555 . صفحه 555
سوم تیر:
نفیسه :
(آیه 5)-
شأن نزول:
براى این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکى از طایفه انصار و دیگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابى» که از سرکردههاى معروف منافقان بود به یارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شدیدى در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگین شد، و در حالى که جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کارى است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جاى دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذاى خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمىدادید برگردن شما سوار نمىشدند.
در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئى! و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازى کنى اى کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که براى من نقل کردهاند؟
عبد اللّه گفت: به خدائى که کتاب آسمانى بر تو نازل کرده من چیزى نگفتم! و «زید» دروغ مىگوید.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه دهند، سرانجام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.
زید بن ارقم مىگوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.
در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل کرد.
هنگامى که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:
خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برو تا براى تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائى گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.
تفسیر:
نشانههاى دیگرى از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانههاى گوناگون آنهاست، مىفرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و کبر و غرور) تکان مىدهند و آنها را مىبینى که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مىورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).
روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکى از نشانههاى منافقان، بلکه یکى از انگیزههاى نفاق را همین خود خواهى و خود برتربینى و غرور مىتوان شمرد.
(آیه 6)- در این آیه براى رفع هرگونه ابهام در این زمینه، مىافزاید: به فرض که آنها نزد تو بیایند و براى آنها استغفار کنى، زمینه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر این «براى آنها تفاوت نمىکند که، خواه استغفار کنى یا نکنى، هرگز خداوند آنان را نمىبخشد»! (سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم).
دلیل آن هم این است که: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمىکند» (ان الله لا یهدى القوم الفاسقین). چرا که در گناه اصرار مىورزند و در برابر حق مستکبرند.
استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها در صورتى اثر مىگذارد که زمینه مساعد و قابلیت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه کنند و سر تسلیم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غیر این صورت کمترین اثرى نخواهد داشت.
(آیه 7)- سپس به یکى از گفتههاى بسیار زشت آنها که روشنترین گواه نفاق آنها محسوب مىشود اشاره کرده، مىفرماید: «آنها کسانى هستند که مىگویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید (و از اموال و امکانات خود در اختیار آنها قرار ندهید) تا پراکنده شوند» (هم الذین یقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا).
غافل از این که «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمىفهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون).
این بینواها نمىدانند که هرکس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مىتوانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهیم کنند این بزرگترین افتخارى است که نصیبشان شده، نه تنها نباید منتى بگذارند، بلکه باید خدا را بر این توفیق بزرگ شکر گویند.
(آیه 8)- سپس به یکى دیگر از نفرت انگیزترین سخنان آنها اشاره کرده، مىافزاید: «آنها مىگویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون مىکنند»! (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل).
این همان گفتارى است که از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش این بود که ما ساکنان مدینه، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مهاجر را بیرون مىکنیم.
سپس قرآن پاسخ دندان شکنى به آنان داده، مىگوید: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون).
تنها منافقان مدینه نبودند که این سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلکه قبل از آنها نیز سران قریش در «مکّه» مىگفتند: اگر این گروه اندک مسلمان فقیر را در محاصره اقتصادى قرار دهیم، یا از مکّه بیرونشان کنیم، مطلب تمام است! امروز نیز دولتهاى استعمارى به پندار این که خزائن آسمان و زمین را در اختیار دارند مىگویند ملتهائى را که در برابر ما تسلیم نمىشوند باید در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آیند و تسلیم شوند! این کوردلان خبر ندارند که با یک اشاره خداوند تمام ثروتها و امکاناتشان بر باد مىرود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مىگردد.
(آیه 9)- اموال و فرزندان، شما را از یاد خدا غافل نکنند! از آنجا که یکى از عوامل مهم نفاق حبّ دنیا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اینجا مؤمنان را از چنین علاقه افراطى باز مىدارد، مىگوید:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند»! (یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله).
«و کسانى که چنین کنند زیانکارانند» (و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون).
درست است که اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا که از آنها در راه خدا و براى نیل به سعادت کمک گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در میان انسان و خدا ایجاد کند بزرگترین بلا محسوب مىشوند.
(آیه 10)- سپس به دنبال این اخطار شدید به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر کرده، مىفرماید: «و از آنچه به شما روزى دادهایم انفاق کنید پیش از آنکه مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمى به تأخیر نینداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناکم من قبل ان یأتى احدکم الموت فیقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین).
در ذیل آیه مىگوید: «من انفاق کنم و از صالحان شوم» این تعبیر بیانگر تأثیر عمیق انفاق در صالح بودن انسان است.
بسیارند کسانى که وقتى چشم برزخى پیدا مىکنند و خود را در آخرین لحظات زندگى و در آستانه قیامت مىبینند، و پردههاى غفلت و بىخبرى از جلو چشمان آنها کنار مىرود، و مىبینند باید اموال و سرمایهها را بگذارند و بروند پشیمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مىکنند تا جبران کنند ولى دست ردّ بر سینه آنها گذارده مىشود، چرا که سنّت الهى است که این راه، بازگشت ندارد!
(آیه 11)- در آخرین آیه با قاطعیت تمام، مىافزاید: «و خداوند هرگز (مرگ) کسى را، هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمىاندازد»! (و لن یؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).
چنانکه در آیه 34 سوره اعراف مىخوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه یک ساعت پیش مىگیرند نه یک ساعت، تأخیر مىکنند».
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مىدهد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است» (و الله خبیر بما تعملون).
و همه آنها را براى پاداش و کیفر، ثبت کرده و در برابر همه آنها به شما جزا مىدهد.