قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۴۴ ب.ظ

511 . صفحه 511



بیست و یکم اردیبهشت :


نفیسه :


سوره فتح سوره چهل و هشتم قرآن است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است.‏
محتواى سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست پیام آور فتح و پیروزى است، پیروزى بر دشمنان اسلام، پیروزى چشمگیر و قاطع خواه پیروزى مربوط به فتح مکه باشد یا صلح حدیبیه یا فتح خیبر یا پیروزى بطور مطلق.
موقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از حدیبیه به سوى مدینه مى‏آمد مرکبش از حرکت باز ایستاد، و در همین حال چهره مبارکش غرق سرور و شادمانى بى سابقه‏اى گشت و فرمود: هم اکنون آیات سوره فتح بر من نازل شد.
در یک بررسى مى‏توان گفت که این سوره از هفت بخش تشکیل یافته است.
1- سوره با مسأله بشارت فتح آغاز مى‏شود، و آیات انجام آن نیز به همین مسأله مربوط است، و تأکید بر تحقق خواب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دائر به وارد شدن به مکه و انجام مناسک عمره است.
2- بخش دیگرى از سوره حوادث مربوط به «صلح حدیبیه» و «نزول سکینه» و آرامش بر دلهاى مؤمنان و مسأله «بیعت رضوان» را بازگو مى‏کند.
3- در بخش دیگرى از مقام پیامبر و هدف والاى او سخن مى‏گوید.
4- در قسمت دیگرى، از کار شکنى‏هاى منافقان و نمونه‏هائى از عذرهاى واهیشان در مورد عدم شرکت در میدان جهاد پرده بر مى‏دارد.
5- در بخش دیگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعکس مى‏سازد.
6- سپس کسانى را که از شرکت در میدان جهاد معذورند معرفى مى‏کند.
7- و بالاخره در بخشى نیز از ویژگیهاى پیروان خط مکتبى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و صفات مخصوص آنها سخن مى‏گوید.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «اموال و همسران و آنچه را در ملک شماست با قرائت «انّا فتحنا» از تلف حفظ کنید.
کسى که پیوسته آن را تلاوت کند روز قیامت منادى صدا مى‏زند آن چنان که همه خلائق مى‏شنوند: تو از بندگان مخلص منى، او را به بندگان صالحم ملحق سازید، و در باغهاى پر نعمت بهشت او را وارد کنید، و از نوشابه مخصوص بهشتیان سیرابش نمائید».
ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار با تلاوت خالى از اندیشه و عمل حاصل نمى‏شود، بلکه هدف اصلى از تلاوت، تطبیق اعمال و خلق و خوى خویش بر مفاد این آیات است.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- فتح المبین! در نخستین آیه این سوره بشارت عظیمى به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داده شده است، بشارتى که طبق بعضى از روایات نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله محبوبتر از تمام جهان بود، مى‏فرماید: «ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم! ...» (إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً).
منظور از این فتح پیروزى عظیمى است که از «صلح حدیبیه» نصیب مسلمانان شد.
اما براى روشن شدن تفسیر این آیات باید قبل از هر چیز فشرده‏اى از داستان حدیبیه را در اینجا بیاوریم که به منزله شأن نزول آن است.
داستان صلح حدیبیه:
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به قصد عمره به سوى مکه حرکت کرد و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، اما گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از مهاجران و انصار و اعراب بادیه نشین در خدمتش عازم مکه شدند.
این جمعیت که در حدود یک هزار و چهار صد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشیر که اسلحه مسافران محسوب مى‏شد هیچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى که پیامبر به «عسفان» در نزدیکى مکه رسید با خبر شد که قریش تصمیم گرفته‏اند از ورود او به مکه جلوگیرى نمایند، تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «حدیبیه» رسید پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «عمر» پیشنهاد فرمود که به مکه رود و اشراف قریش را از هدف این سفر آگاه سازد، عمر گفت: بهتر این است که «عثمان» به این کار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مکه آمد و چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد او را کشته‏اند، در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تصمیم به شدت عمل  گرفت و در زیر درختى که در آنجا بود با یارانش تجدید بیعت کرد که به نام «بیعت رضوان» معروف شد، و با آنان عهد بست که تا آخرین نفس مقاومت کنند، ولى چیزى نگذشت که عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قریش «سهیل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد.
بعد از گفتگوهاى زیاد پیمان صلحى منعقد شد. این پیمان در حقیقت یک پیمان عدم تعرض همه جانبه بود که به جنگهاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتا پایان مى‏داد.
«متن پیمان صلح» از این قرار بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به على علیه السّلام دستور داد «بنویس: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم».
«سهیل بن عمرو» که نماینده مشرکان بود گفت: من با چنین جمله‏اى آشنا نیستم، بنویس بسمک اللّهمّ! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «بنویس: بسمک اللّهمّ»! سپس فرمود: بنویس این چیزى است که محمد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله با سهیل بن عمرو مصالحه کرده! «سهیل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مى‏دانستیم با تو جنگ نمى‏کردیم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنویس. پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: مانعى ندارد، بنویس: «این چیزى است که «محمّد بن عبد اللّه» با سهیل بن عمرو صلح کرده که ده سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را باز یابند.
علاوه بر این همه آزادند هر کس مى‏خواهد در پیمان محمّد وارد شود و هر کس مى‏خواهد در پیمان قریش.
ازین گذشته محمّد امسال باز مى‏گردد و وارد مکه نمى‏شود، اما سال آینده ما به مدت سه روز از مکه بیرون مى‏رویم و یارانش بیایند اما بیش از سه روز توقف نکنند.
در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور داد شترهاى قربانى را که به همراه آورده بودند در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آیند. اما این امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پیغمبر شخصا پیشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنائى است در قانون احرام و قربانى که از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمین هنگامى که چنین دیدند تسلیم شدند و دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دقیقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدینه کردند، اما کوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینى مى‏نمود، چرا که ظاهر قضیه یک ناکامى و شکست بود ولى خبر نداشتند که در پشت داستان صلح حدیبیه چه پیروزیهائى براى مسلمانان و آینده اسلام نهفته است، و در همین هنگام بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمى را به پیامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حدیبیه مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمى اسلام آوردند، و جمعیت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.


(آیه 2)- نتایج بزرگ فتح المبین! در این آیه و آیه بعد قسمتى از نتایج پربرکت «فتح مبین» (صلح حدیبیه) که در آیه قبل آمده است تشریح شده. مى‏فرماید: هدف این بود «تا خداوند گناهان گذشته و آینده‏اى را که به تو نسبت مى‏دادند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید» (لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً).


(آیه 3)- «و پیروزى شکست ناپذیرى نصیب تو کند» (وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً).
و به این ترتیب خداوند چهار موهبت عظیم در سایه این فتح مبین نصیب پیامبرش کرد: مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت و نصرت.
پاسخ به یک سؤال مهم:
با این که پیامبر به حکم مقام عصمت از هر گناهى پاک است منظور از این جمله چیست؟
براى پى بردن به جامعترین پاسخ، مهم این است که ما رابطه «فتح حدیبیه» را با مسأله «آمرزش گناه» پیدا کنیم که کلید اصلى پاسخ به سؤال فوق در آن نهفته است.
با دقت در حوادث و رویدادهاى تاریخى به این نتیجه مى‏رسیم: هنگامى که مکتبى راستین ظاهر مى‏شود و قد بر مى‏افرازد، وفاداران به سنن خرافى که موجودیت خود را در خطر مى‏بینند هرگونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى‏بندند.
اگر این مکتب در مسیر پیشرفت خود مواجه به شکست شود، دستاویزى محکم براى اثبات نسبتهاى ناروا به دست مخالفان مى‏افتد، و فریاد مى‏کشند نگفتیم چنین است، نگفتیم چنان است؟
اما هنگامى که به پیروزى نائل گردد و برنامه‏هاى خود را از بوته آزمایش موفق بیرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مى‏شود، و تمام «نگفتیم‏ها» به افسوس و ندامت مبدل مى‏گردد و جاى خود را به «ندانستیم‏ها» مى‏دهد! مخصوصا در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله این نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسیار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش افروز، بى‏اعتنا به سنتهاى راستین، غیر قابل تفاهم، و مانند آن مى‏شمردند.صلح حدیبیّه به خوبى نشان داد که آئین او برخلاف آنچه دشمنان مى‏پندارند یک آئین پیشرو و الهى است.
او به خانه خدا احترام مى‏گذارد، هرگز بى‏دلیل به قوم و جمعیتى حمله نمى‏کند، او اهل منطق و حساب است او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان «اللّه» دعوت مى‏کند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحمیل نکنند او طالب صلح و آرامش است.
به این ترتیب فتح حدیبیه تمام گناهانى که قبل از هجرت، و بعد از هجرت یا تمام گناهانى که قبل از این ماجرا و حتى در آینده ممکن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند این پیروزى را نصیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نمود مى‏توان گفت خداوند همه آنها را شستشو کرد.
نتیجه این که این گناهان، گناهان واقعى نبود، بلکه گناهانى بود پندارى و در افکار مردم و در باور آنها، چنانکه در آیه 14 سوره شعرا در داستان موسى (ع) مى‏خوانیم که موسى به پیشگاه خدا عرضه داشت: «فرعونیان بر من گناهى دارند که مى‏ترسم به جرم آن گناه مرا بکشند» در حالى که گناه او چیزى جز یارى فرد مظلومى از بنى اسرائیل و کوبیدن ستمگرى از فرعونیان نبود.

(آیه 4)- نزول سکینه بر دلهاى مؤمنان! آنچه در آیات گذشته خواندیم مواهب بزرگى بود که خدا در پرتو فتح مبین (صلح حدیبیّه) نصیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرد، اما در این آیه از موهبت عظیمى که بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث مى‏کند، مى‏فرماید: «او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمن نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ).
چرا سکینه و آرامش بر دل آنها فرود نیاید در حالى که «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً).
«سکینه» در اصل از ماده «سکون» به معنى آرامش و اطمینان خاطرى است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل مى‏کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مى‏دارد.
این آرامش ممکن است جنبه عقیدتى داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد، یا جنبه عملى، به گونه‏اى که ثبات قدم و مقاومت و شکیبائى به انسان بخشد، البته تعبیرات خود آیه در اینجا بیشتر ناظر به معنى اول است.


(آیه 5)- نتیجه دیگر فتح المبین! نقل کرده‏اند هنگامى که بشارت «فتح مبین» و «اتمام نعمت» و «هدایت» و «نصرت» به پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آیات نخست این سوره داده شد بعضى از مسلمانان که از حوادث «حدیبیه» دلتنگ بودند عرض کردند: «گوارا باد بر تو این همه مواهب الهى اى رسول خدا! خداوند آنچه را به تو داده و مى‏دهد بیان کرده، به ما چه خواهد داد؟» در اینجا آیه نازل شد و به مؤمنان بشارت داد که براى آنها نیز پاداشهاى بزرگى فراهم شده.
قرآن همچنان در ارتباط با صلح «حدیبیه» و بازتابهاى مختلف آن در افکار مردم، و نتایج پربار آن سخن مى‏گوید، و سرنوشت هر گروه را در این بوته آزمایش بزرگ مشخص مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «هدف دیگر (از این فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغهائى (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است» (لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
در حالى که «جاودانه در آن مى‏مانند»، و این نعمت بزرگ هرگز از آنان سلب نمى‏شود (خالِدِینَ فِیها).
«و گناهانشان را مى‏بخشد» (وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
«و این نزد خدا رستگارى بزرگى است»! (وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً).
به این ترتیب خداوند در برابر آن چهار موهبتى که به پیامبرش در فتح المبین داد، دو موهبت عظیم نیز به مؤمنان ارزانى داشت: بهشت جاویدان با تمام نعمتهایش، و عفو و گذشت از لغزشهاى آنها، علاوه بر سکینه و آرامش روحى که در این دنیا به آنها بخشید، و مجموعه این سه نعمت، فوز عظیم و پیروزى بزرگى است  براى کسانى که از این بوته امتحان سالم بیرون آمدند.


(آیه 6)- ولى در برابر این گروه، گروه منافقان و مشرکان بى‏ایمان بودند که در این آیه سرنوشتشان این گونه ترسیم شده: «و (نیز هدف دیگر این است که خداوند) مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى‏برند مجازات کند» (وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ).
آرى! منافقان و مشرکان به هنگام حرکت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان از مدینه گمان داشتند که این گروه هرگز سالم به مدینه باز نخواهد گشت.
سپس به توضیح این عذاب و مجازات پرداخته و تحت چهار عنوان آن را شرح داده، مى‏گوید: آرى «حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مى‏کشند) تنها بر خودشان نازل مى‏شود» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
دیگر این که: «خداوند بر آنان غضب کرده» (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
«و (نیز خداوند آنان را) از رحمت خود دورشان ساخته» (وَ لَعَنَهُمْ).
«و جهنم را براى آنها (از هم اکنون) آماده کرده، و چه بد سرانجامى است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً).


(آیه 7)- در این آیه بار دیگر به عظمت قدرت خداوند اشاره کرده، مى‏گوید: «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً).
این سخن یک بار در ذیل مقامات و مواهب اهل ایمان آمد، و یک بار هم در اینجا در ذیل مجازات منافقان و مشرکان، تا روشن شود خداوندى که تمام جنود آسمان و زمین تحت فرمانش قرار دارند هم قدرت بر آن دارد هم توانائى بر این، هرگاه دریاى رحمتش موج زند شایستگان را هر جا باشند شامل مى‏شود، و هر گاه آتش قهر و غضبش زبانه کشد مجرمى را قدرت فرار از آن نیست.


(آیه 8)- تحکیم موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و وظائف مردم در برابر او گفتیم صلح حدیبیه از سوى بعضى از ناآگاهان شدیدا مورد انتقام قرار گرفت و حتى تعبیراتى در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند که خالى از بى‏حرمتى نسبت به آن حضرت نبود مجموع این حوادث ایجاب مى‏کرد که موقعیت یا عظمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بار دیگر مورد تأکید قرار گیرد.
لذا این آیه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب قرار داده، مى‏گوید: «به یقین ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت دهنده، و بیم دهنده فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً). گواه بر تمام امت اسلام بلکه به یک معنى گواه بر همه امتها.


(آیه 9)- در این آیه پنج دستور مهم به عنوان نتیجه و هدفى براى اوصاف پیشین پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بیان شده که دو دستور درباره اطاعت خداوند و تسبیح و نیایش اوست، و سه دستور درباره «اطاعت» و «دفاع» و «تعظیم» مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
مى‏فرماید: هدف این است «تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید، و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید، و خدا را صبح و شام تسبیح گویید» (لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۴
* مسافر
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ

510 . صفحه 510


بیستم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 30)-در ادامه آیه قبل این آیه شریفه در مورد منافقان مى‏افزاید: «و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مى‏دهیم، تا آنها را با قیافه‏هایشان بشناسى»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ).
در چهره‏هاى آنها علامتى مى‏گذاریم که با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى، و به رأى العین آنها را ببینى.
سپس مى‏افزاید: «هر چند مى‏توانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى» (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ).
یعنى این منافقان بیمار دل را از کنایه‏ها و نیشها و تعبیرات موذیانه و منافقانه‏شان مى‏توان شناخت.
در حدیث معروفى از «ابو سعید خدرى» نقل شده است که مى‏گوید: «منظور از لحن القول بغض علىّ بن ابی طالب علیه السّلام است، و ما منافقان را در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از طریق عداوت با على علیه السّلام مى‏شناختیم.»
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضع گیریهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى، و مخصوصا در بحرانها یا جنگها کار مشکلى نیست و با کمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسائى مى‏شوند.
در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند اعمال همه شما را مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ).
هم اعمال مخفى و آشکار مؤمنان، و هم اعمال منافقان را، به فرض که بتوانند چهره اصلى خود را از مردم پنهان دارند آیا از خدا که در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنهاست مى‏توانند مکتوم دارند؟!


(آیه 31)- در این آیه براى تأکید بیشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤمنان از منافقان مى‏افزاید: «ما همه شما را قطعا مى‏آزمائیم، تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از میان شما کیانند» و مجاهد نماها و سست عنصران منافق کیان؟! (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ).
و در ذیل آیه مى‏فرماید: علاوه بر این «اخبار شما را مى‏آزماییم» (وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ).
به این ترتیب خداوند هم اعمال انسانها را مى‏آزماید و هم گفتار و اخبار آنها را.
و این نخستین بار نیست که خداوند به مردم اعلام مى‏کند که شما را مى‏آزمائیم تا صفوفتان از هم مشخص شود، و مؤمنان راستین از ضعیف الایمانها و منافقان شناخته شوند، در آیات فراوانى از قرآن مسأله ابتلاء و امتحان مطرح شده است- مسائل مربوط به آزمایش الهى در ذیل آیه 155 سوره بقره و همچنین در آغاز سوره عنکبوت مشروحا آمده است.


(آیه 32)- بعد از بحثهاى گوناگونى که پیرامون وضع منافقان در آیات گذشته بیان شد، در اینجا پیرامون جمع دیگرى از کفار بحث مى‏کند، و مى‏فرماید:
«کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند و بعد از روشن شدن هدایت براى آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانى به خدا نمى‏رسانند، و (خداوند) اعمالشان را نابود مى‏کند» حتى اگر کار خیرى هم انجام داده‏اند چون با ایمان قرین نبوده حبط مى‏شود (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ).
این گروه ممکن است همان مشرکان مکّه باشند، و یا کفار یهود مدینه، و یا هر دو.


(آیه 33)- در این آیه روى سخن را به مؤمنان کرده، و بعد از بیان خطوط منافقین و کفار، خط آنها را نیز چنین تبیین مى‏کند: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ).
لحن آیه نشان مى‏دهد که در میان مؤمنان آن روز نیز افرادى بوده‏اند که در مسأله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن کوتاهى داشته‏اند که خداوند با این آیه به آنها اخطار مى‏کند.


(آیه 34)- آنها که در حال کفر بمیرند هرگز بخشوده نخواهند شد! این آیه توضیح و تأکیدى است براى آنچه در آیات قبل پیرامون کفار آمده بود، و در ضمن راه بازگشت را به آنها که مایل باشند نشان مى‏دهد، مى‏فرماید:
«کسانى که کافر شدند و (مردم را نیز) از پیمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال کفر از دنیا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید»! (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).
چرا که با مرگ درهاى توبه بسته مى‏شود، اینها بار سنگین کفر خودشان و اضلال و گمراهى دیگران را هر دو بر دوش مى‏کشند، چگونه امکان دارد خداوند آنها را ببخشد؟


(آیه 35)- صلح بى‏جا و ذلت بار! در تعقیب آیات گذشته پیرامون مسأله جهاد این آیه به یکى از نکات مهم پیرامون «جهاد» اشاره مى‏کند و آن این که افراد سست و ضعیف الایمان براى فرار از زیر بار جهاد و مشکلات میدان جنگ غالبا مسأله صلح را مطرح مى‏کنند، مسلما صلح بسیار خوب است اما در جاى خود. از این رو مى‏فرماید: «پس اکنون (که دستورهاى گذشته را شنیدید) هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلت بار) دعوت نکنید در حالى که شما برترید» (فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ).
یعنى حالا که نشانه‏هاى پیروزى و برترى شما آشکار شده چگونه با پیشنهاد صلح که مفهومش عقب نشینى و شکست است پیروزیهاى خود را عقیم مى‏گذارید؟ این در حقیقت صلح نیست، این تسلیم و سازشى است که از سستى و زبونى سر چشمه مى‏گیرد، این یک نوع عافیت طلبى زشتى است که عواقب دردناک و خطرناک به بار مى‏آورد.
و در پایان آیه براى تقویت روحیه مسلمانان مجاهد مى‏افزاید: «و خداوند با شماست، و (چیزى از ثواب) اعمالتان را کم نمى‏کند» (وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ).
کسى که خدا با اوست همه عوامل پیروزى را در اختیار دارد، هرگز احساس تنهائى نمى‏کند، ضعف و سستى به خود راه نمى‏دهد، به نام صلح، تسلیم دشمن نمى‏شود، و فرآورده‏هاى خونهاى شهیدان را در لحظات حساس به باد نمى‏دهد.


(آیه 36)- گفتیم سوره «محمّد» سوره «جهاد» است، از مسأله جهاد آغاز شده و با مسأله جهاد پایان مى‏گیرد.
در آخرین آیات این سوره نیز به یکى دیگر از مسائل زندگى انسانها در این رابطه مى‏پردازد، و براى تشویق و تحریک هر چه بیشتر مسلمانان در زمینه اطاعت خداوند عموما و مسأله جهاد خصوصا بى‏ارزش بودن زندگى دنیا را مطرح مى‏کند، مى‏فرماید: «زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى است» (إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
«لعب» (بازى) به کارهائى گفته مى‏شود که داراى یک نوع نظم خیالى براى وصول به یک هدف خیالى است، و «لهو» (سرگرمى) به هر کارى گفته مى‏شود که انسان را به خود مشغول داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد.
و به راستى زندگى دنیا «بازى» و «سرگرمى» است.
به دنبال آن مى‏افزاید: «و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید خداوند پاداشهاى شما را (به نحو کامل و شایسته) مى‏دهد، و (در برابر آن) اموال شما را نمى‏طلبد» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ).
و اگر مقدار ناچیزى از اموالتان به عنوان زکات و حقوق شرعى دیگر گرفته مى‏شود آن هم براى خود شما مصرف مى‏گردد، براى نگهدارى یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان شما، و براى دفاع از امنیت و استقلال کشورتان و برقرارى نظم و آرامش و تأمین نیازمندیها و عمران و آبادى شهر و دیار شماست.
بنابراین همین مقدار نیز براى خود شماست که خدا و پیامبرش از همگان بى‏نیازند، و به این ترتیب تناقضى بین مفهوم آیه و آیات انفاق و زکات و مانند آن وجود ندارد.


(آیه 37)- در این آیه براى نشان دادن میزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مى‏افزاید: «هر گاه اموال شما را مطالبه کند، و حتى اصرار ورزد بخل مى‏کنید، بلکه (از آن بالاتر) کینه‏ها و خشم شما را آشکار مى‏سازد»! (إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ).
و به این ترتیب با این تازیانه ملامت روح خفته انسانها را بیدار مى‏سازد، تا زنجیر اسارت و بردگى اموال را از گردن خویش بردارند و آن چنان شوند که در راه دوست از همه چیز بگذرند، و همه را بر پاى او نثار کنند، در عوض ایمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند.


(آیه 38)- اگر سرپیچى کنید این رسالت را به گروه دیگرى مى‏دهد! آخرین آیه سوره محمّد صلّى اللّه علیه و اله تأکید دیگرى است بر آنچه در آیات گذشته پیرامون مسائل مادى و دلبستگیهاى مردم به آن و انفاق در راه خدا آمده است.
مى‏فرماید: «آرى! شما همان گروهى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت مى‏شوید، بعضى از شما (این فرمان الهى را اطاعت مى‏کنند در حالى که بعضى) بخل مى‏ورزند» (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ).
در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که در آیات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه نمى‏کند چگونه در این آیه دستور به انفاق در راه خدا داده شده است؟
ولى دنباله خود آیه در حقیقت به این سؤال از دو راه پاسخ مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «و هر کسى (که در انفاق) بخل ورزد نسبت به خود بخل کرده است» (وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ).
چرا که نتیجه انفاقها هم در دنیا به خود شما باز مى‏گردد، زیرا فاصله‏هاى طبقاتى کم مى‏شود، آرامش و امنیت در جامعه حکم فرما مى‏گردد، محبت و صفا و صمیمیت جاى کینه و عداوت را مى‏گیرد این پاداش دنیوى شماست.
و هم در آخرت در برابر هم درهم و دینارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مى‏دارد که هرگز به فکر بشرى خطور نکرده است، بنابر این هر قدر بخل کنید به خودتان بخل کرده‏اید! به تعبیر دیگر مسأله انفاق در اینجا بیشتر ناظر به انفاق براى جهاد است و واضح است که هر گونه کمک به پیشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجودیت و استقلال و شرف یک جامعه است.
پاسخ دیگر این که: «و خداوند بى‏نیاز است و شما همه نیازمندید» (وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ).
او هم از انفاق شما بى‏نیاز است، و هم از اطاعتتان، این شما هستید که در دنیا و آخرت نیاز به لطف و رحمت و پاداش او دارید.
اصولا موجودات امکانیه و ما سوى اللّه سر تا پا فقر و نیازند، و غنىّ بالذّات تنها خداست، آنها حتى در اصل وجودشان دائما وابسته به اویند، و لحظه به لحظه از منبع لا یزال فیض وجود او مدد مى‏گیرند که اگر یک لحظه از آنها قطع فیض کند هستى همه بر باد مى‏رود «و فرو ریزند قالبها»! آخرین جمله هشدارى است به همه مسلمانان که قدر این نعمت بزرگ و موهبت عظیم را بدانید که خداوند شما را پاسدار آئین پاکش قرار داد تا حامیان دین و یاوران پیامبر او باشید «و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى‏آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود» و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‏کنند (وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ).
آرى! اگر شما این رسالت عظیم را نادیده بگیرید، خداوند قوم دیگرى را بر مى‏انگیزد قومى که در ایثار و فداکارى و بذل جان و مال و انفاق فى سبیل اللّه به مراتب از شما برتر و بالاتر باشند! این تهدید بزرگى است که نظیر آن در آیه 54 سوره مائده نیز آمده است:
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما از آیین خود باز گردد (به خدا زیانى نمى‏رساند) خداوند در آینده جمعیتى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران نیرومند و شکست ناپذیرند، مردانى که در راه خدا جهاد مى‏کنند و هرگز از سرزنش کنندگان هراسى به خود راه نمى‏دهند» اکثر مفسران نقل کرده‏اند که: بعد از نزول این آیه جمعى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله عرض کردند: «این گروهى که خداوند در این آیه به آنها اشاره کرده کیانند»؟! در این هنگام پیامبر دست بر پاى سلمان- و طبق روایتى بر شانه سلمان- زد و فرمود: «منظور این مرد و قوم اوست، سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، اگر ایمان به ثریا بسته باشد گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى‏آورند»! حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که مکمل حدیث فوق است.
فرمود: «به خدا سوگند که خداوند به این وعده خود وفا کرده و گروهى را از غیر عرب بهتر از آنها جانشین آنها فرمود».



درسهایی از سوره محمد(ص)

19-فاعلم انه لا اله الا الله
2-کفر سبب تباهی عمل و ایمان و عمل صالح سبب اصلاح عمل میگردد.
7-هرکس با فکر ،زبان و عمل خویش دین اسلام را یاری کند،خداوند نیز او را حمایت می نماید.
10-جلوه های رفاه مهم نیست،پایان و عاقبت کار مهم است.
20-جنگ و جهاد هدف اصلی فرمانهای الهی نیست بلکه یکی از احکام است.
22-ترک صله رحم و روابط خویشاوندی ،گناهی است در ردیف فساد در زمین.
24-قران تنها برای تلاوت و رعایت تجوید نیست،بلکه کتاب اندیشه و تدبر است و تلاوت باید مقدمه ی تدبر گردد.
31-آزمایش مردم ،امری حتمی و همگانی و یکی از سنتهای الهی است.
34-آمرزش الهی تا قبل از دیدن علایم مرگ امکان پذیر است.
36-دلدادگی به دنیا و دنیاطلبی،از عوامل اساسی سستی و ضعف مومنان است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۱
* مسافر
يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ

509 . صفحه 509

نوزدهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 20)- از نام جهاد نیز وحشت دارند! در اینجا موضع گیریهاى مختلف «مؤمنان» و «منافقان» را در برابر فرمان جهاد روشن مى‏سازد، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند: چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود»؟! (وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ).
سوره‏اى که در آن فرمان جهاد باشد، و تکلیف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار و بى‏منطق روشن سازد، سوره‏اى که آیاتش نور هدایت بر قلب ما بپاشد،و روح و جان ما را با فروغش روشن نماید.
این وضع حال مؤمنان راستین.
«اما (منافقان) هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مى‏گردد که در آن سخنى از جنگ است، منافقان بیمار دل را مى‏بینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته (با نگاهى مات و مبهوت، و چشمانى که حدقه آنها از کار ایستاده) به تو نگاه مى‏کنند»! (فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).
میدان جهاد براى مؤمنان میدان اظهار عشق به محبوب و میدان پایدارى و مقاومت و پیروزى است، و در چنین میدانى ترس معنى ندارد.
اما براى «منافقان» میدان مرگ و نابودى و بدبختى است، میدان شکست و جدائى از لذات دنیاست، میدانى است تاریک و ظلمانى، با آینده‏اى وحشتناک و مبهم! در پایان آیه در یک جمله کوتاه مى‏گوید: واى بر آنها که «مرگ و نابودى براى آنان سزاوارترست» (فَأَوْلى‏ لَهُمْ).


(آیه 21)- در این آیه مى‏افزاید: ولى اگر آنها اطاعت کنند، و از فرمان جهاد سرپیچى ننمایند این «اطاعت و سخن سنجیده براى آنان بهتر است» (طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ).
سپس مى‏افزاید: «اگر آنها هنگامى که برنامه‏ها محکم مى‏شود و فرمان جهاد قطعیت مى‏یابد به خدا راست گویند و از در صدق و صفا درآیند براى آنها بهتر است» (فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ).
هم در این دنیا باعث سربلندى آنهاست، و هم در آخرت به پاداش بزرگ و فوز عظیم نائل مى‏شوند.


(آیه 22)- در این آیه مى‏افزاید: «اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مى‏رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید» (فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ). زیرا اگر از قرآن و توحید روى گردان شوید قطعا به سوى جاهلیت باز مى‏گردید، و برنامه‏هاى جاهلى چیزى جز «فساد در زمین»، «قتل و غارت و خونریزى»، «کشتن خویشاوندان و دختران» نبود.


(آیه 23)- در این آیه سرنوشت نهائى این گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنین بیان مى‏کند: «آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، پس گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور نموده است»، نه حقیقتى را مى‏شنوند و نه واقعیتى را مى‏بینند (أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ).
آنها جهاد اسلامى را که بر معیار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مى‏پندارند، اما آن همه جنایاتى را که در جاهلیت مرتکب شدند و خونهاى بى‏گناهانى را که در دوران حکومتشان ریختند مطابق با حق و عدالت! لعنت خدا بر آنها باد که نه گوش شنوا دارند و نه چشم بینا!


(آیه 24)- در این آیه به ذکر علت واقعى انحراف این قوم نگون بخت پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنها در آیات قرآن تدبّر نمى‏کنند (تا حقیقت را در یابند و وظائف خود را انجام دهند) یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است»؟! (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها).
و به این ترتیب باید قرآن مجید در متن زندگى مسلمانان قرار گیرد و آن را قدوه و اسوه خویش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا کنند، و تمام خطوط زندگى خویش را با آن هماهنگ سازند.
اما بهره گیرى از قرآن نیاز به یک نوع خود سازى دارد، هر چند خود قرآن نیز به خود سازى کمک مى‏کند، چرا که اگر بر دلها قفلها باشد، قفلهائى از هوى و هوس، کبر و غرور، لجاجت و تعصب، اجازه ورود نور حق به آن نمى‏دهد.


(آیه 25)- چرا در قرآن تدبر نمى‏کنند؟! قرآن همچنان به بحث پیرامون منافقان و موضع گیریهاى مختلف آنها ادامه مى‏دهد، مى‏فرماید: «کسانى که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فریفته است» (إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ).

(آیه 26)- آیه شریفه علت این تسویلات و تزیینات شیطانى را چنین شرح مى‏دهد: «این به خاطر آن است که آنها به کسانى که از نزول وحى الهى (به پیامبر اسلام) ناراحت بودند گفتند: ما در بعضى از امور از شما پیروى مى‏کنیم» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ).
کار منافق همین است که به دنبال افراد سر خورده و مخالف مى‏گردد، و اگر در تمام جهات با او قدر مشترک نداشته باشد به همان مقدار که وجوه مشترک موجود است همکارى، بلکه اطاعت مى‏کند.
منافقان مدینه نیز به سراغ یهود آمدند، یهود «بنى نضیر» و «بنى قریظه» که پیش از بعثت پیامبر از مبلغان اسلام بودند، اما بعد از ظهورش به خاطر حسد و کبر و به خطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشایند دانستند، و از آنجا که مخالفت با پیامبر اسلام و توطئه ضد او قدر مشترکى در میان منافقان و یهود بود قول همکارى به آنها دادند.
در پایان آیه آنها را با عبارتى کوتاه تهدید کرده، مى‏گوید: «خداوند مخفى کاریها و اسرار آنها را مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ).
هم از کفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است، و هم از توطئه چینها با کمک یهود، و به موقع آنها را مجازات خواهد کرد.

(آیه 27)- این آیه در حقیقت توضیحى است براى این تهدید سر بسته مى‏فرماید: «پس حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى‏کنند در حالى که بر صورت و پشت آنها مى‏زنند» (فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ).
به صورت آنها مى‏کوبند، براى این که رو به سوى دشمنان خدا رفته‏اند، و بر پشت آنها مى‏زنند به خاطر این که به آیات الهى و پیامبرش پشت کردند.


(آیه 28)- در این آیه باز به بیان علت این عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداخته، مى‏گوید: «این عذاب و کیفر به خاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى‏آورد پیروى کردند، و آنچه را موجب خشنودى اوست کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
چرا که شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و کوشش رضاى خداست.


(آیه 29)- منافقان را از لحن گفتارشان مى‏توان شناخت: در اینجا باز هم به بخشى دیگر از صفات و نشانه‏هاى منافقین اشاره مى‏کند و مخصوصا بر این معنى تأکید دارد که اینها تصور نکنند براى همیشه مى‏توانند چهره درونى خود را از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان مکتوم دارند.
نخست مى‏گوید: «آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینه‏هایشان را (نسبت به پیامبر و مؤمنان) آشکار نمى‏کند» (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۱
* مسافر
شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

508 . صفحه 508



هجدهم اردیبهشت :



نفیسه :


(آیه 12)- سرنوشت مؤمنان و کفار: از آنجا که آیات گذشته پیرامون پیکار مستمر حق و باطل و ایمان و کفر سخن مى‏گفت در اینجا در یک مقایسه روشن سرنوشت مؤمنان و کفار را تشریح مى‏کند، تا روشن شود که این دو گروه تنها در زندگى دنیا متفاوت نیستند بلکه در آخرت نیز فوق العاده با هم متفاوتند مى‏فرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مى‏کند که نهرها از زیر (درختان و قصرهایش) جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«در حالى که کافران از متاع زود گذر این دنیا بهره مى‏گیرند، و همچون چهار پایان مى‏خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست»! (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
درست است که هر دو گروه در دنیا زندگى مى‏کنند و از مواهب آن بهره‏مند مى‏شوند، ولى تفاوت اینجاست که مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است.
و کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و بهره بردن از لذات حیات است.


(آیه 13)- در این آیه براى تکمیل این هدف، مقایسه‏اى در میان مشرکان مکه و بت پرستان پیشین مى‏کند و با عبارتى گویا آنها را شدیدا مورد تهدید قرار مى‏دهد و در ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها که دلیلى بر جواز جنگ با آنها است تکیه کرده، مى‏فرماید: «و چه بسیار شهرهایى که از شهرى که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاورى نداشتند» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ).
کسانى که آنقدر جسور شده‏اند که بزرگترین فرستاده الهى را از مقدّسترین شهرها بیرون مى‏کنند گمان نبرند همیشه این وضع ادامه خواهد یافت، خداوندى که قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشکر ابرهه را به آسانى درهم کوبید درهم شکستن آنها نیز براى او بسیار ساده است.


(آیه 14)- این آیه از مقایسه دیگرى بین «مؤمنان» و «کفار» سخن مى‏گوید، از دو گروه متفاوت در همه چیز که یکى داراى ایمان و عمل صالح است و دیگرى داراى یک زندگى به تمام معنى حیوانى، از دو گروهى که یکى در زیر چتر ولایت پروردگار قرار گرفته، و دیگرى بى‏مولى و سر پرست.
مى‏فرماید: «آیا کسى که دلیل روشنى از سوى پروردگارش دارد، همانند کسى است که زشتى اعمالش در نظرش آراسته شده، و از هواى نفسشان پیروى مى‏کنند»؟! (أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
گروه اول از شناخت صحیح و یقین و دلیل و برهان قطعى برخوردارند، اما گروه دوم بر اثر پیروى از هوى و هوسهاى سرکش گرفتار سوء تشخیص و عدم درک واقعیت و تاریکى مسیر و هدف شده، در ظلمات اوهام سرگردانند، هرگز این دو گروه یکسان نیستند.
«بیّنه» به معنى دلیل آشکار است و در اینجا اشاره به قرآن و معجزات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و دلائل عقلى دیگر است.


(آیه 15)- توصیف دیگرى از بهشت: این آیه همچنان توصیفى است براى سرنوشت دو گروه کافر و مؤمن که یکى داراى اعمال صالح و دیگرى اعمال زشت و ننگینى است که در نظرش آراسته شده.
در این آیه از شش نوع مواهب بهشتیان، و دو نوع کیفرهاى سخت و دردناک دوزخیان، پرده برداشته و عاقبت کار این دو گروه را مشخص مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده چنین است: در آن نهرهایى است از آب صاف که بدبو نشده» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ).
سپس مى‏افزاید: «و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته است» (وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ).
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نیست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمى‏شود.
بعد به سراغ سومین قسمت از نهرهاى بهشتى رفته، مى‏گوید: «و نهرهایى از شراب (طهور) که مایه لذت نوشندگان است»! (وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
خمر و شراب بهشتى هیچ گونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنیا ندارد، همان گونه که در سوره صافات آیه 47 آمده است، مى‏فرماید: «آن خمر و شراب نه مایه فساد عقل است و نه موجب مستى مى‏شود».
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
و بالاخره چهارمین و آخرین قسمت از نهرهاى بهشتى را به این صورت بیان مى‏کند: «و نهرهایى از عسل مصفاست» (وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى).
علاوه بر این نهرهاى گوناگون- که هر کدام به منظورى آفریده شده- در پنجمین موهبت از انواع میوه‏هاى بهشتى سخن به میان آورده، مى‏افزاید: «و براى آنها در بهشت از تمام انواع میوه‏ها موجود است» (وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ). و بالاخره در ششمین موهبت که برخلاف مواهب مادى قبلى، جنبه معنوى و روحانى دارد، مى‏گوید: و براى آنها «آمرزشى است از سوى پروردگارشان» (وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ).
اکنون ببینیم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت؟
در دنباله آیه مى‏فرماید: آیا این گروه همانند کسانى هستند که در آتش دوزخ جاویدانند، و از آب جوشان و سوزانى نوشانیده مى‏شوند که امعاء آنها را از هم متلاشى مى‏کند»؟! (کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ).
تعبیر به «سقوا» (نوشانیده مى‏شوند) بیانگر این واقعیت است که آب سوزان حمیم را به زور، و نه به دلخواه، به آنها مى‏نوشانند که به جاى سیراب شدن در آن آتش سوزان، امعاء آنها را متلاشى مى‏کند و همانطور که طبیعت دوزخ است باز به حال اول بر مى‏گردد چرا که در آنجا مرگى نیست!


(آیه 16)- در اینجا ترسیمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آیات و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مسأله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام کرده، مى‏گوید:
«گروهى از آنان (نزد تو مى‏آیند) به سخنانت گوش فرا مى‏دهند، اما هنگامى که از نزد تو خارج مى‏شوند به کسانى که (خداوند به آنها) علم و دانش بخشیده (از روى استهزاء) مى‏گویند: (این مرد) الآن چه گفت»؟! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً).
تعبیر آنها در مورد شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقیر آمیز بود که نشان مى‏داد آنها اصلا به وحى آسمانى ایمان نیاورده‏اند.
ولى قرآن در پایان آیه پاسخ دندان شکنى به آنها گفته، مى‏فرماید: سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نامفهوم نبوده و پیچیدگى خاصى ندارد، بلکه «آنها کسانى هستند که خداوند بر قلبهایشان مهر نهاده و از هوى و هوسهایشان پیروى کرده‏اند» لذا چیزى از آن نمى‏فهمند! (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).


(آیه 17)- نقطه مقابل آنها مؤمنان راستین هستند که آیه شریفه درباره آنها مى‏گوید: «و کسانى که هدایت یافته‏اند خداوند بر هدایتشان مى‏افزاید، و روح تقوا و پرهیز کارى به آنها مى‏بخشد» (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ).
آرى! آنها نخستین گامهاى هدایت را شخصا برداشته، و عقل و خرد و فطرت خویش را در این راه به کار گرفته‏اند، سپس خداوند طبق وعده‏اى که داده است مجاهدان راهش را هدایت و راهنمائى بیشتر مى‏کند.


(آیه 18)- نشانه‏هاى رستاخیز ظاهر شده! در این آیه به عنوان هشدارى به آن گروه بى‏ایمان استهزاء کننده، مى‏فرماید: «آیا آنها [کافران‏] جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ایمان آورند) در حالى که هم اکنون نشانه‏هاى آن آمده است، اما هنگامى که بیاید تذکر (و ایمان) آنها سودى نخواهد داشت»! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ).
آرى! آنها آن موقعى که باید ایمان بیاورند و مفید است سر سختى و لجاجت به خرج مى‏دهند، و در برابر حق تسلیم نمى‏شوند، ولى آن زمان که حوادث هولناک آغاز قیامت جهان را به لرزه در مى‏آورد این گونه افراد به وحشت مى‏افتند، و اظهار خضوع و ایمان مى‏کنند، که هیچ سودى به حالشان ندارد.


(آیه 19)- این آیه به عنوان نتیجه گیرى از گفتگوهایى که در آیات قبل پیرامون ایمان و کفر و سرنوشت مؤمنان و کافران آمده بود، مى‏فرماید: «پس بدان که معبودى جز اللّه نیست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ).
یعنى روى خط توحید محکم بایست که داروى شفا بخش و بهترین وسیله نجات همین توحید است که آثار آن در آیات قبل بیان شد.
به دنبال این مسأله عقیدتى باز به سراغ مسأله تقوا و پاکى از گناه رفته، مى‏افزاید: «و براى گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پیداست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به حکم مقام عصمت هرگز مرتکب گناهى نشده، این گونه تعبیرها یا اشاره به مسأله «ترک اولى» و «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» است، و یا سرمشقى است براى مسلمانان.
و در ذیل آیه به عنوان بیان علت مى‏فرماید: «خداوند محل حرکت و قرار گاه شما را مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ).
از ظاهر و آشکار و درون و برون سرّ و نجواى شما با خبر است، به همین دلیل باید به سوى او بروید و از درگاه او طلب عفو کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۰
* مسافر
جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ب.ظ

507 . صفحه 507


هفدهم اردیبهشت :


نفیسه :



نام چهل و هفتمین سوره قران سوره محمّد است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 38 آیه دارد.
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره را مى‏توان در چند بخش خلاصه کرد:
1- مسأله ایمان و کفر و مقایسه حال مؤمنان و کافران در این جهان و جهان دیگر.
2- بحثهاى گویا و صریحى پیرامون مسأله جهاد و پیکار با دشمنان و دستور درباره اسیران جنگى.
3- قسمت دیگرى شرح حال منافقان است که به هنگام نزول این آیات در مدینه فعالیتهاى تخریبى زیادى داشتند.
4- بخش دیگر از مسأله «سیر در زمین» و بررسى سرنوشت اقوام پیشین به عنوان یک درس عبرت سخن مى‏گوید.
5- در قسمتى از آیات سوره مسأله آزمایش الهى مطرح است.
6- در قسمتى دیگر از مسأله «انفاق» که آن نیز نوعى جهاد است سخن به میان آمده.
7- در بعضى از آیات سوره به همین مناسبت مسأله صلح با کفار (صلحى که مایه شکست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است.
این سوره به خاطر آیه دوم آن- که نام پیامبر اسلام در آن ذکر شده سوره محمد نام دارد و نام دیگرش سوره «قتال» (سوره جنگ) است، و در واقع مسأله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترین موضوعى است که بر این سوره سایه افکنده.
فضیلت تلاوت سوره:
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره محمد صلّى اللّه علیه و اله را بخواند هرگز شک و تردید در دین به خود راه نمى‏دهد، و هرگز خداوند او را به فقر در دین مبتلا نمى‏سازد، و هرگز ترسى از سلطانى نخواهد داشت، و همواره تا آخر عمرش از شرک و کفر محفوظ و در امان خواهد بود، و هنگامى که مى‏میرد خداوند هزار فرشته را مأمور مى‏کند که در قبرش نماز بخوانند و ثواب نمازهایشان از آن اوست، و این هزار فرشته همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف کنند، ، و پیوسته در امان خدا و محمد صلّى اللّه علیه و اله است».
روشن است آنها که محتواى این آیات را در جان خود پیاده کنند و در پیکار با دشمنان سرسخت و بى‏رحم و بى‏منطق، تردید و تزلزل به خود راه ندهند، هم پایه‏هاى دین و ایمانشان قوى مى‏شود، و هم ترس و ذلّت و فقر از آنها برچیده خواهد شد، و هم در قیامت در جوار رحمت الهى متنعمند.



بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- مؤمنان پیرو حقند و کافران پیرو باطل: این آیه و دو آیه بعد از آن در حقیقت مقدمه‏اى است براى یک دستور مهم جنگى که در آیه چهارم داده شده است.
در آیه نخست وضع حال کافران، و در آیه دوم وضع حال مؤمنان را بیان کرده، و در آیه سوم آن دو را با هم مقایسه مى‏کند، تا با روشن شدن این خطوط آمادگى براى پیکار مکتبى با دشمنان بى‏رحم و ستمگر حاصل شود.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند خداوند اعمالشان را به نابودى مى‏کشاند و گم مى‏کند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
این اشاره به سردمداران کفر و مشرکان مکه است.


(آیه 2)- این آیه توصیفى است از وضع مؤمنان که در نقطه مقابل آن کفار قرار دارند، مى‏فرماید: «و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمد نازل شده- که حق است و از سوى پروردگار است- نیز ایمان آوردند خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و کارشان را (در دنیا و آخرت) اصلاح مى‏کند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ).


(آیه 3)- در این آیه نکته اصلى این پیروزى و آن شکست را در یک مقایسه فشرده و گویا بیان کرده، مى‏فرماید: «این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروى کردند، و مؤمنان از حقى که از سوى پروردگارشان بود پیروى کردند» (ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ).
«حق» یعنى واقعیتهاى عینى که از همه بالاتر ذات پاک پروردگار است، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان، و قوانینى که حاکم بر رابطه او با خدا، و رابطه آنها با یکدیگر است.
«باطل» یعنى پندارها، خیالها، نیرنگها، افسانه‏هاى خرافى، کارهاى بیهوده و بى‏هدف، و هر گونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستى.
آرى! مؤمنان پیروى از حق مى‏کنند، به همان معنى که گفته شد و کفار از باطل، و همین دلیل بر پیروزى آنها و شکست اینهاست.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «این گونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگیشان را بیان مى‏کند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ).
یعنى همین گونه که خطوط زندگى مؤمنان و کفار، و اعتقادات و برنامه‏هاى عملى و نتائج کار آنها را در این آیات بیان فرموده، سرنوشت حیات و عاقبت کار آنها را مشخص مى‏سازد.


(آیه 4)- در میدان نبرد قاطعیت لازم است: همان گونه که قبلا گفتیم آیات گذشته مقدمه‏اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بیان یک دستور مهم جنگى که در این آیه مطرح شده است، مى‏فرماید: «و هنگامى که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو برو شدید (با تمام قدرت به آنها حمله کنید و) گردنهایشان را بزنید»! (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ).
بدیهى است گردن زدن کنایه از قتل است، بنابر این ضرورتى ندارد که جنگجویان کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند.
بدیهى است هنگامى که انسان با دشمنى خونخوار در میدان نبرد رو برو مى‏شود اگر با قاطعیت هر چه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملا منطقى است.
سپس مى‏افزاید: این حملات کوبنده باید همچنان ادامه یابد «تا به اندازه کافى دشمن را درهم بکوبید (و به زانو در آورید) در این هنگام اسیران را محکم ببندید» (حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ).
آیه فوق بیانگر یک دستور حساب شده جنگى است که پیش از درهم شکستن قطعى مقاومت دشمن نباید اقدام به گرفتن اسیران کرد، چرا که پرداختن به این امر گاهى سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه آنها را از وظیفه اصلى باز مى‏دارد.
در جمله بعد حکم اسیران جنگى را بیان مى‏کند که بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها اجرا شود، مى‏فرماید: «سپس یا منت بر آنها گذارید (و بدون عوض آزادشان کنید) و یا در برابر آزادى از آنها فدیه [غرامت‏] بگیرید» (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً). البته حکم سومى در این رابطه نیز در اسلام هست که اسیران را به صورت بردگان در آورند، ولى آن یک دستور الزامى نمى‏باشد، بلکه در صورتى است که رهبر مسلمین در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببیند، و شاید به همین دلیل در متن قرآن صریحا نیامده، و تنها در روایات اسلامى منعکس است.سپس در دنباله آیه مى‏افزاید: این وضع باید همچنان ادامه یابد، و دشمنان را باید همچنان بکوبید، و گروهى را به اسارت در آورید «تا جنگ بارهاى سنگین خود را بر زمین نهد» (حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).
تنها وقتى دست بکشید که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید، و آتش جنگ خاموش گردد.
سپس اضافه مى‏کند: آرى «برنامه این است» (ذلِکَ).
«و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏کرد» (وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ).
از طریق صاعقه‏هاى آسمانى، زلزله‏ها، تند بادها، و بلاهاى دیگر، ولى در این صورت میدان آزمایش تعطیل مى‏شد، «اما (خدا) مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید» (وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ).
این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلى درگیرى حق و باطل است، در این پیکارها صفوف مؤمنان واقعى و آنها که اهل عملند از اهل سخن جدا مى‏شوند، و هدف اصلى زندگى دنیا که آزمودگى و پرورش قدرت ایمان و ارزشهاى دیگر انسانى است تأمین مى‏گردد.
در آخر آیه از شهیدانى که در این پیکارها جان شیرین خود را از دست مى‏دهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به میان آورده، مى‏گوید:
«کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى‏کند» (وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ).


(آیه 5)- در آیه قبل به یکى از مواهب الهى بر شهیدان اشاره شد، در این آیه به دو موهبت دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند آنها را هدایت مى‏کند» (سَیَهْدِیهِمْ).
هدایت به مقامات عالیه، و فوز بزرگ، و رضوان اللّه.
دیگر این که: «وضع حال آنها را اصلاح مى‏نماید» (وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ).
آرامش روح و اطمینان خاطر و نشاط معنویت و روحانیت به آنها مى‏بخشد،و هماهنگ با صفا و معنویت فرشتگان الهى که با آنها همدمند مى‏سازد.


(آیه 6)- و آخرین موهبت این که: «آنها را در بهشت جاویدانش که اوصافش را براى آنان بازگو کرده است وارد مى‏کند» (وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ).
نه تنها اوصاف کلى بهشت برین و روضه رضوان را براى آنها بیان کرده، بلکه اوصاف و نشانه‏هاى قصرهاى بهشتى آنها را نیز مشخص مى‏سازد به گونه‏اى که وقتى وارد بهشت مى‏شوند یکسر به سوى قصرهاى خویش مى‏روند!


(آیه 7)- اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مى‏کند: این آیه همچنان ادامه تشویق مؤمنان به مسأله پیکار با دشمنان حق است، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مى‏کند، و گامهایتان را استوار مى‏دارد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ).
تکیه بر مسأله «ایمان» اشاره به این است که یکى از نشانه‏هاى ایمان راستین پیکار با دشمنان حق است.
یارى کردن خدا به معنى یارى کردن آیین او، یارى کردن پیامبر او، و شریعت و تعلیمات اوست.
اما ببینیم وعده‏اى را که خداوند در برابر دفاع از آیینش به مجاهدان داده، چیست؟
مى‏گوید: «شما را یارى مى‏کند» در قلب شما نور ایمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فکر شما آرامش مى‏افکند.
از سوى دیگر فرشتگان را به یارى شما مى‏فرستد، حوادث را به نفع شما تغییر مسیر مى‏دهد، قلوب مردم را به شما متمایل مى‏کند. آرى! یارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى‏کند.


(آیه 8)- و از آنجا که گاهى نیروى متراکم دشمن و انبوه جمعیت و انواع تجهیزات او، فکر مجاهدان راه حق را به خود مشغول مى‏دارد، آیه شریفه مى‏افزاید:
«و کسانى که کافر شدند مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).


(آیه 9)- این آیه علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنین بیان مى‏کند:
«این به خاطر آن است که آنها از آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده است» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
خداوند آیین توحید را نازل فرمود، دستور به حق و عدالت و پاکى و تقوا داد اما آنها همه را پشت سر افکندند، و به ظلم و فساد روى آوردند.
آرى! هنگامى که آنها از این امور نفرت داشتند طبعا گامى در این مسیر بر نمى‏داشتند و تمام تلاشها و کوششهایشان در مسیر باطل بود، و طبیعى است که چنین اعمالى حبط و نابود گردد.


(آیه 10)- و از آنجا که قرآن مجید در بسیارى از موارد نمونه‏هاى حسى را به ظالمان سرکش ارائه مى‏دهد در اینجا نیز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت کرده، مى‏فرماید: «آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ (همانها که راه کفر و طغیان را پیش گرفتند و) خداوند آنها را درهم کوبید و هلاک کرد» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
سپس براى این که آنها گمان نکنند سرنوشت دردناکى که براى امتهاى طغیانگر پیشین بود جنبه خصوصى داشت مى‏افزاید: «و براى مشرکان و کافران نیز امثال این مجازاتها خواهد بود» (وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها).
آنها انتظار نداشته باشند که با انجام اعمال مشابه آنها از کیفرهاى مشابه مصون و بر کنار بمانند، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آینده خود را در آئینه زندگى آنان ببینند.


(آیه 11)- این آیه به ذکر دلیل حمایت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى کافران طغیانگر پرداخته، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که خداوند مولى و سرپرست مؤمنان است اما کافران مولائى ندارند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ).روشن است کسانى که تحت ولایت و عنایت مخصوص ذات پاک خداوند باشند هم در مشکلات یارى مى‏شوند، و هم ثبات قدم دارند، و سر انجام به مقصود خود نائل مى‏شوند، اما آنها که از زیر این پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود و عاقبت کارشان هلاکت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۴۰
* مسافر
پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ب.ظ

506 . صفحه 506

شانزدهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 29)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن، در روایتى آمده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله از مکه به سوى بازار عکاظ در طائف آمد، و «زید بن حارثه» با او بود، به این منظور که مردم را به سوى اسلام دعوت کند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى مکه بازگشت تا به محلى رسید که آنجا را وادى جن مى‏نامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طایفه جن از آنجا مى‏گذشتند، قرائت قرآن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را شنیدند، هنگامى که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند، و آنان را به سوى اسلام دعوت کردند، گروهى از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسیدند، و آن حضرت صلّى اللّه علیه و اله تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که این چهار آیه و آیات سوره جن نازل گردید.
تفسیر:
طایفه جن ایمان مى‏آورند! در اینجا بحث فشرده‏اى پیرامون ایمان آوردن گروهى از طائفه جن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و کتاب آسمانى او آمده است.
در حقیقت داستان «قوم عاد هشدارى براى مشرکان مکه بود و داستان ایمان طایفه «جن» هشدار دیگرى است.
نخست مى‏فرماید: «به خاطر بیاور موقعى که گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختیم که به قرآن گوش فرا دهند» (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ).
سپس مى‏افزاید: «هنگامى که در برابر قرآن حضور یافتند (و آیات روح پرور آن را شنیدند) به یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید» (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا).
و این موقعى بود که پیامبر در دل شب یا به هنگام قرائت نماز صبح آیات قرآن را تلاوت مى‏فرمود. سرانجام نور ایمان در دل آنها تابیدن گرفت، و حقانیت آیات قرآن را در درون جان خود لمس کردند، لذا «هنگامى که تلاوت قرآن پایان یافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار کردند» و از حقیقتى که نصیبشان شده بود آگاه ساختند (فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ).


(آیه 30)- این آیه بیانگر چگونگى دعوت این گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست، دعوتى منسجم، حساب شده، کوتاه و پر معنا، «گفتند:
اى قوم! ما کتابى را استماع کردیم که بعد از موسى از آسمان نازل شده است» (قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏).
این کتاب اوصافى دارد، نخست این که: «کتابهاى آسمانى قبل از خود را تصدیق مى‏کند» و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست، و نشانه‏هایى که در کتب پیشین آمده است در آن به خوبى دیده مى‏شود (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ).
وصف دیگر این که همگان را «به سوى حق هدایت مى‏نماید» (یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ). به گونه‏اى که هر کس عقل و فطرت خویش را به کار گیرد نشانه‏هاى حقانیت را به روشنى در آن مى‏یابد.
و آخرین وصف این که: «به سوى راه مستقیم» دعوت مى‏کند (وَ إِلى‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ).


(آیه 31)- سپس افزودند: «اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید، و به او ایمان آورید» (یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ).
که دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مى‏دارد: «گناهانتان را مى‏بخشد، و شما را از عذاب الیم پناه مى‏دهد» (یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).


(آیه 32)- در این آیه آخرین سخن مبلغان جنّ را چنین بازگو مى‏کند: آنها به قوم خود گفتند: «و هر کس دعوت داعى الهى را پاسخ نگوید نمى‏تواند از چنگال عذاب الهى در زمین فرار کند» (وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ).
«و یاور و سرپرستى غیر از خدا براى او نخواهد بود» (وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ).
و لذا «این گروه در گمراهى آشکارند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که انسان به ستیزه جوئى با حق و پیامبرخدا، و حتى با خدا برخیزد که نه در تمام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد و نه انسان مى‏تواند از محیط کشورش بگریزد و به جاى دیگرى فرار کند.


(آیه 33)- در آخرین آیات گذشته که از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.
از سوى دیگر سوره «احقاف» در بخشهاى نخست از مسأله توحید و عظمت قرآن مجید و اثبات نبوت پیامبر اسلام سخن مى‏گوید.
و در آخرین بخش از این سوره مسأله «معاد» را پیش مى‏کشد، و به این ترتیب اصول سه گانه اعتقادى را تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا آنها نمى‏دانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده، و از آفرینش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است که مردگان را زنده کند آرى او بر هر چیز تواناست»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى‏ بَلى‏ إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
این دلیلى است دندان شکن بر مسأله «امکان معاد».


(آیه 34)- در این آیه صحنه‏اى از مجازات دردناک مجرمان و منکران معاد را مجسم کرده، مى‏فرماید: «روزى را به خاطر بیاورید که کافران را بر آتش عرضه مى‏کنند» (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
آرى! گاه دوزخ را بر کافران عرضه مى‏کنند، و گاه کافران را بر دوزخ! هنگامى که کافران را بر آتش عرضه مى‏کنند و شعله‏هاى سوزان و کوه پیکر و وحشتناک آن را مى‏بینند به آنها گفتند مى‏شود: «آیا این حق نیست» (أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ).
آیا امروز هم مى‏توانید رستاخیز و دادگاه عدل خدا و پاداش و کیفر او را انکار کنید، و بگوئید این از افسانه‏هاى خرافى پیشینیان است؟! آنها که چاره‏اى جز اعتراف ندارند «مى‏گویند: آرى سوگند به پروردگارمان» (قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا). که این حق است و جاى شک و تردید در آن نیست، ما گمراه بودیم که آن را نا حق مى‏پنداشتیم.
در این هنگام خداوند یا مأمور عذاب الهى «مى‏گوید: پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه انکار مى‏کردید» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
و به این ترتیب در آن روز همه حقایق را با چشم خود مى‏بینند و اعتراف مى‏کنند، اعتراف و اقرارى که سودى به حال آنها ندارد.


(آیه 35)- همچون پیامبران اولوا العزم شکیبا باش! در آخرین آیه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و کیفر کافران در آیات قبل گذشت به پیامبر خود دستور مى‏دهد: «پس صبر کن همان گونه که پیامبران اولوا العزم صبر و شکیبائى کردند» (فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شده‏اى، همه پیامبران اولوا العزم با این مشکلات رو برو بودند و استقامت کردند.
تعبیر «من الرّسل» اشاره به گروه خاصى از پیامبران بزرگ است که صاحب شریعت بوده‏اند، همانها که در آیه 7 سوره احزاب نیز به آنان اشاره شده: «به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، از همه آنها پیمان محکمى گرفتیم».
روایات فراوانى در منابع شیعه و اهل سنت نیز در این زمینه نقل شده است که پیامبران اولوا العزم همین پنج تن بودند.
سپس قرآن در دنبال این سخن مى‏افزاید: «در باره آنها (کافران) عجله و شتاب مکن» (وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).
چرا که قیامت به زودى فرا مى‏رسد و آنچه را در باره آن شتاب داشتند با چشم خود مى‏بینند، سخت مجازات مى‏شوند و به اشتباهات خود پى مى‏برند.
به قدرى عمر دنیا در برابر آخرت کوتاه است که: «هنگامى که آنها وعده‏هایى که به آنها داده مى‏شد مى‏بینند احساس مى‏کنند که گویا در دنیا جز ساعتى از یک روز توقف نداشتند»! (کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مى‏افزاید: «این ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام کسانى که از خط عبودیت پروردگار خارج شدند، براى کسانى که غرق  در زندگى زود گذر دنیا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساکنان این جهان ناپایدار.
و در آخرین جمله ضمن یک استفهام پر معنى و تهدید آمیز مى‏فرماید: «آیا جز قوم فاسق هلاک مى‏شوند»؟ (فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).

پیامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود!
زندگى پیامبران بزرگ خدا مخصوصا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیانگر مقاومت بى‏حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت و مشکلات طاقت فرسا است، و با توجه به این که مسیر حق همیشه داراى این گونه مشکلات است رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند.
ما معمولا از نقطه روشن تاریخ اسلام به روزهاى تاریک پیشین مى‏نگریم، و این نگرش که از آینده به گذشته است واقعیتها را طور دیگرى مجسم مى‏کند، ما باید خود را در آن روز تصور کنیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تک و تنها بود، هیچ نشانه‏اى از پیروزى در افق زندگى او به چشم نمى‏خورد.
دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند، و حتّى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند! آن چنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راهها به روى او و پیروان اندکش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد.
روزهایى بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است، هنگامى که براى دعوت مردم به سوى اسلام به «طائف» آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلکه آنقدر سنگ بر او زدند که خون از پاهایش جارى شد.
افراد نادان را تحریک کردند که فریاد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سایه درختى نشست، و با خداى خودش این چنین راز و نیاز کرد:
 «خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بى‏حرمتى مردم را به پیشگاه تو شکایت مى‏کنم، اى کسى که از همه رحیمان رحیمترى، تو پروردگار مستضعفین و پروردگار منى، مرا به که وا مى‏گذارى؟ به افراد دور دست که با چهره درهم کشیده با من رو برو شوند؟ یا به دشمنانى که زمام امر مرا به دست گیرند؟ پروردگارا! همین اندازه که تو از من خشنود باشى مرا کافى است».
گاه ساحرش خواندند، و گاه دیوانه‏اش خطاب کردند.
گاه خاکستر بر سرش ریختند، و گاه سنگبارانش مى‏کردند، آن چنان که از بدن مبارکش خون مى‏ریخت.
اما با تمام این احوال همچنان به صبر و شکیبایى و استقامت ادامه داد.
و سرانجام میوه شیرین این درخت را چشید، آیین او نه تنها جزیره عربستان، که شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان که فریاد پیروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنیا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مى‏رسد.
و این است معنى «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».



33-ان الله الذی خلق السماوات و الارض و لم یعی بخلقهن
5-انحرافات فکری و اعتقادی بالاترین انحرافات بشر است.
12-هماهنگی و همسویی میان کتب آسمانی،دلیل بر حقانیت آنهاست.
14-بهشت پاداش اهل عمل است نه اهل سخن.
15-تسلیم فرمان خدا زیستن و مسلمان مردن،دعای پاکان و صالحان است.
17-والدین در کنار رشد و تغذیه جسمی فرزند، مسئول رشد معنوی او نیز هستند.
19-سعادت و شقاوت درجات و مراتبی دارد که انسان با عملش به آن میرسد.
26-همه جا امکانات و دارایی مایه ی رشد نیست.
27-رشد انسان در سایه ی رجوع به فطرت و راه خداست.
33-برای امکان معاد به قدرت نمایی خداوند در هستی بنگریم.
15-رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی  ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک و انی من المسلمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۴۰
* مسافر
چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ

505 . صفحه 505




پانزدهم اردیبشهت :


نفیسه :


(آیه 21)- قوم عاد و تند باد مرگبار! از آنجا که قرآن مجید بعد از ذکر قضایاى کلى به بیان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مى‏پردازد تا آن کلیات را پیاده کند، در اینجا نیز بعد از شرح حال مستکبران سرکش و هوسران به ذکر داستان قوم عاد که نمونه واضحى از آن است مى‏پردازد.
مى‏گوید: «و (براى این مشرکان مکه) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد را یاد آورى کن» (وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ).
سپس مى‏افزاید: «در آن هنگام که قومش را در سرزمین احقاف انذار کرد، در حالى که پیامبران بسیارى قبل از او در گذشته‏هاى دور و نزدیک آمدند و به انذار این اقوام پرداختند» (إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ).
اکنون ببینیم محتواى دعوت این پیامبر بزرگ چه بود قرآن مى‏افزاید: به آنها گفت: «جز خداوند یگانه را نپرستید» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
سپس آنها را تهدید کرده، گفت: «من بر شما از عذاب روز بزرگى مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).


(آیه 22)- اما این قوم لجوج سرکش در برابر این دعوت الهى ایستادگى کردند، و به هود «گفتند: آیا تو به سوى ما آمده‏اى که ما را با دروغهایت از خدایانمان برگردانى» (قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا).
«پس اگر راست مى‏گوئى عذابى را که به ما وعده مى‏دهى بیاور»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 23)- ولى «هود» در پاسخ این تقاضاى نابخردانه چنین «گفت: علم و آگاهى تنها نزد خداوند است» (قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ).
اوست که مى‏داند در چه زمان، و با چه شرائطى عذاب استیصال نازل کند نه به تقاضاى شما مربوط است، و نه به میل و اراده من.
سپس افزود: وظیفه اصلى من این است که «آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ کنم» (وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ).
«ولى من شما را گروهى مى‏بینم که پیوسته در جهل و نادانى اصرار دارید» (وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
ریشه بدبختى شما نیز همین جهل است جهلى توام با لجاجت و کبر و غرور که به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمى‏دهد.


(آیه 24)- سرانجام نصایح مؤثر و رهبریهاى برادرانه «هود» در آن سنگدلان تأثیر نگذاشت، و به جاى پذیرش حق سخت در عقیده باطل خود لجاجت کردند، و پا فشارى نمودند، و حتى «هود» را با این سخن تکذیب مى‏کردند که اگر راست مى‏گویى پس عذاب موعودت چه شد؟
اکنون که اتمام حجت به قدر کافى شده، حکمت الهى ایجاب مى‏کند که «عذاب استیصال» همان عذاب ریشه‏کن کننده را بر آنها بفرستد.
ناگهان مشاهده کردند ابرى در افق ظاهر گشت، و در آسمان بسرعت گسترده شد.
 «هنگامى که این ابر را مشاهده کردند که به سوى درّه‏ها و آبگیرهاى آنها رو مى‏آورد (خوشحال شدند، و) گفتند: این ابرى است باران زا!» (فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا).
ولى به زودى به آنها گفته شد: این ابر باران زا نیست «بلکه این همان عذاب وحشتناکى است که براى آمدنش شتاب مى‏کردید» (بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ).
«این تندباد شدیدى است که در آن عذاب دردناکى است» (رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ).
ظاهرا گوینده این سخن خداوند بزرگ است، یا حضرت هود به هنگامى‏که فریادهاى شوق و شادى آنها را شنید این سخن را به آنها گفت.


(آیه 25)- آرى! تند بادى است ویرانگر که «همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم مى‏کوبد و نابود مى‏کند» (تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ‏ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها).
منظور از «همه چیز» انسانها و چهار پایان و اموال آنهاست.
زیرا در جمله بعد مى‏افزاید: «پس آنها صبح کردند در حالى که چیزى جز مساکن و خانه‏هاى آنها به چشم نمى‏خورد» (فَأَصْبَحُوا لا یُرى‏ إِلَّا مَساکِنُهُمْ).
و این نشان مى‏دهد که مساکن آنها سالم بود، اما خودشان هلاک شدند، و اجساد و اموالشان نیز به وسیله تند باد به بیابانهاى دور دست، و یا در دریا افکنده شد.
و در پایان به این حقیقت اشاره مى‏کند که این سرنوشت مخصوص این قوم گمراه نبود، بلکه «ما این گونه قوم مجرم را کیفر مى‏دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ).
این هشدارى است به همه مجرمان و گنهکاران و کافران لجوج و خودخواه که شما نیز اگر همین مسیر را طى کنید سرنوشتى بهتر از آن نخواهید داشت.


(آیه 26)- شما هرگز از قوم عاد قویتر نیستید! این آیه و دو آیه بعد نتیجه گیرى از آیات گذشته است که در مورد مجازات دردناک قوم عاد سخن مى‏گفت.
مشرکان مکّه را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «ما به آنها [قوم عاد] قدرتى دادیم که به شما ندادیم» (وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ).
هم از نظر قدرت جسمانى از شما نیرومندتر بودند، و هم از نظر مال و ثروت و امکانات مادى از شما تواناتر.
با این حال در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نیاوردند تا چه رسد به شما.
سپس مى‏افزاید: «ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً).
آنها از نظر درک و دید و تشخیص واقعیتها نیز قوى و نیرومند بودند، و از این وسائل خداداد در تأمین مقاصد مادى خود کاملا بهره مى‏گرفتند.«ولى نه گوش و نه چشم و نه عقولشان آنها را به هنگام نزول عذاب الهى به هیچ وجه سودى نبخشید، چرا که پیوسته آیات خدا را انکار مى‏کردند» (فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ).
و سرانجام آنچه «استهزا مى‏کردند بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).


(آیه 27)- سپس براى تأکید بر این مطلب، و پند و اندرز بیشتر، مشرکان مکّه را مخاطب ساخته، مى‏گوید: نه تنها قوم عاد بلکه «ما اقوام سرکشى را که در اطراف شما زندگى مى‏کردند هلاک کردیم» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى‏).
اقوامى که سرزمین آنها از شما چندان دور نیست و تقریبا در گرداگرد جزیره عرب جایگاهشان بود.
بعد اضافه مى‏کند: «ما آیات خود را به صورتهاى گوناگون (براى آنها) بیان کردیم، شاید باز کردند» (وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).


(آیه 28)- در این آیه، آنها را مورد سرزنش قرار داده و با این بیان شدیدا محکوم مى‏کند: «پس چرا معبودانى را که غیر خدا برگزیدند به گمان این که آنها را به خدا نزدیک مى‏کنند در آن لحظات سخت و حساس به یارى آنها نشتافتند»؟! (فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً).
راستى اگر این معبودان بر حق بودند پس چرا پیروان خود را در آن مواقع حساس یارى نکردند، و از چنگال عذابهاى هولناک نجاتشان ندادند؟
سپس مى‏افزاید: نه تنها به آنان کمکى نکردند «بلکه از میان آنها گم شدند» (بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ).
موجوداتى این چنین بى‏عرضه و بى‏ارزش که مبدأ هیچ اثرى نیستند، و به هنگام حادثه گم و گور مى‏شوند، چگونه شایسته پرستش و عبودیتند؟! و در پایان آیه مى‏گوید: «این بود (نتیجه) دروغ آنها، و آنچه را افترا مى‏بستند»! (وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
این هلاکت و بدبختى، این عذابهاى دردناک، و این گم شدن معبودان در  زمان حادثه، نتیجه دروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۹
* مسافر
سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ

504 . صفحه 504



چهاردهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 15)- اى انسان! به مادر و پدر نیکى کن این آیه و آیات آینده در حقیقت توضیحى است درباره دو گروه «ظالم» و «محسن» که در آیات قبل به سرنوشت آنها اجمالا اشاره شده است.
نخست به وضع «نیکوکاران» پرداخته، و از مسأله نیکى به پدر و مادر و شکر زحمات آنها که مقدمه‏اى است براى شکر پروردگار شروع کرده، مى‏فرماید: «ما انسان را توصیه کردیم که درباره پدر و مادرش نیکى کند» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً).سپس به دلیل لزوم حق شناسى در برابر مادر پرداخته، مى‏گوید: «مادر، او را با اکراه و ناراحتى حمل مى‏کند، و با ناراحتى بر زمین مى‏گذارد، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سى ماه است» (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً).
«مادر» در طول این سى ماه بزرگترین ایثار و فداکارى را در مورد فرزندش انجام مى‏دهد و اینکه قرآن در اینجا تنها از ناراحتیهاى مادر سخن به میان آورده و سخنى از پدر در میان نیست نه به خاطر عدم اهمیت آن است، چرا که پدر نیز در بسیارى از این مشکلات شریک مادر است، ولى چون مادر سهم بیشترى دارد بیشتر روى او تکیه شده است.
ضمنا از این تعبیر قرآنى مى‏توان استفاده کرد که هر قدر از مقدار حمل کاسته شود باید بر مقدار دوران شیر خوارى افزود، به گونه‏اى که مجموعا سى ماه تمام را شامل گردد.
سپس مى‏افزاید: حیات انسان همچنان ادامه مى‏یابد «تا زمانى که به کمال قدرت نیروى جسمانى رسد، و به مرز چهل سالگى وارد شود» (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً).
در حدیثى آمده است: «شیطان دستش را به صورت کسانى که به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نکنند مى‏کشد و مى‏گوید پدرم فداى چهره‏اى باد که هرگز رستگار نمى‏شود»! و در جبین این انسان نور رستگارى نیست!.
قرآن در دنباله این سخن مى‏افزاید: این انسان لایق و با ایمان هنگامى که به چهل سالگى رسید سه چیز را از خدا تقاضا مى‏کند: نخست «مى‏گوید: پروردگارا! به من الهام ده و توفیق بخش تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى به جا آورم» (قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى‏ والِدَیَّ).
در دومین تقاضا عرضه مى‏دارد: خداوندا! به من توفیق ده «تا عمل صالح به جا آورم، عملى که تو از آن خشنود باشى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالاخره در سومین تقاضایش عرض مى‏کند: خداوندا! «صلاح  و درستکارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش» (وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی).
و در پایان آیه دو مطلب را اعلام مى‏دارد که هر کدام بیانگر یک برنامه عملى مؤثر است، مى‏گوید: پروردگارا! «من (در این سن و سال) به سوى تو باز مى‏گردم و توبه مى‏کنم» (إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ).
به مرحله‏اى رسیده‏ام که باید خطوط زندگى من تعیین گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه یابد.
دیگر این که مى‏گوید: «و من از مسلمین هستم» (وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ).


(آیه 16)- این آیه بیان گویائى است از اجر و پاداش این گروه از مؤمنان شکرگزار صالح العمل و توبه کار که به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است.
نخست مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول مى‏کنیم» (أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا).
یعنى خداوند بهترین اعمال آنها را معیار پذیرش قرار مى‏دهد و حتّى اعمال درجه دو، و کم اهمیت آنها را به فضل و رحمتش، به حساب اعمال درجه یک مى‏گذارد.
موهبت دوم پاکسازى آنهاست، مى‏گوید: «و ما از گناهانشان مى‏گذاریم» (وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ).
«در حالى که در میان بهشتیان جاى دارند» (فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ).
و این سومین موهبت الهى نسبت به آنهاست که آنان را با این که لغزشهایى داشته‏اند شستشو داده، در کنار نیکان و پاکانى جاى مى‏دهد که از مقربان درگاه اویند.
و در پایان آیه براى تأکید بر این نعمتها که گفته شد، مى‏افزاید: «این وعده صدقى است که پیوسته به آنها داده شده است» (وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ).


(آیه 17)- پایمال کنندگان حقوق پدر و مادر: در آیات قبل سخن از مؤمنانى در میان بود که در پرتو ایمان و عمل صالح و شکر نعمتهاى حق، و توجه به حقوق پدر و مادر و فرزندان، به مقام قرب الهى راه مى‏یابند، و مشمول الطاف خاص او مى‏شوند. در اینجا سخن از کسانى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادى بى‏ایمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر.
مى‏فرماید: «و آن کسى که به پدر و مادرش مى‏گوید: اف بر شما! آیا به من وعده مى‏دهید که من (روز قیامت) مبعوث مى‏شوم؟ در حالى که قبل از من اقوام زیادى بودند» و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی).
اما پدر و مادر مؤمن در مقابل این فرزند خیره‏سر تسلیم نمى‏شدند «آنها فریاد مى‏کشند و خدا را به یارى مى‏طلبند که واى بر تو (اى فرزند!) ایمان بیاور که وعده خدا حق است» (وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
اما او همچنان به لجاجت و خیره سرى خود ادامه مى‏دهد، و با تکبر و بى‏اعتنائى «مى‏گوید: اینها چیزى جز افسانه‏هاى پیشینیان نیست»! (فَیَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
این که مى‏گویید معاد و حساب و کتابى در کار است از خرافات و داستانهاى دروغین اقوام گذشته است، و من هرگز در برابر آن تسلیم نخواهم شد.
آرى! پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش و کوشش مى‏کنند تا این فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناک الهى نشود او همچنان در کفر خود پا فشارى مى‏کند و سرانجام ناچار او را رها مى‏کنند.


(آیه 18)- همان گونه که در آیات گذشته پاداش مؤمنان صالح العمل بیان شده، در اینجا سرانجام کار کافران جسور و خیره‏سر را نیز بیان کرده، مى‏فرماید:
«آنها کسانى هستند که فرمان عذاب الهى درباره آنان مسجل شده، و همراه اقوام کافر از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار مجازات دردناک مى‏شوند و اهل دوزخند» (أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
«چرا که آنها همه از زیانکاران بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ).
چه زیانى از این بدتر که تمام سرمایه‏هاى وجود خود را از دست دادند و خشم و غضب خدا را براى خود خریدند.


(آیه 19)- در این آیه نخست به تفاوت درجات و مراتب هر یک از این دو گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «و براى هرکدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى که انجام داده‏اند» (وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا).
چنان نیست که بهشتیان یا دوزخیان همه در یک درجه باشند، بلکه آنها نیز به تفاوت اعمالشان، و به تناسب خلوص نیّت و میزان معرفتشان، مقامات متفاوتى دارند، و اصل عدالت، دقیقا در اینجا حاکم است.
سپس مى‏افزاید: «هدف این است که خداوند اعمال آنها را بى‏کم و کاست به آنان تحویل دهد» (وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ).
این تعبیر اشاره دیگرى است به مسأله «تجسم اعمال» که در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود، اعمال نیکش مایه رحمت، و آرامش اوست، و اعمال زشتش مایه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب.
و در پایان به عنوان تأکید مى‏گوید: «و به آنها هیچ ستمى نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ). چرا که اعمال خودشان را دریافت مى‏دارند.

(آیه 20)- زهد و ذخیره براى آخرت: این آیه همچنان بحث آیات گذشته را پیرامون مجازات کافران و مجرمان ادامه مى‏دهد و گوشه‏هایى از عذابهاى جسمانى و روحى آنها را بازگو کرده، مى‏فرماید: «آن روز که کافران را بر آتش عرضه مى‏کنند (به آنها گفته مى‏شود:) از طیبات و لذائذ در زندگى دنیاى خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکبارى که در زمین بنا حق کردید و به خاطر گناهانى که انجام مى‏دادید جزاى شما خواهد بود»! (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ).
آرى! شما غرق در لذّات بودید، و به خاطر آزادى بى‏قید و شرط در این قسمت «معاد» را انکار کردید تا دستتان کاملا باز باشد.
این عرضه داشتن بر آتش خود یک نوع عذاب دردناک و هولناک است که دوزخیان قبل از ورود در آتش تمام قسمتهاى جهنم را از بیرون با چشم خود مى‏بینند و سرنوشت شوم خویش را مشاهده مى‏کنند و زجر مى‏کشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ

503 . صفحه 503


سیزدهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 6)- اسفبار این است که: «هنگامى که مردم مشرک در قیامت محشور مى‏شوند معبودهاى آنها دشمنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انکار مى‏کنند»! (وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ).
معبودهایى که عقل دارند رسما به دشمنى بر مى‏خیزند، حضرت مسیح از عابدان خود بیزارى مى‏جوید، و فرشتگان نیز تبرى مى‏جویند، حتى شیاطین و جن نیز اظهار تنفر مى‏کنند، و آنها که بى‏عقل بودند خداوند حیات و عقل به آنها مى‏بخشد تا به سخن در آیند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از این عابدان اظهار کنند.


(آیه 7)- بگو: من پیامبر نو ظهورى نیستم! قرآن همچنان از وضع مشرکان گفتگو مى‏کند، و به چگونگى برخورد آنها با آیات الهى اشاره کرده، مى‏گوید:
«و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود کافران در مورد حقى که به سوى آنها آمده است مى‏گویند: این سحر آشکار است» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).
آنها نفوذ سریع و عمیق و جاذبه عجیب قرآن را در اعماق دلها با یک تفسیر انحرافى به عنوان «سحر آشکار» مطرح مى‏کنند که خود اعتراف ضمنى روشنى است به تأثیر فوق العاده قرآن در قلوب انسانها! «حق» در آیه فوق اشاره به همان «آیات قرآن» است.


(آیه 8)- ولى آنها تنها به این تهمت قناعت نمى‏کنند «بلکه (پا را از آن فراتر نهاده، با صراحت) مى‏گویند: این آیات را بر خدا افترا بسته» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در اینجا خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که با دلیل روشنى به آنها پاسخ گوید، مى‏فرماید: به آنها «بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است که مرا رسوا کند) و شما نمى‏توانید در برابر خداوند از من دفاع کنید» (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً).
چگونه ممکن است خداوند این «آیات بینات» و این معجزه جاودانى را بر دست دروغگویى ظاهر سازد؟! این از حکمت و لطف خداوند دور است.
سپس به عنوان تهدید مى‏افزاید: «اما خداوند بهتر از هر کس کارهایى را که شما در آن وارد مى‏شوید مى‏داند» و به موقع شما را سخت کیفر مى‏دهد (هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ).
و در جمله بعد به عنوان تأکید بیشتر توأم با برخوردى مؤدبانه مى‏افزاید:
«همین بس که خداوند گواه میان من و شما باشد» (کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
او صدق دعوت من، و تلاش و کوششهایم را در ابلاغ رسالت مى‏داند، و دروغ و افترا و کارشکنى شما را نیز مى‏بیند، و همین براى من و شما کافى است.
و براى این که راه بازگشت را نیز به آنها نشان دهد در پایان آیه مى‏افزاید: «او آمرزنده و مهربان است» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
توبه کاران را مى‏بخشد، و آنها را مشمول رحمت واسعه خود مى‏سازد.


(آیه 9)- در این آیه مى‏افزاید: «بگو: من پیامبر نو ظهورى نیستم» که با سایر پیامبران متفاوت باشم (قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ).
«و نمى‏دانم با من و شما چه خواهد شد»؟ (وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ).
«من تنها از آنچه بر من وحى مى‏شود پیروى مى‏کنم» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).
«و من جز بیم دهنده آشکارى نیستم» (وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).


(آیه 10)- در این آیه براى تکمیل آنچه در آیات قبل آمده مى‏افزاید: «بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالى که شاهدى از بنى اسرائیل بر آن شهادت دهد، و او ایمان بیاورد و شما تکبر کنید و تسلیم نشوید (چه کسى از شما گمراهتر خواهد بود؟!) مسلما خداوند قوم ظالم را هدایت نمى‏کند» (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
این شاهد بنى اسرائیلى دانشمند معروف یهود «عبد اللّه بن سلام» بود که در مدینه ایمان آورد و به مسلمین پیوست.


(آیه 11)-
شأن نزول:
هنگامى که اسلام از طرف قشرهاى فقیر و بادیه نشین و تهیدست بسرعت مورد استقبال قرار گرفت چرا که هم منافع نامشروعى نداشتند که به خطر بیفتد، و هم مغز آنها از باد غرور انباشته نبود، و هم قلبهائى پاکتر از قشر مرفّه و عیّاش و هوسباز داشتند.
مغروران مستکبر گفتند: این چه آئینى است که پیروانش انبوهى بادیه نشین فقیر و تهیدست و کنیزان و بردگانند؟ اگر مکتب معقولى بود هرگز نباید افراد سطح پائین و منحط اجتماع از آن استقبال کنند اما ما که در سطح بالا قرار داریم و چشم و چراغ جامعه هستیم عقب بمانیم! این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسیر:
شرط پیروزى، ایمان و استقامت است- قرآن همچنان اعمال و گفتار کافران و انحرافات آنها را مورد بحث و بررسى و نکوهش قرار مى‏دهد، نخست به این گفتار غرور آمیز و دور از منطق آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «کافران در باره مؤمنان چنین گفتند: اگر ایمان و اسلام چیز خوبى بود هرگز آنها بر ما پیشى نمى‏گرفتند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ).
اینها یک مشت افراد فقیر و بى‏سر و پا، روستائى و برده و کم معرفتند! چگونه ممکن است آنها حق را بفهمند و به آن اقبال کنند، ولى ما چشم و چراغهاى این جامعه از آن غافل و بى‏خبر بمانیم؟! لذا در پایان آیه با این تعبیر لطیف به آنها پاسخ داده، مى‏گوید: «چون خود آنها به وسیله قرآن هدایت نشدند به زودى مى‏گویند: این یک دروغ قدیمى است»! (وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ).
یعنى آنها نخواسته‏اند به وسیله قرآن هدایت شوند، نه این که هدایت قرآن کمبودى داشت.


(آیه 12)- سپس به دلیل دیگرى براى اثبات حقانیت قرآن و نفى تهمت مشرکان که مى‏گفتند: این یک دروغ قدیمى است پرداخته، مى‏گوید: از نشانه‏هاى صدق این کتاب بزرگ این است که: «پیش از آن، کتاب موسى که پیشوا و رحمت بود (نشانه‏هاى آن را بیان کرده) و این کتاب هماهنگ با نشانه‏هاى تورات است» (وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ).
با این حال چگونه مى‏گوئید این یک دروغ قدیمى است؟! و به دنبال آن مى‏افزاید: این در حالى است که این کتاب آسمانى «به زبان عربى و فصیح و گویاست» که همگان از آن بهره‏مند شوند (لِساناً عَرَبِیًّا).
و در پایان آیه هدف نهائى از نزول قرآن را در دو جمله کوتاه به این صورت شرح مى‏دهد: «هدف این بوده که ظالمان را انذار و نیکو کاران را بشارت دهد» (لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِینَ).


(آیه 13)- این آیه در حقیقت تفسیرى است براى «محسنین» (نیکو کاران) که در آیه قبل آمده بود، مى‏فرماید: «کسانى که گفتند: پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت کردند، نه ترسى براى آنهاست و نه اندوهگین مى‏شوند» (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
بنابراین «محسنین» کسانى هستند که از نظر اعتقادى در خط توحید، و از نظر عمل در خط استقامت و صبرند.


(آیه 14)- و در این آیه مهمترین بشارت را به موحدان نیکو کار مى‏دهد و مى‏فرماید: «آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مى‏مانند» (أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها).
«این به پاداش اعمالى است که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۸ ب.ظ

502 . صفحه 502



دوازدهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 33)- این آیه از مجازات و کیفر کافران سخن مى‏گوید، کیفرى که شباهت با مجازاتهاى قراردادى دنیاى ما ندارد، مى‏فرماید: «در آنجا سیّئات اعمالشان براى آنها آشکار مى‏شود» (وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا).
زشتیها و بدیها تجسّم مى‏یابند، جان مى‏گیرند، و در برابر آنها آشکار مى‏شوند، و همدم و همنشین آنها هستند و دائما آزارشان مى‏دهند! «و سرانجام آنچه را استهزا مى‏کردند آنها را فرا مى‏گیرد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).


(آیه 34)- و از همه دردناکتر این که از سوى خداوند رحمن و رحیم به آنها خطاب مى‏گردد: «و گفته مى‏شود: امروز شما را فراموش مى‏کنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید»! (وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا).
در دنباله آیه مى‏افزاید: به آنها گفته مى‏شود: «و جایگاه شما دوزخ است»! (وَ مَأْواکُمُ النَّارُ).
و اگر گمان مى‏کنید کسى به یارى شما مى‏شتابد قاطعانه به شما مى‏گوئیم «هیچ یار و یاورى براى شما نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ).


(آیه 35)- اما چرا و به چه دلیل شما گرفتار چنین سرنوشتى شدید؟ «این به خاطر آن است که آیات خدا را به سخریه گرفتید و زندگى دنیا شما را مغرور کرد»
(ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).
و در پایان آیه بار دیگر آنچه را که در آیه قبل آمده بود به تعبیر دیگرى تکرار و تأکید کرده، مى‏گوید: «پس امروز آنها از آتش دوزخ خارج نمى‏شوند، و هیچ گونه عذرى از آنها پذیرفته نیست» (فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
در آنجا سخن از مأوى و جایگاه ثابت آنها بود و در اینجا سخن از عدم خروج آنها از دوزخ است، در آنجا مى‏فرمود یاورى ندارند، و در اینجا مى‏گوید عذرى از آنها از دوزخ است، در آنجا مى‏فرمود یاورى ندارند، و در اینجا مى‏گوید عذرى از آنها پذیرفته نمى‏شود، و در نتیجه راه نجاتى براى آنها نیست.

(آیه 36)- در پایان این سوره براى تکمیل بحث توحید و معاد که بیشترین مباحث این سوره را در بر مى‏گرفت، ضمن دو آیه وحدت ربوبیت و عظمت خداوند و قدرت و حکمت او را بیان کرده و پنج وصف از صفات خدا را منعکس مى‏سازد، نخست مى‏گوید: «پس تمام حمد و ستایش مخصوص خداست» (فَلِلَّهِ الْحَمْدُ).
چرا که او «پروردگار همه آسمانها، و پروردگار زمین، و پروردگار همه جهانیان است» (رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 37)- بعد از توصیف ذات پاک او به مقام «حمد» و «ربوبیت» در سومین توصیف مى‏افزاید: «و براى اوست کبریا و عظمت و علوّ و رفعت در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). چرا که آثار عظمتش در پهنه آسمان و سراسر زمین و تمام جهان آشکار است.
و بالاخره در چهارمین و پنجمین توصیف مى‏گوید: «او قادر شکست ناپذیر و حکیم على الاطلاق است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
به این ترتیب سوره جاثیه که با توصیف خداوند به «عزیز و حکیم» آغاز شده با همین اوصاف پایان مى‏یابد، و سراسر محتواى آن نیز گواه بر عزّت و حکمت بى‏پایان اوست.



درسهایی از سوره جاثیه

36-فلله الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین
5-کتاب هستی پر است از آیات گوناگون که درک آن نیاز به تفکر و اندیشه دارد.
11-عذاب الهی بعد از اتمام حجت است.
12-توجه به نعمتها،روحیه ی شکر را در انسان زنده میکند.
14-آنچه سبب قهر الهی است،استمرار و اصرار بر انحراف و خلاف است.
21-داوری براساس خیال و پندار محکوم است.
24-در عقاید ،پندار و گمان بی ارزش است. عقاید باید براساس علم باشد.
27-زیانهای دنیوی ناچیز است ،خسارت روز قیامت مهم است.
34-ایمان به معاد کافی نیست،یاد معاد لازم است.


سوره احقاف چهل و ششمین سوره قرآن کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 35 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره اهداف زیر را تعقیب مى‏کند:
1- بیان عظمت قرآن.
2- مبارزه قاطع بر ضد هرگونه شرک و بت پرستى.
3- توجیه مردم در مسأله معاد و دادگاه عدل پروردگار.
4- ضمنا به عنوان هشدار به مشرکان و مجرمان گوشه‏اى از داستان قوم عاد را که ساکن سرزمین «احقاف» بودند بیان مى‏دارد- نام سوره نیز از همین جا گرفته شده است.
5- اشاره به گسترش و عمومیت دعوت پیامبر اسلام، تا آنجا که غیر از انسانها یعنى طایفه جن را نیز شامل مى‏شود.
6- تشویق مؤمنان و انذار کافران و ایجاد مبادى خوف و رجاء.
7- دعوت پیامبر اسلام به صبر و استقامت.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره احقاف را هر شب، یا هر جمعه، بخواند خداوند وحشت دنیا را از او بر مى‏دارد، و از وحشت روز قیامت نیز در امان مى‏دارد».
بدیهى است این گونه حسنات و درجات تنها به خاطر تلاوت الفاظ نیست بلکه تلاوتى است سازنده و بیدارگر در مسیر ایمان و تقوا، و محتواى سوره احقاف به راستى چنین اثرى را دارد، اگر انسان طالب حقیقت و آماده عمل باشد.


(آیه 1)- آفرینش این جهان بر اساس حق است: این سوره آخرین سوره از سوره‏هاى هفتگانه «حم» است که مجموعا «حوامیم» نام دارد. و در آیه اول این سوره نیز به حروف مقطعه «حا- میم» (حم). برخورد مى‏کنیم.
در تفسیر این حروف همین قدر مى‏گوئیم که این آیات تکان دهنده و حرکت آفرین و پرمحتواى قرآن از حروف ساده الفبا، از «حا و میم» و مانند آن، ترکیب یافته، و در عظمت خداوند همین بس که چنان ترکیب عظیمى را از چنین مفردات ساده‏اى به وجود آورده.


(آیه 2)- و شاید به همین جهت بلافاصله مى‏افزاید: «این کتاب از سوى خداوند عزیز و حکیم (قادر و توانا) نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
این همان تعبیرى است که در آغاز سه سوره از سوره‏هاى «حم» مؤمن- جاثیه و احقاف، آمده است.
مسلم است قدرتى شکست ناپذیر و حکمتى بى کران لازم است تا چنین کتابى را نازل کند.


(آیه 3)- سپس از کتاب «تدوین» به کتاب «تکوین» پرداخته، و از عظمت و حقانیت آسمانها و زمین سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است جز به حق براى سر آمد معینى نیافریدیم» که با فرار رسیدن آن دنیا فانى مى‏شود (ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
نه در کتاب آسمانیش کلمه‏اى بر خلاف حق است، و نه در مجموعه عالم خلقتش چیزى ناموزون و مخالف حق یافت مى‏شود.
اما با این که قرآن حق است، و آفرینش جهان نیز حق «کافران لجوج از آنچه انذار شده‏اند روى گردانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ). از یک سو آیات قرآن پى‏درپى آنها را انذار و بیم مى‏دهد که دادگاه بزرگى در پیش دارید، و از سوى دیگر جهان آفرینش با نظامات خاص خود نیز هشدار مى‏دهد که حسابى در کار است، اما این غافلان بى‏خبر نه به این توجهى مى‏کنند، و نه به آن.


(آیه 4)- گمراهترین مردم! در آیات گذشته سخن از آفرینش آسمانها و زمین در میان بود که همه اینها از خداوند عزیز و حکیم است، و براى تکمیل این بحث روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏فرماید: «به آنان (مشرکان) بگو:
این معبودهایى را که غیر از خدا پرستش مى‏کنید به من نشان دهید چه چیزى از زمین را آفریده‏اند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«یا شرکتى در آفرینش آسمانها (و مالکیت و تدبیر آنها) دارند»؟ (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
هنگامى که شما قبول دارید بتها هیچ گونه دخالتى در آفرینش ندارند با این حال چگونه براى حل مشکلات یا جلب برکات دست به دامن این موجودات بى‏خاصیت و فاقد عقل و شعور مى‏زنید؟! و اگر فرضا مى‏گویید آنها شرکتى در امر خلقت و آفرینش داشته‏اند «کتابى آسمانى پیش از این، یا اثر علمى از گذشتگان براى من بیاورید (که دلیل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مى‏گوئید» (ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 5)- سپس براى بیان عمق گمراهى این مشرکان مى‏افزاید: «چه کسى گمراهتر است از آنها که موجوداتى غیر از خدا را پرستش مى‏کنند که اگر تا قیامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى‏گویند»؟ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ).
نه تنها پاسخ آنها را نمى‏دهند، اصلا سخنانشان را نمى‏شنوند «و از دعا و نداى آنها غافلند»! (وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۸
* مسافر