است. و کلمه (ازواج ) جمع زوج است که هم به معناى عدد دو است و هم به معناى یکى است که همراه جفت خود باشد. و انواع چارپایانى که در آیه شریفه نامبرده شده چهار است : 1 - ضان (میش ) 2 - معز (بز) 3 - بقر (گاو) 4 - ابل (شتر) و این چهار نوع از نظر اینکه هر کدام نر و ماده دارند هشت زوج خواهند بود.
و معناى آیه این است که : خداوند هشت زوج آفریده، از ضان دو زوج یکى نر و یکى ماده و از معز هم دو زوج، بگو آیا خداوند نر این دو نوع چارپا را حرام کرده و یا ماده آن دو را و یا آن بچه هایى را که در شکم ماده هاى آن دو است، اگر راست مى گویید مرا به علم و مدرک صحیحى که دارید خبر دهید.
من الابل اثنین و من البقر اثنین... الانثیین
معناى این آیه از آنچه که در باره آیه قبلى گفته شد روشن مى شود. بعضیها در این آیات گفته اند معناى (اثنین ) در همه چهار موردى که در این آیات آمده اهلى و وحشى است نه نر و ماده.
ام کنتم شهداء اذ وصیکم الله بهذا...
این جمله یک شق از دو شق تردید است و شق دیگر آن حذف شده، و سیاق کلام دلالت بر آن مى کند، و تقدیر کلام این است که : آیا شما علمى را که به خیال خود دارید از طریق فکر تحصیل کرده و به دلیل عقلى و یا نقلى دست یافتهاید و یا از خود خدا شنیدید که این چارپایان را تحریم نمود، که اینطور سخت و محکم ادعاى حرمت آنرا مى کنید؟.
(فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا...) - این جمله تفریع بر ما قبل است، و این تفریع خود اشاره به نکته اى است، و آن این است که مدعیان حرمت چارپایان از جواب این سؤ ال بازماندند، و از این رو، معناى آیه چنین مى شود: (پس کیست ستمگرتر از شما)، و جمله (ممن افترى ) کنایه است از همین مدعیان یعنى مشرکین. و اگر نفرمود: (فمن اظلم منکم کیست ستمگرتر از شما) و بجاى کلمه (شما) جمله (آن کس که به خدا افترا بست ) را قرار داد براى این است که سبب آن حکمى را که از استفهام انکارى مفهوم مى شود بیان کرده و فرموده باشد: هیچ کس از شما ستمگرتر نیست، براى اینکه شما به دروغ به خدا افتراء بستید تا بدین وسیله مردم را بدون علم گمراه کنید، و معلوم است که با چنین ظلمى دیگر به راه خدا هدایت نمى شوید، چون خداوند مردم ستمگر را هدایت نمى کند.
قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه...
معناى آیه روشن است، و در تفسیر آیات مشابه آن یعنى آیه سوم از سوره (مائده ) و آیه (173) از سوره (بقره ) مطالبى که به این آیه نیز ارتباط دارد گذشت.
و على الذین هادوا حرمنا کل ذى ظفر...
کلمه (ظفر) مفرد (اظفار) است که به معناى ناخن است که بر سر انگشتها میروید. و (حوایا) به معناى روده ها است. در مجمع البیان گفته است : احتمال دارد کلمه (حوایا) عطف به (ظهور) و در تقدیر مرفوع بوده باشد، و احتمال دارد عطف بر کلمه (ما) در (ما حملت ) بوده و در تقدیر منصوب بوده باشد. و اما کلمه ما که در جمله (ما اختلط بعظم ) است معطوف است به (ما)ى اول.
و از این دو احتمال که وى داده احتمال اول به نظر ما قویتر است.
صاحب مجمع البیان سپس فرموده : کلمه (ذلک ) در جمله (ذلک جزیناهم ) ممکن است در تقدیر منصوب و مفعول دوم (جزیناهم ) بوده و تقدیر کلام (جزیناهم ذلک ببغیهم ) باشد، و لیکن ممکن نیست تقدیر آنرا مرفوع و آنرا در تقدیر مبتدا بگیریم، زیرا در چنین صورت تقدیر کلام : ذلک (جزیناهموه ) مى شود، نظیر: (زید ضربت ) که تقدیرش : (زید ضربته ) است، و این تنها در شعر آنهم در مواقع ضرورت جایز است نه در همه جا.
و این آیه به نظر مى رسد که در مقام جواب از سؤ ال مقدرى است، و آن سؤ ال این است که اگر چارپایان حلالند، و ما مشرکین را این همه توبیخ و ملامت میکنى که چرا انعام و حرث را بر خود تحریم کرده ایم پس چرا خداوند همین انعام را بر یهود حرام کرد؟ در این آیه جواب مى دهد که اگر خداوند طیباتى را بر یهود حرام فرمود به خاطر ظلمى بود که ایشان روا داشتند، و این در حقیقت یک نوع گوشمالى بود، که منافات با حلیت ذاتى ندارد، همچنانکه آیه (کل الطعام کان حلا لبنى اسرائیل الا ما حرم اسرائیل على نفسه من قبل ان تنزل التوریة و آیه فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله کثیرا) نیز به این جواب اشاره دارند.