قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره منافقون» ثبت شده است

پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

555 . صفحه 555


سوم تیر: 



نفیسه :


(آیه 5)-

شأن نزول:

براى این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابى» که از سرکرده‏هاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى‏دادید برگردن شما سوار نمى‏شدند.

در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کرده‏اند؟

عبد اللّه گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مى‏گوید.

سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سرانجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.

زید بن ارقم مى‏گوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.

در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد.

هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:

خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برو تا براى تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.

تفسیر:

نشانه‏هاى دیگرى از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانه‏هاى گوناگون آنهاست، مى‏فرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مى‏دهند و آنها را مى‏بینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مى‏ورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).

روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکى از نشانه‏هاى منافقان، بلکه یکى از انگیزه‏هاى نفاق را همین خود خواهى و خود برتربینى و غرور مى‏توان شمرد.


(آیه 6)- در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه، مى‏افزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى، زمینه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر این «براى آنها تفاوت نمى‏کند که، خواه استغفار کنى یا نکنى، هرگز خداوند آنان را نمى‏بخشد»! (سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم).

دلیل آن هم این است که: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمى‏کند» (ان الله لا یهدى القوم الفاسقین). چرا که در گناه اصرار مى‏ورزند و در برابر حق مستکبرند.

استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها در صورتى اثر مى‏گذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت.


(آیه 7)- سپس به یکى از گفته‏هاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که مى‏گویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند» (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا).

غافل از این که «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمى‏فهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون).

این بینواها نمى‏دانند که هرکس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مى‏توانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده، نه تنها نباید منتى بگذارند، بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.


(آیه 8)- سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها مى‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مى‏کنند»! (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل).

این همان گفتارى است که از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش این بود که ما ساکنان مدینه، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مهاجر را بیرون مى‏کنیم.

سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده، مى‏گوید: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون).

تنها منافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل از آنها نیز سران قریش در «مکّه» مى‏گفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را در محاصره اقتصادى قرار دهیم، یا از مکّه بیرونشان کنیم، مطلب تمام است! امروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را در اختیار دارند مى‏گویند ملتهائى را که در برابر ما تسلیم نمى‏شوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند! این کوردلان خبر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان بر باد مى‏رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى‏گردد.


(آیه 9)- اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند! از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حبّ دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اینجا مؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مى‏دارد، مى‏گوید:

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند»! (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله).

«و کسانى که چنین کنند زیانکارانند» (و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون).

درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مى‏شوند.


(آیه 10)- سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده، مى‏فرماید: «و از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمى به تأخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین).

در ذیل آیه مى‏گوید: «من انفاق کنم و از صالحان شوم» این تعبیر بیانگر تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است.

بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مى‏کنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مى‏بینند، و پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى از جلو چشمان آنها کنار مى‏رود، و مى‏بینند باید اموال و سرمایه‏ها را بگذارند و بروند پشیمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى‏کنند تا جبران کنند ولى دست ردّ بر سینه آنها گذارده مى‏شود، چرا که سنّت الهى است که این راه، بازگشت ندارد!


(آیه 11)- در آخرین آیه با قاطعیت تمام، مى‏افزاید: «و خداوند هرگز (مرگ) کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمى‏اندازد»! (و لن یؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).

چنانکه در آیه 34 سوره اعراف مى‏خوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یک ساعت پیش مى‏گیرند نه یک ساعت، تأخیر مى‏کنند».

و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله خبیر بما تعملون).

و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى‏دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر
چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

554 . صفحه 554


دوم تیر: 



نفیسه : 


(آیه 9)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و سه آیه بعد یا خصوص آخرین آیه این سوره روایات مختلفى نقل شده و همه آنها از این معنى خبر مى‏دهد که در یکى از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالى و گرسنگى و افزایش نرخ اجناس شده بودند «دحیه» با کاروانى از شام فرا رسید و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى که روز جمعه بود و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول خطبه نماز جمعه بود.

طبق معمول براى اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتى بعضى دیگر آلات موسیقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در این هنگام مسلمانانى که در مسجد براى نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و براى تأمین نیازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقى ماندند- آیه نازل شد و آنها را سخت مذمّت کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر این گروه اندک هم مى‏رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى‏بارید.»

تفسیر:

بزرگترین اجتماع عبادى- سیاسى هفته در آیات گذشته بحثهاى فشرده‏اى پیرامون توحید و نبوت و معاد، و نیز مذمت یهود دنیا پرست آمده بود در اینجا به گفتگو پیرامون یکى از مهمترین وظائف اسلامى که در تقویت پایه‏هاى ایمان تأثیر فوق العاده دارد، و از یک نظر هدف اصلى سوره را تشکیل مى‏دهد، یعنى نماز جمعه و بعضى از احکام آن مى‏پردازد.

نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مى‏شود به سوى ذکر خدا (خطبه و نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، این براى شما بهتر است اگر مى‏دانستید» (یا ایها الذین آمنوا اذا نودى للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).

به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى‏شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خداست بشتابند.

البته ترک خرید و فروش مفهوم وسیعى دارد که هر کار مزاحمى را شامل مى‏شود.

منظور از «ذکر اللّه» در درجه اول «نماز» است، ولى مى‏دانیم خطبه‏هاى نماز جمعه هم که آمیخته با ذکر خداست، در حقیقت بخشى از نماز جمعه است، بنابر این باید براى شرکت در آن نیز تسریع کرد.


(آیه 10)- در این آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید» (فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون).


(آیه 11)- در آخرین آیه سوره کسانى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را به هنگام نماز جمعه رها کردند و براى خرید از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شدیدا مورد ملامت قرار داده، مى‏گوید: «هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ایستاده (در حالى که خطبه نماز جمعه مى‏خوانى) به حال خود رها مى‏کنند» (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما).

ولى به آنها «بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزى دهندگان است» (قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة و الله خیر الرازقین).

ثواب و پاداش الهى و برکاتى که از حضور در نماز جمعه و شنیدن مواعظ و اندرزهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تربیت معنوى و روحانى عائد شما مى‏شود قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست، و اگر از این مى‏ترسید که روزى شما بریده شود اشتباه مى‏کنید، خداوند بهترین روزى دهندگان است.

تعبیر «لهو» اشاره به طبل و سایر آلات لهوى است که به هنگام ورود قافله تازه‏اى به مدینه مى‏زدند که هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسیله‏اى براى سرگرمى و تبلیغ کالا.

نکته‏ها:

1- نخستین نماز جمعه در اسلام:

در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه، پیش از آن که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هجرت کند، با یکدیگر صحبت کردند و گفتند: یهود در یک روز هفته اجتماع مى‏کنند (روز شنبه) و نصارى نیز روزى براى اجتماع دارند (یکشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوئیم و شکر او را به جا آوریم، آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یوم العروبه» نامیده مى‏شد، براى این هدف برگزیدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (یکى از بزرگان مدینه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» نامیده شد، زیرا روز اجتماع مسلمین بود.

و این نخستین جمعه‏اى بود که در اسلام تشکیل شد.

اما اولین جمعه‏اى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با اصحابش تشکیل دادند، هنگامى بود که به مدینه هجرت کرد، وارد مدینه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنیان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسید، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و این اولین جمعه‏اى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در اسلام به جا آورد، خطبه‏اى هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.

2- اهمیت نماز جمعه:

بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است، که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى‏دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه کسب و کار و برنامه مزاحم را ترک گویند.

در احادیث اسلامى نیز تأکیدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبه‏اى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده‏اند آمده:

«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده هرکس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مى‏کند، و به کار او برکت نمى‏دهد، بدانید نماز او قبول نمى‏شود، بدانید زکات او قبول نمى‏شود، بدانید حج او قبول نمى‏شود، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار توبه کند»! البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد.

3- فلسفه نماز عبادى- سیاسى جمعه:

نماز جمعه، قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دسته جمعى است، و اثر عمومى عبادات را که تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگیهاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى‏باشد در بردارد.

و اما از نظر اجتماعى و سیاسى، یک کنگره عظیم هفتگى است که بعد از کنگره سالانه حج، بزرگترین کنگره اسلامى مى‏باشد، و به همین دلیل در روایتى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که: «جمعه حجّ کسانى است که قادر به شرکت در مراسم حجّ نیستند.»

در حقیقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهمیت مى‏دهد:

اجتماعات روزانه که در نماز جماعت حاصل مى‏شود.

اجتماع هفتگى که در مراسم نماز جمعه است.

و اجتماع حجّ که در کنار خانه خدا هر سال یک بار انجام مى‏گیرد.

نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است بخصوص این که یکى از برنامه‏هاى خطیب در خطبه نماز جمعه، ذکر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است.



سوره منافقون شصت و سومین سوره قران است. 

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 11 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

سوره منافقون از سوره‏هاى پر محتواست که محور اصلى بحثهاى آن را مى‏توان در چهار بخش خلاصه کرد:

1- نشانه‏هاى منافقان که خود شامل چندین قسمت حساس است.

2- برحذر داشتن مؤمنان از توطئه‏هاى منافقان.

3- هشدار به مؤمنان که مواهب مادى دنیا آنها را از ذکر خداوند غافل نکند.

4- توصیه به انفاق در راه خدا، و بهره‏گیرى از اموال، پیش از آن که مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بیفتد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:

«کسى که سوره منافقون را بخواند از هرگونه نفاق پاک مى‏شود».

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «بر هر مؤمنى از شیعیان ما لازم است که در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربک الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقین را ...» سپس افزود: «هنگامى که چنین کند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است».

مکرر گفته‏ایم که این فضائل و آثار مهم نمى‏تواند تنها نتیجه تلاوت خالى از اندیشه و عمل باشد، چرا که هرگز خواندن این سوره بى‏آنکه برنامه زندگى بر آن تطبیق شود روح نفاق را از انسان بیرون نمى‏برد.


(آیه 1)سرچشمه نفاق و نشانه‏هاى منافقان! قبل از ورود در تفسیر این سوره ذکر مقدمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد و آن این که مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود و پایه‏هاى اسلام قوى، و پیروزى آن آشکار شد، و گرنه در مکه تقریبا منافقى وجود نداشت. زیرا اظهار مخالفت بطور آشکار مشکل، و گاه غیر ممکن بود، و لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامه‏هاى تخریبى خود تغییر چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى‏دادند.

اصولا طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان رو به رو خواهد شد، و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه‏گر مى‏شوند، و از اینجاست که مى‏توان فهمید چرا این همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده نه در مکّه.

این نکته نیز قابل توجه است که مسأله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نبود، بلکه هر جامعه‏اى- مخصوصا جوامع انقلابى- با آن روبرو هستند، به همین دلیل باید تحلیلهاى قرآن را روى این مسأله به عنوان یک مسأله مورد نیاز فعلى، مورد بررسى دقیق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقین در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.

نکته مهم دیگر این که خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است، چرا که از یکسو شناخت آنها غالبا آسان نیست، و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى‏کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با سایر اعضا جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى‏سازد.

به همین دلیل اسلام در طول تاریخ خود بیشترین ضربه را از منافقان خورده،و نیز به همین دلیل قرآن سخت‏ترین حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر که آنها را کوبیده هیچ دشمنى را نکوبیده است.

با توجه به این مقدمه به تفسیر آیات باز مى‏گردیم:

نخستین سخنى را که قرآن در اینجا درباره منافقان مطرح مى‏کند همان اظهار ایمان دروغین آنهاست که پایه اصلى نفاق را تشکیل مى‏دهد، مى‏فرماید: «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‏گویند، ما شهادت مى‏دهیم که حتما تو رسول خدائى»! (إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله).

سپس مى‏افزاید: «خداوند مى‏داند که تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد که منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ایمان ندارند (و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون). چرا که آنها نمى‏خواستند، خبر از رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدهند، بلکه مى‏خواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در این خبر دروغگو بودند.

و از اینجا نخستین نشانه نفاق، روشن مى‏شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است که با زبان مؤکّدا اظهار ایمان مى‏کنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ایمان نیست، این دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشکیل مى‏دهد.


(آیه 2)- این آیه به دومین نشانه منافقین پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها سوگندهایشان را سپر ساخته‏اند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).

«آنها کارهاى بسیار بدى انجام مى‏دهند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).

چرا که در طریق هدایت مردم به آئین حق، ایجاد مانع مى‏نمایند، و چه عملى از این بدتر و زشت‏تر است؟

تعبیر «جنّه» (سپر) نشان مى‏دهد که آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند، و هرگز نباید فریب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زیرا انتخاب سپر مخصوص میدانهاى نبرد است.


(آیه 3)- این آیه به علت اصلى این گونه اعمال ناروا پرداخته، مى‏افزاید:«این به خاطر آن است که آنها نخست ایمان آوردند، سپس کافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمى‏کنند» (ذلک بانهم آمنوا ثم کفروا فطبع على قلوبهم فهم لا یفقهون).

منافقان دو گروهند، گروهى از اول ایمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه دیگر در آغاز ایمان حقیقى داشته‏اند سپس راه ارتداد و نفاق را پیش گرفته‏اند، ظاهر آیه مورد بحث گروه دوم را مى‏گوید.

و این سومین نشانه از نشانه‏هاى آنهاست که از درک حقائق روشن غالبا محرومند.


(آیه 4)- این آیه نشانه‏هاى بیشترى را از منافقین ارائه داده، مى‏گوید:

«هنگامى که آنها را مى‏بینى جسم و قیافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد» (و اذا رأیتهم تعجبک اجسامهم). ظاهرى آراسته و قیافه‏هائى جالب دارند.

علاوه بر این چنان شیرین و جذاب سخن مى‏گویند که «اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى»! (و إن یقولوا تسمع لقولهم).

جائى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهرا تحت تأثیر جذابیت سخنان آنها قرار گیرد تکلیف دیگران روشن است.

این از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شده‏اند» (کانهم خشب مسندة).

اجسامى بى‏روح، و صورتهائى بى‏معنى و هیکلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشک تکیه زده بر دیوار! سپس مى‏افزاید: آنها چنان تو خالى و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که «هر فریادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى‏پندارند» (یحسبون کل صیحة علیهم).

ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکم فرماست، و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مى‏دهد که «اینها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش» (هم العدو فاحذرهم).

سپس مى‏گوید: «خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند»؟! (قاتلهم الله انى یؤفکون).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر