قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره طور» ثبت شده است

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ

525 . صفحه 525


چهارم خرداد :


نفیسه :



(آیه 32)- این آیه دوزخیان را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده، مى‏گوید: «آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور مى‏دهد یا قومى طغیانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).

این گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست، بلکه سرچشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگرى است که بر این افراد غالب است.


(آیه 33)- بار دیگر به یکى دیگر از تهمتهاى آنها که در حقیقت چهارمین تهمت در این سلسله اتهامات محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏افزاید: «یا مى‏گویند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ایمان ندارند» (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ).


(آیه 34)- ولى قرآن مجید پاسخ دندان‏شکنى به آنها داده، مى‏فرماید: «اگر راست مى‏گویند (که این کلام بشر است، و ساخته و پرداخته فکر انسان پس آنها نیز) سخنى همانند آن بیاورند» (فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ).
شما هم انسانید و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بیان، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن، چرا گویندگان و متفکران شما قادر نیستند سخنى همانند آن بیاورند؟! جمله «فلیأتوا» (پس بیاورند ...) به اصطلاح امر تعجیزى است، و هدف آن است که عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و این همان چیزى است که در علم کلام و عقائد از آن تعبیر به «تحدّى» مى‏کنند، یعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
این یکى از آیاتى است که به روشنى اعجاز قرآن را روشن مى‏کند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پیامبر نیست، بلکه تمام کسانى که در همه قرون و اعصار مى‏گویند قرآن سخن بشر است، و بر خدا افترا بسته شده، آنها نیز مخاطب به این خطابند که اگر راست مى‏گویند سخنى همانند آن بیاورند.
این نداى قرآن در این آیه و آیات مشابه همواره بلند بوده است، و در طى چهارده قرن که از بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گذرد کسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گوید و این عجز عمومى گواه زنده اصالت این وحى آسمانى است.


(آیه 35)- راستى حرف حساب شما چیست؟! قرآن همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منکران قرآن و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قدرت پروردگار را با یازده سؤال پى در پى ادامه مى‏دهد، نخست از مسأله آفرینش شروع کرده، مى‏گوید: «یا آنها بى‏هیچ آفریده شده‏اند یا خود خالق خویشتند»؟! (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ).
این عبارت کوتاه و فشرده در حقیقت اشاره به «برهان معروف علّیت» است که در فلسفه و کلام براى اثبات وجود خداوند آمده است، و آن این که عالمى که در آن زندگى مى‏کنیم بدون شک حادث است زیرا دائما در حال تغییر است، و آنچه در حال تغییر و دگرگونى است در معرض حوادث است، و چیزى که در معرض حوادث است محال است قدیم و ازلى باشد.
اکنون این سؤال پیش مى‏آید که اگر حادث است از سه حال بیرون نیست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خویشتن است.
3- این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستیش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن دو احتمال نخست معلوم است، زیرا وجود معلول بدون علت محال است، و گر نه هر چیز در هر شرائطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست.
احتمال دوم که چیزى خودش را به وجود آورد نیز محال است، زیرا مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد، و این اجتماع نقیضین است.
بنابراین راهى جز قبول احتمال سوم یعنى خالقیت واجب الوجود باقى نمى‏ماند.


(آیه 36)- این آیه به سؤال دیگرى که درباره ادعائى که در مرحله پائینتر قرار دارد پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنها آسمانها و زمین را آفریده‏اند»؟ (أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
اگر بى‏علت به وجود نیامده‏اند، و نیز خود علت خویش نبوده‏اند، آیا آنها واجب الوجود و خالق آسمانها و زمینند؟ و اگر مبدأ عالم هستى نیستند آیا خداوند امر خلقت آسمان و زمین را به آنها واگذارده؟ و به این ترتیب مخلوقى هستند که خود فرمان خلقت دارند؟
مسلما آنها هرگز نمى‏توانند چنین ادعاى باطلى کنند، لذا در دنباله همین سخن مى‏افزاید: «بلکه آنها (جویاى) یقین نیستند» (بَلْ لا یُوقِنُونَ).
آرى آنها دنبال بهانه‏اى براى فرار از ایمانند.


(آیه 37)- و اگر مدعى این امور نیستند و در امر خلقت نصیبى ندارند «آیا خزائن پروردگارت نزد آنهاست»؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ).
تا هر کس را بخواهند «نعمت نبوت و علم و دانش» یا ارزاق دیگر بخشند، و از هر کس بخواهند دریغ دارند.
«یا بر همه چیز عالم سیطره دارند»؟! (أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ).
آنها هرگز نمى‏توانند ادعا کنند که خزینه‏دار پروردگارند، و نه سلطه‏اى بر امر تدبیر این جهان دارند، چرا که ضعف و زبونى آنها در برابر یک حادثه، یک بیمارى و حتى یک حشره ناچیز، و همچنین نیاز آنها به ابتدائى‏ترین وسائل زندگى، بهترین دلیل بر نفى این قدرتها از آنهاست، تنها هواى نفس و جاه‏طلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است که آنها را به انکار حقایق کشیده.
«مصیطرون» اشاره به «ارباب انواع» است که جزء خرافات پیشینیان مى‏باشد، آنها معتقد بودند که هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حیوانات و گیاهان و غیر آنها داراى مدبر و مربى خاصى است که آن را ربّ النوع آن مى‏نامیدند، و خدا را «ربّ الأرباب» خطاب مى‏کردند، این عقیده شرک‏آمیز از نظر اسلام مردود است، و در آیات قرآن تدبیر همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را «ربّ العالمین» مى‏خوانیم.


(آیه 38)- مسلم است نه منکران نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشرکان عصر جاهلیت، و نه غیر آنها، مدعى هیچ یک از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در این آیه به مرحله دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «آیا نردبانى دارند که (به آسمان بالا مى‏روند) و به وسیله آن اسرار وحى را مى‏شنوند»؟! (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ).
و از آنجا که ممکن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دلیل کرده، مى‏گوید: «هر کسى از آنها این ادعا را دارد (و مى‏گوید:
اسرار الهى را از طریق صعود به آسمان مى‏شنوم) دلیل روشنى بیاورد» (فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
مسلما اگر چنین ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمى‏کرد و هرگز دلیلى بر این مطلب نداشتند.


(آیه 39)- سپس مى‏افزاید: آیا این نسبت ناروا را که به فرشتگان مى‏دهند و مى‏گویند: آنها دختران خدا هستند قابل قبول است؟ «آیا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران» که فرشتگان را دختران خدا مى‏نامید! (أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ).
اشاره به این که یکى از اعتقادات و افکار باطل آنها این بود که از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر با خبر مى‏شدند که همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سیاه مى‏شد، ولى با این حال فرشتگان را دختران خدا مى‏خواندند! بدیهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبیر آیه فوق از قبیل استدلال به عقیده باطل طرف مخالف بر ضد خود اوست.


(آیه 40)- سپس از این مرحله نیز تنزل کرده به ذکر یکى دیگر از امورى که امکان دارد وسیله بهانه‏جوئى آنها شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «آیا تو از آنها پاداشى (در مقابل ابلاغ رسالت) مى‏طلبى که در زیر بار گران آن قرار دارند»! (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً  فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ).


(آیه 41)- دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده، مى‏گوید: «آیا اسرار غیب نزد آنهاست، و از روى آن مى‏نویسند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ).
اینها ادعا مى‏کنند پیامبر شاعرى است که در انتظار مرگ او و از هم پاشیدن شیرازه زندگى او هستیم، و با مرگش همه چیز پایان مى‏گیرد و دعوتش به بوته فراموشى مى‏افتد.
آنها از کجا مى‏دانند که بعد از وفات پیامبر زنده‏اند؟ این غیب را چه کسى به آنها گفته؟


(آیه 42)- سپس به بیان احتمال دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «آیا مى‏خواهند نقشه شیطانى براى تو بکشند؟ ولى بدانند خود کافران در دام این نقشه‏ها گرفتار مى‏شوند» و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست! (أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
آیه فوق مطابق این تفسیر همانند آیه 54 سوره آل عمران است که مى‏گوید:
«وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئینش) چاره‏جوئى کرد و خداوند بهترین چاره‏جویان است».


(آیه 43)- و بالاخره در آخرین پرسش از آنها مى‏پرسد: آیا آنها خیال مى‏کنند حامى و یاورى دارند»؟ یا معبودى غیر خدا دارند»؟ که قول یارى به آنها داده (أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ).
سپس مى‏افزاید: «منزه است خدا از آنچه همتاى او قرار مى‏دهند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
بنابراین هیچ کس قادر به حمایت از آنها نیست.
به این ترتیب آنها را در برابر یک بازپرسى عجیب و یک رشته سؤالات زنجیره‏اى یازده‏گانه قرار مى‏دهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقب‏نشینى و تنزل از ادعاها وا مى‏دارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مى‏بندد، و در بن‏بست کامل قرار مى‏دهد.


(آیه 44)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته با مشرکان و منکران لجوج آمد، بحثى که براى هر انسان حق‏طلبى حقیقت را روشن مى‏ساخت، در اینجا پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مى‏گوید: «آنها (چنان لجوجند که) اگر ببینند قطعه سنگى از آسمان (براى عذابشان) سقوط مى‏کند مى‏گویند: (اشتباه مى‏کنید، این سنگ نیست) این ابر متراکمى است» که بر زمین فرو مى‏ریزد! (وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ).
کسانى که این قدر لجوج باشند که حقایق حسى را منکر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراکم تفسیر کنند، با این که همه کس ابر را به هنگامى که نزدیک به زمین مى‏شود دیده که چیزى جز مجموعه بخار نیست، چگونه این بخار لطیف متراکم مى‏شود و تبدیل به سنگ مى‏گردد؟
این افراد تکلیفشان در برابر حقایق معنوى روشن است.


(آیه 45)- لذا در این آیه مى‏افزاید: «حال که چنین است آنها را رها کن (و براى هدایت این گروه لجوج پافشارى منما) تا روز مرگ خود را ملاقات کنند» و عذابهاى الهى را که در انتظارشان است با چشم خود ببینند (فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ).
جمله «ذرهم» (آنها را رها کن) امرى است تهدیدآمیز و منظور از آن ترک اصرار بر تبلیغ این گونه افراد غیر قابل هدایت است بنابراین نه منافات با ادامه تبلیغ در سطح عموم از سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.


(آیه 46)- سپس به معرفى این روز پرداخته، مى‏گوید: «روزى که نقشه‏هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و (تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مى‏شود، و از هیچ سو) یارى نمى‏شوند» (یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى! هر کس مى‏میرد قیامت صغراى او برپا مى‏شود و سرآغازى است براى پاداش و کیفرها که بخشى جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى انسانها دامانشان را مى‏گیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله نه چاره‏جوئیها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.


(آیه 47)- در این آیه مى‏افزاید: «آنها تصور نکنند که فقط عذاب برزخ و قیامت در کار است بلکه «براى ستمگران عذابى قبل از آن است در (همین جهان) ولى بیشترشان نمى‏دانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آرى! آنها در همین دنیا باید در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پیشین باشند، مانند صاعقه‏ها، زلزله‏ها، سنگهاى آسمانى و خشکسالى و قحطى و یا کشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحید- همان گونه که در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرک اتفاق افتاد، مگر این که بیدار شوند و توبه کنند و به سوى خدا باز آیند.
جمله «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» اشاره به این است که آنها غالبا از عذابهائى که در دنیا و آخرت در انتظارشان است بى‏خبرند و مفهومش این است که اقلیتى از آنها از این معنى آگاهند، و در عین حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مى‏ورزند.


(آیه 48)- در این آیه پیامبر را در مقابل این همه کارشکنیها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مى‏کند، مى‏فرماید: «در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن» (وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).
اگر تو را کاهن و مجنون و شاعر مى‏خوانند صبر کن، و اگر آیات قرآن را افتراهائى مى‏پندارند که به خدا بسته شده است شکیبائى نما، و اگر در برابر این همه براهین منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى‏دهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوى.
«زیرا تو در حفاظت کامل ما قرار دارى» (فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا).
ما همه چیز را مى‏بینیم و از همه چیز با خبریم و تو را تنها نخواهیم گذارد.
و از آنجا که راز و نیاز با خدا، و نیایش و عبادت او، و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان آرامش و نیرو مى‏بخشد به دنبال دستور صبر مى‏فرماید:
«و هنگامى که بر مى‏خیزى پروردگارت را تسبیح و حمد گوى» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ).
چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد.
آرى! روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذکر او خوشبو کن، از یاد او مدد بگیر، و براى مبارزه با کارشکنیهاى دشمن آماده شو! در حدیثى آمده است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که از مجلس برمى‏خاست مى‏فرمود: «سبحانک اللّهمّ و بحمدک اشهد ان لا اله الّا انت، استغفرک و اتوب الیک».
بعضى عرض کردند: اى رسول خدا! این چه کلماتى است که مى‏گوئى فرمود: «اینها کلماتى است که جبرئیل به من آموخته و کفاره چیزى است که در مجالس واقع مى‏شود».


(آیه 49)- سپس در آخرین آیه مى‏افزاید: همچنین «به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان» و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
زیرا عبادت و تسبیح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى دیگرى دارد، و از تظاهر و ریا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بیشتر مى‏باشد، چرا که کارهاى مشغول کننده زندگى روزانه تعطیل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقیقت همزمان با وقتى است که پیامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسین» در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نیاز پرداخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۳
* مسافر
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ

524 . صفحه 524



سوم خرداد :


نفیسه :


(آیه 15)- و نیز به آنها گفته مى‏شود: «آیا این سحر است یا شما نمى‏بینید»؟
 (أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پیوسته در دنیا مى‏گفتید: آنچه محمد آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مى‏رباید و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مى‏کند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مى‏خواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست.
لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مى‏بینند و حرارت آن را لمس مى‏کنند به آنها گفته مى‏شود: «آیا اینها سحر است؟ یا پرده بر چشم شما افکنده شده»؟!


(آیه 16)- همچنین به آنها گفته مى‏شود: «در آن (آتش) وارد شوید، و بسوزید، مى‏خواهید صبر کنید، یا نکنید، براى شما یکسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ).
 «چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى‏شوید» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال خودتان است که به سوى شما بازگشته، و پاپیچ شما شده است، بنابر این جزع و فزع و آه و ناله و بى‏تابى تأثیرى ندارد.
این آیه تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نیز تأکید مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا که آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناک چیزى جز نتیجه اعمال خود انسانها و اشکال تبدّل یافته آن نیست.


(آیه 17)- پاداش پرهیزکاران! به دنبال بحثهائى که در آیات قبل، پیرامون کیفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناک آنها گذشت در اینجا به نقطه مقابل آنها یعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بى‏کران مؤمنان و پرهیزکاران اشاره مى‏کند، تا در یک مقایسه روشن موقعیت هر کدام واضحتر شود.                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 561
 نخست مى‏گوید: «ولى پرهیزکاران در میان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ).
تعبیر به «متقین» (پرهیزکاران) به جاى «مؤمنین» به خاطر آن است که این عنوان هم ایمان را در بردارد، و هم جنبه‏هاى عمل صالح را، بخصوص این که «تقوا» در یک مرحله مقدمه و پایه ایمان است.


(آیه 18)- سپس به تأثیر این نعمتهاى بزرگ بر روحیه بهشتیان اشاره کرده، مى‏گوید: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شیرین و دلپذیر در این باره مى‏گویند (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمى‏گنجند، پیوسته با هم مزاح مى‏کنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العاده‏اى را احساس مى‏کنند.
بخصوص این که: خدا به آنها اطمینان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این جمله دو معنى مى‏تواند داشته باشد: نخست بیان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى دیگر پروردگار، دیگر این که: دنباله کلام سابق باشد یعنى بهشتیان از دو چیز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى که خداوند به آنها داده، و دیگر به خاطر عذابهائى که از آنها دور ساخته است.


(آیه 19)- بعد از این اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهیزکاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنین مى‏گوید به آنها گفته مى‏شود:
 «بخورید و بیاشامید گوارا»! (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً).
 «اینها در برابر اعمالى است که انجام مى‏دادید»! (بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هنیئا» (گوارا) اشاره به این است، که خوردنیها و نوشیدنیهاى بهشتى هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن، بیمارى و ناراحتى به دنبال مى‏آورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما این که فرشتگان به بهشتیان می ‏گویند گوارا باد خود لطف و گوارائى دیگرى است.


(آیه 20)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏فرماید: «این در حالى است که بر تختهاى صف کشیده در کنار هم تکیه مى‏کنند» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان دیگر بهره فراوان مى‏گیرند که این لذتى است معنوى ما فوق بسیارى از لذتها.
سپس مى‏افزاید: «و حور العین را به همسرى آنها در مى‏آوریم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).


(آیه 21)- آیات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتیان را بازگو کرد، ولى به این اکتفا نمى‏کند، و بخش دیگرى از مواهب معنوى و مادى را نیز بر آن مى‏افزاید: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مى‏کنیم، و از (پاداش) عملشان چیزى نمى‏کاهیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقه‏اش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد، بى‏آنکه از اعمال او چیزى کاسته شود.
این گونه افراد اگر از نظر عمل کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مى‏بخشد و ترفیع مقام مى‏دهد، و به درجه آنان مى‏رساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «و هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ).
یعنى اعمال هر کسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمى‏شود، خواه عمل نیک باشد یا بد! بنابر این تعجب ندارد که از اعمال پرهیزکاران و پاداش آنها چیزى کاسته نشود، چرا که این اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقین مى‏کند، و آنها را به پرهیزکاران در بهشت ملحق مى‏سازد این به معنى آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزى کاسته شود.


(آیه 22)- در آیات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتیان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت دیگر اشاره مى‏کند، به گونه‏اى که از مجموع به خوبى استفاده مى‏شود آنچه لازمه آرامش و آسایش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتیان اشاره کرده، مى‏فرماید: «و همواره از انواع میوه‏ها و گوشتها- از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان مى‏گذاریم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
 «أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزایش اعطاء است، یعنى میوه‏ها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا مثل میوه‏هاى دنیا که در فصول سال نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبیر «مِمَّا یَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مى‏دهد که بهشتیان در انتخاب نوع و کمیت و کیفیت این میوه‏ها و غذاها، کاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختیار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به این دو نیست ولى اینها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاکهة» (میوه‏ها) بر «لحم» (گوشتها) اشاره‏اى است به برترى «میوه‏ها» بر «گوشتها».


(آیه 23)- سپس به مشروبات گواراى بهشتیان اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را که نه بیهوده‏گوئى در آن است و نه گناه از یکدیگر مى‏گیرند» (یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ).
شرابى است گوارا و لذت‏بخش، نشاط آفرین و روح‏پرور، خالى از هر گونه تخدیر و فساد عقل، و به دنبال آن بیهوده‏گوئى و گناه هرگز نیست، بلکه سراسرهوشیارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «یتنازعون» اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست یکدیگر مى‏کشند و مى‏نوشند.


(آیه 24)- سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مى‏گوید: «و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مى‏کنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
 «مروارید در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زیباست که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مى‏کند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مى‏کاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و با صفا هستند که گوئى مرواریدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مى‏گیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است.
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم یعنى مؤمنان بهشتى چگونه‏اند فرمود:
 «برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است».


(آیه 25)- و آخرین نعمت در این سلسله همان نعمت آرامش کامل و اطمینان خاطر از هر گونه عذاب و کیفر است، چنانکه در این آیه مى‏فرماید: «در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال مى‏کنند» و آن را با وضع بهشت مقایسه کرده لذت مى‏برند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).


(آیه 26)- «مى‏گویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد (قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ).
با این که در میان خانواده خود زندگى مى‏کردیم و باید احساس امنیت کنیم                       باز ترسان بودیم، از این بیم داشتیم که حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از این بیم داشتیم که فرزندان و خانواده ما راه خطا پیش گیرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازین بیم داشتیم که دشمنان سنگدل، ما را غافلگیر سازند و عرصه را بر ما تنگ کنند.


(آیه 27)- «اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنیا با تمام وحشتهایش نجات بخشید، و در کانون نعمتهایش، یعنى بهشت، جاى داد.

* مسافر *, [۲۳.۰۵.۱۶ ۰۳:۲۶]
(آیه 28)- بهشتیان در آخرین سخنى که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف مى‏کنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس مى‏کنند.
مى‏گویند: «ما از پیش او را مى‏خواندیم (و مى‏پرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولى در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پى مى‏بریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکى کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.


(آیه 29)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و پنج آیه بعد در روایتى آمده است قریش در «دار النّدوه» «1» اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مى‏شد چاره‏اى بیندیشند.
یکى از مردان قبیله «بنى عبد الدار» گفت: ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت، همان گونه که «زهیر»و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهلیت) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمّد نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در آیات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهیزکاران آمده بود، و در اینجا بخشى از عذابهاى دردناک دوزخیان.
نخست مى‏فرماید: حال که چنین است «پس تذکر ده» (فَذَکِّرْ).
چرا که دلهاى حق‏طلبان با شنیدن این سخنان، آماده‏تر مى‏شود، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را براى آنها بیان کنى.
سپس به ذکر اتهامات و نسبتهاى ناروائى که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند پرداخته، مى‏فرماید: «به لطف پروردگارت (و به برکت نعمتهایش) تو کاهن و مجنون نیستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این تهمتها را به او مى‏بستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکنده‏گوئى آنها باشد.


(آیه 30)- سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- مى‏فرماید: «بلکه آنها مى‏گویند: او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مى‏کشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى‏کند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!


(آیه 31)- به هر حال آنها به این دلخوش مى‏کردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى یابند.
قرآن با یک جمله پرمعنى و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ مى‏دهد                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 567
 و مى‏فرماید: «بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مى‏کشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۳
* مسافر
يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ

523 . صفحه 523


دوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 52)- در آیه 39 همین سوره خواندیم که فرعون در برابر دعوت موسى (ع) به سوى خداوند یکتا و ترک ظلم و بیدادگرى، موسى را متهم ساخت که او «ساحر» یا «مجنون» است، این نسبت که از سوى مشرکان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز داده مى‏شد براى مؤمنان اندک نخستین، بسیار گران بود، و روح پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را آزرده مى‏ساخت.

آیه براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏گوید: تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفته‏اى «این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر این که گفتند: او ساحر است یا دیوانه» (کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
آنها را «ساحر» مى‏خواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون» خطاب مى‏کردند چرا که همرنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمى‏آوردند.


(آیه 53)- سپس مى‏افزاید: «آیا (این قوم کافر و معاند) یکدیگر را به آن سفارش مى‏کردند» که همه چنین تهمتى بزنند (أَ تَواصَوْا بِهِ).
آن چنان هماهنگ و یکنواخت عمل مى‏کنند که گوئى همگى در ماوراء تاریخ مجلسى تشکیل داده، و به مشاوره نشسته، و به یکدیگر توصیه نموده‏اند که انبیاء را عموما متهم به سحر و جنون کنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم کاسته شود.
سپس مى‏افزاید: «بلکه آنها قومى طغیانگرند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این اثر روح طغیانگرى است که براى بیرون کردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مى‏شوند.


(آیه 54)- باز براى تسلّى خاطر و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید:
 «اکنون (که این قوم طاغى و سرکش حاضر به شنیدن حق نیستند) از آنها روى بگردان» (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
و مطمئن باش که تو وظیفه خود را بطور کامل انجام داده‏اى، و «هرگز در خور ملامت نخواهى بود» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ).
اگر آنها حق را نپذیرند غم مخور که دلهاى شایسته‏اى در انتظار آن است.
این جمله در حقیقت یادآور آیات دیگرى است که نشان مى‏دهد پیامبر آن قدر دلسوز بود که گاه از عدم ایمان آنها نزدیک بود دق کند، چنانکه در آیه 6 سوره کهف مى‏خوانیم: «گوئى مى‏خواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى چرا که آنها به این قرآن ایمان نیاورده‏اند».


(آیه 55)- مفسران گفته‏اند: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندوهگین شدند و تصور کردند که این آخرین سخن در برابر مشرکان است، وحى آسمانى قطع شده، و عذاب الهى به زودى فرا مى‏رسد، ولى چیزى نگذشت که این آیه نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد: «و پیوسته تذکر و اندرز ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود مى‏بخشد» (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ).
اینجا بود که همگى احساس آرامش کردند.
اشاره به این که دلهاى آماده‏اى در گوشه و کنار در انتظار سخنان توست، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاسته‏اند گروه دیگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشین تو تأثیر خود را در نفوس آنان مى‏گذارد.


(آیه 56)- هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن: از مهمترین سؤالاتى که هر کس از خود مى‏کند این است که «ما براى چه آفریده شده‏ایم»؟ و «هدف آفرینش انسانها و آمدن به این جهان چیست»؟
آیه مورد بحث به این سؤال مهم و همگانى با تعبیرات فشرده و پرمحتوایى پاسخ مى‏گوید، و بحثى را که در آیه قبل پیرامون تذکر و یادآورى به مؤمنان بیان شد تکمیل مى‏کند، چرا که این از مهمترین اصولى است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید آن را تعقیب کند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را که در آیه 50 همین سوره آمده بود روشن مى‏سازد.
مى‏فرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند» و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ).


(آیه 57)- من نیازى به آنها ندارم و «هرگز از آنها روزى نمى‏خواهم، و نمى‏خواهم مرا اطعام کنند»! (ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ).


(آیه 58)- «خداوند روزى دهنده، و صاحب قوت و قدرت است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ).
اندکى تأمل در مفهوم آیات قرآن در زمینه هدف خلقت نشان مى‏دهد که هدف اصلى همان «عبودیت» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و مسأله «علم و دانش» و «امتحان و آزمایش» اهدافى هستند که در مسیر عبودیت قرار مى‏گیرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتیجه این عبودیت است.
بدین ترتیب روشن مى‏شود که ما همه براى عبادت پروردگار آفریده شده‏ایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت «عبادت» چیست؟
آیا تنها انجام مراسمى مانند رکوع و سجود و قیام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ یا حقیقتى است ماوراى اینها؟ هر چند عبادات رسمى نیز همگى واجد اهمیتند.
«عبودیت»- آن گونه که در متون لغت آمده- اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسى مى‏تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست.
بنابراین عبودیت نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خداست.
عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر اوست فراموش کند، حتى خویشتن را! و این است هدف نهائى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس «رحمت» اوست.


(آیه 59)- اینها نیز در عذاب الهى سهیمند: این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره «ذاریات» است در حقیقت یک نوع نتیجه‏گیرى از آیات مختلف این سوره است، مخصوصا آیاتى که پیرامون سرنوشت اقوام پیشین همچون قوم فرعون و قوم لوط و عاد و ثمود سخن مى‏گوید، همچنین آیات گذشته که از هدف آفرینش سخن مى‏گفت.
مى‏گوید: «و براى کسانى که ستم کردند، سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم یارانشان» از اقوام ستمگر پیشین (فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ).
«بنابراین عجله نکنند» (فَلا یَسْتَعْجِلُونِ). و پى در پى نگویند اگر عذاب الهى حق است چرا به سراغ ما نمى‏آید؟
تعبیر به «ظلم» در باره این گروه به خاطر آن است که «شرک» و کفر بزرگترین ظلم است، زیرا حقیقت ظلم این است که چیزى را در غیر محل شایسته قرار دهند، و مسلما بت را به جاى خدا قرار دادن مهمترین مصداق ظلم محسوب مى‏شود، و به همین دلیل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند که اقوام مشرک پیشین داشتند.


(آیه 60)- در آخرین آیه این سوره تهدید به عذاب دنیا را با تهدید به عذاب آخرت تکمیل کرده، مى‏گوید: «پس واى بر کسانى که کافر شدند از روزى که به آنها وعده داده مى‏شود» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).
همان گونه که این سوره از مسأله معاد و رستاخیز آغاز شد، با تأکید بر همین مسأله پایان مى‏گیرد.



سوره طور،سوره پنجاه و دوم قران کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 49 آیه میباشد. ‏
محتواى سوره:
این سوره نیز از سوره‏هائى است که سنگینى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نیکان و پاکان از یکسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظیم از سوى دیگر است.
و روى هم رفته مى‏توان محتواى این سوره را به شش بخش تقسیم کرد.
1- آیات نخستین سوره که با سوگندهاى پى در پى شروع مى‏شود بحث از عذاب الهى و نشانه‏هاى قیامت و آتش دوزخ و کیفر کافران مى‏کند (آیه 1 تا 16).
2- بخش دیگرى از این سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قیامت که در انتظار پرهیزکاران است مشروحا برمى‏شمرد، و یکى را پس از دیگرى مورد توجه قرار مى‏دهد، و در حقیقت به غالب نعمتهاى بهشتى در این بخش از سوره اشاره شده است (آیه 17 تا 28).
3- در بخش دیگرى از این سوره از نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید، و اتهاماتى را که دشمنان براى او ذکر مى‏کردند برمى‏شمرد، و بطور فشرده به آن پاسخ مى‏دهد (آیه 29 تا 34).
4- در بخش دیگر سخن از توحید است، و با استدلالى روشن این مسأله را تعقیب مى‏کند (آیه 35 تا 43).
5- در بخش دیگر سوره باز به مسأله معاد و پاره‏اى از مشخصات روز قیامت باز مى‏گردد (آیه 44 تا 47).
6- سرانجام در آخرین بخش سوره که دو آیه بیشتر نیست با دستوراتى به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در زمینه صبر و استقامت و تسبیح و حمد پروردگار و وعده حمایت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پایان مى‏بخشد.
نامگذارى این سوره به «طور» به تناسب نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هرکس سوره طور را بخواند بر خداست که او را از عذابش ایمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره طور را تلاوت کند خداوند، خیر دنیا و آخرت را براى او جمع مى‏کند».
روشن است که این همه اجر و پاداش عظیم در دنیا و آخرت از آن کسانى است که این «تلاوت» را وسیله‏اى براى «تفکر»، و آن را نیز به نوبه خود وسیله‏اى در راه «عمل» قرار دهند.


(آیه 1)- این سوره یکى دیگر از سوره‏هائى است که با سوگند شروع مى‏شود، سوگندهائى براى بیان یک واقعیت مهم یعنى مسأله قیامت و معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال انسانها.
مى‏فرماید: «سوگند به کوه طور» (وَ الطُّورِ).
«طور» در لغت به معنى «کوه» است، ولى با توجه به این که این کلمه در ده آیه از قرآن مجید مطرح شده که در نه مورد سخن از «طور سینا» همان کوهى که در آنجا وحى بر موسى نازل مى‏شد به میان آمده، معلوم مى‏شود که در آیه مورد بحث نیز منظور همان معنى است.


(آیه 2)- «و سوگند به کتابى که نوشته شده است ...» (وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ).
به تناسب سوگندى که قبل از آن آمده این تعبیر یا اشاره به تورات است و یا همه کتب آسمانى.


(آیه 3)- «در صفحه‏اى گسترده» (فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ).
در این آیه نیز سوگند به کتابى خورده شده که بر صفحه‏اى از بهترین صفحات نگاشته شده و در عین حال باز و گسترده است و نه پیچیده!


(آیه 4)- «و سوگند به بیت المعمور» (وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ).
«بیت المعمور» را بعضى به «کعبه» و خانه خدا در زمین تفسیر کرده‏اند که به وسیله زوار و حاجیان همواره معمور و آباد است، و مى‏دانیم نخستین خانه‏اى است که براى عبادت، در روى زمین ساخته و آباد شده است.


(آیه 5)- «و سقف برافراشته» (وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ).
منظور از «سقف مرفوع» آسمان است، چرا که در آیه 32 سوره انبیاء مى‏خوانیم: «ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم».
تعبیر به «سقف» ممکن است از این نظر باشد که ستارگان و کرات آسمانى آن چنان سراسر آسمان را پوشانده‏اند و به سقفى مى‏مانند، و نیز ممکن است اشاره به «جوّ اطراف زمین» باشد که قشر فشرده‏اى از هوا همچون سقف محکمى اطراف آن را فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زیانبار کیهانى به خوبى حفظ مى‏کند.


(آیه 6)- «و (سوگند به) دریاى مملوّ و برافروخته»! (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
«مسجور» به معنى «برافروخته» است چنانکه در آیه 71 و 72 سوره مؤمن مى‏خوانیم: «آنها را در آب سوزان مى‏کشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد».
این دریاى برافروخته یا همین اقیانوسهاى کره زمین ما است که در آستانه قیامت، برافروخته مى‏شود و سپس منفجر مى‏گردد.
و یا دریائى از مواد مذاب که در دل کره زمین است و ممکن است آیه فوق قسم به هر دو باشد، چرا که هر دو از آیات خداوند و شگفتیهاى بزرگ این جهان است.
قابل توجه این که در ارتباط مفهوم این پنج سوگند با یکدیگر چنین به نظر مى‏رسد که سه سوگند نخست رابطه نزدیکى با یکدیگر دارند چرا که همه از وحى و خصوصیات آن سخن مى‏گویند «کوه طور» محل نزول وحى بود، و «کتاب مسطور» نیز اشاره به کتاب آسمانى است، خواه تورات باشد یا قرآن، و «بیت المعمور» محل رفت و آمد فرشتگان و پیک وحى خداست.
و اما دو سوگند دیگر از آیات «تکوینى» سخن مى‏گوید- در برابر سه سوگند نخست که از آیات «تشریعى» سخن مى‏گفت- این دو سوگند یکى اشاره به مهمترین نشانه توحید یعنى آسمان با عظمت است، و دیگرى به یکى از نشانه‏هاى مهم معاد که در آستانه رستاخیز رخ مى‏دهد.
بنابراین «توحید»، «نبوت» و «معاد» در این پنج سوگند جمع است.


(آیه 7)- سپس در اینجا قرآن به بیان موضوعى که سوگندهاى فوق به خاطر آن یاد شده اشاره کرده، مى‏فرماید: «عذاب پروردگارت واقع مى‏شود» (إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ).


(آیه 8)- «و چیزى از آن مانع نخواهد بود» (ما لَهُ مِنْ دافِعٍ).
کوتاه سخن این که: سوگندهاى پنج گانه که بر محور قدرت خداوند در عالم «تکوین» و «تشریع» دور مى‏زند بیانگر این است که چنین کسى به خوبى قادر است مردگان را بار دیگر به زندگى و حیات بازگرداند، و قیامت را برپا کند، این همان چیزى است که سوگندها به خاطر آن یاد شده، همان‏گونه که در دو آیه فوق خواندیم.


(آیه 9)- در آیات گذشته اشاره سر بسته‏اى به عذاب الهى در قیامت شده بود، در اینجا که توضیح و تفسیرى بر این معنى است بعضى از ویژگیهاى روز قیامت را بازگو مى‏کند، و سپس کیفیت عذاب تکذیب کنندگان را.
مى‏فرماید: این عذاب الهى «در آن روزى است که آسمان (کرات آسمانى) به شدت به حرکت در مى‏آید» (یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً).
بدین ترتیب در آستانه قیامت نظام حاکم بر کرات آسمانى بر هم مى‏ریزد آنها از مدارات خود منحرف مى‏شوند، و به هر سو رفت و آمد مى‏کنند، سپس درهم نور دیده مى‏شوند، و به جاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا بر پا مى‏شود، چنانکه آیه 104 سوره انبیاء مى‏گوید: «روزى که آسمان را همچون طومار در هم مى‏پیچیم».
و در آیه 48 سوره ابراهیم مى‏خوانیم: «روزى که این زمین به زمینى دیگر و آسمانها به آسمان دیگرى تبدیل مى‏شود».


(آیه 10)- سپس مى‏افزاید: «و (روزى که) کوهها از جا کنده و متحرک مى‏شوند»! و به شهادت آیات دیگر قرآن سپس متلاشى مى‏گردند (وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً).
اینها همه اشاره به آن است که این دنیا و تمام پناهگاههاى آن در هم کوبیده مى‏شود، جهانى نو، با نظاماتى نوین جاى آن را مى‏گیرد و انسان در برابر نتایج اعمال خویش، قرار خواهد گرفت.


(آیه 11)- لذا در این آیه مى‏افزاید: چون چنین است «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ).
آرى! در حالى که وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فرا گرفته، وحشت عظیمترى به سراغ «مکذّبین» مى‏آید که همان عذاب الهى است چرا که «ویل» اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع یک حادثه نامطلوب.


(آیه 12)- سپس به معرفى این مکذّبین پرداخته، مى‏فرماید: «همانها که در سخنان باطل به بازى مشغولند» (الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ).
آیات قرآن را «دروغ»، و معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را «سحر» مى‏خوانند، و آورنده آن را «مجنون» مى‏شمرند، همه حقایق را به بازى گرفته، و به سخریه و استهزا در برابر آنها مى‏پردازند.
«خوض» به معنى ورود در سخنان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.


(آیه 13)- بار دیگر براى معرفى آن روز و بیان سرنوشت این مکذبان به توضیح دیگرى پرداخته، مى‏افزاید: «در آن روز که آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مى‏رانند»! (یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا).


(آیه 14)- به آنها مى‏گویند: «این همان آتشى است که آن را انکار مى‏کردید»! (هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۳
* مسافر