605 . پایان کار
اللّهم اجعل القرآنَ لنا فی الدّنیا قریناً
و فی القبر مونساً و أنیساً
و فی الآخرةِ شافعاً و شفیعاً
و علی الصراطِ عیناً و دلیلاً
و علی النّارِ سِتراً و حجاباً
و فی الجَنَّةِ رفیقاً و شفیقاً
بیست و یکم مرداد :
نفیسه :
سوره اخلاص،صد و دوازدهمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 4 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره از توحید پروردگار، و یگانگى او سخن مىگوید، و در چهار آیه کوتاه چنان توصیفى از یگانگى خداوند کرده که نیاز به اضافه ندارد.
در شأن نزول این سوره از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «یهود از رسول اللّه تقاضا کردند خداوند را براى آنها توصیف کند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله سه روز سکوت کرد و پاسخى نگفت، تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان کرد».
در فضیلت تلاوت این سوره روایات زیادى در منابع معروف اسلامى آمده است که حاکى از عظمت فوق العاده آن مىباشد از جمله:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «آیا کسى از شما عاجز است از این که یک سوم قرآن را در یک شب بخواند»؟! یکى از حاضران عرض کرد: اى رسول خدا! چه کسى توانائى بر این کار دارد؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «سوره قل هو اللّه را بخوانید».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر جنازه «سعد بن معاذ» نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملک که در میان آنها «جبرئیل» نیز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئیل پرسیدم او به خاطر کدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟ گفت: به خاطر تلاوت «قل هو اللّه احد» در حال نشستن، و ایستادن، و سوار شدن، و پیاده روى و رفت و آمد».
(آیه 1)- او یکتا و بىهمتاست: نخستین آیه از این سوره در پاسخ سؤالات مکررى که از ناحیه اقوام یا افراد مختلف در زمینه اوصاف پروردگار شده بود، مىفرماید: «بگو: خداوند یکتا و یگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردى است که نظیر و شبیهى براى او نیست.
آغاز جمله با ضمیر «هو»- که ضمیر مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حکایت مىکند- در واقع رمز و اشارهاى به این واقعیت است که ذات مقدس او در نهایت خفاء است، و از دسترس افکار محدود انسانها بیرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهرتر و آشکارتر است، چنانکه در آیه 53 سوره فصلت مىخوانیم: «به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهیم تا برایشان آشکار گردد که او حق است».
سپس از این حقیقت ناشناخته پرده بر مىدارد و مىگوید: «او خداوند یگانه و یکتاست».
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب دیدم، از او خواستم چیزى به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم گفت: بگو: یا هو، یا من لا هو الّا هو هنگامى که صبح شد جریان را خدمت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم.
فرمود: «اى على علیه السّلام اسم اعظم به تو تعلیم شده، سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار یاسر» هنگامى که شنید حضرت على علیه السّلام این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار مىخواند، عرض کرد: این کنایات چیست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است»! «اللّه» اسم خاص براى خداوند است که در همین یک کلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و این نام جز بر خدا اطلاق نمىشود، در حالى که نامهاى دیگر خداوند معمولا اشاره به یکى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غیر او نیز اطلاق مىشود.
این نام مقدس قریب «هزار بار» در قرآن مجید تکرار شده، و هیچ اسمى از اسماء مقدس او این اندازه در قرآن نیامده است، نامى است که قلب را روشن مىکند، به انسان نیرو و آرامش مىبخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مىسازد.
«احد» یعنى خداوند احد و واحد است و یگانه و یکتاست نه به معنى واحد عددى، یا نوعى و جنسى، بلکه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشنتر وحدانیت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبیه و نظیر براى او است.
دلیل این سخن نیز روشن است: او ذاتى است بىنهایت از هر جهت، و مسلم است که دو ذات بىنهایت از هر جهت غیر قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مىشود، این کمالات آن را ندارد، و آن کمالات این را- دقت کنید.
(آیه 2)- در این آیه در توصیف دیگرى از آن ذات مقدس یکتا مىفرماید:
«خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مىکنند» (الله الصمد).
در تفسیر «صمد» در حدیثى مىخوانیم که: «محمّد بن حنیفه» از امیرمؤمنان على علیه السّلام درباره «صمد» سؤال کرد حضرت علیه السّلام فرمود: «تأویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبیه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حدّ و حدود، نه محل و نه مکان، نه «کیف» و نه «این» نه اینجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالى، نه ایستاده است و نه نشسته، نه سکون دارد و نه حرکت، نه ظلمانى است نه نورانى نه روحانى است و نه نفسانى، و در عین حال هیچ محلى از او خالى نیست، و هیچ مکانى گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور کرده، و نه بو براى او موجود است، همه اینها از ذات پاکش منتفى است».این حدیث به خوبى نشان مىدهد که «صمد» مفهوم بسیار جامع و وسیعى دارد که هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مىکند.
(آیه 3)- سپس در این آیه به ردّ عقاید نصارى و یهود و مشرکان عرب که براى خداوند فرزندى، یا پدرى قائل بودند، پرداخته، مىفرماید: « (هرگز) نزاد و زاده نشد» (لم یلد و لم یولد).
در مقابل این بیان، سخن کسانى است که معتقد به تثلیث (خدایان سه گانه) بودند، خداى پدر، و خداى پسر، و روح القدس! «یهود گفتند: عزیر پسر خداست! و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست! این سخنى است که با زبان خود مىگویند که همانند گفتار کافران پیشین است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مىشوند»! (توبه/ 30).
مشرکان عرب نیز معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند! «آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند»! (انعام/ 100).
(آیه 4)- و بالاخره در آخرین آیه این سوره مطلب را درباره اوصاف خدا به مرحله کمال رسانده، مىفرماید: «و براى او هیچ گاه شبیه و مانندى نبوده است» (و لم یکن له کفوا احد).
«کفو» در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هرگونه شبیه و مانند اطلاق مىشود.
مطابق این آیه تمام عوارض مخلوقین، و صفات موجودات، و هرگونه نقص و محدودیت از ذات پاک او منتفى است، این همان توحید ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحید عددى و نوعى.
بنابراین، او نه شبیهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى در افعال، و از هر نظر بىنظیر و بىمانند است.
امیرمؤمنان على علیه السّلام در خطبه 186 نهج البلاغه مىفرماید: «او کسى را نزاد که خود نیز مولود باشد، و از کسى زاده نشد تا محدود گردد، ... مانندى ندارد تا با او همتا گردد، و شبیهى براى او تصور نمىشود تا با او مساوى باشد». و این تفسیر جالبى است که عالیترین دقایق توحید را بازگو مىکند (سلام اللّه علیک یا امیرالمؤمنین).
نکتهها:
1- دلائل توحید:
توحید، یعنى یگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبیه براى او، گذشته از دلائل نقلى و آیات قرآن مجید، با دلائل عقلى فراوان نیز قابل اثبات است که در اینجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مىآوریم:
الف) برهان صرف الوجود-
و خلاصهاش این است که خداوند وجود مطلق است، و هیچ قید و شرط و حدّى براى او نیست، چنین وجودى مسلما نامحدود خواهد بود، چرا که اگر محدودیتى پیدا کند باید آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسى که هستى از آن مىجوشد هرگز مقتضى عدم و نیستى نخواهد بود و چیزى در خارج نیست که عدم را بر او تحمیل کند بنابراین، محدود به هیچ حدى نمىباشد.
از سوى دیگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمىشود، زیرا اگر دو موجود پیدا شود حتما هر یک از آنها فاقد کمالات دیگرى است، یعنى کمالات او را ندارد، و بنابراین هر دو محدود مىشوند، و این خود دلیل روشنى است بر یگانگى ذات واجب الوجود- دقت کنید.
ب) برهان علمى-
هنگامى که به این جهان پهناور نگاه مىکنیم در ابتدا عالم را به صورت موجوداتى پراکنده مىبینیم، زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و انواع گیاهان و حیوانات، اما هر چه بیشتر دقت کنیم مىبینیم اجزاء و ذرات این عالم چنان به هم مربوط و پیوسته است که مجموعا یک واحد منسجم را تشکیل مىدهد، و یک سلسله قوانین معین بر سراسر این جهان حکومت مىکند.
این وحدت نظام هستى، و قوانین حاکم بر آن، و انسجام و یکپارچگى در میان اجزاى آن نشان مىدهد که خالق آن یکتا و یگانه است.
ج) برهان تمانع
(دلیل علمى فلسفى)- دلیل دیگرى که براى اثبات یگانگى ذات خداوند ذکر کردهاند و قرآن در آیه 22 سوره انبیاء الهام بخش آن است برهان تمانع است، مىفرماید: «اگر در زمین و آسمان خدایانى جز خداوند یگانه بود زمین و آسمان به فساد کشیده مىشد و نظام جهان به هم مىخورد، پس منزه است خداوندى که پروردگار عرش است از آنچه آنها توصیف مىکنند»!
د) دعوت عمومى انبیا به خداوند یگانه-
این دلیل دیگرى براى اثبات توحید است، چرا که اگر دو واجب الوجود در عالم بود هر دو باید منبع فیض باشند، چرا که یک وجود بىنهایت کامل ممکن نیست در نور افشانى بخل ورزد، زیرا عدم فیض براى وجود کامل نقص است، و حکیم بودن او ایجاب مىکند که همگان را مشمول فیض خود قرار دهد.
حضرت على علیه السّلام در وصیت نامهاش به امام مجتبى علیه السّلام مىفرماید: «بدان فرزندم! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مىآمدند و آثار ملک و سلطان او را مشاهده مىکردى، و به افعال و صفاتش آشنا مىشدى ولى او معبود یکتاست همان گونه که خودش توصیف کرده است».
2- شاخههاى پربار توحید:
معمولا براى توحید چهار شاخه ذکر مىکنند:
الف) توحید ذات
(آنچه در بالا شرح داده شده).
ب) توحید صفات
یعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست، و نه جدا از یکدیگرند، بلکه وجودى است تمامش علم، تمامش قدرت، تمامش ازلیت و ابدیت.
اگر غیر از این باشد لازمهاش ترکیب است، و اگر مرکب باشد محتاج به اجزا مىشود و شىء محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.
ج) توحید افعالى
یعنى هر وجودى، هر حرکتى، هر فعلى در عالم است به ذات پاک خدا بر مىگردد حتى افعالى که از ما سر مىزند به یک معنى از اوست، او به ما قدرت و اختیار و آزادى اراده داده، بنابراین در عین حال که ما فاعل افعال خود هستیم، و در مقابل آن مسؤولیم، از یک نظر فاعل خداوند است، زیرا همه آنچه داریم به او باز مىگردد.
د) توحید در عبادت:
یعنى تنها دلیل آن هم همان توحید در خالقیت است، وقتى خالق همه اشیا اوست طبعا مالک همه اشیا نیز ذات مقدس اوست بنابراین هر ملکیتى باید از مالکیت او سرچشمه گیرد.
5- توحید مالکیت-
مسلما جامعه بشرى نیاز به حکومت دارد، چون زندگى دسته جمعى بدون حکومت ممکن نیست، تقسیم مسؤولیتها، تنظیم برنامهها، اجراى مدیریتها و جلوگیرى از تعدیات و تجاوزها، تنها به وسیله حکومت میسر است.
از طرفى اصل آزادى انسانها مىگوید هیچ کس بر دیگرى حق حکومت ندارد، مگر آنکه مالک اصلى و صاحب حقیقى اجازه دهد، و از همین جاست که ما هر حکومتى را که به حکومت الهى منتهى نشود مردود مىدانیم، و نیز از همین جاست که مشروعیت حکومت را از آن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سپس امامان معصوم علیهم السّلام و بعد از آن براى فقیه جامع الشرائط مىدانیم.
البته ممکن است مردم به کسى اجازه دهند که بر آنها حکومت کند، ولى چون انفاق تمام افراد جامعه عادتا غیر ممکن است چنین حکومتى عملا ممکن نیست.
6- توحید اطاعت-
یعنى تنها مقام «واجب الاطاعه» در جهان، ذات پاک خداست، و مشروعیت اطاعت از هر مقام دیگرى باید از همین جا سرچشمه گیرد، یعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مىشود.
زیرا وقتى حاکمیت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست، و لذا ما اطاعت انبیا علیهم السّلام و ائمه معصومین و جانشینان آنها را پرتوى از اطاعت خدا مىشمریم، قرآن مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم) را» (نساء/ 59).
و نیز مىفرماید: «هر کس رسول خدا را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» (نساء/ 80).
سوره فلق،صد و سیزدهمین سوره است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 5 آیه میباشد.
محتوا و فضیلت سوره:
محتواى این سوره تعلیماتى است که خداوند به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خصوصا و به سایر مسلمانان عموما، در زمینه پناه بردن به ذات پاک او از شرّ همه اشرار مىدهد، تا خود را به او بسپارند، و در پناه او از شرّ هر موجود صاحب شر در امان بدارند.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است، که فرمود:
«آیاتى بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است.
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که در نماز «وتر» سوره «فلق» و «ناس» و «قل هو اللّه احد» را بخواند به او گفته مىشود: اى بنده خدا! بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول کرد».
و باز در روایت دیگرى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که به یکى از یارانش فرمود: «مىخواهى دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سورههاى قرآن است»! عرض کرد: آرى اى رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: «هرگاه بر مىخیزى و مىخوابى آنها را بخوان». روشن است اینها براى کسانى است که روح و جان و عقیده و عمل خود را با محتواى آن هماهنگ سازند.
(آیه 1)- پناه مىبرم به پروردگار سپیده دم! در نخستین آیه به شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان یک الگو و پیشوا چنین دستور مىدهد: «بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح» که دل سیاهى شب را مىشکافد (قل اعوذ برب الفلق).
(آیه 2)- «از شر تمام آنچه آفریده است» (من شر ما خلق).
از شرّ همه موجودات شرور، انسانهاى شرور، جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهاى شرّ و از شرّ نفس اماره.
«فلق» در اصل به معنى شکافتن چیزى و جدا کردن بعضى از بعضى دیگر است، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب مىشکافد، این واژه به معنى طلوع صبح، به کار رفته، بعضى آن را به معنى همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه مىدانند، چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مىگیرد از عجیبترین مراحل وجود آنهاست.
و بعضى نیز مفهوم «فلق» را از این هم گستردهتر گرفتهاند، و آن را به هرگونه آفرینش و خلقت اطلاق کردهاند، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته مىشود و نور وجود آشکار مىگردد.
هر یک از این معانى سه گانه (طلوع صبح- تولد موجودات زنده- آفرینش هر موجود) پدیدهاى است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است، و توصیف خداوند به این وصف داراى مفهوم و محتواى عمیقى است.
تعبیر به «من شر ما خلق» مفهومش این نیست که آفرینش الهى در ذات خود شرى دارد، چرا که آفرینش همان ایجاد است، و ایجاد و وجود خیر محض است، قرآن مىگوید: «همان خدائى که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الم سجده/ 7).
بلکه شرّ هنگامى پیدا مىشود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند، فى المثل نیش و دندان برّنده حیوانات یک حربه دفاعى براى آنهاست که در برابر دشمنانشان به کار مىبرند همانند سلاحى که ما در مقابل دشمن از آن استفاده مىکنیم، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است، اما اگر نا به جا و در برابر دوست مصرف گردد شرّ است.وانگهى بسیارى از امور است که ما در ظاهر آنها را شر حساب مىکنیم ولى در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهاى بیدارگر و هشدار دهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا مىکند اینها مسلما شرّ نیست.
(آیه 3)- سپس در توضیح و تفسیر این مطلب مىافزاید: «و از شر هر موجود شرور هنگامى که شبانه وارد مىشود» (و من شر غاسق اذا وقب).
(آیه 4)- بعد مىافزاید: «و از شرّ آنها که در گرهها مىدمند» و هر تصمیمى را سست مىکنند (و من شر النفاثات فى العقد).
بسیارى از مفسران «نفاثات» را به معنى «زنان ساحره» تفسیر کردهاند آنها اورادى را مىخواندند و در گرههایى مىدمیدند و به این وسیله سحر مىکردند.
ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسهگر مىدانند که پى در پى در گوش مردان، مخصوصا همسران خود، مطالبى را فرو مىخوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهاى مثبت سست کنند.
فخر رازى مىگوید: زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال در آنان تصرف مىکنند.
این معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زیرا یکى از مهمترین وسائل نفوذ جاسوسها در سیاستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است که با این «نفّاثات فى العقد» قفلهاى صندوقهاى اسرار را مىگشایند و از مرموزترین مسائل با خبر مىشوند و آن را در اختیار دشمن قرار مىدهند.
بعضى نیز نفاثات را به «نفوس شریره»، و یا «جماعتهاى وسوسهگر» که با تبلیغات مستمر خود گرههاى تصمیمها را سست مىسازند تفسیر نمودهاند.بعید نیست که آیه مفهوم عام و جامعى داشته باشد که همه اینها را شامل شود حتى سخنان سخن چینها، و نمّامان که کانونهاى محبت را سست و ویران مىسازند.
(آیه 5)- در آخرین آیه این سوره مىفرماید: «و از شرّ هر حسودى هنگامى که حسد مىورزد» (و من شر حاسد اذا حسد).
این آیه نشان مىدهد که حسد از بدترین و زشتترین صفات رذیله است، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهاى حیوانات درنده و مارهاى گزنده، و شیاطین وسوسهگر قرار داده است.
«حسد» یک خوى زشت شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پیدا مىشود، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از دیگرى است.
حسد سرچشمه بسیارى از گناهان کبیره است همان گونه که امام باقر علیه السّلام مىفرماید: «حسد ایمان انسان را مىخورد و از بین مىبرد همانگونه که آتش هیزم را!».
سوره ناس،صد و چهاردهمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 6 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
انسان همیشه در معرض وسوسههاى شیطانى است، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد، وسوسههاى شیاطین شدیدتر مىشود، تا او را از راه حق منحرف سازند و با فساد عالمى،عالمى را بر باد دهند.
این سوره به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به عنوان یک سرمشق و پیشوا و رهبر دستور مىدهد که از شر همه وسوسهگران به خدا پناه برد.
محتواى این سوره از جهتى شبیه سوره «فلق» است، هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شرور و آفات مىباشد، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده، ولى در این سوره فقط روى شرّ وسوسهگران ناپیدا (وسواس خنّاس) تکیه شده است.
در فضیلت تلاوت این سوره روایات متعددى وارد شده از جمله این که در حدیثى مىخوانیم که: «پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شدیدا بیمار شد، جبرئیل و میکائیل (دو فرشته بزرگ خدا) نزد او آمدند، جبرئیل نزد سر پیامبر نشست و میکائیل نزد پاى او، جبرئیل سوره «فلق» را تلاوت کرد، و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد، و میکائیل سوره «قل اعوذ برب الناس» را.
(آیه 1)- پناه مىبرم به پروردگار مردم! در این سوره که آخرین سوره قرآن مجید است روى سخن را به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان سرمشق و مقتدا و پیشواى مردم کرده، مىفرماید: «بگو: پناه مىبرم به پروردگار مردم» (قل اعوذ برب الناس).
(آیه 2)- «به مالک و حاکم مردم» (ملک الناس).
(آیه 3)- «به (خدا و) معبود مردم» (اله الناس).
قابل توجه این که در اینجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند (ربوبیت و مالکیت و الوهیت) تکیه شده است که همه آنها ارتباط مستقیمى به تربیت انسان، و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.
البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد، از راههاى شیطانى، برنامههاى شیطانى، افکار و تبلیغات شیطانى، مجالس و محافل شیطانى، خود را کنار کشد، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گر نه انسانى که عملا خود را در معرض طوفان آن وسوسهها قرار داده، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ به جائى نمىرسد.
با گفتن «برب الناس» اعتراف به ربوبیت پروردگار مىکند، و خود را تحت تربیت او قرار مىدهد.
با گفتن «ملک الناس» خود را ملک او مىداند، و بنده سر بر فرمانش مىشود.
و با گفتن «اله الناس» در طریق عبودیت او گام مىنهد، و از عبادت غیر او پرهیز مىکند، بدون شک کسى که به این صفات سه گانه مؤمن باشد، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسهگران در امان خواهد بود. در حقیقت این اوصاف سه گانه سه درس مهم تربیتى و سه وسیله نجات از شر وسوسه گران است و انسان را در مقابل آنها بیمه مىکند.
(آیه 4)- لذا در این آیه مىافزاید: «از شرّ وسوسهگر پنهانکار» (من شر الوسواس الخناس).
(آیه 5)- «که درون سینه انسانها وسوسه مىکند» (الذى یوسوس فى صدور الناس).
(آیه 6)- «خواه از جن باشد یا از انسان» (من الجنة و الناس).
«خنّاس» صیغه مبالغه از ماده «خنوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مىشود عقب نشینى مىکنند، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى «اختفا» نیز آمده است.
بنابراین مفهوم آیات چنین است: «بگو: من از شر وسوسهگر شیطان صفتى که از نام خدا مىگریزد و پنهان مىگردد به خدا پناه مىبرم».
کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق، و دروغ در پوستهاى از راست، و گناه در لباس عبادت، و گمراهى در پوشش هدایت.
خلاصه هم خودشان مخفى هستند، و هم برنامههایشان پنهان است، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند، آنها وسواس خناسند، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریاکارى و ظاهر سازى و مخفى کردن حق.
جمله «من الجنة و الناس» هشدار مىدهد که «وسواسان خناس» تنها در میان یک گروه و یک جماعت، و در یک قشر و یک لباس نیستند، در میان جن و انس پراکندهاند و در هر لباس و هر جماعتى یافت مىشوند، باید مراقب همه آنها بود و باید از شر همه آنها به خدا پناه برد.
دوستان ناباب، همنشینهاى منحرف، پیشوایان گمراه ظالم، کارگزاران جباران و طاغوتیان، نویسندگان و گویندگان فاسد، مکتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فریب، وسائل ارتباط جمعى وسوسهگر، همه اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده «وسواس خناس» واردند که انسان باید از شرّ آنها به خدا پناه برد.
در حدیث پر معنى و تکان دهندهاى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هنگامى که آیه و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم کسانى که وقتى کار بدى انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد مىآورند و براى گناهانشان استغفار مىکنند» نازل شد، ابلیس بالاى کوهى در مکّه رفت، و با صداى بلند فریاد کشید، و سران لشکرش را جمع کرد.
گفتند: اى آقاى ما! چه شده است که ما را فرا خواندى؟
گفت: این آیه نازل شده (آیهاى که پشت مرا مىلرزاند و مایه نجات بشر است) چه کسى مىتواند با آن مقابله کند؟
یکى از شیاطین بزرگ گفت: من مىتوانم، نقشهام چنین است و چنان! ابلیس طرح او را نپسندید! دیگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نیفتاد! در اینجا «وسواس خنّاس» برخاست و گفت: من از عهده آن برمىآیم.
ابلیس گفت: از چه راه؟
گفت: آنها را با وعدهها و آرزوها سرگرم مىکنم، تا آلوده گناه شوند، و هنگامى که گناه کردند توبه را از یادشان مىبرم! ابلیس گفت: تو مىتوانى از عهده این کار برآیى (نقشهات بسیار ماهرانه و عالى است) و این مأموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد».
بیستم مرداد :
نفیسه :
سوره کافرون ،صد و نهمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 6 آیه است.
محتواى سوره:
لحن سوره نشان مىدهد در زمانى نازل شده که مسلمانان در اقلیت بودند و کفار در اکثریت، و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از ناحیه آنها سخت در فشار بود، و اصرار داشتند او را به سازش با شرک بکشانند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست ردّ بر سینه همه آنها مىزند، و آنها را بکلى مأیوس مىکند، بدون آن که بخواهد با آنها درگیر شود.
این سرمشقى است براى همه مسلمانان که در هیچ شرائطى در اساس دین و اسلام با دشمنان سازش نکنند، و هر وقت چنین تمنائى از ناحیه آنها صورت گیرد آنها را کاملا مأیوس کنند، مخصوصا در این سوره دو بار این معنى تأکید شده که «من معبودهاى شما را نمىپرستم» و این تأکید براى مأیوس ساختن آنها است، همچنین دوباره تأکید شده که «شما هرگز معبود من، خداى یگانه را نمىپرستید» و این دلیلى است بر لجاجت آنها، و سرانجامش این است که «من و آیین توحیدیم، و شما و آیین پوسیده شرک آلودتان»!
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که سوره «قل یا ایّها الکافرون» را بخواند گوئى ربع قرآن را خوانده، و شیاطین طغیانگر از او دور مىشوند، و از شرک پاک مىگردد، و از فزع بزرگ (روز قیامت) در امان خواهد بود».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «پدرم مىگفت: «قل یا ایها الکافرون»
ربع قرآن است، و هنگامى که از آن فراغت مىیافت مىفرمود: من تنها خدا را عبادت مىکنم من تنها خدا را عبادت مىکنم».
شأن نزول سوره:
در روایات آمده است که: «این سوره درباره گروهى از سران مشرکان قریش نازل شده، مانند «ولید بن مغیره» و «عاص بن وائل» و «حارث بن قیس» و ... گفتند: اى محمّد! تو بیا از آیین ما پیروى کن، ما نیز از آیین تو پیروى مىکنیم، و تو را در تمام امتیازات خود شریک مىسازیم، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن! و سال دیگر ما خداى تو را عبادت مىکنیم.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: پناه بر خدا که من چیزى را همتاى او قرار دهم! گفتند: لااقل بعضى از خدایان ما را لمس کن و از آنها تبرک بجوى ما تصدیق تو مىکنیم و خداى تو را مىپرستیم! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم.
در این هنگام سوره «قل یا ایّها الکافرون» نازل شد، و رسول اللّه به مسجد الحرام آمد، در حالى که جمعى از سران قریش در آنجا جمع بودند بالاى سر آنها ایستاد، و این سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتى پیام این سوره را شنیدند کاملا مأیوس شدند، و حضرت و یارانش را آزار دادند».
(آیه 1)- هرگز با بت پرستان سر سازش ندارم! آیات این سوره پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىفرماید: «بگو: اى کافران»! (قل یا ایها الکافرون).
(آیه 2)- «آنچه را شما مىپرستید من نمىپرستم» (لا اعبد ما تعبدون).
(آیه 3)- «و نه شما آنچه را من مىپرستم مىپرستید» (و لا انتم عابدون ما اعبد).
به این ترتیب جدائى کامل خط خود را از آنها مشخص مىکند، و با صراحت مىگوید: من هرگز بت پرستى نخواهم کرد، و شما نیز با این لجاجت که دارید و با تقلید کورکورانه از نیاکان که روى آن اصرار مىورزید و با منافع نامشروع سرشارى که از بتپرستان عائد شما مىشود هرگز حاضر به خداپرستى خالص از شرک نیستند.
(آیه 4)- بار دیگر براى مأیوس کردن کامل بتپرستان از هرگونه سازش بر سر توحید و بتپرستى مىافزاید: «و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید مىپرستم» (و لا انا عابد ما عبدتم).
(آیه 5)- «و نه شما آنچه را که من مىپرستم پرستش مىکنید» (و لا انتم عابدون ما اعبد).
تکرار نفى عبادت بتها از ناحیه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و نفى عبادت خدا از ناحیه مشرکان، براى تأکید و مأیوس کردن کامل مشرکان، و جدا نمودن مسیر آنها از اسلام است، و اثبات عدم سازش میان توحید و شرک مىباشد و این در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نیز وارد شده.
(آیه 6)- حال که چنین است «آیین شما براى خودتان و آیین من براى خودم» (لکم دینکم و لى دین).
یعنى آیین شما به خودتان ارزانى باد! و به زودى عواقب نکبتبار آن را خواهید دید.
سوره نصر ،صد و دهمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 3 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره بعد از هجرت نازل شده است، و در آن بشارت و نوید از پیروزى عظیمى مىدهد که به دنبال آن مردم گروه گروه وارد دین خدا مىشوند، و لذا به شکرانه این نعمت بزرگ پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را دعوت به «تسبیح» و «حمد» الهى و «استغفار» مىکند.
گرچه در اسلام فتوحات زیادى رخ داد، ولى فتحى با مشخصات فوق جز «فتح مکه» نبود، بخصوص این که طبق بعضى از روایات، اعراب معتقد بودند اگر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مکّه را فتح کند و بر آن مسلّط گردد این دلیل بر حقانیت اوست.
بعضى گفتهاند: این سوره بعد از «صلح حدیبیه» در سال ششم هجرت، و دو سال قبل از «فتح مکه» نازل گردید.
یکى از نامهاى این سوره سوره «تودیع» (خداحافظى) است چرا که در آن بطور ضمنى از رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خبر مىدهد.
در حدیثى آمده است هنگامى که این سوره نازل شد و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آن را بر یاران خود تلاوت کرد همگى خوشحال و خوشدل شدند، ولى «عباس» عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که آن را شنید گریه کرد، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى عمو چرا گریه مىکنى؟ عرض کرد: گمان مىکنم خبر رحلت شما در این سوره داده شدهاى رسول خدا! پیامبر فرمود: مطلب همانگونه است که تو مىگوئى.
درباره فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«کسى که آن را تلاوت کند همانند این است که همراه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در فتح مکّه بوده است».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره (اذا جاء نصر الله و الفتح) را در نماز نافله یا فریضه بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پیروز مىکند و در قیامت در حالى وارد محشر مىشود که نامهاى با اوست که سخن مىگوید، خداوند آن را از درون قبرش همراه او بیرون فرستاده، و آن امان نامهاى است از آتش جهنم ...».
ناگفته پیداست این همه افتخار و فضیلت از آن کسى است که با خواندن این سوره در خط رسول اللّه قرار گیرد، و به آیین و سنت او عمل کند.
(آیه 1)- هنگامى که پیروزى نهائى فرا رسد ...! در نخستین آیه این سوره مىفرماید: «هنگامى که یارى خدا و پیروزى فرا رسد» (اذا جاء نصر الله و الفتح).
(آیه 2)- «و ببینى مردم گروه گروه وارد دین خدا مىشوند» (و رأیت الناس یدخلون فى دین الله افواجا).
درست است که براى غلبه بر دشمن باید تأمین قوا و تهیه نیرو کرد، ولى یک انسان موحّد، نصرت را تنها از ناحیه خدا مىداند و به همین دلیل به هنگام پیروزى مغرور نمىشود، بلکه در مقام شکر و سپاس الهى در مىآید.
(آیه 3)- از این رو در این آیه مىفرماید: «پس (به شکرانه این نعمت بزرگ و این پیروزى و نصرت الهى) پروردگارت را تسبیح و حمد کن، و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است» (فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا).
در این سوره نخست از نصرت الهى، و سپس فتح و پیروزى، و بعد نفوذ و گسترش اسلام، و ورود مردم دسته دسته در دین خدا سخن به میان آمده، و این هر سه علت و معلول یکدیگرند، تا نصرت و یارى الهى نباشد فتح و پیروزى نیست، و تا فتح و پیروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمىشوند، و البته به دنبال این سه مرحله مرحله چهارم یعنى مرحله شکر و حمد و ستایش خدا فرا مىرسد.
«تسبیح» به معنى منزه شمردن خداوند از هرگونه عیب و نقص است، و «حمد» براى توصیف او به صفات کمالیه و «استغفار» در برابر نقصانها و تقصیرهاى بندگان است.
این فتح عظیم سبب شد که افراد گمان نکنند خداوند یارانش را تنها مىگذارد (پاکى از این نقص) و نیز بدانند که خداوند بر انجام وعدههایش توانا است (موصوف بودن به این کمال) و نیز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف کنند.
فتح مکه بزرگترین پیروزى اسلام:
فتح مکه فصل جدیدى در تاریخ اسلام گشود، و مقاومتهاى دشمن را بعد از حدود بیست سال درهم شکست، در حقیقت با فتح مکه بساط شرک و بت پرستى از جزیره عربستان برچیده شد، و اسلام آماده براى جهش به کشورهاى دیگر جهان گشت.
سوره مسد ،سوره صد و یازدهم قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى پنج آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره که تقریبا در اوائل دعوت آشکار پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده تنها سورهاى است که در آن حمله شدیدى با ذکر نام نسبت به یکى از دشمنان اسلام و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در آن عصر و زمان- یعنى ابولهب- شده است، و محتواى آن نشان مىدهد که او عداوت خاصى نسبت به پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله داشت، او و همسرش از هیچ گونه کار شکنى و بد زبانى مضایقه نداشتند.
قرآن با صراحت مىگوید: هر دو اهل دوزخند و این معنى به واقعیت پیوست، سرانجام هر دو بىایمان از دنیا رفتند و این یک پیشگوئى صریح قرآن است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است که فرمود: «کسى که آن سوره را تلاوت کند من امیدوارم خداوند او و ابولهب را در خانه واحدى جمع نکند» یعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى که ابولهب اهل دوزخ است.
ناگفته پیداست این فضیلت از آن کسى است که با خواندن این سوره خط خود را از خط ابولهب جدا کند، نه کسانى که با زبان مىخوانند ولى ابولهبوار عمل مىکنند.
شأن نزول سوره:
از «ابن عباس» نقل شده هنگامى که آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» نازل شد و پیغمبر مأموریت یافت فامیل نزدیک خود را انذار کند و به اسلام دعوت نماید (دعوت خود را علنى سازد) پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بر فراز کوه صفا آمد و فریاد زد: «یا صباحاه»! (این جمله را عرب زمانى مىگفت که مورد هجوم غافلگیرانه دشمن قرار مىگرفت، براى این که همه را با خبر سازند و به مقابله برخیزند) هنگامى که مردم مکّه این صدا را شنیدند گفتند: کیست که فریاد مىکشد؟
گفته شد: «محمّد» است، جمعیت به سراغ حضرتش رفتند.
فرمود: به من بگوئید اگر به شما خبر دهم که سواران دشمن از کنار این کوه به شما حملهور مىشوند، آیا مرا تصدیق خواهید کرد؟
در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنیدهایم.
فرمود: «انّى نذیر لکم بین یدى عذاب شدید من شما را در برابر عذاب شدید الهى انذار مىکنم» (شما را به توحید و ترک بتها دعوت مىنمایم).
هنگامى که ابولهب این سخن را شنید گفت: «زیان و مرگ بر تو باد! آیا تو فقط براى همین سخن ما را جمع کردى»؟! در این هنگام بود که این سوره نازل شد.
بعضى در اینجا افزودهاند: هنگامى که همسر ابولهب (امّ جمیل) با خبر شد که این سوره درباره او و همسرش نازل شده، به سراغ پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمد در حالى که آن حضرت را نمىدید، سنگى در دست داشت و گفت: من شنیدهام «محمّد» مرا هجو کرده، به خدا سوگند اگر او را بیابم با همین سنگ بر دهانش مىزنم! من خودم نیز شاعرم! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پیغمبر و اسلام بیان کرد.
خطر ابولهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به این نبود، و اگر مىبینیم قرآن لبه تیز حمله را متوجه آنها کرده و با صراحت از آنها نکوهش مىکند دلائلى بیش از این دارد که بعدا به آن اشاره خواهد شد.
(آیه 1)- بریده باد دست ابولهب! همان گونه که در شأن نزول سوره گفتیم این سوره در حقیقت پاسخى است به سخنان زشت «ابولهب» عموى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و فرزند عبد المطلب که از دشمنان سرسخت اسلام بود.
قرآن مجید در پاسخ این مرد بد زبان مىفرماید: «بریده باد هر دو دست ابولهب» و مرگ بر او باد (تبت یدا ابى لهب و تب).
در روایتى آمده است که شخصى به نام «طارق محاربى» مىگوید: من در بازار «ذى المجاز» بودم (ذى المجاز نزدیک عرفات در فاصله کمى از مکّه است) ناگهان جوانى را دیدم که صدا مىزند: «اى مردم! بگوئید: لا اله الا اللّه تا رستگار شوید»، و مردى را پشت سر او دیدم که با سنگ به پشت پاى او مىزند به گونهاى که خون از پاهایش جارى بود، و فریاد مىزد، «اى مردم! این دروغگوست، او را تصدیق نکنید»! من سؤال کردم این جوان کیست؟
گفتند: «محمّد» است که گمان مىکند پیامبر مىباشد، و این پیرمرد عمویش ابولهب است که او را دروغگو مىداند ...
در خبر دیگرى مىخوانیم: هر زمان گروهى از اعراب خارج مکّه وارد آن شهر مىشدند به سراغ ابولهب مىرفتند، به خاطر خویشاوندیش نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سن و سال بالاى او، و از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله تحقیق مىنمودند، او مىگفت:
محمّد مرد ساحرى است، آنها نیز بىآنکه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را ملاقات کنند باز مىگشتند، در این هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مکّه باز نمىگردیم تا او را ببینیم، ابولهب گفت: ما پیوسته مشغول مداواى جنون او هستیم! مرگ بر او باد! از این روایات به خوبى استفاده مىشود که او در بسیارى از مواقع همچون سایه به دنبال پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بود، و از هیچ کارشکنى فروگذار نمىکرد، مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت، و تعبیرات رکیک و زننده مىکرد، و شاید از این نظر سرآمد تمام دشمنان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله محسوب مىشد، و به همین جهت آیات مورد بحث با این صراحت و خشونت، او و همسرش امّ جلیل را به باد انتقاد مىگیرد.
(آیه 2)- سپس مىافزاید: «هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشید» و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله و ما کسب).
از این تعبیر استفاده مىشود که او مرد ثروتمند مغرورى بود که بر اموال و ثروت خود در کوششهاى ضد اسلامیش تکیه مىکرد.
(آیه 3)- در این آیه مىافزاید: «و به زودى وارد آتشى شعلهور و پر لهیب مىشود» (سیصلى نارا ذات لهب).
اگر نام او «ابولهب» بود، آتش عذاب او نیز «ابولهب» است و شعلههاى عظیم دارد.
نه تنها «ابولهب» که هیچ یک از کافران و بدکاران، اموال و ثروت و موقعیت اجتماعیشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمىبخشد، چنانکه در جاى دیگر مىخوانیم: «قیامت روزى است که نه اموال و نه فرزندان، هیچ کدام سودى به حال انسان ندارد، مگر آن کس که با قلب سالم (روحى با ایمان و با تقوا) در محضر پروردگار حاضر شود» (شعرا/ 88 و 89).
در روایات آمده است که بعد از جنگ «بدر» و شکست سختى که نصیب مشرکان قریش شد، ابولهب که شخصا در میدان جنگ شرکت نکرده بود پس از بازگشت ابوسفیان ماجرا را از او پرسید.
ابوسفیان چگونگى شکست و در هم کوبیده شدن لشکر قریش را براى او شرح داد، سپس افزود: به خدا سوگند ما در این جنگ سوارانى را دیدیم در میان آسمان و زمین که به یارى محمّد آمده بودند! در اینجا «ابو رافع» یکى از غلامان «عباس» مىگوید: من در آنجا نشسته بودم، دستم را بلند کردم و گفتم: آنها فرشتگان آسمان بودند.ابولهب سخت برآشفت و از سوز دل خود پیوسته مرا کتک مىزد، در اینجا همسر عباس «ام الفضل» حاضر بود چوبى برداشت و محکم بر سر ابولهب کوبید، و گفت: این مرد ضعیف را تنها گیر آوردهاى سر ابولهب شکست و خون جارى شد، و بعد از هفت روز بدنش عفونت کرد و دانههایى همچون «طاعون» بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بیمارى از دنیا رفت.
عفونت بدن او به حدى بود که جمعیت جرأت نمىکردند نزدیک او شوند، او را به بیرون مکّه بردند، و از دور آب بر او ریختند، و سپس سنگ بر او پرتاب کردند تا بدنش زیر سنگ و خاک پنهان شد!
(آیه 4)- در این آیه به وضع همسرش «ام جمیل» پرداخته، مىفرماید:
«و (نیز) همسرش، در حالى که هیزمکش (دوزخ) است» (و امرأته حمالة الحطب).
(آیه 5)- «و در گردنش طنابى است از لیف خرما»! (فى جیدها حبل من مسد).
در این که همسر ابولهب که خواهر «ابوسفیان» و عمه «معاویه» بود و در عداوتها و کارشکنیهاى شوهرش بر ضد اسلام شرکت داشت حرفى نیست، اما در این که قرآن چرا او را «حمالة الحطب» (زنى که هیزم بر دوش مىکشد) توصیف کرده، بعضى گفتهاند: این به خاطر آن است که بوتههاى خار را بر دوش مىکشید، و بر سر راه پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىریخت تا پاهاى مبارکش آزرده شود.
نوزدهم مرداد :
نفیسه :
سوره قریش،صد و ششمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 4 آیه دارد.
محتواى سوره:
این سوره در حقیقت مکمل سوره «فیل» محسوب مىشود و آیات آن دلیل روشنى بر این مطلب است.
محتواى این سوره بیان نعمت خداوند بر قریش و الطاف و محبتهاى او نسبت به آنهاست، تا حسّ شکرگزارى آنها تحریک شود و به عبادت پروردگار این بیت عظیم که تمام شرف و افتخارشان از آن است قیام کنند.
همان گونه که در آغاز سوره «و الضّحى» گفتیم آن سوره و سوره «الم نشرح» در حقیقت یک سوره محسوب مىشود، همچنین سوره «فیل» و سوره «قریش» چرا که پیوند مطالب آنها بقدرى است که مىتواند دلیل بر وحدت آن دو بوده باشد.
به همین دلیل براى خواندن یک سوره کامل در هر رکعت از نماز اگر کسى سورههاى فوق را انتخاب کند باید هر دو را با هم بخواند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که آن را بخواند به تعداد هر یک از کسانى که در گرد خانه کعبه طواف کرده، یا در آنجا معتکف شده، ده حسنه به او مىدهند».
مسلما چنین فضیلتى از آن کسانى است که در پیشگاه خداوندى که پروردگار کعبه است سر تعظیم فرود آورده، او را عبادت کنند، و احترام این خانه را پاسدارى کرده و پیامش را با گوش جان بشنوند و به کار بندند.
(آیه 1)- از آنجا که در سوره قبل شرح نابودى اصحاب الفیل و لشکریان «ابرهه»- که به قصد نابود کردن خانه کعبه آمده بودند- آمد، در اولین آیه این سوره که در واقع تکمیلى است براى سوره «فیل» مىفرماید: کیفر لشکر فیل سواران «به خاطر این بود که قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند» و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود (لایلاف قریش).
زیرا آنها و تمام اهل «مکّه» به خاطر مرکزیت و امنیت این سرزمین در آنجا سکنى گزیده بودند، بسیارى از مردم حجاز هر سال به آنجا مىآمدند، مراسم حج را به جا مىآوردند و مبادلات اقتصادى و ادبى داشتند و از برکات مختلف این سرزمین استفاده مىنمودند.
همه اینها در سایه امنیت ویژه آن بود، اگر با لشکرکشى ابرهه و امثال او این امنیت خدشهدار مىشد یا خانه کعبه ویران مىگشت دیگر کسى با این سرزمین الفتى پیدا نمىکرد.
(آیه 2)- در این آیه مىافزاید: «الفت آنها در سفرهاى زمستانه و تابستانه» و به خاطر این الفت به آن بازگردند! (ایلافهم رحلة الشتاء و الصیف).
ممکن است منظور الفت بخشیدن قریش به این سرزمین مقدس باشد که آنها در طول سفر تابستانه و زمستانه خود عشق و علاقه به این کانون مقدس را از دل نبرند، و به خاطر امنیتش به سوى آن باز گردند، نکند تحت تأثیر مزایاى زندگى سرزمین یمن و شام واقع شوند و «مکّه» را خالى کنند.
و یا این که منظور ایجاد الفت میان قریش و سایر مردم در طول این دو سفر بزرگ است، چرا که بعد از داستان ابرهه مردم با دیده دیگرى به آنها مىنگریستند، و براى کاروان قریش احترام و اهمیت و امنیت قائل بودند.
مىدانیم زمین «مکّه» باغ و زراعتى نداشت، دامدارى آن نیز محدود بود،بیشترین درآمد آن از طریق همین کاروانهاى تجارى تأمین مىشد، در فصل زمستان به سوى جنوب یعنى سرزمین یمن که هواى آن نسبتا گرم بود روى مىآوردند، و در فصل تابستان به سوى شمال و سرزمین شام که هواى ملایم و مطلوبى داشت، و اتفاقا هم سرزمین یمن و هم سرزمین شام از کانونهاى مهم تجارت در آن روز بودند، و مکّه و مدینه حلقه اتصالى در میان آن دو محسوب مىشد.
البته قریش با کارهاى خلافى که انجام مىدادند مستحق این همه لطف و محبت الهى نبودند، اما چون مقدر بود از میان آن قبیله، و از آن سرزمین مقدس، اسلام و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله طلوع کند، خداوند این لطف را در حق آنها انجام داد.
(آیه 3)- در این آیه چنین نتیجه مىگیرد که قریش با این همه نعمت الهى که به برکت کعبه پیدا کردهاند «پس (به شکرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت کنند» نه بتها را (فلیعبدوا رب هذا البیت).
(آیه 4)- «همان کس که آنها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ایمن ساخت» (الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف).
از یکسو به آنها رونق تجارت عطا فرمود، و جلب منفعت نمود، و از سوى دیگر ناامنى را از آنها دور کرد و دفع ضرر فرمود، و اینها همه با شکست لشکر «ابرهه» فراهم گشت، و در حقیقت استجابت دعاى ابراهیم بنیانگذار کعبه بود، ولى آنها قدر این همه نعمت را ندانستند، و این خانه مقدس را به بتخانهاى تبدیل کردند، و عبادت بتان را بر پرستش خداى خانه مقدم داشتند، و سرانجام ثمره شوم این همه ناسپاسى را دیدند.
سوره ماعون،صد و هفتمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 7 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
در این سوره صفات و اعمال منکران قیامت در پنج مرحله بیان شده، که آنها به خاطر تکذیب این روز بزرگ چگونه از «انفاق» در راه خدا، کمک به «یتیمان» و «مسکینان» سرباز مىزنند، و چگونه در مورد «نماز» مسامحه کار و ریا کارند، و از کمک به «نیازمندان» روى گردانند؟
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است که:
«هر کس این سوره را در نمازهاى فریضه و نافلهاش بخواند خداوند نماز و روزه او را قبول مىکند، و او را در برابر کارهائى که در زندگى دنیا از او سر زده است مورد محاسبه قرار نمىدهد».
در شأن نزول این سوره بعضى گفتهاند: درباره «ابوسفیان» نازل شده که هر روز دو شتر بزرگ نحر مىکرد، و خود و یارانش از آن استفاده مىنمودند اما روزى یتیمى آمد و تقاضاى چیزى کرد او با عصایش بر او زد و او را دور کرد.
(آیه 1)- اثرات شوم انکار معاد: در این سوره نخست پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب قرار داده، و اثرات شوم انکار روز جزا را در اعمال منکران بازگو مىکند، مىفرماید: «آیا کسى که روز جزا را پیوسته انکار مىکند دیدى»؟! (ا رایت الذى یکذب بالدین).
منظور از «دین» در اینجا «جزا» یا «روز جزا» ست، و انکار روز جزا و دادگاه بزرگ آن، بازتاب وسیعى در اعمال انسان دارد که در این سوره به پنج قسمت از آن اشاره شده است.
(آیه 2)- سپس بىآنکه در انتظار پاسخ این سؤال بماند مىافزاید: «او همان کسى است که یتیم را با خشونت مىراند»! (فذلک الذى یدع الیتیم).
(آیه 3)- «و (دیگران را) به اطعام مسکین و مستمند تشویق نمىکند» (و لا یحض على طعام المسکین).
(آیه 4)- در سومین وصف این گروه، مىفرماید: «پس واى بر نمازگزارانى که ...» (فویل للمصلین).
(آیه 5)- «در نماز خود سهلانگارى مىکنند» (الذین هم عن صلاتهم ساهون).
نه ارزشى براى آن قائلند، و نه به اوقاتش اهمیتى مىدهند، و نه ارکان و شرائط و آدابش را رعایت مىکنند.
(آیه 6)- در چهارمین مرحله به یکى دیگر از بدترین اعمال آنها اشاره کرده، مىفرماید: «همان کسانى که ریا مىکنند» (الذین هم یراؤن).
جامعهاى که به ریاکارى عادت کند، نه فقط از خدا و اخلاق حسنه و ملکات فاضله دور مىشود، بلکه تمام برنامههاى اجتماعى او از محتوا تهى مىگردد، و در یک مشت ظواهر فاقد معنى خلاصه مىشود، و چه دردناک است سرنوشت چنین انسان، و چنین جامعهاى!
(آیه 7)- و در آخرین مرحله مىافزاید: «و دیگران را از ضروریات زندگى منع مىکنند» (و یمنعون الماعون).
مسلما یکى از سرچشمههاى تظاهر و ریاکارى عدم ایمان به روز قیامت، و عدم توجه به پاداشهاى الهى است، و گرنه چگونه ممکن است انسان پاداشهای الهى را رها کند و رو به سوى خلق و خوشایند آنها آورد؟
«ماعون» از ماده «معن» به معنى چیز کم است، و منظور از آن در اینجا اشیاء جزئى است که مردم مخصوصا همسایهها از یکدیگر به عنوان عاریه یا تملک مىگیرند، مانند مقدارى نمک، آتش (کبریت) ظروف و مانند اینها.
بدیهى است کسى که از دادن چنین اشیائى به دیگرى خوددارى مىکند آدم بسیار پست و بىایمانى است، یعنى آنها به قدرى بخیلند که حتى از دادن این اشیاء کوچک مضایقه دارند.
پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «کسى که وسائل ضرورى و کوچک را از همسایهاش دریغ دارد خداوند او را از خیر خود، در قیامت منع مىکند، و او را به حال خود وا مىگذارد، و هرکس خدا او را به خود واگذارد، چه بدحالى دارد؟»
سوره کوثر،صد و هشتمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 3 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
در شأن نزول این سوره مىخوانیم: «عاص بن وائل» که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد، و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند، هنگامى که «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مىکردى؟ گفت: با این مرد «ابتر»! توضیح این که: پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دو فرزند پسر از بانوى اسلام خدیجه داشت:
یکى «قاسم» و دیگرى «طاهر» که او را «عبد اللّه» نیز مىنامیدند، و این هر دو در مکّه از دنیا رفتند، و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فاقد فرزند پسر شد، این موضوع زبان بدخواهان قریش را گشود، و کلمه «ابتر» (یعنى بلا عقب) را براى حضرتش انتخاب کردند فکر مىکردند با رحلت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله برنامههاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند.
قرآن مجید نازل شد و به طرز اعجاز آمیزى در این سوره به آنها پاسخ گفت، و خبر داد که دشمنان او ابتر خواهند بود، و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد، بشارتى که در این سوره داده شده از یکسو ضربهاى بود بر امیدهاى دشمنان اسلام، و از سوى دیگر تسلّى خاطرى بود به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله که بعد از شنیدن این لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاکش غمگین و مکدّر شده بود.در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«هرکس آن را تلاوت کند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سیراب خواهد کرد و به عدد هر قربانى که بندگان خدا در روز عید (قربان) قربانى مىکنند، و همچنین قربانىهائى که اهل کتاب و مشرکان دارند، به عدد هر یک از آنان اجرى به او مىدهد».
نام این سوره (کوثر) از اولین آیه آن گرفته شده است.
(آیه 1)- ما به تو خیر فراوان دادیم! روى سخن در تمام این سوره به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است- مانند سوره و الضحى و سوره الم نشرح- و یکى از اهداف مهم هر سه سوره تسلّى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبانهاى مکرر دشمنان است.
نخست مىفرماید: «ما به تو کوثر [- خیر و برکت فراوان] عطا کردیم» (انا اعطیناک الکوثر).
«کوثر» در این که منظور از «کوثر» در اینجا چیست؟ در روایتى آمده است که وقتى این سوره نازل شد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بر فراز منبر رفت و این سوره را تلاوت فرمود، اصحاب عرض کردند: این چیست که خداوند به تو عطا فرموده؟
گفت: نهرى است در بهشت، سفیدتر از شیر، و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبّههایى از درّ و یاقوت است».
بعضى آن را به نبوت تفسیر کرده، و بعضى دیگر به قرآن، و بعضى به کثرت اصحاب و یاران، و بعضى به کثرت فرزندان و ذرّیّه که همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا علیها السّلام به وجود آمدند.
بعضى نیز آن را به «شفاعت» تفسیر کردهاند.
ولى ظاهر این است که «کوثر» مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که هر یک از آنچه در بالا گفته شد یکى از مصداقهاى روشن آن است، و مصداقهاى بسیار دیگرى نیز دارد که ممکن است به عنوان تفسیر مصداقى براى آیه ذکر شود.
فراموش نباید کرد این سخن را خداوند زمانى به پیامبرش مىگوید که آثار این خیر کثیر هنوز ظاهر نشده بود، این خبرى بود از آینده نزدیک و آیندههاى دور، خبرى بود اعجازآمیز و بیانگر حقانیت دعوت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله.
(آیه 2)- این نعمت عظیم و خیر فراوان شکرانه عظیم لازم دارد، هر چند شکر مخلوق هرگز حق نعمت خالق را ادا نمىکند، بلکه توفیق شکرگزارى خود نعمت دیگرى است از ناحیه او لذا مىفرماید: اکنون که چنین است «پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن» (فصل لربک و انحر).
آرى! بخشنده نعمت اوست بنابر این نماز و عبادت و قربانى که آن هم نوعى عبادت است براى غیر او معنى ندارد.
این در برابر اعمال مشرکان است که براى بتها سجده و قربانى مىکردند، در حالى که نعمتهاى خود را از خدا مىدانستند!
(آیه 3)- و در آخرین آیه این سوره با توجه به نسبتى که سران شرک به آن حضرت مىدادند، مىفرماید: «و (بدان) دشمن تو قطعا بریده نسل و بىعقب است» (ان شانئک هو الابتر).
تعبیر به «شانئک» بیانگر این واقعیت است که آنها در دشمنى خود حتى کمترین ادب را نیز رعایت نمىکردند، یعنى عداوتشان آمیخته با قساوت و رذالت بود.
حضرت فاطمه علیها السّلام و «کوثر»!
گفتیم «کوثر» یک معنى جامع و وسیع دارد، و آن «خیر و برکت فراوان» است، ولى بسیارى از بزرگان علماى شیعه یکى از روشنترین مصداقهاى آن را وجود مبارک «فاطمه زهرا» علیها السّلام دانستهاند، چرا که شأن نزول آیه مىگوید: آنها پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را متهم مىکردند که بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مىگوید: «ما به تو کوثر دادیم».
از این تعبیر استنباط مىشود که این «خیر کثیر» همان فاطمه زهرا علیها السّلام است،زیرا نسل و ذریه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وسیله همین دختر گرامى در جهان انتشار یافت نسلى که نه تنها فرزندان جسمانى پیغمبر بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ کردند، و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بیت علیهم السّلام که آنها حساب مخصوص به خود دارند.
در اینجا به بحث جالبى از «فخر رازى» برخورد مىکنیم که در ضمن تفسیرهاى مختلف کوثر مىگوید:
قول سوم این است که این سوره به عنوان رد بر کسانى نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خرده مىگرفتند، بنابر این معنى سوره این است که خداوند به او نسلى مىدهد که در طول زمان باقى مىماند، ببین چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند، در عین حال جهان مملوّ از آنهاست، این در حالى است که از بنى امیه (که دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذکرى در دنیا باقى نماند، سپس بنگر و ببین چقدر از علماى بزرگ در میان آنهاست. مانند باقر و صادق و رضا و نفس زکیه.
هزاران هزار از فرزندان فاطمه علیها السّلام در سراسر جهان پخش شدند، در میان آنها نویسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکارى در حفظ آیین اسلام کوشیدند.
هجدهم مرداد :
نفیسه :
سوره عصر،صد و سومین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 3 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
جامعیت این سوره به حدى است که به گفته بعضى از مفسران تمام علوم و مقاصد قرآن در این سوره خلاصه شده است.
نخست از سوگند پرمعنى به «عصر» شروع مىشود سپس سخن از زیانکار بودن همه انسانها که در طبیعت زندگى تدریجى نهفته است به میان مىآورد، بعد فقط یک گروه را از این اصل کلى جدا مىکند، آنها که داراى برنامه چهار مادهاى زیر هستند:
ایمان، عمل صالح، سفارش یکدیگر به حق، و سفارش یکدیگر به صبر و این چهار اصل در واقع برنامههاى اعتقادى و عملى و فردى و اجتماعى اسلام را در برمىگیرد.
درباره فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:
«هرکس سوره «و العصر» را در نمازهاى نافله بخواند خداوند او را در قیامت بر مىانگیزد در حالى که صورتش نورانى، چهرهاش خندان و چشمش (به نعمتهاى الهى) روشن است، تا داخل بهشت شود»! و معلوم است که این همه افتخار و سرور و شادمانى از آن کسى است که این اصول چهارگانه را در زندگى خود پیاده کند، نه فقط به خواندن قناعت نماید.
«به عصر سوگند»! (و العصر).
واژه «عصر» در اصل به معنى «فشردن» است، و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر این که برنامهها و کارهاى روزانه در آن پیچیده و فشرده مىشود.
سپس این واژه به معنى مطلق «زمان» و دوران تاریخ بشر و یا بخشى از زمان، مانند عصر ظهور اسلام و قیام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، و امثال آن استعمال شده است، و لذا در تفسیر این سوگند، بعضى از مفسران آن را اشاره به سراسر زمان و تاریخ بشریت دانستهاند که مملو از درسهاى عبرت، و حوادث تکان دهنده و بیدارگر است، و روى همین جهت آن چنان عظمتى دارد که شایسته سوگند الهى است.
ولى بعضى دیگر روى قسمت خاصى از این زمان مانند عصر قیام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یا عصر قیام حضرت مهدى (عج) که داراى ویژگى و عظمت خاصى در تاریخ بشر بوده و هست انگشت گذارده، و سوگند را ناظر به آن مىدانند.
ولى مناسبتر همان عصر به معنى زمان و تاریخ بشر است، چرا که بارها گفتهایم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است که سوگند به خاطر آن یاد شده، و مسلم است که خسران انسانها در زندگى نتیجه گذشتن زمان عمر آنهاست.
و یا عصر قیام پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله به خاطر این که برنامه چهار مادهاى ذیل سوره در چنین عصرى نازل گردیده.
(آیه 2)- در این آیه اشاره به چیزى مىکند که این سوگند مهم براى آن یاد شده است، مىفرماید: «به یقین انسانها همه در زیانند» (ان الانسان لفى خسر).
سرمایههاى وجودى خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست مىدهند، ساعات و ایام و ماهها و سالهاى عمر بسرعت مىگذرد، نیروهاى معنوى و مادى تحلیل مىرود، و توان و قدرت کاسته مىشود.یک قلب استعداد معینى براى ضربان دارد، وقتى آن استعداد و توان پایان گرفت قلب خود به خود مىایستد، بىآنکه عیب و علت و بیمارى در کار باشد، و این در صورتى است که بر اثر بیمارى قبلا از کار نیفتد همچنین سایر دستگاههاى وجودى انسان و سرمایه و استعدادهاى مختلف او.
به هر حال از نظر جهان بینى اسلام دنیا یک بازار تجارت است همان گونه که در حدیثى از امام هادى علیه السّلام مىخوانیم: «دنیا بازارى است که جمعى در آن سود مىبرند و جمع دیگرى زیان.»
آیه مورد بحث مىگوید: همه در این بازار بزرگ زیان مىکنند، مگر یک گروه که برنامه آنها در آیه بعد بیان شده است.
(آیه 3)- آرى! تنها یک راه براى جلوگیرى از این خسران عظیم و زیان قهرى و اجبارى وجود دارد، فقط یک راه که در آخرین آیه این سوره به آن اشاره شده است، مىفرماید: «مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نمودهاند» (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر).
برنامه چهار مادهاى خوشبختى!
قرآن براى نجات از آن خسران عظیم برنامه جامعى تنظیم کرده که در آن بر چهار اصل تکیه شده است:
اصل اول در این برنامه مسأله «ایمان» است که زیربناى همه فعالیتهاى انسان را تشکیل مىدهد، چرا که تلاشهاى عملى انسان از مبانى فکرى و اعتقادى او سرچشمه مىگیرد، نه همچون حیوانات که حرکاتشان به خاطر انگیزههاى غریزى است.
و به تعبیر دیگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افکار او، و به همین دلیل تمام انبیاى الهى قبل از هر چیز به اصلاح مبانى عقیدتى امتها مىپرداختند، مخصوصا با شرک که سرچشمه انواع رذائل و بدبختیها و پراکندگیهاست به مبارزه مىپرداختند.
در اصل دوم به میوه درخت بارور و پرثمره ایمان پرداخته از «اعمال صالح» سخن مىگوید.
آرى «صالحات» همان «اعمال شایسته» نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم و دانش، بلکه هر کار شایستهاى که وسیله تکامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینهها شود.
و از آنجا که ایمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمىیابد مگر این که حرکتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از یکسو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوى دیگر صورت پذیرد، به دنبال این دو اصل، به دو اصل دیگر اشاره مىفرماید که در حقیقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ایمان» و «عمل صالح» است.
در اصل سوم به مسأله «تواصى به حق» یعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مىکند تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر زندگى از آن منحرف نگردند.
در اصل چهارم مسأله شکیبائى و «صبر» و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن مطرح است، چرا که بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هرکس در مسیر عمل در هر گام با موانعى رو برو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمىتواند احقاق حق کند، و عمل صالحى انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند.
آرى! احقاق حق و اجراى حق، و اداى حق در جامعه جز با یک حرکت و تصمیم گیرى عمومى و استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممکن نیست.
«صبر» در اینجا نیز معنى وسیع و گستردهاى دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل مىشود، و هم صبر در برابر انگیزههاى معصیت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نیروها و سرمایهها و ثمرات.
و به راستى اگر مسلمانان امروز همین اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا کنند مشکلات و نابسامانیهاى آنها حل مىشود، عقب ماندگیها جبران مىگردد، و ضعفها و شکستها به پیروزى مبدل مىشود، و شر اشرار جهان از آنها قطع مىگردد.
سوره همزه،صد و چهارمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 9 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
در این سوره از کسانى سخن مىگوید که تمام همّ خود را متوجه جمع مال کرده، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مىکنند، سپس نسبت به کسانى که دستشان از آن خالى است به دیده حقارت مىنگرند و آنها را به باد استهزا مىگیرند.
و در پایان سوره از سرنوشت دردناک آنها سخن مىگوید که چگونه به صورت حقارت آمیزى در دوزخ پرتاب مىشوند، و آتش سوزان جهنم قبل از هر چیز بر قلب آنها مسلط مىگردد، و روح و جان آنها را به آتش مىکشد.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«هرکس این سوره را تلاوت کند به عدد هر یک از کسانى که محمد و یارانش را استهزا کردند ده حسنه به او داده مىشود».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هرکس آن را در نماز فریضهاى بخواند فقر از او دور مىشود، روزى به او رو مىآورد، و مرگهاى زشت و بد از او قطع مىگردد».
شأن نزول:جمعى از مفسران چنین گفتهاند که آیات این سوره درباره ولید بن مغیره نازل شده است که پشت سر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله غیبت مىکرد، و در پیش رو طعن و استهزا مىنمود.
بعضى دیگر آن را درباره افرادى دیگرى از سران شرک و دشمنان کینهتوز و سرشناس اسلام مانند «اخنس بن شریق» و «امیة بن خلف» و «عاص بن وائل» دانستهاند.
ولى چنانچه این شأن نزولها را بپذیریم باز عمومیت مفهوم آیات شکسته نمىشود، بلکه شامل تمام کسانى است که داراى این صفاتند.
(آیه 1)- واى بر عیبجویان و غیبت کنندگان! این سوره با تهدیدى کوبنده آغاز مىشود، مىفرماید: «واى بر هر عیبجوى مسخره کنندهاى!» (ویل لکل همزة لمزة).
آنها که با نیش زبان و حرکات، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزا کرده، یا عیبجوئى و غیبت مىکنند، یا آنها را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مىدهند.
از مجموع کلمات ارباب لغت استفاده مىشود که دو واژه «همزه» و «لمزه» به یک معنى است، و مفهوم وسیعى دارد که هرگونه عیبجوئى و غیبت و طعن و استهزا به وسیله زبان و علائم و اشارات و سخن چینى و بدگوئى را شامل مىشود.
اصولا آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است، و هر کارى که موجب تحقیر مردم گردد گناه بزرگى است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «ذلیلترین مردم کسى است که به مردم توهین کند»! در حدیث دیگرى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من در شب معراج گروهى از دوزخیان را دیدم که گوشت از پهلویشان جدا مىکردند و به آنها مىخوراندند! از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟
گفت: اینها عیبجویان و استهزاکنندگان از امت تواند»!
(آیه 2)- سپس به سرچشمه این عمل زشت (عیبجوئى و استهزا) که غالبا از کبر و غرور ناشى از ثروت مایه مىگیرد پرداخته، مىافزاید: «همان کسى که مال فراوانى جمع آورى و شماره کرده» بىآنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند (الذى جمع مالا و عدده).
آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد که پیوسته آنها را مىشمرد، و هر درهم و دینارى براى او بتى است، نه تنها شخصیت خویش که تمام شخصیتها را در آن خلاصه مىبیند، و طبیعى است که چنین انسان گمراه و ابلهى مؤمنان فقیر را پیوسته به باد سخریه بگیرد.
به هر حال آیه ناظر به ثروت اندوزانى است که مال را نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک هدف مىنگرند، و در جمع آورى آن هیچ قید و شرطى قائل نیستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق دیگران، از طریق شرافتمندانه و یا طرق پست و رذیلانه آن را جمعآورى مىکنند، و آن را تنها نشانه عظمت و شخصیت مىدانند.
آنها مال را براى رفع نیازهاى زندگى نمىخواهند، و به همین دلیل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بیشتر مىگردد، و گر نه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نیست، بلکه در قرآن مجید گاهى از آن به عنوان «فضل اللّه» تعبیر شده، آنجا که مىفرماید: «و ابتغوا من فضل الله و از فضل خدا بطلبید» (جمعه/ 10) و در جاى دیگر از آن تعبیر به خیر مىکند: «بر شما مقرر شده که وقتى مرگ یکى از شما فرا رسد اگر خیرى از خود به یادگار گذارده وصیت کند».
(بقره/ 180).
چنین مالى مسلما نه مایه طغیان است، نه وسیله تفاخر، نه بهانه استهزاى دیگران، اما مالى که معبود است و هدف نهائى ننگ است و ذلت، و مصیبت است و نکبت، و مایه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است.
و غالبا جمع آورى مقدار زیادى از این مال جز با آلودگیهاى فراوان ممکن نمىشود.لذا در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «مال جز با پنج خصلت در یکجا جمع نمىشود: بخل شدید، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم، و مقدم داشتن دنیا بر آخرت».
(آیه 3)- در این آیه مىافزاید: این انسان زر اندوز و مال پرست «گمان مىکند اموالش او را جاودانه مىسازد» (یحسب ان ماله اخلده).
چه پندار غلط و خیال خامى؟ اموالى که آنقدر در اختیار قارون بود که کلید گنجهایش را چندین مرد زورمند به زحمت بر مىداشت، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تأخیر اندازند، و خداوند او و گنجهایش را در یک لحظه با یک زمین لرزه مختصر در زمین فرو برد (قصص/ 81).
اموالى که نمونه کاملش در دست فراعنه مصر بود، همانگونه که قرآن مىفرماید: «چه بسیار باغها و چشمهها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گران قیمت و نعمتهاى فراوان دیگر که در آن متنعم بودند» (دخان/ 25 تا 27) ولى همه اینها به آسانى در عرض ساعتى به دیگران رسید (دخان/ 28).
و لذا در قیامت که پردهها کنار مىرود آنها به اشتباه بزرگشان پى مىبرند و فریادشان بلند مىشود: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت». (حاقه/ 28 و 29) از این بیان روشن شد که پندار جاودانگى به وسیله مال دلیلى براى جمع مال، و جمع مال نیز عاملى براى استهزاء و سخریه دیگران در نظر این کوردلان محسوب مىشود.
(آیه 4)- قرآن در پاسخ این گروه مىفرماید: «چنین نیست» که مىپندارد (کلا).
«به زودى در حطمه [- آتشى خردکننده] پرتاب مىشود»! (لینبذن فى الحطمة).
(آیه 5)- «و تو چه مىدانى حطمه چیست»؟! (و ما ادراک ما الحطمة).
(آیه 6)- «آتش برافروخته الهى است» (نار الله الموقدة).
(آیه 7)- «آتشى که از دلها سر مىزند» و نخستین جرقههایش در قلوب ظاهر مىشود! (التى تطلع على الافئدة).
یعنى خداوند، این مغروران خود خواه برتربین را در آن روز به صورت موجوداتى ذلیل و بىارزش در آتش دوزخ پرتاب مىکند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند.
عجب این که این آتش برخلاف تمام آتشهاى دنیا اول بر دلها شراره مىزند، و درون را مىسوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت مىکند.
چرا چنین نباشد؟ در حالى که قلبهاى آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال.
آرى! آنها دل مؤمنان را در این دنیا با سخریهها و عیبجوئى و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهى ایجاب مىکند که آنها کیفرى همانند اعمالشان را ببینند.
(آیه 8)- در آخرین آیات این سوره مىفرماید: «این آتش بر آنها فرو بسته شده»! (انها علیهم مؤصدة).
در حقیقت همانگونه که آنها اموال خود را در گاو صندوقها و مخازن در بسته نگاه مىداشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ که راه خلاص و نجاتى از آن نیست زندانى مىکند.
(آیه 9)- و سرانجام مىگوید: «در ستونهاى کشیده و طولانى» قرار خواهند داشت (فى عمد ممددة).
جمعى از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهاى عظیم آهنین دانستهاند که درهاى جهنم محکم با آن بسته مىشود، به گونهاى که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابراین تأکیدى است بر آیه قبل که مىگوید: درهاى جهنّم را بر آنها مىبندند و از هر طرف محصورند.
سوره فیل،صد و پنجمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 5 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست اشاره به داستان تاریخى معروفى مىکند که در سال تولد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله واقع شده، و خداوند خانه «کعبه» را از شرّ لشکر عظیم کفارى که از سرزمین یمن سوار بر فیل آمده بودند حفظ کرد.
یادآورى این داستان هشدارى است به کفار مغرور و لجوج که بدانند در برابر قدرت خدا کمترین قدرتى ندارند، خداوندى که لشکر عظیم فیل را با آن پرندگان کوچک، و آن سنگریزههاى نیمبند (بحجارة من سجیل) در هم کوبید قدرت دارد که این مستکبران لجوج را نیز مجازات کند.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره فیل را در نماز واجب بخواند در قیامت هر کوه و زمین هموار و کلوخى براى او شهادت مىدهد که او از نمازگزاران است، و منادى صدا مىزند درباره بنده من راست گفتید، شهادت شما را به سود یا زیان او مىپذیرم بندهام را بدون حساب داخل بهشت کنید او کسى است که من وى را دوست دارم و عملش را نیز دوست دارم».
بدیهى است این همه فضیلت و ثواب و پاداش عظیم از آن کسى است که با خواندن این آیات از مرکب غرور پیاده شود و در طریق رضاى حق گام بردارد.
داستان اصحاب فیل
- مفسران و مورخان این داستان را به صورتهاى مختلفى نقل کردهاند، و ما آن را طبق روایات معروف که از «سیره ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البیان» خلاصه کردهایم مىآوریم:
«ذو نواس پادشاه یمن، مسیحیان نجران را که در نزدیکى آن سرزمین مىزیستند تحت شکنجه شدید قرار داد، تا از آئین مسیحیت بازگردند- قرآن این ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره «بروج» آورده، و ما آن را در تفسیر همان سوره مشروحا بیان کردیم.
بعد از این جنایت بزرگ مردى به نام «دوس» از میان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قیصر روم» که بر آیین مسیح بود رسانید، و ماجرا را براى او شرح داد.
«قیصر» نامهاى به «نجاشى» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذو نواس» بگیرد، و نامه را با همان شخص براى «نجاشى» فرستاد.
«نجاشى» سپاهى عظیم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام «اریاط» روانه یمن کرد «ابرهه» نیز یکى از فرماندهان این سپاه بود.
«ذو نواس» شکست خورد، و «اریاط» حکمران یمن شد، بعد از مدتى، ابرهه بر ضد او قیام کرد و او را از بین برد و بر جاى او نشست.
خبر این ماجرا به نجاشى رسید، او تصمیم گرفت «ابرهه» را سرکوب کند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشید، و با مقدارى از خاک یمن به نشانه تسلیم کامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى کرد.
نجاشى چون چنین دید او را بخشید و در پست خود ابقا نمود.
در این هنگام «ابرهه» براى اثبات خوش خدمتى کلیساى بسیار زیبا و مهمى بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کره زمین وجود نداشت، و به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جاى «کعبه» به سوى آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را کانون حج عرب سازد.براى همین منظور مبلغان بسیارى به اطراف، و در میان قبائل عرب و سرزمین حجاز فرستاد.
طبق بعضى از روایات گروهى آمدند و مخفیانه «کلیسا» را آتش زدند، و طبق نقل دیگرى بعضى آن را مخفیانه آلوده و ملوث ساختند.
«ابرهه» سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت خانه «کعبه» را بکلى ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جدید کند، با لشکر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مىکردند عازم مکّه شد.
هنگامى که نزدیک مکّه رسید کسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را به غارت آورند، و در این میان دویست شتر از «عبد المطلب» غارت شد.
«ابرهه» کسى را به داخل مکّه فرستاد.
فرستاده «ابرهه» وارد مکّه شد و از رئیس و شریف «مکه» جستجو کرد، همه «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو کرد فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت: باید با من نزد او بیایى، هنگامى که عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قرار گرفت تا آنجا که براى احترام او از جا برخاست و روى زمین نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست؟
عبدالمطلب گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت بردهاند دستور دهید اموالم را بازگردانند.
ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى که تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما این سخن را که گفتى در نظرم کوچک شدى تو درباره دویست شترت سخن مىگوئى، اما درباره «کعبه» که دین تو و اجداد توست و من براى ویرانیش آمدهام مطلقا سخنى نمىگوئى؟! عبدالمطلب گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبى دارد که از آن دفاع مىکند»- این سخن، ابرهه را تکان داد و در فکر فرو رفت.«عبدالمطلب» به مکّه آمد، و به مردم اطلاع داد که به کوههاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یارى طلبد.
دست در حلقه خانi کعبه کرد و اشعار معروفش را خواند، از جمله:
«خداوندا! هر کس از خانه خود دفاع مىکند تو خانهات را حفظ کن!» «هرگز مباد روزى که صلیب آنها و قدرتشان بر نیروهاى تو غلبه کنند!» سپس عبدالمطلب به یکى از درههاى اطراف مکه آمد و در آنجا با جمعى از قریش پناه گرفت، و به یکى از فرزندانش دستور داد بالاى کوه ابوقبیس برود ببیند چه خبر مىشود.
فرزندش بسرعت نزد پدر آمده و گفت: پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى احمر) به چشم مىخورد که به سوى سرزمین ما مىآید، عبد المطلب خرسند شد صدا زد: «اى جمعیت قریش! به منزلهاى خود بازگردید که نصرت الهى به سراغ شما آمد» این از یکسو.
از سوى دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم کوبیدن کعبه از کوههاى اطراف سرازیر مکّه شد، ولى هر چه بر فیل خود فشار مىآورد پیش نمىرفت، اما هنگامى که سر او را به سوى یمن باز مىگرداندند بسرعت حرکت مىکرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت.
در این هنگام پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکى به منقار و دو تا در پنجهها، تقریبا به اندازه نخود، این سنگریزهها را بر سر لشکریان ابرهه فرو ریختند، و به هرکدام از آنها اصابت مىکرد هلاک مىشد، و بعضى گفتهاند:
سنگریزهها به هر جاى بدن آنها مىافتاد سوراخ مىکرد و از طرف مقابل خارج مىشد.
خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعاء (پایتخت) یمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنیا پوشید.
و در همین سال مطابق مشهور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند که میان این دو رابطهاى وجود داشته.
به هرحال اهمیت این حادثه بزرگ بقدرى بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.
(آیه 2)- سپس مىافزاید: «آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد»؟
(ا لم یجعل کیدهم فى تضلیل).
آنها قصد داشتند خانه کعبه را خراب کنند، به این امید که به کلیساى یمن مرکزیت بخشند، اما آنها نه تنها به مقصود خود نرسیدند، بلکه این ماجرا بر عظمت مکه و خانه کعبه افزود.
منظور از «تضلیل» (گمراه ساختن) این است که آنها هرگز به هدف خود نرسیدند.
(آیه 3)- سپس به شرح این ماجرا پرداخته، مىفرماید: «و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد» (و ارسل علیهم طیرا ابابیل).
(آیه 4)- «که با سنگهاى کوچکى آنان را هدف قرار مىدادند» (ترمیهم بحجارة من سجیل).و این سنگهاى کوچک بر هرکس فرود مىآمد او را از هم متلاشى مىساخت!
(آیه 5)- چنانکه در این آیه مىفرماید: «سرانجام آنها را همچون کاه خورد شده (و متلاشى) قرار داد»! (فجعلهم کعصف مأکول).
این سوره هشدارى است به همه گردنکشان و مستکبران جهان، تا در برابر قدرت خداوند تا چه حد ناتوانند؟!سوره عصر
هفدهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 11)- «در آن روز پروردگارشان از آنها (و اعمال و نیاتشان) کاملا باخبر است» و بر طبق آن به آنها کیفر مىدهد (ان ربهم بهم یؤمئذ لخبیر).
آرى! خداوند همیشه و در همه حال از اسرار درون و برون بطور کامل آگاه است ولى اثر این آگاهى در قیامت و به هنگام پاداش و کیفر ظاهرتر و آشکارتر مىگردد. و این هشدارى است به همه انسانها که اگر به راستى به آن ایمان داشته باشند سدّ نیرومندى در میان آنان و گناهان ایجاد مىکند.
قارعه،صد و یکمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 11 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره بطور کلى از معاد و مقدمات آن سخن مىگوید، با تعبیراتى کوبنده و بیانى تکان دهنده، و انذار و هشدارى صریح و روشن، و سرانجام انسانها را به دو گروه تقسیم مىکند:
گروهى که اعمالشان در میزان عدل الهى سنگین است، و پاداششان زندگانى سراسر رضایتبخش در جوار رحمت حق، و گروهى که اعمالشان سبک و کم وزن است و سرنوشتشان آتش داغ و سوزان جهنم.
نام این سوره یعنى «قارعه» از آیه اول آن گرفته شده است.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره قارعه را بخواند خداوند متعال او را از فتنه دجّال و ایمان آوردن به او حفظ مىکند، و او را در قیامت از چرک جهنّم دور مىدارد ان شاء اللّه».
(آیه 2)- «و چه حادثه کوبندهاى»! (ما القارعة)
(آیه 3)- «و تو چه مىدانى که حادثه کوبنده چیست»؟ آن حادثه همان روز قیامت است (و ما ادراک ما القارعة).
بسیارى از مفسران گفتهاند که «قارعة» یکى از نامهاى قیامت است، ولى درست روشن نساختهاند که آیا این تعبیر اشاره به مقدمات قیامت مىباشد که عالم دنیا در هم کوبیده مىشود.
و یا این که منظور مرحله دوم، یعنى مرحله زنده شدن مردگان، و طرح نوین در عالم هستى است، و تعبیر به «کوبنده» به خاطر آن است که وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را مىکوبد.
ولى روى هم رفته احتمال اول مناسبتر به نظر مىرسد، هر چند در این آیات هر دو حادثه پشت سر یکدیگر ذکر شده است.
(آیه 4)- سپس در توصیف آن روز عجیب مىگوید: «روزى که مردم مانند پروانههاى پراکنده خواهند بود» (یوم یکون الناس کالفراش المبثوث).
تشبیه به «پروانه» به خاطر آن است که پروانهها معمولا خود را دیوانهوار به آتش مىافکنند و مىسوزانند، بدکاران نیز خود را در آتش جهنم مىافکنند.
(آیه 5)- سپس به سراغ یکى دیگر از اوصاف آن روز رفته، مىافزاید:
«و کوهها مانند پشم رنگین حلاجى شده مىگردد»! (و تکون الجبال کالعهن المنفوش).
سابقا گفتهایم که طبق آیات مختلف قرآن کوهها در آستانه قیامت نخست به حرکت در مىآیند بعد در هم کوبیده و متلاشى مىگردند و سرانجام به صورت غبارى در آسمان در مىآیند که در آیه مورد بحث آن را تشبیه به پشمهاى رنگین حلاجى شده کرده است، پشمهایى که تنها رنگى از آنها نمایان باشد، و این آخرین مرحله متلاشى شدن کوههاست.
(آیه 6)- بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسیم آنها به دو گروه پرداخته، مىفرماید: «اما کسى که (در آن روز) ترازوهاى اعمالش سنگین است» ... (فاما من ثقلت موازینه).
(آیه 7)- «در یک زندگى خشنود کننده خواهد بود» (فهو فى عیشة راضیة). و تنها زندگى آخرت است که سراسر رضایت و خشنودى و آرامش و امنیت و مایه جمعیت خاطر مىباشد، چرا که زندگى دنیا هر قدر مرفّه و پرنعمت باشد باز از عوامل ناخشنودى خالى نیست.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است که وقتى از معنى «میزان» سؤال کردند، در پاسخ فرمود: «ترازوى سنجش همان عدل است».
و در حدیثى مىخوانیم: «امیرمؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند».
به این ترتیب وجود اولیاء اللّه یا قوانین عدل الهى مقیاسهائى هستند که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىکنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت دارند و مطابقت دارند وزنشان سنگین است.
و روشن است که سبک و سنگین بودن «موازین» به معنى سنگین و سبک بودن خود اعمال است.
(آیه 8)- «و اما کسى که ترازوهایش سبک است» ... (و اما من خفت موازینه).
(آیه 9)- «پناهگاهش هاویه [- دوزخ] است» (فامه هاویة). که در آن سقوط مىکند.
تعبیر به «ام» (مادر) در جمله فوق به خاطر این است که مادر پناهگاهى است براى فرزندان که در مشکلات به او پناه مىبرند، و نزد او مىمانند، و در اینجا اشاره به این است که این گنهکاران سبک عمل محلى براى پناه گرفتن جز دوزخ نمىیابند.
(آیه 10)- «و تو چه مىدانى هاویه چیست»؟! (و ما ادراک ما هیة).
(آیه 11)- «آتشى است سوزان» و فوق تصوّر همه انسانها (نار حامیة).
ر
تکاثر ،سوره صد و دوم قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 8 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
محتواى این سوره نخست سرزنش و ملامت افرادى است که براساس یک سرى مطالب موهوم بر یکدیگر تفاخر مىکردند، سپس هشدارى نسبت به مسأله معاد و قیامت و آتش دوزخ، و سرانجام هشدارى در زمینه مسأله سؤال و بازپرسى از نعمتها مىدهد.
نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده است.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که آن را بخواند خداوند در برابر نعمتهایى که در دنیا به او داده او را مورد حساب قرار نمىدهد و پاداشى به او مىدهد که گوئى هزار آیه قرآن را تلاوت کرده».
بدیهى است این همه ثواب از آن کسى است که آن را بخواند و در برنامه زندگى به کار گیرد و روح و جان خود را هماهنگ با آن بسازد.
شأن نزول:
مفسران معتقدند که این سوره درباره قبائلى نازل شد که بر یکدیگر تفاخر مىکردند، و با کثرت نفرات و جمعیت یا اموال و ثروت خود بر دیگران مباهات مىنمودند تا آنجا که براى بالا بردن آمار نفرات قبیله به گورستان مىرفتند و قبرهاى مردگان هر قبیله را مىشمردند! ولى مسلم است که این شأن نزول هرگز مفهوم آیه را محدود نمىکند.
تفسیر:
بلاى تکاثر و تفاخر! در آغاز سوره نخست با لحنى ملامت بار مىفرماید: «افزون طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است» (الهاکم التکاثر).
(آیه 2)- «تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید» و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید (حتى زرتم المقابر).
از امیرمؤمنان على علیه السّلام در نهج البلاغه آمده است که بعد از تلاوت «الهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر» فرمود: «شگفتا! چه هدف بسیار دورى! و چه زیارت کنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و دردناکى به یاد استخوان پوسیده کسانى افتادهاند که سالهاست خاک شدهاند، آن هم چه یادآورى! با این فاصله دور به یاد کسانى افتادهاند که سودى به حالشان ندارند، آیا به محل نابودى پدران خویش افتخار مىکنند؟ و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین خود را بسیار مىشمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به سکون مبدل شده. این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند»!
سرچشمه تفاخر و فخر فروشى!
یکى از عوامل اصلى تفاخر و تکاثر همان جهل و نادانى نسبت به پاداش کیفر الهى و عدم ایمان به معاد است.
از این گذشته جهل انسان به ضعفها و آسیب پذیریهایش، به آغاز پیدایش و سرانجامش، از عوامل دیگر این کبر و غرور و تفاخر است.
عامل دیگر همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شکستهاست، که افراد براى پوشاندن شکستهاى خود پناه به تفاخر و فخر فروشى مىبرند و لذا در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هیچ کس تکبر به فخر فروشى نمىکند مگر به خاطر ذلّتى که در نفس خود مىیابد».
(آیه 3)- در این آیه آنها را با این سخن مورد تهدید شدید قرار داده،مىفرماید: «چنین نیست که مىپندارید به زودى (نتیجه این تفاخر موهوم خود را) خواهید دانست» (کلا سوف تعلمون).
(آیه 4)- باز براى تأکید مىافزاید: «باز چنان نیست که شما مىپندارید به زودى خواهید دانست» (ثم کلا سوف تعلمون).
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام آمده است که فرمود: «گروهى از ما پیوسته درباره عذاب قبر در شک بودند تا این که سوره (الهاکم التکاثر) نازل شد، تا آنجا که فرمود: (کلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است، سپس مىفرماید: (ثم کلا سوف تعلمون) منظور عذاب قیامت است».
(آیه 5)- سپس مىافزاید: «چنان نیست (که شما خیال مىکنید) اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید» افزون طلبى شما را از خدا غافل نمىکرد (کلا لو تعلمون علم الیقین).
«یقین» نقطه مقابل «شکّ» است و طبق روایات به مرحله عالى ایمان «یقین» گفته مىشود و براى آن سه مرحله است.
1- علم الیقین و آن این است که انسان از دلائل مختلف به چیزى ایمان آورد مانند کسى که با مشاهده دود، علم به وجود آتش پیدا مىکند.
2- عین الیقین و آن در جائى است که انسان به مرحله مشاهده مىرسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مىکند.
3- حق الیقین و آن همانند کسى است که وارد آتش شود و سوزش آن را لمس کند، و به صفات آتش متصف گردد، و این بالاترین مرحله یقین است، که در حقیقت از دو علم تشکیل یافته: علم به معلوم و علم به این که خلاف آن علم محال است.
(آیه 6)- باز براى تأکید و انذار بیشتر مىافزاید: «قطعا شما جهنم را خواهید دید» (لترون الجحیم).
(آیه 7)- «سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین خواهید دید» (ثم لترونها عین الیقین).
(آیه 8)- «سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهائى که داشتهاید بازپرسى خواهید شد» (ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم).
باید در آن روز روشن سازید که این نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف کردهاید؟ و از آنها براى اطاعت الهى یا معصیتش کمک گرفتهاید، یا نعمتها را ضایع ساخته هرگز حق آن را ادا ننمودهاید؟
«نعیم» یک معنى بسیار گسترده دارد که همه مواهب الهى را اعم از «معنوى» مانند دین و ایمان و اسلام و قرآن و ولایت، و انواع نعمتهاى «مادى» را اعم از فردى و اجتماعى شامل مىشود، منتها نعمتهایى که اهمیت بیشترى دارند مانند نعمت «ایمان و ولایت» بیشتر از آنها سؤال مىشود که آیا حق آنها ادا شده یا نه؟
شانزدهم مرداد :
نفیسه :
«پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جارى است (در حالى که) همیشه در آن مىمانند» (جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا).
«هم خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند» (رضى الله عنهم و رضوا عنه).
«و این (مقام والا و پاداشهاى مهم و بىنظیر) براى کسى است که از پروردگارش بترسد» (ذلک لمن خشى ربه). چرا که همین ترس انگیزه حرکت به سوى هرگونه اطاعت و تقوا و اعمال صالح است.
آنها از خدا راضیند چرا که هر چه خواستهاند به آنها داده، و خدا از آنها راضى است چرا که هر چه او خواسته انجام دادهاند، و اگر هم لغزشى بوده به لطفش صرف نظر کرده، چه لذتى از این برتر و بالاتر که احساس کند مورد قبول و رضاى معبود و محبوبش واقع شده، و به لقاى او واصل گردیده است.
دارد هر کس از تو مرادى و مطلبى
مقصود ما دنیا و عقبى لقاى تو است!
آرى! بهشت جسم انسان، باغهاى جاویدان آن جهان است، ولى بهشت جانش رضاى خدا و لقاى محبوب است.
على علیه السّلام و شیعیانش خیر البریّهاند!
در روایات فراوانى که از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، آیه «اولئک هم خیر البریة» (آنها بهترین مخلوقات خدا هستند) به على علیه السّلام و پیروان او تفسیر شده است.
در تفسیر «الدرّ المنثور» از «ابن عباس» آمده است که وقتى آیه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» نازل شد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على فرمود:
«آن تو و شیعیان تو در قیامت مىباشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود».
نامبرده در حدیث دیگرى از «ابن مردویه» از على علیه السّلام نقل مىکند که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به من فرمود: «آیا این سخن خدا را نشنیدهاى که مىفرماید:
کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیان تو هستید، و وعدهگاه من و شما کنار حوض کوثر است، هنگامى که من براى حساب امتها مىآیم و شما دعوت مىشوید در حالى که پیشانى سفید و شناخته شدهاید».
کوتاه سخن این که حدیث فوق از احادیث بسیار معروف و مشهور است که از سوى غالب دانشمندان و علماى اسلام پذیرفته شده، و این فضیلتى است بزرگ و بىنظیر براى على علیه السّلام و پیروانش.
ضمنا از این روایات به خوبى این حقیقت آشکار مىشود که واژه «شیعه» از همان عصر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به وسیله آن حضرت در میان مسلمین نشر شد، و اشاره به پیروان خاص امیرمؤمنان على علیه السّلام است، و آنها که گمان مىکنند تعبیر «شیعه» از تعبیراتى است که قرنها بعد به وجود آمده سخت در اشتباهند.
سوره زلزله ،سوره نود و نهم قرآن است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 8 آیه میباشد.
محتواى سوره:
مطالب این سوره عمدتا بر سه محور دور مىزند:
نخست از «اشراط الساعة» و نشانههاى وقوع قیامت بحث مىکند، و به دنبال آن سخن از شهادت زمین به تمام اعمال آدمى آمده است.
در بخش دیگر از تقسیم مردم به دو گروه «نیکوکار» و «بدکار» و رسیدن هرکس به اعمال خود سخن مىگوید.
در فضیلت تلاوت این سوره تعبیرات مهمى در روایات اسلامى آمده، از جمله در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هر کس آن را تلاوت کند گویى سوره بقره را قرائت کرده، و پاداش او به اندازه کسى است که یک چهارم قرآن را تلاوت کرده باشد».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «هرگز از تلاوت سوره «اذا زلزلت الارض» خسته نشوید، چرا که هر کس آن را در نمازهاى نافله بخواند هرگز به زلزله گرفتار نمىشود، و با آن نمىمیرد، و به صاعقه و آفتى از آفات دنیا تا هنگام مرگ گرفتار نخواهد شد».
و آن یا زلزله تمام کره زمین است- برخلاف زلزلههاى معمولى که موضعى و مقطعى است- و یا اشاره به زلزله معهود یعنى زلزله رستاخیز است.
(آیه 2)- «و زمین (چنان زیر و رو شود که) بارهاى سنگینش را خارج سازد» (و اخرجت الارض اثقالها).
بعضى گفتهاند: منظور از «اثقال» (بارهاى سنگین زمین) انسانها هستند که با زلزله رستاخیز از درون قبرها به خارج پرتاب مىشوند.
و بعضى دیگر گفتهاند: گنجهاى درون خود را بیرون مىریزد، و مایه حسرت دنیا پرستان بىخبر مىگردد.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور بیرون فرستادن مواد سنگین و مذاب درون زمین است که معمولا کمى از آن به هنگام آتشفشانها و زلزلهها بیرون مىریزد، در پایان جهان آنچه در درون زمین است به دنبال آن زلزله عظیم به بیرون پرتاب مىشود.
تفسیر اول مناسبتر است هر چند جمع میان سه تفسیر نیز بعید نیست.
(آیه 3)- به هر حال، در آن روز «انسان (از دیدن این صحنه بىسابقه، سخت متوحش مىشود، و) مىگوید: زمین را چه مىشود» که این گونه مىلرزد؟
(و قال الانسان ما لها).
«انسان» در اینجا معنى گستردهاى دارد که همگان را شامل مىشود، زیرا تعجب از اوضاع و احوال زمین در آن روز مخصوص به کافران نیست.
این تعجب، و سؤال ناشى از آن نفخه اولى است که نفخه پایان جهان است، زیرا زلزله عظیم در پایان جهان رخ مىدهد.
و در این صورت منظور از اثقال زمین معادن و گنجها و مواد مذاب درون آن است.
(آیه 4)- و از آن مهمتر این که: «در آن روز تمام خبرهایش را بازگو مىکند»(یومئذ تحدث اخبارها).
آنچه از خوبیها و بدیها، و اعمال خیر و شر، بر صفحه زمین واقع شده، همه را برملا مىسازد، و یکى از مهمترین شهود اعمال انسان در آن روز همین زمینى است که ما اعمال خود را بر آن انجام مىدهیم، و شاهد و ناظر ماست.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «منظور از خبر دادن زمین این است که اعمال هر مرد و زنى را که بر روى زمین انجام دادهاند خبر مىدهد، مىگوید: فلان شخص در فلان روز فلان کار را انجام داد، این است خبر دادن زمین»!
(آیه 5)- در این آیه مىافزاید: «این به خاطر آن است که پروردگارت به او وحى کرده است» (بان ربک اوحى لها). و زمین در اجراى این فرمان کوتاهى نمىکند.
تعبیر «اوحى» در اینجا به خاطر آن است که چنین سخن گفتن اسرار آمیز بر خلاف طبیعت زمین است و این جز از طریق یک وحى الهى ممکن نیست.
(آیه 6)- سپس مىفرماید: «در آن روز مردم بصورت گروههاى پراکنده (از قبرها) خارج مىشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود»! (یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم).
جمله «لیروا اعمالهم» به معنى «تجسّم اعمال» و مشاهده خود اعمال است، و این آیه یکى از روشنترین آیات که بر مسأله تجسّم اعمال دلالت دارد محسوب مىشود یعنى در آن روز اعمال آدمى به صورتهاى مناسبى تجسّم مىیابد و در برابر او حضور پیدا مىکند، و همنشینى با آن مایه نشاط یا رنج و بلاست.
(آیه 7)- سپس به سرانجام کار هر یک از این دو گروه مؤمن و کافر، نیکوکار و بدکار، اشاره کرده، مىفرماید: «پس هرکس هم وزن ذرّهاى کار خیر انجام دهد آن را مىبیند» (فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره).
(آیه 8)- «و هر کس هم وزن ذرّهاى کار بد کرده آن را مىبیند»! (فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره).
ظاهر این آیات نیز تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و مشاهده خود عمل، اعم از نیک و بد در روز قیامت، که حتى اگر سر سوزنى کار نیک یا بد باشد در برابر صاحب آن مجسم مىشود و آن را مشاهده مىکند.
منظور از «ذرّة» در اینجا کوچکترین وزنهاست.
نه تنها از آیات فوق، که از آیات مختلف قرآن به خوبى استفاده مىشود که در حسابرسى اعمال در قیامت فوق العاده دقت و موشکافى مىشود، در آیه 16 سوره لقمان مىخوانیم: «پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا در گوشهاى از آسمانها یا زمین پنهان گردد، خداوند آن را (در قیامت) براى حسابرسى مىآورد، خداوند دقیق و آگاه است».
این تعبیرات نشان مىدهد که در آن حسابرسى بزرگ کوچکترین کارها محاسبه مىشود، ضمنا این آیات هشدار مىدهد که: نه گناهان کوچک را کم اهمیت بشمرند، و نه اعمال خیر را کوچک، چیزى که مورد محاسبه الهى قرار مىگیرد هر چه باشد کم اهمیت نیست.
به راستى ایمان عمیق به محتواى این آیات کافى است که انسان را در مسیر حق وادارد، و از هرگونه شر و فساد باز دارد.
صدمین سوره قران سوره عادیات میباشد.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 11 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
در آغاز سوره سوگندهاى بیدار کنندهاى را ذکر مىکند، و بعد از آن سخن از پارهاى از ضعفهاى نوع انسان همچون کفر و بخل و دنیا پرستى به میان مىآورد، و سرانجام با اشاره کوتاه و گویائى به مسأله معاد، و احاطه علمى خداوند به بندگان، سوره را پایان مىدهد.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «هرکس آن را تلاوت کند به عدد هر یک از حاجیانى که (شب عید قربان) در «مزدلفه» توقف مىکنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مىشود.
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هر کس سوره «و العادیات» را بخواند، و بر آن مداومت کند، خداوند روز قیامت او را با امیرمؤمنان على علیه السّلام مبعوث مىکند و در جمع او و میان دوستان او خواهد بود».
ناگفته پیداست که این همه فضیلت براى آنهاست که آن را برنامه زندگى خویش قرار دهند و به تمام محتواى آن ایمان دارند و عمل مىکنند.
(آیه 1)-شأن نزول:
در حدیثى آمده است که: این سوره بعد از جنگ «ذات السلاسل» نازل شد و ماجرا چنین بود:
در سال هشتم هجرت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خبر دادند که دوازده هزار سوار در سرزمین «یابس» جمع شده، و با یکدیگر عهد کردهاند که تا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام را به قتل نرسانند و جماعت مسلمین را متلاشى نکنند از پاى ننشینند! پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله جمع کثیرى از یاران خود را به سرکردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد، ولى بعد از گفتگوهائى بدون نتیجه بازگشتند، سرانجام پیامبر، على علیه السّلام را با گروه کثیرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت، آنها بسرعت به سوى منطقه دشمن حرکت کردند و شبانه راه مىرفتند، و صبحگاهان دشمن را در حلقه محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذیرفتند هنوز هوا تاریک بود که به آنها حمله کردند و آنان را در هم شکستند، عدهاى را کشتند، و زنان و فرزندانشان را اسیر کردند، و اموال فراوانى به غنیمت گرفتند.
سوره عادیات نازل شد در حالى که هنوز سربازان اسلام به مدینه بازنگشته بودند، پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آن روز براى نماز صبح آمد، و این سوره را در نماز تلاوت فرمود.
بعد از پایان نماز اصحاب عرض کردند: این سورهاى است که ما تا به حال نشنیده بودیم! فرمود: آرى، على علیه السّلام بر دشمنان پیروز شد، و جبرئیل دیشب با آوردن این سوره به من بشارت داد- چند روز بعد على علیه السّلام با غنائم و اسیران به مدینه وارد شد.
تفسیر:
سوگند به جهادگران بیدار! گفتیم این سوره با سوگندهاى بیدارگرى آغاز شده، نخست مىفرماید:«سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالى که نفس زنان پیش مىرفتند» (و العادیات ضبحا).
یا به شتران حاجیان که از سرزمین «عرفات» به «مشعر الحرام» و از «مشعر» نفس زنان به سوى «منى» حرکت مىکنند سوگند.
و این تفسیر از جهاتى مناسبتر به نظر مىرسد، و در روایات اهل بیت علیهم السّلام نیز وارد شده.
(آیه 2)- سپس مىافزاید: «و سوگند به افروزندگان جرقه آتش» در برخورد سمهایشان با سنگهاى بیابان (فالموریات قدحا).اسبان مجاهدانى که چنان با سرعت به سوى میدان نبرد حرکت مىکنند که از اثر برخورد سمّ آنها به سنگهاى بیابان جرقهها مىپرد، یا شترانى که بسرعت به مواقف حج مىدوند و سنگها و ریگها از زیر پاى آنها پریده و بر اثر برخورد به سنگهاى دیگر تولید جرقه مىکند.
(آیه 3)- سپس در سومین سوگند، مىفرماید: «و سوگند به هجوم آوران سپیده دم» (فالمغیرات صبحا).
(آیه 4)- سپس به یکى دیگر از ویژگیهاى این مجاهدان و مرکبهاى آنها اشاره کرده، مىافزاید: آن چنان بر دشمن هجوم سریع مىبرند «که گرد و غبار به هر سو پراکندند» (فاثرن به نقعا).
یا این که بر اثر هجوم شتران حاجیان از مشعر الحرام به سوى منى، گرد و غبار از هر سو پراکنده مىشود.
(آیه 5)- و در آخرین ویژگى از ویژگیهاى آنها مىفرماید: «و (ناگهان) در میان دشمن ظاهر شدند» (فوسطن به جمعا).
چنان هجوم آنها غافلگیرانه و برق آسا بود که در چند لحظه صفوف دشمن را از هم شکافته و به قلب آنها هجوم بردند، و جمعیت آنها را از هم متلاشى کردند، و این نتیجه همان سرعت عمل و بیدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است.
و یا اشاره به ورود حاجیان از «مشعر» به قلب «منى» است.
از اینجا روشن مىشود که جهاد آن چنان عظمتى دارد که حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدان شایسته سوگند است، و همچنین جرقههاى ناشى از برخورد سمشان به سنگها، و همچنین گرد و غبارى که در فضا پخش مىکنند، آرى گرد و غبار صحنه جهاد هم پر ارزش و با عظمت است.
(آیه 6)- بعد از این سوگندهاى عظیم به پاسخ قسم، یعنى چیزى که سوگندها به خاطر آن یاد شده است پرداخته، مىفرماید: «مسلما انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است» (ان الانسان لربه لکنود).
همان انسان تربیت نایافته، همان انسانى که انوار معارف الهى و تعلیمات انبیا بر قلبش نتافته، و بالاخره همان انسانى که خود را تسلیم غرائز و شهوات سرکش نموده است او مسلما «ناسپاس» و «بخیل» است.
تعبیر «انسان» در این گونه موارد به معنى انسانهاى شرور هوى پرست سرکش و طغیانگر است.
(آیه 7)- سپس مىافزاید: «و او خود (نیز) بر این معنى گواه است» (و انه على ذلک لشهید). چرا که انسان نسبت به نفس خویش بصیرت دارد، و اگر صفات درونى خود را از هرکس بتواند پنهان کند از خدا و وجدان خویش نمىتواند مخفى دارد، خواه به حقیقت اعتراف کند یا نه!
(آیه 8)- در این آیه مىافزاید: «و او علاقه شدید به مال دارد» (و انه لحب الخیر لشدید). و همین علاقه شدید و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل و ناسپاسى و کفران او مىشود.
اطلاق «خیر» بر «مال» به خاطر آن است که در حد ذات خود چیز خوبى است، و مىتواند وسیله انواع خیرات گردد، ولى انسان ناسپاس و بخیل آن را از هدف اصلیش بازداشته، و در مسیر خود خواهى و خود کامگى به کار مىگیرد.
(آیه 9)- سپس به صورت یک استفهام انکارى توأم با تهدید، مىفرماید:
«آیا (این انسان ناسپاس و بخیل و دنیاپرست) نمىداند در آن روز تمام کسانى که در قبرها هستند برانگیخته مىشوند» (ا فلا یعلم اذا بعثر ما فى القبور).
پانزدهم مرداد :
نفیسه :
سوره قدر ،نود و هفتمین سوره است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 5 آیه میباشد.
محتوا و فضیلت سوره:
محتواى این سوره چنانکه از نامش پیداست بیان نزول قرآن مجید در شب قدر است، و سپس بیان اهمیت شب قدر و برکات و آثار آن.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «هرکس آن را تلاوت کند پاداش کسى را دارد که ماه رمضان را روزه گرفته، و شب قدر را احیا داشته است».
واضح است این همه فضیلت از آن کسى است که مىخواند و مىفهمد و به محتوایش جامه عمل مىپوشاند، قرآن را بزرگ مىشمرد و آیاتش را در زندگى پیاده مىکند.
(آیه 1)- شب قدر شب نزول قرآن! از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که قرآن مجید در ماه مبارک رمضان نازل شده است: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن» (بقره/ 185).
و ظاهر این تعبیر آن است که تمام قرآن در این ماه نازل گردید.
و در نخستین آیه سوره قدر مىفرماید: «ما آن [- قرآن] را در شب قدر نازل کردیم» (انا انزلناه فى لیلة القدر).
تعبیر به «انا انزلناه» (ما آن را نازل کردیم) اشاره به عظمت این کتاب بزرگ آسمانى است که خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده است.
نزول آن در شب «قدر» همان شبى که مقدرات و سرنوشت انسانها در تمام سال در آن شب تعیین مىشود دلیل دیگرى بر سرنوشت ساز بودن این کتاب بزرگ آسمانى است .
از ضمیمه کردن این آیه با آیه سوره بقره نتیجهگیرى مىشود که شب قدر در ماه مبارک رمضان است، اما کدام شب است؟
از قرآن چیزى در این مورد استفاده نمىشود، ولى مشهور و معروف در روایات این است که در دهه آخر ماه رمضان و شب بیست و یکم، یا بیست و سوم است البته در روایات متعددى بیشتر روى شب بیست و سوم تکیه شده.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده که فرمود: «تقدیر مقدرات در شب نوزدهم و تحکیم آن در شب بیست و یکم، و امضا در شب بیست و سوم است» و به این ترتیب بین روایات جمع مىشود.
(آیه 2)- در این آیه براى بیان عظمت شب قدر، مىفرماید: «و تو چه مىدانى شب قدر چیست؟» (و ما ادراک ما لیلة القدر).
این تعبیر نشان مىدهد که عظمت این شب به قدرى است که حتى پیامبر با آن علم وسیع و گستردهاش قبل از نزول این آیات به آن واقف نبود.
(آیه 3)- و بلافاصله مىگوید: «شب قدر بهتر از هزار ماه است» (لیلة القدر خیر من الف شهر).
بهتر بودن این شب از هزار ماه به خاطر ارزش عبادت و احیاى آن شب است، و روایات فضیلت لیلة القدر و فضیلت عبادت آن، که در کتب شیعه و اهل سنت فراوان است این معنى را کاملا تأیید مىکند.
علاوه بر این نزول قرآن در این شب، و نزول برکات و رحمت الهى در آن سبب مىشود که از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.
در بعضى از تفاسیر آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یکى از بنى اسرائیل لباس جنگ در تن کرده بود و هزار ماه از تن بیرون نیاورد و پیوسته مشغول (یا آماده) جهاد فى سبیل اللّه بود! اصحاب و یاران تعجب کردند و آرزو داشتند چنان فضیلت و افتخارى براى آنها نیز میسر مىشد، آیه فوق نازل گشت و بیان کرد که «شب قدر از هزار ماه برتر است».
(آیه 4)- سپس به توصیف بیشترى از آن شب بزرگ پرداخته، مىافزاید:
«فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدیر) هر کارى نازل مىشوند» (تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر).
با توجه به این که «تنزّل» فعل مضارع است، و دلالت بر استمرار دارد روشن مىشود که شب قدر مخصوص به زمان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و نزول قرآن مجید نبوده، بلکه امرى است مستمر و شبى است مداوم که در هر سال تکرار مىشود.
منظور از «روح» مخلوق عظیمى است ما فوق فرشتگان، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که شخصى از آن حضرت سؤال کرد: «آیا روح همان جبرئیل است»؟
امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: «جبرئیل از ملائکه است، و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند متعال نمىفرماید: ملائکه و روح نازل مىشوند»؟
منظور از «من کل امر» این است که فرشتگان براى تقدیر و تعیین سرنوشتها و آوردن هر خیر و برکتى در آن شب نازل مىشوند، و هدف از نزول آنها انجام این امور است.
(آیه 5)- و در آخرین آیه مىفرماید: «شبى است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده» (سلام هى حتى مطلع الفجر). هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احیاء آن معادل هزار ماه است، هم خیرات و برکات الهى در آن شب نازل مىشود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مىگردد، و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مىگردند.
بنابراین شبى است سر تا سر سلامت و نور و رحمت از آغاز تا پایان، حتى طبق بعضى از روایات در آن شب شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبى است سالم و توأم با سلامت.
در داستان ابراهیم ع آمده است که چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام کردند (هود- 69) مىگویند لذتى که ابراهیم ع از سلام این فرشتگان برد با تمام دنیا برابرى نداشت، اکنون باید فکر کرد که وقتى گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل مىشوند و بر مؤمنان سلام مىکنند چه لذت و لطف و برکتى دارد؟! وقتى ابراهیم ع را در آتش نمرودى افکندند فرشتگان آمدند و بر او سلام کردند، و آتش بر او گلستان شد، آیا آتش دوزخ به برکت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر" برد" و" سلام" نمىشود؟
آرى این نشانه عظمت امت محمد ص است که در آنجا بر خلیل ع نازل مىشوند و در اینجا بر این امت اسلام .
نکتهها:
1- چه امورى در شب قدر مقدر مىشود؟
در پاسخ این سؤال، که چرا این شب، شب قدر نامیده شده؟ سخن بسیار گفتهاند، از جمله اینکه:
1: شب قدر به این جهت" قدر" نامیده شده که جمیع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین مىشود، شاهد این معنى سوره دخان است که مىفرماید:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ:
" ما این کتاب مبین را در شبى پر برکت نازل کردیم، و ما همواره انذار کننده بودهایم، در آن شب که هر امرى بر طبق حکمت خداوند تنظیم و تعیین مىگردد" (دخان- 3 و 4).
این بیان هماهنگ با روایات متعددى است که مىگوید: در آن شب، مقدرات یک سال انسانها تعیین مىگردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور دیگر، در آن لیله مبارکه تفریق و تبیین مىشود.
البته این امر هیچگونه تضادى با آزادى اراده انسان و مساله اختیار ندارد، چرا که تقدیر الهى به وسیله فرشتگان بر طبق شایستگیها و لیاقتهاى افراد، و میزان ایمان و تقوى و پاکى نیت و اعمال آنها است.
یعنى براى هر کس آن مقدر مىکنند که لایق آن است، یا به تعبیر دیگر زمینههایش از ناحیه خود او فراهم شده، و این نه تنها منافاتى با اختیار ندارد و بلکه تاکیدى بر آن است.
2: بعضى نیز گفتهاند آن شب را از این جهت شب قدر نامیدهاند که داراى قدر و شرافت عظیمى است (نظیر آنچه در آیه 74 سوره حج آمده است ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ" آنها قدر خداوند را نشناختند").
3: گاه نیز گفتهاند به خاطر آن است که قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسیله فرشته صاحب قدر نازل گردید.
4: یا اینکه شبى است که مقدر شده قرآن در آن نازل گردد.
5: یا اینکه کسى که آن شب را احیا بدارد صاحب قدر و مقام و منزلت مىشود.
6: یا اینکه در آن شب، آن قدر فرشتگان نازل مىشوند که عرصه زمین بر آنها تنگ مىشود، چون تقدیر به معنى- تنگ گرفتن نیز آمده است مانند وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ (طلاق- 7).
جمع میان تمام این تفسیرها در مفهوم گسترده" لیلة القدر" کاملا ممکن است هر چند تفسیر اول از همه مناسبتر و معروفتر است.
2- شب قدر کدام شب است؟
در اینکه" لیلة القدر" در ماه رمضان است تردیدى نیست، چرا که جمع میان آیات قرآن همین معنى را اقتضا مىکند، از یک سو مىگوید: قرآن در ماه رمضان نازل شده (بقره- 185) و از سوى دیگر مىفرماید: در شب قدر نازل گردیده (آیات مورد بحث).
ولى در اینکه کدام شب از شبهاى ماه رمضان است؟ گفتگو بسیار است، و در این زمینه تفسیرهاى زیادى شده، از جمله شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بیست و یکم، شب بیست و سوم، شب بیست و هفتم، و شب بیست و نهم.
ولى مشهور و معروف در روایات این است که در دهه آخر ماه رمضان و شب بیست و یکم یا بیست و سوم است، لذا در روایتى مىخوانیم که در دهه آخر ماه مبارک پیغمبر اکرم ص تمام شبها را احیا مىداشت و مشغول عبادت بود.
و در روایتى از امام صادق ع آمده است که" شب قدر شب بیست و یکم یا بیست و سوم است"، حتى هنگامى که راوى اصرار کرد کدامیک از این دو شب است و گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت کنم کدامیک را انتخاب نمایم؟! امام ع تعیین نفرمود، و افزود، ما ایسر لیلتین فیما تطلب:" چه آسان است دو شب براى آنچه مىخواهى"! .
ولى در روایات متعددى که از طرق اهل بیت ع رسیده است بیشتر روى شب بیست و سوم تکیه شده، در حالى که روایات اهل سنت بیشتر روى" شب بیست و هفتم" دور مىزند.
در روایتى از امام صادق ع نیز نقل شده که فرمود:
التقدیر فى لیلة القدر تسعة عشر، و الإبرام فى لیلة احدى و عشرین و الامضاء فى لیلة ثلاث و عشرین.
" تقدیر مقدرات در شب نوزدهم، و تحکیم آن در شب بیست و یکم، و امضاء در شب بیست و سوم است و به این ترتیب بین روایات جمع مىشود.
ولى به هر حال هالهاى از ابهام شب قدر را به خاطر جهتى که بعدا به آن اشاره مىشود، فراگرفته است.
3- چرا شب قدر مخفى است؟
بسیارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در میان شبهاى سال، یا در میان شبهاى ماه مبارک رمضان براى این است که مردم به همه این شبها اهمیت دهند، همانگونه که خداوند رضاى خود را در میان انواع طاعات پنهان کرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و غضبش را در میان معاصى پنهان کرده تا از همه بپرهیزند، دوستانش را در میان مردم مخفى کرده تا همه را احترام کنند، اجابت را در میان دعاها پنهان کرده تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در میان اسمائش مخفى ساخته تا همه را بزرگ دارند، و وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.
و این فلسفه مناسبى به نظر مىرسد.
4- آیا شب قدر در امتهاى پیشین نیز بوده است؟
ظاهر آیات این سوره نشان مىدهد که شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پیامبر اسلام ص نبوده، بلکه همه سال تا پایان جهان تکرار مىشود.
تعبیر به فعل مضارع (تنزل) که دلالت بر استمرار دارد، و همچنین تعبیر به جمله اسمیه" سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ" که نشانه دوام است نیز گواه بر این معنى است.
بعلاوه روایات بسیارى که شاید در حد تواتر باشد نیز این معنى را تایید مىکند.
ولى آیا در امتهاى پیشین نیز بوده است یا نه.
صریح روایات متعددى این است که این از مواهب الهى بر این امت مىباشد، چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم ص آمده است که فرمود:
ان اللَّه وهب لامتى لیلة القدر لم یعطها من کان قبلهم: خداوند به امت من شب قدر را بخشیده و احدى از امتهاى پیشین از این موهبت برخوردار نبودند" .
در تفسیر آیات فوق نیز بعضى از روایات دلالت بر این مطلب دارد.
5- چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است؟
ظاهر این است که بهتر بودن این شب از هزار ماه،به خاطر ارزش عبادت و احیاى آن شب است،و روایات فضیلت لیلة القدر و فضیلت عبادت آن که در کتب شیعه و اهل سنت فراوان است این معنى را کاملا تایید مىکند.
علاوه بر این،نزول قرآن در این شب،و نزول برکات و رحمت الهى در آن، سبب مىشود که از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.
در حدیثى از" امام صادق" ع آمده است که به" على بن ابى حمزه ثمالى" فرمود:" فضیلت شب قدر را در شب بیست و یکم و بیست و سوم بطلب، و در هر کدام از این دو یکصد رکعت نماز بجاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احیا بدار و در آن شب غسل کن".
" ابوحمزه" مىگوید: عرض کردم:" اگر نتوانم ایستاده اینهمه نماز بخوانم؟
فرمود: نشسته بخوان، عرض کردم: اگر نتوانم؟ فرمود: در بستر بخوان، و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بکنى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شیاطین در غل و زنجیرند، و اعمال مؤمنین مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان"؟!.
6- چرا قرآن در شب قدر نازل شد؟
از آنجا که در شب قدر سرنوشت انسانها براى یک سال، بر طبق لیاقتها وشایستگیهاى آنها، تعیین مىشود، باید آن شب را بیدار بود، و توبه کرد و خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لیاقتى بیشتر و بهتر براى رحمت او پیدا کرد.
آرى در لحظاتى که سرنوشت ما تعیین مىشود نباید انسان در خواب باشد، و از همه چیز غافل و بیخبر که در این صورت سرنوشت غمانگیزى خواهد داشت! قرآن چون یک کتاب سرنوشتساز است، و خط سعادت و خوشبختى و هدایت انسانها در آن مشخص شده است باید در شب قدر،! شب تعیین سرنوشتها، نازل گردد، و چه زیبا است رابطه میان" قرآن" و" شب قدر"؟ و چه پر معنى است پیوند این دو با یکدیگر!
سوره بیّنه،نود و هشتمین سوره قرآن است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 8 آیه میباشد.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره اشاره به رسالت جهانى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و آمیخته بودن آن با دلائل و نشانههاى روشن مىکند.
و در بخش دیگرى از این سوره موضعگیریهاى مختلف اهل کتاب و مشرکان را در برابر اسلام مشخص مىکند که آن گروه که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترین مخلوقاتند، و آن گروه که راه کفر و شرک و گناه پیش گرفتند بدترین مخلوقات محسوب مىشوند.
این سوره داراى نامهاى متعددى است که به تناسب الفاظ آن انتخاب شده، اما از همه معروفتر سوره «بیّنة» و «لم یکن» و «قیّمة» است.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده: «اگر مردم مىدانستند این سوره چه برکاتى دارد خانواده و اموال را رها کرده، به فرا گرفتن آن مىپرداختند»! مردى از قبیله «خزاعه» عرض کرد: اى رسول خدا! تلاوت آن چه اجر و پاداشى دارد؟
فرمود: «هیچ منافقى آن را قرائت نمىکند، و نه کسانى که شک و تردید در دلشان است، به خدا سوگند فرشتگان مقرب از آن روز که آسمانها و زمین آفریده شده است آن را مىخوانند، و لحظهاى در تلاوت آن سستى نمىکنند، هر کس آن را در شب بخواند خداوند فرشتگانى را مأمور مىکند که دین و دنیاى او را حفظ کنند، و آمرزش و رحمت براى او بطلبند، و اگر در روز بخواند به اندازه آنچه روز آن را روشن مىکند و شب آن را تاریک مىسازد ثواب به او مىدهند».
(آیه 1)- در آغاز سوره به وضع اهل کتاب (یهود و نصارى) و مشرکان عرب قبل از ظهور اسلام پرداخته، مىگوید: «کافران از اهل کتاب و مشرکان (مىگفتند:) دست از آیین خود بر نمىدارند تا دلیل روشنى براى آنها بیاید» (لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتى تأتیهم البینة).
(آیه 2)- «پیامبرى از سوى خدا (بیاید) که صحیفههاى پاکى را (بر آنها) بخواند» (رسول من الله یتلوا صحفا مطهرة). مطهر از شرک و دروغ و دخالت شیاطین جن و انس.
(آیه 3)- صحیفههائى که «در آن نوشتههاى صحیح و پرارزشى باشد» ولى هنگامى که آمد ایمان نیاوردند مانند اهل کتاب! (فیها کتب قیمة).
(آیه 4)- آرى! آنها قبل از ظهور پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین ادعائى را داشتند، ولى بعد از ظهور او و نزول کتاب آسمانیش صحنه عوض شد، و آنها در دین خدا اختلاف کردند «و اهل کتاب اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن (و پیامبر راستین و آشکار) براى آنها آمد» (و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءتهم البینة).
آیه فوق شبیه چیزى است که در سوره بقره آیه 89 آمده است: «هنگامى که از طرف خداوند کتابى براى آنها آمد که موافق نشانههائى بود که با خود داشتند، و پیش از آن به خود نوید فتح مىدادند، هنگامى که این کتاب و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد»! مىدانیم اهل کتاب انتظار چنین ظهورى را داشتند، و قاعدتا مشرکان عرب که اهل کتاب را از خود عالمتر و آگاهتر مىدانستند نیز در این برنامه با آنها همصدا بودند. ولى بعد از تحقق آرزوهایشان مسیر خود را تغییر دادند و به صف مخالفان پیوستند.
(آیه 5)- سپس «اهل کتاب» و به تبع آنها «مشرکان» را مورد ملامت قرار داده، مىگوید: چرا در این آیین جدید اختلاف کردند، بعضى مؤمن و بعضى کافر شدند در حالى که در این آیین «دستورى به آنها داده نشده بود جز این که خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند» (و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة).
سپس مىافزاید: «و این است آیین مستقیم و پایدار» (و ذلک دین القیمة).
منظور از «و ما امروا» این است که در آیین اسلام دستورى جز توحید خالص و نماز و زکات و مانند آن نیامده، و اینها امورى هستند شناخته شده، چرا از قبول آن سرباز مىزنند و در پذیرش آن اختلاف مىکنند؟
منظور از «دین» مجموعه دین و شریعت است، یعنى آنها مأمور شده بودند که خدا را پرستش کنند و دین و آیین خود را در تمام جهات خالص گردانند.
جمله «و ذلک دین القیمة» اشاره به آن است که این اصول یعنى توحید خالص و نماز (توجه به خالق) و زکات (توجه به خلق) از اصول ثابت و پا بر جاى همه ادیان است، بلکه مىتوان گفت: اینها در متن فطرت آدمى قرار دارد.
زیرا از یکسو سرنوشت انسان بر مسأله توحید است، و از سوى دیگر فطرتش او را دعوت به شکر منعم و معرفت و شناخت او مىکند، و از سوى سوم روح اجتماعى و مدنیت انسان او را به سوى کمک محرومان فرا مىخواند.
(آیه 6)- بهترین و بدترین مخلوقات! در آیات گذشته آمده بود که کفار اهل کتاب و مشرکان در انتظار این بودند که دلیل روشنى از سوى خداوند سراغ آنها بیاید.
در اینجا به دو گروه «کافران» و «مؤمنان» در برابر این دعوت الهى، و سرانجام کار هر یک از آنها اشاره مىکند.
نخست مىفرماید: «کافران از اهل کتاب و مشرکان (به این آیین جدید) در آتش دوزخند، جاودانه در آن مىمانند، آنها بدترین مخلوقاتند»! (ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة).
تعبیر «اولئک هم شر البریة» (آنها بدترین مخلوقاتند) تعبیر تکان دهندهاى است که نشان مىدهد در میان تمام جنبندگان و غیر جنبندگان موجودى مطرودتر از کسانى که بعد از وضوح حق و اتمام حجت راه راست را رها کرده در ضلالت گام مىنهند یافت نمىشود.
مقدم داشتن «اهل کتاب» بر «مشرکان» در این آیه نیز ممکن است به خاطر این باشد که آنها داراى کتاب آسمانى و علما و دانشمندان بودند و نشانههاى پیغمبر اسلام در کتب آنها صریحا آمده بود، بنابراین مخالفت آنها زشتتر و بدتر بود.
(آیه 7)- در این آیه به گروه دوم که نقطه مقابل آنها هستند و در قوس صعودى قرار دارند اشاره کرده، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترین مخلوقات خدا هستند» (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة).
تعبیر «اولئک هم خیر البریة» به خوبى نشان مىدهد که انسانهاى مؤمن و صالح العمل حتى از فرشتگان برتر و بالاترند، چرا که آیه مطلق است، و هیچ استثنائى در آن نیست، آیات دیگر قرآن مانند آیه 70 سوره اسراء نیز گواه بر این معنى مىباشد.
چهاردهم مرداد :
نفیسه :
نود و پنجمین سوره قران ،سوره تین است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 8 آیه میباشد.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره در حقیقت بر محور آفرینش زیباى انسان، و مراحل تکامل، و انحطاط او دور مىزند، و این مطلب با سوگندهاى پر معنائى در آغاز سوره شروع شده است، و بعد از شمردن عوامل پیروزى و نجات انسان، سرانجام تأکید بر مسأله معاد و حاکمیت مطلقه خداوند پایان مىگیرد.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «هرکس این سوره را بخواند خداوند دو نعمت را مادامى که در دنیاست به او مىبخشد: سلامت و یقین، و هنگامى که از دنیا برود به تعداد تمام کسانى که این سوره را خواندهاند ثواب یک روز روزه به عنوان پاداش به او مىبخشد».
(آیه 1)- در آغاز این سوره به چهار سوگند پرمعنى برخورد مىکنیم که مقدمه براى بیان معنى پراهمیتى است.
مىفرماید: «قسم به انجیر و زیتون [- یا قسم به سرزمین شام و بیت المقدس]» (و التین و الزیتون).
(آیه 2)- «و سوگند به طور سینین» (و طور سینین).
(آیه 3)- «و قسم به این شهر امن» [- شهر مکه] (و هذا البلد الامین).
«تین» در لغت به معنى «انجیر» و «زیتون» همان زیتون معروف است که ماده روغنى مفیدى از آن مىگیرند.
در این که آیا منظور سوگند به همین دو میوه معروف است یا چیز دیگر؟
بعضى آن را اشاره به همان دو میوه معروف مىدانند که خواص غذائى و درمانى فوق العاده زیادى دارد، بعضى دیگر معتقدند که منظور از آن، دو کوهى است که شهر «دمشق» و «بیت المقدس» بر آنها قرار گرفته، چرا که این دو سرزمین، محل قیام بسیارى از انبیا و پیامبران بزرگ خداست، و این تفسیر با سوگندهاى سوم و چهارم که از سرزمینهاى مقدسى یاد مىکند هماهنگ است.
و اما «هذا البلد الامین» مسلما اشاره به سرزمین «مکّه» است سرزمینى که حتى در عصر جاهلیت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مىشد، و کسى در آنجا حق تعرض به دیگرى نداشت.
و هرگاه این دو قسم (تین و زیتون) را بر معنى ابتدائى آنها حمل کنیم یعنى انجیر و زیتون معروف، باز سوگند پرمعنائى است زیرا:
«انجیر» داراى ارزش غذائى فراوانى است و لقمهاى است مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام آمده است: «انجیر بوى دهان را مىبرد، لثهها و استخوانها را محکم مىکند، مو را مىرویاند درد را برطرف مىسازد، و با وجود آن نیاز به دارو نیست.»
و نیز فرمود: «انجیر شبیهترین اشیا به میوه بهشتى است.»
و غذاشناسان و دانشمندان بزرگ براى زیتون و روغن آن اهمیت فوق العادهاى قائلند، و معتقدند کسانى که مىخواهند همواره سالم باشند باید از این اکسیر حیاتى استفاده کنند.
روغن زیتون دوست صمیمى کبد آدمى، و براى رفع عوارض کلیهها و سنگهاى صفراوى، و قولنجهاى کلیوى، و کبدى و رفع یبوست بسیار مؤثر است.روغن زیتون سرشار از انواع ویتامینها است و داراى فسفر، کلسیم و پتاسیم و منگنز است در حدیثى از امام علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام آمده است: «روغن زیتون غذاى خوبى است، دهان را خوشبو و بلغم را برطرف مىسازد، رنگ صورت را صفا و طراوت مىبخشد، اعصاب را تقویت کرده، بیمارى و درد و ضعف را از میان مىبرد و آتش خشم را فرو مىنشاند».
(آیه 4)- ما انسان را در بهترین صورت آفریدیم! بعد از ذکر این قسمهاى پرمحتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته، مىفرماید: «مسلما ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم» (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم).
«تقویم» به معنى درآوردن چیزى به صورت مناسب، و نظام معتدل و کیفیت شایسته است، و گستردگى مفهوم آن اشاره به این است که خداوند انسان را از هر نظر موزون و شایسته آفرید، هم از نظر جسمى، و هم از نظر روحى و عقلى، چرا که هرگونه استعدادى را در وجود او قرار داده، و او را براى پیمودن قوس صعودى بسیار عظیمى آماده ساخته، و با این که انسان «جرم صغیرى» است، «عالم کبیر» را در او جا داده و آنقدر شایستگیها به او بخشیده که لایق خلعت «و لقد کرمنا بنى آدم ما فرزندان آدم را کرامت و عظمت بخشیدیم» شده است.
(آیه 5)- ولى همین انسان با تمام این امتیازات اگر از مسیر حق منحرف گردد چنان سقوط مىکند که به «اسفل سافلین» کشیده مىشود، لذا در آیه مورد بحث، مىفرماید: «سپس او را به پایینترین مرحله بازگرداندیم» (ثم رددناه اسفل سافلین).
چرا چنین نباشد در حالى که موجودى است مملوّ از استعدادهاى سرشار که اگر در طریق صلاح از آن استفاده کند بر بالاترین قله افتخار قرار مىگیرد، و اگر این همه هوش و استعداد را در طریق فساد به کار اندازد بزرگترین مفسده را مىآفریند و طبیعى است که به «اسفل سافلین» کشیده شود.
(آیه 6)- ولى در این آیه، مىافزاید: «مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند که براى آنها پاداشى تمام نشدنى است» (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون).
(آیه 7)- در این آیه، این انسان ناسپاس و بىاعتنا به دلائل و نشانههاى معاد را مخاطب ساخته، مىگوید: «پس چه چیز سبب مىشود که بعد از این همه (دلائل روشن) روز جزا را انکار مىکنى»؟! (فما یکذبک بعد بالدین).
ساختمان وجود تو از یکسو، و ساختمان این جهان پهناور از سوى دیگر، نشان مىدهد که زندگى چند روزه دنیا نمىتواند هدف نهائى آفرینش تو و این عالم بزرگ باشد.
اینها همه مقدمهاى است براى جهانى وسیعتر و کاملتر، و به تعبیر قرآن در آیه 62 سوره واقعه «نشئه اولى» خود خبر از «نشئه دیگرى» مىدهد، چرا انسان متذکر نمىشود.
(آیه 8)- و در آخرین آیه سوره، مىفرماید: «آیا خداوند بهترین حکم کنندگان و داوران نیست»؟! (ا لیس الله باحکم الحاکمین).
در حدیثى آمده است هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سوره «و التین» را تلاوت مىفرمود وقتى به آیه «ا لیس الله باحکم الحاکمین» مىرسید، مىفرمود: «بلى و انا على ذلک من الشّاهدین آرى خداوند بهترین حکم کنندگان است و من بر این امر گواهم».
سوره علق،سوره نود و ششم قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 19 آیه است.
محتوا و فضیلت سوره:
مشهور در میان مفسران این است که این سوره نخستین سورهاى است که بر پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و محتواى آن نیز مؤید همین معنى است.
در آغاز به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور قرائت و تلاوت مىدهد و سپس از آفرینش این انسان با عظمت، از یک قطعه خون بىارزش، سخن مىگوید.
در مرحله بعد از تکامل انسان در پرتو لطف و کرم پروردگار، و آشنائى او به علم و دانش و قلم بحث مىکند.
و در مرحله بعد، از انسانهاى ناسپاسى که على رغم این همه موهبت و اکرام الهى راه طغیان را پیش مىگیرند سخن به میان مىآورد.
و سرانجام به مجازات دردناک کسانى که مانع هدایت مردم و اعمال نیکند اشاره مىکند و سوره را با دستور سجده و تقرب به درگاه پروردگار پایان مىدهد.
در فضیلت تلاوت این سوره از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود:
«هر کس در روز یا شب سوره «اقرا باسم ربّک» را بخواند، و در همان شب یا روز بمیرد شهید از دنیا رفته است و خداوند او را شهید مبعوث مىکند و در صف شهیدان جاى مىدهد، و در قیامت همچون کسى است که با شمشیر در راه خدا همراه پیامبر خدا جهاد کرده است.».
این سوره به مناسبت تعبیرهاى مختلفى که در آغاز آن است به نام سوره «علق»، «اقرا»، «قلم» نامیده شده.
(آیه 1)-
شأن نزول:
در روایات آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به کوه «حرا» رفته بود جبرئیل آمد و گفت: اى محمّد بخوان! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من قرائت کننده نیستم.
جبرئیل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار دیگر گفت: بخوان! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همان جواب را تکرار کرد، بار دوم نیز جبرئیل این کار را کرد، و همان جواب را شنید، و در سومین بار گفت: (اقرأ باسم ربک الذى خلق ...) (تا آخر آیات پنج گانه).
این سخن را گفت و از دیده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پنهان شد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که با دریافت نخستین اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خدیجه آمده، و فرمود: «زمّلونى و دثّرونى مرا بپوشانید و جامهاى بر من بیفکنید تا استراحت کنم».
«طبرسى» در «مجمع البیان» نیز نقل مىکند که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به خدیجه فرمود: هنگامى که تنها مىشوم ندائى مىشنوم (و نگرانم!).
خدیجه عرض کرد: خداوند جز خیر درباره تو کارى نخواهد کرد، چرا که به خدا سوگند تو امانت را ادا مىکنى، صله رحم به جا مىآورى، در سخن گفتن راستگو هستى.
«خدیجه» مىگوید: بعد از این ماجرا ما به سراغ «ورقة بن نوفل» رفتیم (او از آگاهان عرب و عمو زاده خدیجه بود) رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده بود براى «ورقه» بیان کرد، ورقه گفت: هنگامى که آن منادى به سراغ تو مىآید دقت کن ببین چه مىشنوى؟ سپس براى من نقل کن .پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در خلوتگاه خود این را شنید که مىگوید: اى محمّد بگو: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین- تا- و لا الضّالّین، و بگو: لا اله الّا اللّه، سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را براى او بازگو کرد.
«ورقه» گفت: بشارت بر تو، باز هم بشارت بر تو، من گواهى مىدهم تو همان هستى که «عیسى بن مریم» بشارت داده است! و تو شریعتى همچون «موسى» دارى تو پیامبر مرسلى، و به زودى بعد از این روز مأمور به جهاد مىشوى و اگر من آن روز را درک کنم در کنار تو جهاد خواهم کرد! هنگامى که «ورقه» از دنیا رفت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من این روحانى را در بهشت (بهشت برزخى) دیدم در حالى که لباس حریر بر تن داشت، زیرا او به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد».
البته در بعضى از کلمات مفسرین، یا کتب تاریخ، مطالب ناموزونى درباره این فصل از زندگى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به چشم مىخورد که مسلما از احادیث مجعول و اسرائیلیات است.
به نظر مىرسد این گونه روایات ضعیف و رکیک، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است که خواستهاند هم اسلام را زیر سؤال برند و هم شخص پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را.
تفسیر:
بخوان به نام پروردگارت! در نخستین آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىگوید: «بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید» (اقرأ باسم ربک الذى خلق).
قابل توجه این که در اینجا قبل از هر چیز تکیه روى مسأله «ربوبیت» پروردگار شده است، و مىدانیم «رب» به معنى «مالک مصلح» است کسى که هم صاحب چیزى است و هم به اصلاح و تربیت آن مىپردازد.
سپس براى اثبات ربوبیت پروردگار روى مسأله خلقت و آفرینش جهان هستى تکیه شده، چرا که بهترین دلیل بر ربوبیت او خالقیت اوست، کسى عالم را تدبیر مىکند که آفریننده آن است.
این در حقیقت پاسخى است به مشرکان عرب که «خالقیت» خدا را پذیرفته بودند، اما ربوبیت و تدبیر را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبیت خداوند و تدبیر او در نظام هستى بهترین دلیل بر اثبات ذات مقدّس اوست.
(آیه 2)- سپس از میان مخلوقات روى مهمترین پدیده جهان خلقت و گل سرسبد آفرینش یعنى «انسان» تکیه کرده، و آفرینش او را یادآور شده، مىفرماید:
«همان کس که انسان را از خون بستهاى خلق کرد» (خلق الانسان من علق).
از آنجا که نطفه بعد از گذراندن دوران نخستین در عالم جنین، به شکل قطعه خون بسته چسبندهاى در مىآید که در ظاهر بسیار کم ارزش است، مبدأ آفرینش انسان را در این آیه همین موجود ناچیز مىشمرد، تا قدرت نمائى عظیم پروردگار روشن شود که از موجودى چنان بىارزش مخلوقى چنین پرارزش آفریده است.
بعضى نیز گفتهاند: منظور از «علق» در اینجا «گل» آدم است که آن هم حالت چسبندگى داشت، بدیهى است خدائى که این مخلوق عجیب را از آن قطعه «گل چسبنده» به وجود آورد، شایسته هرگونه ستایش است.
گاه «علق» را به معنى موجود «صاحب علاقه» دانستهاند که اشارهاى است به روح اجتماعى انسان، و علقه آنها به یکدیگر که در حقیقت پایه اصلى تکامل بشر و پیشرفت تمدّنها را تشکیل مىدهد.
بعضى نیز «علق» را اشاره به «نطفه نر» (اسپرم) مىدانند که شباهت زیادى به «زالو» دارد، این موجود ذره بینى در آب نطفه شناور است، و به سوى «نطفه زن» در رحم پیش مىرود، و به آن مىچسبد، و از ترکیب آن دو، نطفه کامل انسان به وجود مىآید.
درست است که در آن زمان این گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود، ولى قرآن مجید از طریق اعجاز علمى پرده از روى آن برداشته است.
از میان این تفسیرهاى چهارگانه تفسیر اول روشنتر به نظر مىرسد، هر چند جمع میان چهار تفسیر نیز مانعى ندارد.
(آیه 3)- بار دیگر براى تأکید مىافزاید: «بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است» (اقرأ و ربک الاکرم).تعبیر این آیه در حقیقت پاسخى است به گفتار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جواب جبرئیل که گفت: من قرائت کننده نیستم، یعنى «از برکت پروردگار فوق العاده کریم و بزرگوار، تو توانائى بر قرائت و تلاوت دارى».
(آیه 4)- سپس به توصیف خداوندى که اکرم الاکرمین است پرداخته، مىفرماید: «همان کسى که به وسیله قلم تعلیم نمود» (الذى علم بالقلم).
(آیه 5)- «و به انسان آنچه را نمىدانست یاد داد» (علم الانسان ما لم یعلم).
در حقیقت این آیات نیز پاسخى است به همان گفتار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود «من قرائت کننده نیستم» یعنى همان خدائى که به وسیله قلم انسانها را تعلیم داد، و به انسان آنچه را نمىدانست آموخت، قادر است که به بندهاى درس نخوانده همچون تو نیز قرائت و تلاوت را بیاموزد.
جمله «الذى علم بالقلم» تاب دو معنى دارد، نخست این که: خداوند نوشتن و کتابت را به انسان آموخت و قدرت و توانائى این کار عظیم را که مبدأ تاریخ بشر، و سرچشمه تمام علوم و فنون و تمدّنهاست، در او ایجاد کرد.
دیگر این که: منظور این است که علوم و دانشها را از این طریق و با این وسیله به انسان آموخت.
و در هر حال تعبیرى است پر معنى که در آن لحظات حساس نخستین نزول وحى در این آیات بزرگ و پر معنى منعکس شده است.
پایه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده، و بىجهت نیست که قومى چنان عقب مانده بقدرى در علوم و دانشها پیش رفتند که علم و دانش را- به اعتراف دوست و دشمن- به همه جهان صادر کردند، و به اعتراف مورخان معروف اروپا این نور علم و دانش مسلمین بود که بر صفحه اروپاى تاریک قرون وسطى تابید، و آنها را وارد عصر تمدن ساخت.
چقدر نازیباست ملّتى این چنین، و آئینى آن چنان، در میدان علم و دانش عقب بمانند و نیازمند دیگران و حتى وابسته به آنها شوند.
(آیه 6)- در تعقیب آیات گذشته- که در آن اشاره به نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود، و لازمه یک چنین نعمت گستردهاى سپاسگزارى انسان تسلیم او در برابر خداوند است- در این آیه مىفرماید: «چنین نیست (که نعمتهاى الهى روح شکرگزارى را همیشه در او زنده کند، بلکه) به یقین انسان طغیان مىکند» (کلا ان الانسان لیطغى).
(آیه 7)- «به خاطر این که خود را بىنیاز ببیند» (ان رآه استغنى).
این طبیعت غالب انسانهاست، طبیعت کسانى که در مکتب عقل و وحى پرورش نیافتهاند که وقتى به غلط خود را مستغنى مىپندارند، شروع به سرکشى و طغیان مىکنند. نه خدا را بندهاند، نه احکام او را به رسمیت مىشناسند، نه به نداى وجدان گوش فرا مىدهند، و نه حق و عدالت را رعایت مىکنند.
به هرحال چنین به نظر مىرسد که هدف آیه این است که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار نداشته باشد مردم به زودى دعوتش را پذیرا شوند، بلکه باید خود را براى انکار و مخالفت مستکبران طغیانگر، آماده سازد، و بداند راهى پرفراز و نشیب در پیش روى اوست.
(آیه 8)- سپس این طاغیان مستکبر را مورد تهدید قرار داده، مىفرماید:
«و به یقین بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است» (ان الى ربک الرجعى).
و اوست که طغیانگران را به کیفر اعمالشان مىرساند.
و همان گونه که بازگشت همه چیز به سوى اوست، و همه مىمیرند «و میراث آسمان و زمین براى ذات پاک او مىماند» (آل عمران/ 180).
در آغاز نیز همه چیز از ناحیه او بوده، و جاى این نیست که انسان خود را بىنیاز بشمرد و مغرور گردد، و طغیان کند.
(آیه 9)- سپس به قسمتى از کارهاى طغیانگران مغرور، ممانعت آنها از سلوک راه حق و پیمودن طریق هدایت و تقوا پرداخته، مىافزاید: «به من خبر ده آیا کسى که نهى مىکند» (ا رایت الذى ینهى).
(آیه 10)- «بندهاى را به هنگامى که نماز مىخواند» آیا مستحق عذاب الهى نیست؟ (عبدا اذا صلى).
در احادیث آمده است: «ابوجهل» از اطرافیان خود سؤال کرد: آیا محمّد در میان شما نیز (براى سجده) صورت به خاک مىگذارد؟
گفتند: آرى! گفت: سوگند به آنچه ما به آن سوگند یاد مىکنیم، اگر او را در چنین حالى ببینم با پاى خود گردن او را له مىکنم! به او گفتند: ببین، او در آنجا مشغول نماز خواندن است! ابو جهل حرکت کرد تا گردن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را زیر پاى خود بفشارد، ولى هنگامى که نزدیک آمد عقب نشینى کرده و با دستش گوئى چیزى را از خود دور مىکرد! به او گفتند: این چه وضعى است که در تو مىبینیم؟
گفت: ناگهان میان خودم و او خندقى از آتش دیدم و منظرهاى وحشتناک و همچنین بال و پرهائى مشاهده کردم! در اینجا پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «قسم به کسى که جانم در دست اوست اگر به من نزدیک شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مىکردند و عضو عضو او را مىربودند»!- اینجا بود که آیات فوق نازل شد.
(آیه 11)- در این آیه براى تأکید بیشتر، مىافزاید: «به من خبر ده اگر این بنده (نمازگزار) به راه هدایت باشد» (ا رایت ان کان على الهدى).
(آیه 12)- «یا مردم را به تقوا فرمان دهد» (او امر بالتقوى).
آیا نهى کردن او سزاوار است؟ و آیا مجازات چنین کسى جز آتش دوزخ مىتواند باشد؟!
(آیه 13)- «به من خبر ده اگر (این طغیانگر که رهروان راه حق را از نماز و هدایت و تقوا باز مىدارد) حق را انکار کند و به آن پشت نماید» آیا مستحق مجازات الهى نیست؟ (ا رایت ان کذب و تولى).
(آیه 14)- «آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) مىبیند» و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مىکند؟ (ا لم یعلم بان الله یرى).
(آیه 15)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون طغیانگران کافر و مزاحمت آنها نسبت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و نمازگزاران آمده بود، در اینجا آنها را زیر رگبار شدیدترین تهدیدها گرفته، مىفرماید: «چنان نیست» که او مىپندارد (کلا).
گمان مىکند مىتواند پا بر گردن پیغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از این برنامه الهى باز دارد.
«اگر دست (از این جهل و غرور خود) بر ندارد ناصیهاش [- موى پیش سرش] را گرفته» و با ذلّت و خوارى به سوى عذاب مىکشانیم (لئن لم ینته لنسفعا بالناصیة).
(آیه 16)- «همان ناصیه دروغگوى خطاکار را»! (ناصیة کاذبة خاطئة).
در روایتى مىخوانیم: هنگامى که سوره «الرحمن» نازل شد پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به یارانش فرمود: چه کسى از شما این سوره را بر رؤساى قریش مىخواند؟
حاضران در پاسخ کمى سکوت کردند، چرا که از آزار سران قریش بیمناک بودند.
«عبد اللّه بن مسعود» برخاست و گفت: اى رسول خدا! من این کار را مىکنم ...
ابن مسعود که جثهاى کوچک داشت و از نظر جسمانى ضعیف بود برخاست و نزد سران قریش آمد، آنها را در گرد کعبه جمع دید، تلاوت سوره الرحمن را آغاز کرد.
«ابوجهل» برخاست و چنان سیلى به صورت او زد که گوش او پاره شد، و خون جارى گشت! ابن مسعود گریان به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، هنگامى که چشم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر او افتاد، ناراحت شد، ناگهان جبرئیل نازل شد در حالى که خندان و مسرور بود.
فرمود: اى جبرئیل چرا مىخندى در حالى که ابن مسعود گریان است؟
عرض کرد: به زودى دلیل آن را خواهى دانست.
این ماجرا گذشت، هنگامى که مسلمانان روز جنگ بدر پیروز شدند ابن مسعود در میان کشتههاى مشرکان گردش مىکرد، چشمش به ابو جهل افتاد، در حالى که آخرین نفسهاى خود را مىکشید، ابن مسعود روى سینه او قرار گرفت هنگامى که چشمش به او افتاد، گفت: اى چوپان ناچیز! بر جایگاه بلندى قرار گرفتهاى! ابن مسعود گفت: «الاسلام یعلو و لا یعلى علیه اسلام برترى مىگیرد و چیزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت».
ابوجهل به او گفت: به دوستت محمّد بگو: احدى در زندگى در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم! هنگامى که این سخن به گوش پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسید فرمود: فرعون زمان من، از فرعون موسى بدتر بود، چرا که او در واپسین لحظات عمر گفت: من ایمان آوردم، ولى این طغیانش بیشتر شد! سپس ابوجهل رو به ابن مسعود کرد و گفت: سر مرا با این شمشیر قطع کن که تیزتر است، هنگامى که ابن مسعود سرش را جدا کرد نمىتوانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد- موى پیش سر او را گرفت و روى زمین کشید و خدمت پیامبر آورد، و مضمون آیه در این دنیا نیز تحقق یافت.
(آیه 17)- در روایتى از ابن عباس آمده است: روزى ابوجهل نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد در حالى که حضرت نزدیک مقام ابراهیم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از این کار نهى نکردم؟
حضرت صلّى اللّه علیه و آله بر او بانگ زد و او را از خود راند.
ابو جهل گفت: اى محمّد! بر من بانگ مىزنى، و مرا مىرانى؟ تو نمىدانى قوم و عشیره من در این سرزمین از همه بیشتر است.
در اینجا آیه مورد بحث نازل شد: «سپس هر که را مىخواهد صدا بزند» تا یاریش کند (فلیدع نادیه).
(آیه 18)- «ما هم به زودى مأموران دوزخ را صدا مىزنیم» تا او را به دوزخ افکنند (سندع الزبانیة).
تا معلوم شود که از این غافل بىخبر کارى ساخته نیست، و در چنگال مأموران عذاب همچون پر کاهى در وسط یک طوفان سهمگین است!
(آیه 19)-{این آیه سجده واجب دارد}-در آخرین آیه این سوره که آیه سجده است، مىفرماید: «چنان نیست» که آن طغیانگر مىپندارد و اصرار بر ترک سجده تو دارد (کلا).
«هرگز او را اطاعت مکن و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوى» (لا تطعه و اسجد و اقترب)
ابوجهلها کوچکتر از آنند که بتوانند مانع سجده تو شوند، و یا در راه پیشرفت آئینت سنگ بیندازند و مانع ایجاد کنند، تو با توکل بر پروردگار و نیایش و عبادت و سجده، در این مسیر گام بردار و هر روز به خداى خود نزدیک و نزدیکتر شو.
ضمنا از این آیه به خوبى استفاده مىشود که «سجده» باعث قرب انسان در درگاه خداست، و لذا در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «نزدیکترین حالت بنده به خداوند زمانى است که در سجده باشد».
البته مىدانیم طبق روایات اهل بیت عصمت علیهم السّلام چهار سجده واجب در قرآن داریم «الم سجده» و «فصلت» و «النجم» و در اینجا (سوره علق) و بقیه سجدههاى قرآن مستحب است.
سیزدهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 16)- و در توصیف اشقى مىفرماید: «همان کسى که (آیات خدا را) تکذیب کرد و به آن پشت نمود» (الذى کذب و تولى). بنابراین، معیار خوشبختى و بدبختى همان کفر و ایمان است با پیامدهاى عملى که این دو دارد و به راستى کسى که آن همه نشانههاى هدایت و امکانات براى ایمان و تقوا را نادیده بگیرد مصداق روشن «اشقى» و بدبختترین مردم است.
(آیه 17)- سپس سخن از گروهى مىگوید که از این آتش شعلهور سوزان برکنارند، مىفرماید: «به زودى با تقواترین مردم از آن (آتش سوزان) دور داشته مىشود» (و سیجنبها الاتقى).
(آیه 18)- «همان کسى که مال خود را (در راه خدا) مىبخشد تا پاک شود» (الذى یؤتى ماله یتزکى).
تعبیر به «یتزکّى» در حقیقت اشاره به قصد قربت و نیت خالص است خواه این جمله به معنى کسب نمو معنوى و روحانى باشد، یا به دست آوردن پاکى اموال، چون «تزکیه» هم به معنى «نمو دادن» آمده و هم «پاک کردن».
(آیه 19)- سپس براى تأکید بر مسأله خلوص نیت آنها در انفاقهایى که دارند، مىافزاید: «و هیچ کس را نزد او حق نعمتى نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را جزا دهد» (و ما لاحد عنده من نعمة تجزى).
(آیه 20)- «بلکه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست» (الا ابتغاء وجه ربه الاعلى).
یعنى انفاق مؤمنان پرهیزکار به دیگران نه از روى ریاست، و نه به خاطر جوابگوئى خدمات سابق آنها، بلکه انگیزه آن تنها و تنها جلب رضاى خداوند است، و همین است که به آن انفاقها ارزش فوق العادهاى مىدهد.
(آیه 21)- و سرانجام در آخرین آیه این سوره به ذکر پاداش عظیم و بىنظیر این گروه پرداخته، و در یک جمله کوتاه، مىگوید: «و به زودى راضى و خشنود مىشود» (و لسوف یرضى).
آرى! همان گونه که او براى رضاى خدا کار مىکرد خدا نیز او را راضى مىسازد، رضایتى گسترده و نامحدود که تمام نعمتها در آن جمع است.
سوره ضحى ،نود و سومین سوره است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 11 آیه دارد.
محتوا و فضیلت سوره:
طبق بعضى از روایات وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر اثر تأخیر و انقطاع موقت وحى ناراحت بود، و زبان دشمنان نیز باز شده بود، این سوره نازل شد و همچون باران رحمتى بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نشست.
این سوره با دو سوگند آغاز مىشود، سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بشارت مىدهد که خدا هرگز تو را رها نساخته است.
بعد به او نوید مىدهد که خداوند آنقدر به او عطا مىکند که خشنود شود.
و در آخرین مرحله، گذشته زندگانى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در نظر او مجسّم مىسازد که خداوند چگونه او را همیشه مشمول انواع رحمت خود قرار داده، و در سختترین لحظات زندگى حمایتش نموده است.
و لذا در آخرین آیات به او دستور مىدهد که (به شکرانه این نعمتهاى بزرگ الهى) با یتیمان و مستمندان مهربانى کند و نعمت خدا را بازگو نماید.
در فضیلت این سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است: «هرکس آن را تلاوت کند از کسانى خواهد بود که خدا از آنها راضى مىشود و شایسته است که محمد صلّى اللّه علیه و آله براى او شفاعت کند و به عدد هر یتیم و مسکین سؤال کننده ده حسنه براى او خواهد بود».
و این همه فضیلت از آن کسى است که آن را بخواند و در عمل پیاده کند.قابل توجه این که مطابق روایات متعددى، این سوره و سوره آینده (الم نشرح) یک سوره است، و لذا براى این که در هر رکعت بعد از سوره حمد باید یک سوره کامل خوانده شود این دو سوره را باید با هم خواند.
(آیه 1)-شأن نزول این سوره «ابن عباس» مىگوید: پانزده روز گذشت، و وحى بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل نشد، مشرکان گفتند: پروردگار محمد، او را رها کرده، و دشمن داشته، اگر راست مىگوید مأموریت او از سوى خداست، باید وحى بطور مرتب بر او نازل مىشد.
در اینجا سوره مورد بحث نازل گشت- و به سخنان آنها پاسخ گفت.
قابل توجه این که طبق حدیثى وقتى این سوره نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به جبرئیل فرمود: دیر کردى در حالى که سخت به تو مشتاق بودم.
جبرئیل گفت: «من به تو مشتاقتر بودم، ولى من بنده مأمورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمىشوم»!
تفسیر:
در آغاز این سوره نیز با دو سوگند رو برو مىشویم: سوگند به «نور» و «ظلمت» مىفرماید: «قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید» و همه جا را فرا گیرد (و الضحى).
(آیه 2)- «و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد» و همه جا را در آرامش فرو برد (و اللیل اذا سجى).
«ضحى» از ماده «سجو» به معنى اوائل روز است آن موقعى که خورشید در آسمان بالا بیاید و نور آن بر همه جا مسلط شود، و این در حقیقت بهترین موقع روز است.
«سجى» از ماده «سجو» در اصل به معنى «سکون و آرامش» است، و آنچه در شب مهم است همان آرامشى است که بر آن حکمفرماست، و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مىبرد، و براى تلاش و کوشش فردا و فرداها آماده مىسازد، و از این نظر نعمت بسیار مهمى است که شایسته است سوگند به آن یاد شود.
میان این دو قسم و محتواى آیه شباهت و رابطه نزدیکى وجود دارد، روز همچون نزول نور وحى بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است و شب همچون انقطاع موقت وحى که آن نیز در بعضى از مقاطع لازم است.
(آیه 3)- و به دنبال این دو سوگند بزرگ به نتیجه و جواب قسم پرداخته، مىفرماید: «خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است» (ما ودعک ربک و ما قلى).
این تعبیر دلدارى و تسلّى خاطرى است براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که بداند اگر گاهى در نزول وحى تأخیر افتد روى مصالحى است که خدا مىداند، و هرگز دلیل بر آن نیست که طبق گفته دشمنان خداوند نسبت به او خشمگین شده باشد یا بخواهد او را ترک گوید، او همیشه مشمول لطف و عنایات خاصّه خدا، و همواره در کنف حمایت ویژه اوست.
(آیه 4)- سپس اضافه مىکند: «و مسلما آخرت براى تو از دنیا بهتر است» (و للآخرة خیر لک من الاولى).
تو در این جهان مشمول الطاف او هستى، و در آخرت بیشتر و بهتر، نه در کوتاه مدت مورد غضب پروردگار خواهى بود، و نه در دراز مدت، کوتاه سخن این که تو همیشه عزیزى، در دنیا عزیز و در آخرت عزیزتر.
(آیه 5)- آنقدر به تو مىبخشد که خشنود شوى! در این آیه برترین نوید را به پیامبر داده، مىافزاید: «و به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى» (و لسوف یعطیک ربک فترضى).
این بالاترین اکرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصّش محمد صلّى اللّه علیه و آله است که مىفرماید: آنقدر به تو مىبخشیم که راضى شوى، در دنیا بر دشمنان پیروز خواهى شد و آیین تو جهانگیر خواهد گشت، و در آخرت نیز مشمول بزرگتر مواهب خواهى بود.
بدون شک پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به عنوان خاتم انبیا و رهبر عالم بشریت خشنودیش تنها در نجات خویش نیست، بلکه آن زمان راضى و خشنود مىشود که شفاعتش در باره امتش نیز پذیرفته شود.
لذا در حدیثى از امام باقر علیه السّلام از پدرش امام زین العابدین علیه السّلام از عمویش «محمّد بن حنفیه» از پدرش امیرمؤمنان علیه السّلام مىخوانیم: رسول اللّه فرمود: «روز قیامت من در موقف شفاعت مىایستم، و آنقدر گنهکاران را شفاعت کنم که خداوند گوید:
أ رضیت یا محمّد؟ «آیا راضى شدى اى محمّد؟
من مىگویم: رضیت، رضیت راضى شدم، راضى شدم»! سپس امیرمؤمنان على علیه السّلام رو به جمعى از اهل کوفه کرده و افزود: «شما معتقدید امید بخشترین آیات قرآن آیه «قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله اى کسانى که نسبت به خود زیادهروى کردهاید از رحمت خدا نومید نشوید» است.
گفتند: آرى! ما چنین مىگوییم.
فرمود: «ولى ما اهل بیت مىگوییم امید بخشترین آیات قرآن آیه «و لسوف یعطیک ربک فترضى» است»! ناگفته پیداست که شفاعت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شرائطى دارد، نه او براى هر کس شفاعت مىکند، و نه هر گنهکارى مىتواند چنین انتظاری را داشته باشد.
(آیه 6)- به شکرانه این همه نعمت که خدا به تو داده ...!
چنانکه گفتیم هدف این سوره تسلّى و دلدارى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و بیان الطاف الهى نسبت به آن حضرت است، لذا در ادامه آیات گذشته که از این معنى سخن مىگفت، در اینجا نخست به ذکر سه موهبت از مواهب خاص الهى به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، و سپس سه دستور مهم در همین رابطه به او مىدهد.
مىفرماید: «آیا او (خداوند) تو را یتیم نیافت و پناه داد» (ا لم یجدک یتیما فآوى).
در شکم مادر بودى که پدرت عبد اللّه از دنیا رفت، تو را در آغوش جدّت «عبد المطلب» (سید مکّه) پرورش دادم.
شش ساله بودى که مادرت از دنیا رفت، و از این نظر نیز تنها شدى، اما عشق و محبت تو را در قلب «عبدالمطلب» افزون ساختم.
هشت ساله بودى که جدّت «عبدالمطلب» از دنیا رفت عمویت «ابوطالب» را به خدمت و حمایتت گماشتم، تا تو را همچون جان شیرین در بر گیرد و محافظت کند.
آرى تو یتیم بودى و من به تو پناه دادم.
(آیه 7)- بعد به ذکر نعمت دوم پرداخته، مىفرماید: «و تو را گمشده یافت و هدایت کرد» (و وجدک ضالا فهدى).
آرى! تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى، و ما این نور را در قلب تو افکندیم که به وسیله آن انسانها را هدایت کنى! چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: «تو نه کتاب را مىدانستى و نه ایمان را (از محتواى قرآن و اسلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى) ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را بخواهیم هدایت مىکنیم» (شورى/ 52).
بنابراین منظور از «ضلالت» در اینجا نفى ایمان و توحید و پاکى و تقوا نیست، بلکه نفى آگاهى از اسرار نبوت، و قوانین اسلام، و عدم آشنائى با این حقایق بود، ولى بعد از بعثت به کمک پروردگار بر همه این امور واقف شد و هدایت یافت.
(آیه 8)- بعد به بیان سومین نعمت پرداخته، مىفرماید: «و تو را فقیر یافت و بىنیاز کرد» (و وجدک عائلا فاغنى).
توجه «خدیجه» آن زن مخلص با وفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختیار تو و اهداف بزرگت قرار دهد، و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصیب تو کرد آن گونه که براى رسیدن به اهداف بزرگت بىنیاز شدى.
(آیه 9)- سپس به عنوان نتیجهگیرى از آیات قبل، سه دستور پر اهمیت به پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىدهد که هر چند مخاطب در آن شخص رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله است ولى مسلما همگان را شامل مىشود.
نخست مىفرماید: «حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن» (فاما الیتیم فلا تقهر).
تو هم خود یتیم بودى و رنج یتیمى را کشیدهاى، اکنون از دل و جان مراقب یتیمان باش و روح تشنه آنها را با محبتت سیراب کن.
این نشان مىدهد که در مورد یتیمان مسأله اطعام و انفاق گرچه مهم است، ولى از آن مهمتر دلجوئى و نوازش و رفع کمبودهاى عاطفى است، و لذا در حدیث معروفى مىخوانیم که «رسول اللّه» صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس به عنوان نوازش دست بر سر یتیمى کشد به تعداد هر موئى که دست او از آن مىگذرد در روز قیامت نورى خواهد داشت».
(آیه 10)- و در این آیه به دومین دستور پرداخته، مىفرماید: «و سؤال کننده را از خود مران» (و اما السائل فلا تنهر).
در این که منظور از «سائل» در اینجا چه کسى است؟ چند تفسیر وجود دارد:
نخست این که منظور کسانى است که سؤالاتى در مسائل علمى و اعتقادى و دینى دارند.
دیگر این که: منظور کسانى است که داراى فقر مادى هستند، و به سراغ تو مىآیند، باید آنچه در توان دارى به کار گیرى، و آنها را مأیوس نکنى، و از خود مرانى.
سوم این که: هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى، دستور مىدهد که به تقاضاى سائلان در هر قسمت پاسخ مثبت ده، این معنى هم تناسب با هدایت الهى نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد و هم سرپرستى از او در زمانى که یتیم بود.
(آیه 11)- و سرانجام در سومین و آخرین دستور، مىفرماید: «و نعمتهاى پروردگارت را بازگو کن» (و اما بنعمة ربک فحدث).
بازگو کردن نعمت، گاه با زبان است و تعبیراتى که حاکى از نهایت شکر و سپاس باشد، نه غرور و برترىجوئى، و گاه با عمل است به این ترتیب که از آن در راه خدا انفاق و بخشش کند، بخششى که نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا کرده است.
البته واژه «نعمت» تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل مىشود.
لذا در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: معنى آیه چنین است:
«آنچه را خدا به تو بخشیده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نیکى به تو کرده و هدایت نموده همه را بازگو کن».
سوره انشراح ،سوره نود و چهارم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 8 آیه میباشد.
محتوا و فضیلت سوره:
معروف است که این سوره بعد از سوره «و الضحى» نازل شده و محتواى آن نیز همین مطلب را تأیید مىکند چرا که در این سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضّحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره الم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه این سوره همه جنبه معنوى دارد و عمدتا این سوره بر سه محور دور مىزند.
یکى بیان همین نعمتهاى سه گانه و دیگر بشارت به پیامبر از نظر برطرف شدن مشکلات دعوت او در آینده و دیگر توجه به خداوند یگانه و تحریص و ترغیب به عبادت و نیایش.
و به همین دلیل در روایات اهل بیت علیهم السّلام چنانکه قبلا هم اشاره کردهایم این دو به منزله یک سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى این که یک سوره کامل خوانده شود هر دو را با هم مىخوانند.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «هر کس این سوره را بخواند پاداش کسى را دارد که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را غمگین دیده و اندوه را از قلب او زدوده است».
(آیه 1)- ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختیم! لحن آیات آمیخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلّى و دلدارى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است.
در نخستین آیه به مهمترین موهبت الهى اشاره کرده، مىفرماید: «آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم» (ا لم نشرح لک صدرک).
منظور از «شرح صدر» در اینجا گسترش روح و فکر پیامبر به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خداداد مىباشد، این توسعه مىتواند مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان.
و لذا در حدیثى آمده است که پیامبر مىفرماید: «من تقاضائى از پروردگارم کردم و دوست مىداشتم این تقاضا را نمىکردم، عرض کردم: خداوندا! پیامبران قبل از من بعضى جریان باد را در اختیارشان قرار دادى، و بعضى مردگان را زنده مىکردند!» خداوند به من فرمود: آیا تو یتیم نبودى پناهت دادم؟
گفتم: آرى! فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم؟
عرض کردم: آرى، اى پروردگار! فرمود: آیا سینه تو را گشاده، و پشتت را سبکبار نکردم؟
عرض کردم: آرى اى پروردگار!».
این نشان مىدهد که نعمت «شرح صدر» ما فوق معجزات انبیاست، و به راستى اگر کسى حالات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دقیقا مطالعه کند و میزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پیچیده دوران عمرش بنگرد یقین مىکند که این از طریق عادى ممکن نیست، بلکه یک تأیید الهى و ربانى است.
و به خاطر همین «شرح صدر» بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عالیترین وجهى مشکلات رسالت را پشت سر گذاشت، و وظائف خود را در این طریق به خوبی انجام داد.
(آیه 2)- سپس به ذکر موهبت دیگرى از مواهب عظیم خود به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، مىافزاید: «و (آیا) بار سنگین را از تو برنداشتیم»!؟ (و وضعنا عنک وزرک).
(آیه 3)- «همان بارى که سخت بر پشت تو سنگینى مىکرد» (الذى انقض ظهرک).
این کدام بار بود که خداوند از پشت پیامبرش برداشت؟
قرائن آیات به خوبى نشان مىدهد که منظور همان مشکلات رسالت و نبوت، و دعوت به سوى توحید و یکتاپرستى، و برچیدن آثار فساد از آن محیط بسیار آلوده بوده است، نه تنها پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که همه پیغمبران در آغاز دعوت با چنین مشکلات عظیمى رو برو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پیروز مىشدند، منتها شرائط محیط و زمان پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از جهاتى سختتر و سنگینتر بود.
(آیه 4)- و در بیان سومین موهبت، مىفرماید: «و آوازه تو را بلند ساختیم» (و رفعنا لک ذکرک).
نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پیچید، و از آن بهتر این که نام تو در کنار نام اللّه هر صبح و شام بر فراز مأذنهها و هنگام اذان برده مىشود، و شهادت به رسالت تو، در کنار شهادت به توحید و یگانگى خداوند نشان اسلام، و دلیل پذیرش این آیین پاک است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در تفسیر این آیه مىخوانیم که فرمود: جبرئیل به من گفت: خداوند متعال مىگوید: هنگامى که نام من برده مىشود نام تو نیز همراه من ذکر مىشود- و در عظمت مقام تو همین بس.
(آیه 5)- در این آیه، به پیامبرش مهمترین بشارت را مىدهد و انوار امید را بر قلب پاکش مىپاشد، مىفرماید: «به یقین با (هر) سختى آسانى است» (فان مع العسر یسرا).
(آیه 6)- باز تأکید مىکند: «مسلّما با هر سختى آسانى است» (ان مع العسر یسرا).غم مخور مشکلات و سختیها به این صورت باقى نمىماند، کارشکنیهاى دشمنان براى همیشه ادامه نخواهد یافت، و محرومیتهاى مادى و مشکلات اقتصادى و فقر مسلمین به همین صورت ادامه نمىیابد.
قابل ذکر است که، این دو آیه به صورتى مطرح شده که اختصاص به شخص پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و زمان آن حضرت ندارد، بلکه به صورت یک قاعده کلى و به عنوان تعلیلى بر مباحث سابق مطرح است، و به همه انسانهاى مؤمن مخلص و تلاشگر نوید مىدهد که همیشه در کنار سختیها آسانیهاست.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «بدان که با سختیها آسانى است، و با صبر پیروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشایش است».
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید.
(آیه 7)- سپس در این آیه، مىفرماید: «پس هنگامى که از کار مهمى فارغ مىشوى به مهم دیگرى پرداز» (فاذا فرغت فانصب).
هرگز بیکار نمان، تلاش و کوشش را کنار مگذار، پیوسته مشغول مجاهده باش و پایان مهمى را آغاز مهم دیگر قرار ده.
(آیه 8)- و در تمام این احوال به خدا تکیه کن «و به سوى پروردگارت توجه کن» (و الى ربک فارغب). رضایت او را بطلب، و خشنودى او را جستجو کن، و به سوى قرب جوارش بشتاب.
مطابق آنچه گفته شد آیه مفهوم گستردهاى دارد که فراغت از هر مهمى، و پرداختن به مهم دیگر را شامل مىشود، و جهتگیرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصیه مىکند.
به هرحال مجموعه این سوره بیانگر عنایت خاص الهى به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و تسلى او در برابر مشکلات، و وعده نصرت و تأیید او در برابر مشکلات و فراز و نشیبهاى راه رسالت است. و در عین حال مجموعهاى است امید بخش سازنده و حیات آفرین براى همه انسانها و همه رهروان راه حق.