قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره جمعه» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ق.ظ

554 . صفحه 554


دوم تیر: 



نفیسه : 


(آیه 9)-

شأن نزول:

در شأن نزول این آیه و سه آیه بعد یا خصوص آخرین آیه این سوره روایات مختلفى نقل شده و همه آنها از این معنى خبر مى‏دهد که در یکى از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالى و گرسنگى و افزایش نرخ اجناس شده بودند «دحیه» با کاروانى از شام فرا رسید و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى که روز جمعه بود و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول خطبه نماز جمعه بود.

طبق معمول براى اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتى بعضى دیگر آلات موسیقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در این هنگام مسلمانانى که در مسجد براى نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کرده و براى تأمین نیازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقى ماندند- آیه نازل شد و آنها را سخت مذمّت کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر این گروه اندک هم مى‏رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى‏بارید.»

تفسیر:

بزرگترین اجتماع عبادى- سیاسى هفته در آیات گذشته بحثهاى فشرده‏اى پیرامون توحید و نبوت و معاد، و نیز مذمت یهود دنیا پرست آمده بود در اینجا به گفتگو پیرامون یکى از مهمترین وظائف اسلامى که در تقویت پایه‏هاى ایمان تأثیر فوق العاده دارد، و از یک نظر هدف اصلى سوره را تشکیل مى‏دهد، یعنى نماز جمعه و بعضى از احکام آن مى‏پردازد.

نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مى‏شود به سوى ذکر خدا (خطبه و نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید، این براى شما بهتر است اگر مى‏دانستید» (یا ایها الذین آمنوا اذا نودى للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).

به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى‏شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خداست بشتابند.

البته ترک خرید و فروش مفهوم وسیعى دارد که هر کار مزاحمى را شامل مى‏شود.

منظور از «ذکر اللّه» در درجه اول «نماز» است، ولى مى‏دانیم خطبه‏هاى نماز جمعه هم که آمیخته با ذکر خداست، در حقیقت بخشى از نماز جمعه است، بنابر این باید براى شرکت در آن نیز تسریع کرد.


(آیه 10)- در این آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید» (فاذا قضیت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون).


(آیه 11)- در آخرین آیه سوره کسانى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را به هنگام نماز جمعه رها کردند و براى خرید از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شدیدا مورد ملامت قرار داده، مى‏گوید: «هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ایستاده (در حالى که خطبه نماز جمعه مى‏خوانى) به حال خود رها مى‏کنند» (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما).

ولى به آنها «بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزى دهندگان است» (قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة و الله خیر الرازقین).

ثواب و پاداش الهى و برکاتى که از حضور در نماز جمعه و شنیدن مواعظ و اندرزهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تربیت معنوى و روحانى عائد شما مى‏شود قابل مقایسه با هیچ چیز دیگر نیست، و اگر از این مى‏ترسید که روزى شما بریده شود اشتباه مى‏کنید، خداوند بهترین روزى دهندگان است.

تعبیر «لهو» اشاره به طبل و سایر آلات لهوى است که به هنگام ورود قافله تازه‏اى به مدینه مى‏زدند که هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسیله‏اى براى سرگرمى و تبلیغ کالا.

نکته‏ها:

1- نخستین نماز جمعه در اسلام:

در بعضى از روایات اسلامى آمده است که مسلمانان مدینه، پیش از آن که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هجرت کند، با یکدیگر صحبت کردند و گفتند: یهود در یک روز هفته اجتماع مى‏کنند (روز شنبه) و نصارى نیز روزى براى اجتماع دارند (یکشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهیم و در آن روز جمع شویم و ذکر خدا گوئیم و شکر او را به جا آوریم، آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یوم العروبه» نامیده مى‏شد، براى این هدف برگزیدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (یکى از بزرگان مدینه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» نامیده شد، زیرا روز اجتماع مسلمین بود.

و این نخستین جمعه‏اى بود که در اسلام تشکیل شد.

اما اولین جمعه‏اى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با اصحابش تشکیل دادند، هنگامى بود که به مدینه هجرت کرد، وارد مدینه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنیان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدینه حرکت کرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسید، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و این اولین جمعه‏اى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در اسلام به جا آورد، خطبه‏اى هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود.

2- اهمیت نماز جمعه:

بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است، که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى‏دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه کسب و کار و برنامه مزاحم را ترک گویند.

در احادیث اسلامى نیز تأکیدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبه‏اى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده‏اند آمده:

«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده هرکس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مى‏کند، و به کار او برکت نمى‏دهد، بدانید نماز او قبول نمى‏شود، بدانید زکات او قبول نمى‏شود، بدانید حج او قبول نمى‏شود، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار توبه کند»! البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد.

3- فلسفه نماز عبادى- سیاسى جمعه:

نماز جمعه، قبل از هر چیز یک عبادت بزرگ دسته جمعى است، و اثر عمومى عبادات را که تلطیف روح و جان، و شستن دل از آلودگیهاى گناه و زدودن زنگار معصیت از قلب مى‏باشد در بردارد.

و اما از نظر اجتماعى و سیاسى، یک کنگره عظیم هفتگى است که بعد از کنگره سالانه حج، بزرگترین کنگره اسلامى مى‏باشد، و به همین دلیل در روایتى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که: «جمعه حجّ کسانى است که قادر به شرکت در مراسم حجّ نیستند.»

در حقیقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهمیت مى‏دهد:

اجتماعات روزانه که در نماز جماعت حاصل مى‏شود.

اجتماع هفتگى که در مراسم نماز جمعه است.

و اجتماع حجّ که در کنار خانه خدا هر سال یک بار انجام مى‏گیرد.

نقش نماز جمعه در این میان بسیار مهم است بخصوص این که یکى از برنامه‏هاى خطیب در خطبه نماز جمعه، ذکر مسائل مهم سیاسى و اجتماعى و اقتصادى است.



سوره منافقون شصت و سومین سوره قران است. 

این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 11 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

سوره منافقون از سوره‏هاى پر محتواست که محور اصلى بحثهاى آن را مى‏توان در چهار بخش خلاصه کرد:

1- نشانه‏هاى منافقان که خود شامل چندین قسمت حساس است.

2- برحذر داشتن مؤمنان از توطئه‏هاى منافقان.

3- هشدار به مؤمنان که مواهب مادى دنیا آنها را از ذکر خداوند غافل نکند.

4- توصیه به انفاق در راه خدا، و بهره‏گیرى از اموال، پیش از آن که مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بیفتد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:

«کسى که سوره منافقون را بخواند از هرگونه نفاق پاک مى‏شود».

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «بر هر مؤمنى از شیعیان ما لازم است که در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربک الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقین را ...» سپس افزود: «هنگامى که چنین کند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است».

مکرر گفته‏ایم که این فضائل و آثار مهم نمى‏تواند تنها نتیجه تلاوت خالى از اندیشه و عمل باشد، چرا که هرگز خواندن این سوره بى‏آنکه برنامه زندگى بر آن تطبیق شود روح نفاق را از انسان بیرون نمى‏برد.


(آیه 1)سرچشمه نفاق و نشانه‏هاى منافقان! قبل از ورود در تفسیر این سوره ذکر مقدمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد و آن این که مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود و پایه‏هاى اسلام قوى، و پیروزى آن آشکار شد، و گرنه در مکه تقریبا منافقى وجود نداشت. زیرا اظهار مخالفت بطور آشکار مشکل، و گاه غیر ممکن بود، و لذا دشمنان شکست خورده براى ادامه برنامه‏هاى تخریبى خود تغییر چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى‏دادند.

اصولا طبیعت هر انقلابى چنین است که بعد از پیروزى چشمگیر با صفوف منافقان رو به رو خواهد شد، و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه‏گر مى‏شوند، و از اینجاست که مى‏توان فهمید چرا این همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده نه در مکّه.

این نکته نیز قابل توجه است که مسأله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نبود، بلکه هر جامعه‏اى- مخصوصا جوامع انقلابى- با آن روبرو هستند، به همین دلیل باید تحلیلهاى قرآن را روى این مسأله به عنوان یک مسأله مورد نیاز فعلى، مورد بررسى دقیق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقین در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.

نکته مهم دیگر این که خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است، چرا که از یکسو شناخت آنها غالبا آسان نیست، و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى‏کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با سایر اعضا جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى‏سازد.

به همین دلیل اسلام در طول تاریخ خود بیشترین ضربه را از منافقان خورده،و نیز به همین دلیل قرآن سخت‏ترین حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر که آنها را کوبیده هیچ دشمنى را نکوبیده است.

با توجه به این مقدمه به تفسیر آیات باز مى‏گردیم:

نخستین سخنى را که قرآن در اینجا درباره منافقان مطرح مى‏کند همان اظهار ایمان دروغین آنهاست که پایه اصلى نفاق را تشکیل مى‏دهد، مى‏فرماید: «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‏گویند، ما شهادت مى‏دهیم که حتما تو رسول خدائى»! (إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله).

سپس مى‏افزاید: «خداوند مى‏داند که تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد که منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ایمان ندارند (و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون). چرا که آنها نمى‏خواستند، خبر از رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدهند، بلکه مى‏خواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در این خبر دروغگو بودند.

و از اینجا نخستین نشانه نفاق، روشن مى‏شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است که با زبان مؤکّدا اظهار ایمان مى‏کنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ایمان نیست، این دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشکیل مى‏دهد.


(آیه 2)- این آیه به دومین نشانه منافقین پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها سوگندهایشان را سپر ساخته‏اند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).

«آنها کارهاى بسیار بدى انجام مى‏دهند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).

چرا که در طریق هدایت مردم به آئین حق، ایجاد مانع مى‏نمایند، و چه عملى از این بدتر و زشت‏تر است؟

تعبیر «جنّه» (سپر) نشان مى‏دهد که آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند، و هرگز نباید فریب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زیرا انتخاب سپر مخصوص میدانهاى نبرد است.


(آیه 3)- این آیه به علت اصلى این گونه اعمال ناروا پرداخته، مى‏افزاید:«این به خاطر آن است که آنها نخست ایمان آوردند، سپس کافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقیقت را درک نمى‏کنند» (ذلک بانهم آمنوا ثم کفروا فطبع على قلوبهم فهم لا یفقهون).

منافقان دو گروهند، گروهى از اول ایمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه دیگر در آغاز ایمان حقیقى داشته‏اند سپس راه ارتداد و نفاق را پیش گرفته‏اند، ظاهر آیه مورد بحث گروه دوم را مى‏گوید.

و این سومین نشانه از نشانه‏هاى آنهاست که از درک حقائق روشن غالبا محرومند.


(آیه 4)- این آیه نشانه‏هاى بیشترى را از منافقین ارائه داده، مى‏گوید:

«هنگامى که آنها را مى‏بینى جسم و قیافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد» (و اذا رأیتهم تعجبک اجسامهم). ظاهرى آراسته و قیافه‏هائى جالب دارند.

علاوه بر این چنان شیرین و جذاب سخن مى‏گویند که «اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى»! (و إن یقولوا تسمع لقولهم).

جائى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهرا تحت تأثیر جذابیت سخنان آنها قرار گیرد تکلیف دیگران روشن است.

این از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شده‏اند» (کانهم خشب مسندة).

اجسامى بى‏روح، و صورتهائى بى‏معنى و هیکلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصمیم محکم و ایمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشک تکیه زده بر دیوار! سپس مى‏افزاید: آنها چنان تو خالى و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که «هر فریادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى‏پندارند» (یحسبون کل صیحة علیهم).

ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکم فرماست، و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مى‏دهد که «اینها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش» (هم العدو فاحذرهم).

سپس مى‏گوید: «خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند»؟! (قاتلهم الله انى یؤفکون).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
* مسافر
سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ق.ظ

553 . صفحه 553



اول تیر:



نفیسه : 




سوره جمعه شصت و دومین سوره قرآن است.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 11 آیه دارد.‏

محتواى سوره:

این سوره در حقیقت بر دو محور اساسى دور مى‏زند:

نخست توجه به توحید و صفات خدا و هدف از بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مسأله معاد، و دیگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصیات این عبادت بزرگ.

فضیلت تلاوت سوره:

در فضیلت تلاوت این سوره- چه مستقلا و یا در ضمن نمازهاى یومیه- روایات بسیارى وارد شده است.

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد کسانى که در نماز جمعه شرکت مى‏کنند و کسانى که شرکت نمى‏کنند در تمام بلاد مسلمین به او ده حسنه مى‏بخشد».

قابل ذکر است، با این که عدول از سوره توحید و «قل یا ایها الکافرون» به سوره‏هاى دیگر در قرائت نماز جائز نیست این مسأله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول از آنها به سوره «جمعه» و «منافقون» جایز بلکه مستحب شمرده شده است.



(آیه 1)- این سوره نیز با تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مى‏شود، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مى‏کند که در حقیقت مقدمه‏اى است براى بحثهاى آینده.

مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى‏گویند» و با زبان حال و قال او را از تمام نقایص و عیوب پاک مى‏شمرند (یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

خداوندى که «مالک و حاکم است، و از هر عیب و نقصى مبرّاست» (الملک القدوس).

خداوندى که «عزیز و حکیم است» (العزیز الحکیم).

و به این ترتیب نخست بر «مالکیت و حاکمیت» و سپس «منزه بودن او از هرگونه ظلم و ستم و نقص» تأکید مى‏کند، زیرا با توجه به مظالم بى‏حساب ملوک و شاهان واژه «ملک» تداعى معانى نامقدسى مى‏کند که با کلمه «قدّوس» همه شستشو مى‏شود.


(آیه 2)- بعد از این اشاره کوتاه و پرمعنى به مسأله توحید و صفات خدا، به مسأله بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و هدف از این رسالت بزرگ که در ارتباط با عزیز و حکیم و قدوس بودن خداوند است پرداخته، مى‏گوید: «او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند» (هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته).

و در پرتو این تلاوت، «آنها را تزکیه مى‏کند، و به آنها کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد» (و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة).

«هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند» (و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین).

پیامبر اسلام از میان همین گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، کتابى مثل قرآن با این محتواى عمیق و عظیم، محال است زائیده فکر بشر باشد آن هم بشرى که نه خود درس خوانده، و نه در محیط علم و دانش پرورش یافته است، این نورى است که از ظلمت برخاسته، و این خود معجزه‏اى است آشکار و سندى است روشن بر حقّانیت او.

در آیه فوق هدف این بعثت را در سه امر خلاصه کرده که یکى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آیات الهى است، و دو قسمت دیگر یعنى «تهذیب و تزکیه نفوس» و «تعلیم کتاب و حکمت» دو هدف بزرگ نهائى را تشکیل مى‏دهد.

آرى! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است که انسانها را هم در زمینه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسیله این دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز کنند، و مسیر الى اللّه را پیش گیرند، و به مقام قرب او نائل شوند.


(آیه 3)- ولى از آنجا که پیامبر اسلام تنها مبعوث به این قوم «امى» نبود، بلکه دعوتش همه جهانیان را در بر مى‏گرفت در این آیه، مى‏افزاید: «و رسول است بر گروه دیگرى (از مؤمنان) که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند» (و آخرین منهم لما یلحقوا بهم).

به این ترتیب آیه فوق تمام اقوامى را که بعد از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى‏شود.

و از آنجا که همه این امور از قدرت و حکمت خداوند سرچشمه مى‏گیرد، در پایان آیه مى‏افزاید: «و او عزیز و حکیم است» (و هو العزیز الحکیم).


(آیه 4)- سپس به این نعمت بزرگ یعنى، بعثت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله و برنامه تعلیم و تربیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «این فضل خداست که به هرکس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد، و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم).


(آیه 5)- چارپائى بر او کتابى چند! در بعضى از روایات آمده است که یهود مى‏گفتند: اگر محمّد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نیست، لذا به آنها گوشزد مى‏کند که اگر کتب آسمانى خود را دقیقا خوانده و عمل مى‏کردید این سخن را نمى‏گفتید، چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در آن آمده است.

مى‏فرماید: «کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند مانند درازگوشى هستند که کتابهائى حمل مى‏کند» آن را بر دوش مى‏کشد اما چیزى از آن  نمى‏فهمد (مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا).

این قوم از خود راضى که تنها به نام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند، بى‏آنکه اندیشه در محتواى آن داشته باشند و عمل کنند همانند همین حیوانى هستند که در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.

سپس در ادامه این مثل مى‏افزاید: «گروهى که آیات خدا را انکار کردند مثال بدى دارند» (بئس مثل القوم الذین کذبوا بآیات الله).

و در پایان آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏فرماید: «و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‏کند»؟ (و الله لا یهدى القوم الظالمین).

درست است که هدایت کار خداست، اما زمینه لازم دارد، و زمینه آن که روح حق طلبى و حق جوئى است باید از ناحیه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از این مرحله دورند.

در روایات اسلامى در نکوهش عالمان بى‏عمل تعبیرات تکان دهنده‏اى آمده است: از جمله، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «هرکس علمش افزوده شود ولى بر هدایتش نیفزاید، این علم، جز دورى از خدا، براى او حاصلى ندارد».

و بدون شک وجود چنین علما و دانشمندانى، بزرگترین بلا براى یک جامعه محسوب مى‏شود و سرنوشت مردمى که

عالمشان چنین باشد، سرنوشت خطرناکى است که به گفته شاعر عرب:

شبان، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى‏دهد اما واى به حال گوسفندانى که شبانشان گرگان باشند.


(آیه 6)- گفتیم یهود خود را امتى برگزیده، و به اصطلاح تافته‏اى جدا بافته مى‏دانستند، حتى گاهى ادعا مى‏کردند که پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى‏کردند، چنانکه در آیه 18 سوره مائده آمده است.

قرآن در مقابل این بلند پروازیهاى بى‏دلیل، آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى‏گوید: به آنها «بگو: اى یهودیان! اگر گمان مى‏کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گوئید» تا به لقاى محبوبتان برسید (قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین).

چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است، و مى‏دانیم که لقاى معنوى پروردگار در قیامت رخ مى‏دهد. اگر شما راست مى‏گوئى پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده‏اید؟ چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟


(آیه 7)- سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده، مى‏افزاید:

«ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى‏کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده‏اند» (و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم).

«و خداوند ظالمان را به خوبى مى‏شناسد» (و الله علیم بالظالمین).

در حقیقت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است: یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى مى‏پندارد، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد.

و یا این که به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه و خالى از حسنات مى‏بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است. و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ، عامل دوم بود.


(آیه 8)- ولى مسلما این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمى‏کند مرگ، شترى است که بر در خانه همه خوابیده است لذا قرآن مى‏گوید: اى پیامبر! به آنها «بگو: این مرگى که از آن فرار مى‏کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد» (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم).

«سپس به سوى کسى که داناى پنهان و آشکار است بازگردانده مى‏شوید آنگاه شما را از آنچه انجام مى‏دادید خبر مى‏دهد» (ثم تردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون).قانون مرگ از عمومى‏ترین و گسترده‏ترین قوانین این عالم است، انبیا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مى‏میرند، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى‏ماند، «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام».

(الرحمن/ 26 و 27) هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه است.

بنابر این تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاکسازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى‏باشد که هر کس حسابش پاک است از محاسبه‏اش چه باک.


.................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  2 سوره جمعه :



معصومه :



این عبارت

 یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه 

به نظر تکرار زیادی در قران دارد ولی هنوز برای من معنی اش عمیق نشده, منظور از تزکیه چیست؟

تعلیم کتاب و حکمت چیست؟


ایا منظور از تعلیم کتاب, تعلیم قوانین اسلامی ست؟

و نکته جالبی ک قبلا خوانده بودم در مورد تقدم تزکیه ب تعلیم هست ک اول باید تزکیه انجام شود و بعد تعلیم



اعظم : 



حالا تا اونجایی که من میدونم تزکیه یعنی پاک کردن وجود از الودگیها 

یعنی خرابیهای وجودت روپاک کردن 

گرد الودگیها نگشتن 

این اولین کاره که یه ادمی که میخوادبیاد توراه باید انجام بده 

مصداق دیو چویرون رود فرشته در اید


شاید ادمی که میخواد خوب بشه ندونه چه کارهای خوبی رو باید انجام بده ولی خودش میدونه چه کاراییش بده معمولا 


اولا اونا رو بذاره کنار و دلش رو اماده کنه برای پذیرش و انجام خوبیها 


این برداشت منه از تزکیه


و اما تعلیم کتاب


با توجه به چبزایی که خوندم همین علمی هستش که باعث ارنقای معنوی میشه همین که کلیت و کاملش در قوانین اسلام اومده 


یه جورایی دونستن بکن نکن های دین


همیشه در قرآن تزکیه قبل از تعلیم اومده 


و فقط یه جا بعد تعلیم اومده اونم از زبان ابراهیم علیه السلام هستش در مقام دعا 



اگه پیگیر سخنرانیهای اقای عباسی باشین 

روی این تزکیه قبل علم خیلی سخنرانیهای جنجالی کردن 


ایشون میگن به طور خلاصه چون علم امروز در بشری پیگیری شده که قبلش تزکیه نکرده 

معمولا سرازبیراهه در میاره 

چون رشد سرطانی میکنه و علیه اخلاق به کار میره ...


میگه حتی علم به معنای عام امروزیش هم باید قبلش اونکه پیگیرش هست در خودش تزکیه کرده باسه 

و گرنه اون علمی نمیشه که درخدمت اخلاق بشریته 


و ضد اخلاق میشه حتی 

و مثالش هم همین هسته ایها و .... وروانشناسیهایی که سر از همجنسگرایی و انواع بردگیهای جنسی در میاره هستش




معصومه :


و حکمت یعنی چه؟؟؟



نفیسه :



حکمت شناخت حقایق است. چنان که هستند به قدر توانائى.

تفسیر نمونه:(برای حکمت معانی زیادی از قبیل معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و بالاخره معرفت و شناسایی خدا ذکر شده است که همه آنها در یک معنی وسیع جمع است .

حکمت از جمله بخشش‌های خداوند در دنیا به صالحان است. خداوند به برخی از بندگان که تشنه معرفت و جویای حقیقت‌اند، به پاس عبودیت‌شان، حکمت می‌بخشد و آنان را سیراب می‌کند. هیچ سرمایه‌ای به ارزش و بزرگی حکمت نیست.)

در تفسیر المیزان جلد دوم آمده :(لقمان حکیم از آن جهت حکیم بود و به آن حکیم گفته می شد که حقایق ناب مطابق با واقع در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، عملی، با جان او عجین و در عملش متبلور بود. )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۱
* مسافر