584 . صفحه 584
اول مرداد :
نفیسه :
(آیه 16)- آیه قبل میپرسد آیا داستان موسی به تو رسیده است و این آیه مىافزاید: «در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوى ندا داد» (اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوى).
«طوى» ممکن است نام سرزمین مقدسى باشد که در شام در میان «مدین» و «مصر» قرار داشت، و نخستین جرقه وحى در آن بیابان بر قلب موسى وارد شد.
(آیه 17)- سپس به پیامى که خداوند به موسى در آن سرزمین مقدس داد، در دو جمله کوتاه و پر معنى، اشاره کرده، مىفرماید: «به سوى فرعون برو که طغیان کرده است»! (اذهب الى فرعون انه طغى).
(آیه 18)- «و به او بگو: آیا مىخواهى پاکیزه شوى»؟ (فقل هل لک الى ان تزکى).
(آیه 19)- «و (پس از پاک شدن و لایق لقاى محبوب گشتن) من تو را به سوى پروردگارت هدایت کنم، تا از او بترسى» و گناه نکنى (و اهدیک الى ربک فتخشى).
(آیه 20)- و از آنجا که هر دعوتى باید آمیخته با دلیل باشد در این آیه مىافزاید: موسى «به دنبال این سخن بزرگترین معجزه را به او نشان داد» (فاراه الآیة الکبرى).
این معجزه خواه معجزه تبدیل شدن عصا به مار عظیم باشد، یا ید بیضا، و یا هر دو، از معجزات بزرگ موسى بوده است که در آغاز دعوتش بر آن تکیه کرده.
این آیات نشان مىدهد که یکى از اهداف بزرگ انبیا هدایت طغیانگران یا مبارزه قاطع با آنهاست.
(آیه 21)- اکنون ببینیم فرعون در برابر این همه لطف و محبت، و این منطق و بیان زیبا و ارائه آیت کبرى چه عکس العملى نشان داد؟
این طاغوت خیره سر، هرگز از مرکب غرور پیاده نشد، چنانکه در این آیه مىفرماید: «او (دعوى موسى را) تکذیب، و عصیان کرد» (فکذب و عصى).
این نشان مىدهد که تکذیبها مقدمه عصیانهاست، همان گونه که تصدیقها و ایمانها مقدمه طاعتهاست.
(آیه 22)- به این مقدار هم قناعت نکرد و در برابر دعوت موسى بىتفاوت نماند بلکه: «سپس پشت کرد و پیوسته (براى محو آیین حق) تلاش نمود» (ثم ادبر یسعى).
نفیسه آشوری, [21.07.16 21:15]
(آیه 23)- و از آنجا که معجزه موسى تمام موجودیت طاغوتى او را به خطر مىانداخت، مأموران را به شهرهاى مختلف اعزام کرد «و ساحران را جمع کرد و مردم را دعوت نمود» تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده کنند (فحشر فنادى).
(آیه 24)- باز به این توطئهها اکتفا نکرد، بلکه بزرگترین ادعا را با بدترین تعبیرات مطرح نمود «و گفت: من پروردگار برتر شما هستم»! (فقال انا ربکم الاعلى).
خودش یکى از بتپرستان بود، ولى در اینجا ادعا مىکند من پروردگار بزرگ شما هستم، یعنى حتى خودش را از معبود خودش نیز بالاتر مىشمرد و این است بیهودهگوئیهاى طاغوتها!
(آیه 25)- به هرحال فرعون سرکشى را به آخرین مرحله رسانده و مستحق دردناکترین عذاب شده و فرمان الهى باید فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش را درهم بکوبد لذا در این آیه مىفرماید: «از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت» (فاخذه الله نکال الآخرة و الاولى).
در اینجا تفسیر دیگرى براى آیه ذکر شده است و آن این که منظور از «الاولى» کلمه نخستین است که فرعون در مسیر طغیان گفت و ادعاى الوهیت کرد (قصص/ 38) و «الاخرة» اشاره به آخرین کلمهاى است که او گفت و آن ادعاى ربوبیت اعلى بود خداوند او را به مجازات این دو ادعاى کفر آمیزش در همین دنیا گرفتار ساخت.
(آیه 26)- و سرانجام در این آیه، از اتمام این ماجرا نتیجهگیرى کرده، مىفرماید: «در این (داستان موسى و فرعون و عاقبت آنان درس) عبرتى است براى کسى که (از خدا) بترسد» (ان فى ذلک لعبرة لمن یخشى).این آیه به خوبى نشان مىدهد که عبرت گرفتن از این ماجراها تنها براى کسانى میسّر است که بهرهاى از خوف و خشیت و احساس مسؤولیت به دل راه دادهاند و یا به تعبیر دیگر داراى چشمى عبرت بینند.
اى خوشا چشمى که عبرت بین بود
عبرت از نیک و بدش آیین بود.
(آیه 27)- آفرینش شما مشکلتر است یا آسمانها؟ (دلیل دیگرى بر معاد) به دنبال نقل سرگذشت موسى و فرعون به عنوان یک درس عبرت براى همه طغیانگران و تکذیب کنندگان بار دیگر به مسأله معاد و رستاخیز بر مىگردد.
نخست منکران معاد را مخاطب ساخته، و ضمن یک استفهام توبیخى مىفرماید: «آیا آفرینش شما (و بازگشت به زندگى پس از مرگ) مشکلتر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاده است» (أ انتم اشد خلقا ام السماء بناها).
این سخن در حقیقت پاسخى است به گفتار آنها که در آیات پیشین گذشت که مىگفتند: «أ إنا لمردودون فى الحافرة آیا ما به حالت اول بازمىگردیم».
این آیه مىگوید: هر انسانى در هر مرحلهاى از درک و شعور باشد مىداند که آفرینش این آسمان بلند، این همه کرات عظیم و کهکشانهاى بىانتها قابل مقایسه با آفرینش انسان نیست کسى که این قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حیات عاجز است؟!
(آیه 28)- سپس به شرح بیشتر درباره این آفرینش بزرگ پرداخته، مىافزاید: «سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت» (رفع سمکها فسواها).
احتمال دارد که آیه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسیار زیاد و سرسام آور کرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظیم هواى اطراف زمین.
(آیه 29)- سپس به یکى از مهمترین نظامات این عالم بزرگ یعنى نظام نور و ظلمت اشاره کرده، مىفرماید: «و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود» (و اغطش لیلها و اخرج ضحاها).که هرکدام از این دو در زندگى انسان و سایر موجودات زنده اعم از حیوان و گیاه نقش فوق العاده مهمى دارد. نه انسان بدون نور مىتواند زندگى کند که همه برکات و روزیها و حس و حرکت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممکن نیست که رمز آرامش اوست.
(آیه 30)- سپس از آسمان به زمین مىآید، مىفرماید: «و زمین را بعد از آن گسترش داد» (و الارض بعد ذلک دحاها).
منظور از «دحو الارض» این است که در آغاز تمام سطح زمین را آبهاى حاصل از بارانهاى سیلابى نخستین فرا گرفته بود این آبها تدریجا در گودالهاى زمین جاى گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند تا به وضع فعلى درآمد- و این مسأله بعد از آفرینش زمین و آسمان روى داد.
(آیه 31)- بعد از گسترش زمین و آماده شدن براى زندگى و حیات سخن از آب و گیاه به میان آورده، مىفرماید: «و از آن، آب و چراگاهش را بیرون آورد» (اخرج منها ماءها و مرعاها).
این تعبیر نشان مىدهد که آب در لابلاى قشر نفوذ پذیر زمین پنهان بود، سپس به صورت چشمهها و نهرها جارى شد و حتى دریا و دریاچهها را تشکیل داد.
(آیه 32)- ولى از آنجا که عوامل مختلفى مىتوانست آرامش زمین را بر هم زند- از جمله طوفانهاى عظیم و دائمى و دیگر جزر و مدهائى که در پوسته زمین بر اثر جاذبه ماه و خورشید و همچنین لرزههایى که بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ مىدهد- آن را به وسیله شبکه نیرومندى از کوهها که سرتاسر روى زمین را فرا گرفته آرام کرد.
و لذا مىفرماید: «و کوهها را ثابت و محکم نمود» (و الجبال ارساها).
(آیه 33)- و در پایان مىفرماید: «همه اینها براى بهرهگیرى شما و چهارپایانتان است»! (متاعا لکم و لانعامکم).
تا از مواهب حیات بهره گیرید و به غفلت نخورید. اینها از یکسو نشانههاى قدرت او بر مسأله معاد است و از سوى دیگر دلائل عظمت و نشانههاى وجود او در مسیر توحید و معرفت است.
(آیه 34)- بعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد، در آیات قبل، در اینجا بار دیگر، به مسأله رستاخیز و سرنوشت خدا ترسان و هوى پرستان در آن روز باز مىگردد، مىفرماید: «هنگامى که آن حادثه بزرگ، رخ دهد» نیکوکاران و بدکاران هر کدام به جزاى اعمال خویش مىرسند (فاذا جاءت الطامة الکبرى).
«طامّه» در اینجا اشاره به قیامت است که مملوّ از حوادث هولناک مىباشد و توصیف آن به «کبرى» تأکید بیشترى درباره اهمیت و عظمت این حادثه بىنظیر است.
(آیه 35)- سپس مىافزاید: «در آن روز انسان به یاد کوششهایش مىافتد» (یوم یتذکر الانسان ما سعى).
اما این تذکر و یادآورى چه سودى براى او مىتواند داشته باشد.
اگر تقاضاى بازگشت به دنیا و جبران گذشته کند دست ردّ به سینه او مىزنند و در پاسخ این تقاضا «کلّا» (چنین نیست) مىگویند.
و اگر توبه کند و از اعمالش پوزش طلبد فایدهاى ندارد چرا که درهاى توبه دیگر بسته شده است.
آرى! در آن روز حجابها از قلب و روح انسان برداشته مىشود و همه حقایق مکنون بارز و آشکار مىشود.
(آیه 36)- و لذا در این آیه مىافزاید: «و (در آن روز) جهنّم براى هر بینندهاى آشکار مىگردد» (و برزت الجحیم لمن یرى).
جهنم هم اکنون نیز وجود دارد بلکه طبق آیه 54 سوره عنکبوت «کافران را از هر سو احاطه کرده» اما حجابهاى عالم دنیا مانع رؤیت آن است ولى آن روز که روز ظهور و بروز همه چیز است جهنّم از همه آشکارتر ظهور مىکند.
(آیه 37)- سپس به وضع حال مجرمان و افراد بىایمان در صحنه قیامت اشاره کرده و با چند جمله کوتاه و پر معنى هم سرنوشت آنها را بیان مىکند و هم عوامل گرفتارى آنها را، مىفرماید: «اما آن کسى که طغیان کرده» (فاما من طغى).
(آیه 38)- «و زندگى دنیا را (بر همه چیز) مقدم داشته» (و آثر الحیاة الدنیا).
(آیه 39)- «مسلما دوزخ جایگاه اوست» (فان الجحیم هى المأوى).
در جمله اول اشاره به فساد عقیدتى آنها مىکند زیرا طغیان ناشى از خود بزرگ بینى است و خود بزرگ بینى ناشى از عدم معرفة اللّه است.
کسى که خدا را به عظمت بشناسد خود را بسیار کوچک و ضعیف مىبیند و هرگز پاى خود را از جاده عبودیت بیرون نمىگذارد.
و جمله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا که طغیان سبب مىشود که انسان لذت زود گذر دنیا و زرق و برق آن را بالاترین ارزش حساب کند و آن را بر همه چیز مقدم بشمرد.
این دو در حقیقت علت و معلول یکدیگرند: طغیان و فساد عقیده سرچشمه فساد عمل و ترجیح زندگى ناپایدار دنیا بر همه چیز است و سرانجام این دو آتش سوزان دوزخ است که در جمله سوم به آن اشاره شده.
(آیه 40)- سپس به ذکر اوصاف بهشتیان در دو جمله کوتاه و بسیار پر معنى پرداخته، مىفرماید: «و آن کسى که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد ...» (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى).
(آیه 41)- «قطعا بهشت جایگاه اوست» (فان الجنة هى المأوى).
آرى! شرط اول بهشتى شدن «خوف» ناشى از «معرفت» است، شناختن مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم که در حقیقت نتیجه شرط اول و میوه درخت معرفت و خوف است تسلّط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سرکشى، چرا که تمام گناهان و مفاسد و بدبختیها از هواى نفس سرچشمه مىگیرد.
(آیه 42)- تاریخ قیامت را فقط خدا مىداند: در تعقیب مطالبى که درباره قیامت و سرنوشت نیکان و بدان در آن روز در آیات پیشین آمد، در اینجا به سراغ سؤال همیشگى مشرکان و منکران معاد رفته، مىفرماید: «و از تو درباره قیامت مىپرسند که در چه زمانى واقع مىشود» (یسئلونک عن الساعة ایان مرساها).
(آیه 43)- قرآن در پاسخ این سؤال براى این که به آنها بفهماند که هیچ کس از لحظه وقوع قیامت با خبر نبوده و نخواهد بود، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «تو را با یادآورى این سخن چه کار»؟! (فیم انت من ذکراها).
یعنى تاریخ وقوع قیامت حتى از تو پنهان است، تا چه رسد به دیگران، این از آن علم غیبى است که از مختصات ذات پروردگار مىباشد، و احدى را به آن راهى نیست!
(آیه 44)- سپس مىافزاید: «نهایت آن (قیامت) به سوى پروردگار تو است» و هیچ کس جز خدا از زمانش آگاه نیست (الى ربک منتهاها).
این همان مطلبى است که در آیه 34 سوره لقمان نیز آمده است: «علم زمان وقوع قیامت تنها نزد خداست».
(آیه 45)- باز براى توضیح بیشتر مىافزاید: «کار تو فقط بیم دادن کسانى است که از آن مىترسند» (انما انت منذر من یخشاها).
وظیفه تو همین انذار و هشدار و بیم دادن است و بس، و اما تعیین وقت قیامت از قلمرو وظیفه و آگاهى تو بیرون است.
(آیه 46)- و سرانجام در آخرین آیه این سوره براى بیان این واقعیت که تا قیامت زمان زیادى نیست، مىفرماید: «آنها در آن روز که قیام قیامت را مىبینند چنین احساس مىکنند که گوئى توقفشان (در دنیا و برزخ) جز شامگاهى یا صبح آن بیشتر نبوده است»! (کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحاها).
به قدرى عمر کوتاه دنیا بسرعت مىگذرد، و دوران برزخ نیز سریع طى مىشود که به هنگام قیام قیامت آنها فکر مىکنند تمام این دوران چند ساعتى بیش نبود.