قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء بیست و نهم» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۲ ب.ظ

581 . صفحه 581

بیست و نهم تیر :


نفیسه :



(آیه 20)-این آیه دست منکران رستاخیز را گرفته، به عالم جنین مى‏برد، و عظمت و قدرت خداوند، و کثرت مواهب او را در این جهان اسرار آمیز، به آنها نشان مى‏دهد، تا از یک سو به قدرت خدا بر مسأله رستاخیز و معاد پى‏ببرند، و از سوى دیگر خود را مدیون نعمتهاى بى‏شمارش بدانند، و سر تعظیم بر آستانش فرود آورند.

مى‏فرماید: «آیا ما شما را از آبى پست و ناچیز نیافریدیم»؟! (ا لم نخلقکم من ماء مهین).


(آیه 21)- «سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار دادیم» (فجعلناه فى قرار مکین).
قرارگاهى که تمام شرائط حیات و پرورش و رشد و محافظت نطفه انسان در آن از هر نظر تأمین شده، و آنقدر عجیب و جالب و موزون است که هر انسانى را در شگفتى فرو مى‏برد.

(آیه 22)- سپس مى‏افزاید: قرار گرفتن نطفه در آن جایگاه محفوظ «تا مدتى معین» ادامه دارد (الى قدر معلوم).
مدتى که آن را هیچ کس جز خدا نمى‏داند، مدتى مملوّ از تغییرات و دگرگونیها و تحولات بسیار که هر روز لباس تازه‏اى از حیات و زندگى بر نطفه پوشانیده مى‏شود، و او را در مسیر تکامل در آن مخفیگاه پیش مى‏برد.

(آیه 23)- سپس نتیجه‏گیرى مى‏کند «ما قدرت بر این کار داشتیم (که از نطفه بى‏ارزش و حقیر و ناچیزى چنان انسان شریف و کاملى بسازیم) پس ما قدرتمند خوبى هستیم» (فقدرنا فنعم القادرون).
این همان دلیلى است که قرآن بارها براى اثبات مسأله معاد روى آن تکیه کرده است، از جمله در آیات آغاز سوره حج مى‏گوید: چگونه در بازگشت مردگان به حیات جدید تردید مى‏کنید با این که قدرت او را در آفرینش این انسان از یک نطفه بى‏ارزش مشاهده مى‏کنید که هر روزش معاد و رستاخیزى است؟! چه تفاوتى میان خاک و آن نطفه بى‏ارزش است؟

(آیه 24)- در پایان باز همان جمله را تکرار فرموده، مى‏گوید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
واى بر آنها که این همه آثار قدرت او را مى‏بینند و باز او را انکار مى‏کنند.

(آیه 25)- در بخش دیگرى از این آیات به بیان قسمتى از آیات و نشانه‏هاى آفاقى خداوند و نعمتها و مواهب او در جهان بزرگ مى‏پردازد که هم دلیل بر قدرت و رحمت واسعه اوست، و هم دلیلى بر امکان معاد، در حالى که در آیات گذشته سخن از آیات انفسى و مواهب خداوند در آفرینش خود انسان بود.
مى‏فرماید: «آیا ما زمین را مرکز اجتماع انسانها قرار ندادیم»؟ (ا لم نجعل الارض کفاتا).

(آیه 26)- «هم در حال حیاتشان و هم مرگشان» (احیاء و امواتا).
منظور این است که زمین قرارگاهى است براى همه انسانها، زندگان را روى خود جمع مى‏کند، و تمام حوائج و نیازهایشان را در اختیارشان مى‏گذارد، و مردگان آنها را نیز در خود جاى مى‏دهد، که اگر زمین، آماده براى دفن مردگان نبود عفونت و بیماریهاى ناشى از آن فاجعه‏اى براى همه زندگان به وجود مى‏آورد.

(آیه 27)- سپس به یکى از نعمتهاى بزرگ الهى در کره زمین اشاره کرده، مى‏افزاید: «و در آن کوههاى استوار و بلندى قرار دادیم» (و جعلنا فیها رواسى شامخات).این کوهها که سر به آسمان کشیده، و ریشه‏هاى آن به یکدیگر پیوسته است از یک سو همچون زرهى زمین را در برگرفته، و در برابر فشار داخلى و فشارهاى ناشى از جزر و مد خارجى حفظ مى‏کند، و از سوى دیگر جلو اصطکاک قشر هوا را با زمین مى‏گیرد، و پنجه در هوا انداخته و آن را با خود به گردش در مى‏آورد، و از سوى سوم طوفانها و بادهاى عظیم را کنترل مى‏کند، و به این ترتیب از جهات مختلف به اهل زمین آرامش مى‏بخشد.
و در ذیل همین آیه به یکى دیگر از برکات کوهها اشاره کرده، مى‏افزاید:
«و آبى گوارا به شما نوشاندیم» (و اسقیناکم ماء فراتا).
آبى که هم براى شما گوارا و مایه حیات است، و هم براى حیوانات شما و زراعتها و باغهایتان.
بسیارى از چشمه‏ها و قناتها از کوهها مى‏جوشد، و سرچشمه بسیارى از نهرها و شطهاى عظیم از برفهاى متراکمى است که بر قله‏هاى کوهها مى‏نشیند، و مهمترین ذخائر آبى انسانها را تشکیل مى‏دهد.

(آیه 28)- در پایان این قسمت باز مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
همان کسانى که این همه آیات و نشانه‏هاى قدرت حق را با چشم خود مى‏بینند، و این همه نعمتهاى الهى را که در آن غرقند مشاهده مى‏کنند باز هم رستاخیز و دادگاه قیامت را که مظهر عدل و حکمت اوست انکار مى‏نمایند.

(آیه 29)- در این جا سرنوشت نهائى تکذیب کنندگان قیامت، و منکران آن دادگاه عدل الهى بیان شده است، بیانى که به راستى انسان را در وحشتى عمیق فرو مى‏برد، و ابعاد فاجعه را روشن مى‏سازد.
مى‏فرماید: در آن روز به آنها گفته مى‏شود: «بى‏درنگ به سوى همان چیزى که پیوسته آن را انکار مى‏کردید بروید»! (انطلقوا الى ما کنتم به تکذبون).
رهسپار شوید به سوى جهنم سوزان که همیشه آن را به باد استهزا مى‏گرفتید به سوى انواع عذابها که با اعمالتان آن را از پیش فراهم ساخته‏اید.

(آیه 30)- سپس به توضیح بیشترى درباره این عذاب پرداخته، مى‏گوید:
«بروید به سوى سایه سه شاخه» دودهاى خفقان بار و آتش زا! (انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب).
شاخه‏اى از بالاسر، و شاخه‏اى از طرف راست، و شاخه‏اى از طرف چپ، و به این ترتیب از هر طرف این دود غلیظ مرگبار آنها را احاطه مى‏کند، و در کام خود فرو مى‏برد.

(آیه 31)- «سایه‏اى که نه آرام بخش است، و نه از شعله‏هاى آتش جلوگیرى مى‏کند» (لا ظلیل و لا یغنى من اللهب). چه این که خود برخاسته از آتش است.

(آیه 32)- سپس در توصیف دیگرى از آن آتش سوزان مى‏افزاید:
«شراره‏هایى از خود پرتاب مى‏کند مانند یک کاخ» (انها ترمى بشرر کالقصر).
نه همچون جرقه‏هاى آتش این دنیا که گاه به اندازه سر سوزنى بیش نیست.

(آیه 33)- در این آیه به توصیف دیگرى از شراره‏ها و جرقه‏هاى این آتش سوزان پرداخته، مى‏فرماید: «گویى (در سرعت و کثرت) همچون شتران زرد رنگى هستند» که به هر سو پراکنده مى‏شوند! (کانه جمالت صفر).
جائى که جرقه‏ها این چنین باشد، پیداست که خود آن آتش سوزان چگونه است؟ و در کنار آن چه عذابهاى دردناک دیگرى قرار گرفته؟

(آیه 34)- بار دیگر در پایان این بخش از آیات، همان هشدار را تکرار کرده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 35)- سپس فصل دیگرى از مشخصات آن روز هولناک را شروع کرده، مى‏افزاید: «امروز، روزى است که سخن نمى‏گویند» و قادر بر دفاع از خویش نیستند (هذا یوم لا ینطقون).
آرى! خداوند در آن روز بر دهان مجرمان و گناهکاران مهر سکوت مى‏زند همان گونه که در آیه 65 سوره یس آمده است: «الیوم نختم على افواههم امروز بر دهانشان مهر مى‏نهیم».

(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و به آنها اجازه داده نمى‏شود که عذرخواهى کنند» (و لا یؤذن لهم فیعتذرون).
نه اجازه سخن گفتن دارند، و نه عذر خواهى و دفاع از خویشتن، چرا که همه حقایق در آنجا روشن است، و چیزى براى گفتن ندارند، آرى این زبان پشت هم انداز که در دنیا از آزادى خود سوء استفاده کرده، به تکذیب انبیا و استهزاء اولیاء و باطل کردن حق و حق جلوه دادن باطل، مى‏پرداخت در آنجا باید به کیفر آن اعمال قفل شود، و از کار بیفتد، که این خود عذاب و شکنجه دردناکى است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است که: «خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن است که بنده‏اش عذر موجهى داشته باشد و به او اجازه عذرخواهى ندهد، بلکه آنها در حقیقت هیچ عذر موجهى ندارند که مطرح کنند».

(آیه 37)- باز در پایان این مقطع مى‏گوید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 38)- در مقطع دیگر روى سخن را به مجرمان کرده، به عنوان حکایت از صحنه آن روز، مى‏گوید: «امروز همان روز جدائى (حق از باطل) است که همه شما و پیشینیان را در آن جمع کرده‏ایم» (هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین).
امروز همه انسانها را بدون استثنا از اولین گرفته، تا آخرین، همه را براى حسابرسى و فصل خصومت در این عرصه و دادگاه بزرگ گردآورده‏ایم.
آرى! امروز روز جدایى حق از باطل و ظالم از مظلوم است.

(آیه 39)- «اکنون اگر چاره‏اى در برابر من (براى فرار از چنگال مجازات) دارید انجام دهید» (فان کان لکم کید فکیدون).
آیا مى‏توانید از قلمرو حکومت من بگریزید؟ یا توانائى دارید با پرداختن فدیه‏اى آزاد شوید؟ و یا قدرت دارید مأموران حسابرسى را فریب دهید؟
هر کار از دست شما ساخته است انجام دهید، ولى بدانید کارى از شما ساخته نیست.

(آیه 40)- و باز همان جمله تهدیدآمیز و بیدارکننده را تکرار کرده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 41)- مى‏دانیم برنامه قرآن آمیختن انذار به بشارت، و تهدید به تشویق است، و همچنین ذکر سرنوشت مؤمنان در برابر سرنوشت، مجرمان تا با قرینه مقابله مسائل بهتر درک شود.
براساس همین سنّت، قرآن به دنبال بیان مجازاتهاى گوناگون مجرمان در قیامت، اشاره پر معنى و کوتاهى درباره وضع پرهیزکاران در آن روز کرده، مى‏فرماید:
«پرهیزکاران در سایه‏هاى (درختان بهشتى) و در میان چشمه‏ها قرار دارند» (ان المتقین فى ظلال و عیون).

(آیه 42)- سپس مى‏افزاید: «و (آنها) در میان انواع میوه‏ها از آنچه مایل باشند» قرار دارند (و فواکه مما یشتهون).

(آیه 43)- جالب این که آنها در این میهمان سراى الهى به عالیترین وجهى پذیرائى مى‏شوند، همان گونه که در این آیه آمده که به آنها گفته مى‏شود: «بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالى است که انجام مى‏دادید»! (کلوا و اشربوا هنیئا بما کنتم تعملون).
تعبیر «بما کنتم تعملون» (در مقابل اعمالى که انجام مى‏دادید) اشاره به این است که این مواهب را بدون حساب به کسى نمى‏دهند، و با ادعا و خیال و پندار به دست نمى‏آید، تنها به وسیله تقوا، اعمال صالح و احسان و نیکوکارى فراهم مى‏شود.
«هنى‏ء» هر چیزى است که مشقتى به دنبال ندارد، و ناراحتى تولید نمى‏کند، و این اشاره به آن است که میوه‏ها و غذاها و نوشابه‏هاى بهشتى، همانند آب و غذاى دنیا نیست که گاه آثار سوئى در بدن مى‏گذارد یا عوارض نامطلوبى به دنبال دارد.

(آیه 44)- در این آیه باز روى این مطلب تکیه مى‏کند که این نعمتها بى‏حساب نیست، مى‏افزاید: «ما این گونه، نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (انا کذلک نجزى المحسنین).

(آیه 45)- و در پایان این مقطع باز تکرار مى‏کند: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
واى بر آنها که از تمام این نعمتها و محبتها محروم مى‏شوند، که حسرت این محرومیت آزارش کمتر از آتش سوزان دوزخ نیست؟

(آیه 46)- و از آنجا که یکى از عوامل انکار معاد پرداختن به لذات زود گذر دنیا، و تمایل به آزادى بى‏قید و شرط براى بهره‏گیرى از این لذات است، در این آیه روى سخن را به مجرمان کرده، با لحنى تهدید آمیز مى‏فرماید: «بخورید و بهره گیرید در این مدت کم (از زندگى دنیا و بدانید عذاب الهى در انتظار شماست) چرا که شما مجرمید» (کلوا و تمتعوا قلیلا انکم مجرمون).
جمله «انکم مجرمون» (این تهدید به خاطر آن است که شما مجرمید) نشان مى‏دهد که سرچشمه عذاب الهى جرم و گناه انسان است که از بى‏ایمانى یا اسارت در چنگال شهوات ناشى مى‏شود.

(آیه 47)- سپس این تهدید را بار دیگر با جمله: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» تکمیل مى‏کند (ویل یومئذ للمکذبین).
همانها که به زرق و برق دنیا و لذات و شهوات آن مغرور و فریفته شدند، و عذاب الهى را براى خود خریدند.

(آیه 48)- در این آیه به یکى دیگر از عوامل انحراف و بدبختى و آلودگى آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و (چنان از باده غرور سرمستند) هنگامى که به آنان گفته شود (در برابر پروردگار) رکوع کنید رکوع نمى‏کنند» (و اذا قیل لهم ارکعوا لا یرکعون).
آنها نه فقط از رکوع و سجود ابا دارند بلکه این روح غرور و نخوت در تمامى افکار و زندگیشان منعکس است نه در برابر خدا تسلیمند و نه در برابر دستورات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و نه حقوق مردم را به رسمیت مى‏شناسند.

(آیه 49)- و بعد براى دهمین و آخرین بار در این سوره مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 50)- و در آخرین آیه سوره با لحنى آمیخته از عتاب، و مملوّ از سرزنش، به صورت یک استفهام آمیخته با تعجب مى‏فرماید: اگر آنها به این قرآن- که دلائل صدقش از تمام آیاتش نمایان است، و حقانیتش در تمام تعبیراتش منعکس مى‏باشد- ایمان نمى‏آورند «پس به کدام سخن بعد از آن ایمان مى‏آورند»؟! (فباى حدیث بعده یؤمنون).
کسى که به قرآنى که اگر بر کوهها نازل مى‏شد لرزان و خاشع مى‏شدند و از هم مى‏شکافتند ایمان نیاورد، در برابر هیچ کتاب آسمانى، و هیچ منطق عقلانى تسلیم نخواهد شد، و این نشانه روح عناد و لجاج است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۲
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

580 . صفحه 580





بیست و هشتم تیر:



نفیسه :


(آیه 26)- «و در شبانگاه براى او سجده کن، و مقدار طولانى از شب او را تسبیح گوى» (و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا).
تا در سایه آن «ذکر» و این «سجده» و «تسبیح» نیروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه کافى براى مبارزه با مشکلات این راه فراهم سازى.
این آیه و آیه قبل در حقیقت بیانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است.
در اینجا باید به این نکته توجه داشت که دستورهاى پنجگانه آیات فوق گرچه به صورت برنامه‏اى براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ذکر شده، ولى در حقیقت سرمشقى است براى همه کسانى که در مسیر رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام برمى‏دارند. آنها باید بدانند بعد از اطمینان و ایمان کامل به هدف و رسالتى که دارند لازم است صبر و استقامت پیشه کنند، و از انبوه مشکلات راه، وحشت نداشته باشند.
و در مرحله بعد باید در برابر وسوسه‏هاى شیاطینى که مصداق آثم و کفورند، و با انواع حیل و تزویر سعى در منحرف ساختن رهبران و پیشوایان مى‏کنند، تا رسالت آنها عقیم ماند، با کمال قدرت مقاومت کنند، نه فریب تطمیع را بخورند و نه واهمه‏اى از تهدید به خود راه دهند.
و در تمام مراحل براى کسب قدرت روحى، و نیروى اراده، عزم راسخه، و تصمیم آهنین، هر صبح و شام به یاد خدا باشند، و پیشانى را بر درگاهش بسایند، مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نیاز با او مدد گیرند که اگر این امور رعایت شود پیروزى حتمى است، و اگر در پاره‏اى از مراحل مصیبت و شکستى رخ دهد در پرتو این اصول مى‏توان آنها را جبران کرد، برنامه زندگى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و دعوت و رسالت او سرمشق مؤثرى براى رهروان این راه است.

(آیه 27)- این یک هشدار است، و انتخاب راه با شماست! در آیات گذشته به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار داده شده که تحت تأثیر افراد «آثم» و «کفور» (مجرم و کافر) هرگز واقع نشود.
در اینجا معرفى بیشترى از آنها کرده، مى‏گوید: «آنها زندگى زود گذر دنیا را دوست دارند، در حالى که روز سختى را در پشت سر خود رها مى‏کنند» و نادیده مى‏گیرند! (ان هؤلاء یحبون العاجلة و یذرون وراءهم یوما ثقیلا).
سنگین از نظر محاسبه، از نظر طول زمان و فضاحت و رسوایى.
افق افکار آنها از خور و خواب و شهوت فراتر نمى‏رود، و آخرین نقطه دید آنها همین لذائذ بى‏قید و شرط مادى است، و عجیب این که مى‏خواهند روح بزرگ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز با همین مقیاس بسنجند.

(آیه 28)- در این آیه به آنها هشدار مى‏دهد که از نیرو و قدرت خود مغرور نشوند که اینها را همه خدا داده، و هر زمان بخواهد بسرعت بازپس مى‏گیرد.
مى‏فرماید: «ما آنها را آفریدیم، و پیوندهاى وجودشان را محکم کردیم (به آنها قوت و قدرت بخشیدیم) و هر زمان بخواهیم جاى آنها را به گروه دیگرى مى‏دهیم» (نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا).
به راستى قرآن در اینجا انگشت روى نقطه حساسى گذارده، و آن پیوندهاى مختلف اجزاى وجود بشر است از عصبهاى کوچک و بزرگ که همچون طنابهاى آهنین عضلات را به یکدیگر مربوط مى‏سازد گرفته، تا رباطها و عضلات مختلف، آن چنان قطعات کوچک و بزرگ استخوان و گوشتهاى اندام انسان را به یکدیگر محکم بسته که از مجموع آنها یک واحد کاملا منسجم- که آماده انجام هرگونه فعالیتى است- ساخته، اما روى هم رفته این جمله کنایه از قدرت و قوت است.
این آیه در ضمن غنا و بى‏نیازى ذات پاک خدا را، از آنها، و از اطاعت و ایمانشان، روشن مى‏سازد، تا بدانند اگر اصرارى براى ایمان آنهاست، در حقیقت لطف و رحمتى است از ناحیه پروردگار.

(آیه 29)- سپس به کل بحثهائى که در این سوره آمده است- که مجموعا یک برنامه جامع سعادت را ارائه مى‏دهد- اشاره کرده، مى‏گوید: «این یک تذکر و یادآورى است، و هرکس بخواهد (با استفاده از آن) راهى به سوى پروردگارش برمى‏گزیند» (ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).
وظیفه ما نشان دادن راه است، نه اجبار بر انتخاب، این شما هستید که باید با عقل و درک خود، حق را از باطل تشخیص دهید، و با اراده و اختیار خود تصمیم بگیرید.
این در حقیقت تأکیدى است بر آنچه در آغاز سوره گذشت که فرمود: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه پذیرا شود و شکر این نعمت را به جا آورد، یا روى گرداند و کفران کند».

(آیه 30)- و از آنجا که ممکن است افراد کوته فکر از تعبیر فوق نوعى تفویض و واگذارى مطلق به بندگان تصور کنند، در این آیه براى نفى این توهّم مى‏افزاید: «و شما هیچ چیز را نمى‏خواهید مگر این که خدا بخواهد» (و ما تشاؤن الا ان یشاء الله).
«چرا که خداوند دانا و حکیم بوده و هست» (ان الله کان علیما حکیما). و این در حقیقت اثبات اصل معروف «الامر بین الامرین» است، از یک سو مى‏فرماید: «خدا راه را نشان داده و انتخاب با شماست» و از سوى دیگر مى‏افزاید:
«انتخاب شما منوط به مشیت الهى است» یعنى شما استقلال کامل ندارید بلکه قدرت و توان و آزادى اراده شما همه به خواست خدا و از ناحیه اوست، و هر زمان اراده کند مى‏تواند این قدرت و آزادى را سلب کند.
به این ترتیب نه «تفویض» و واگذارى کامل است و نه «اجبار» و سلب اختیار، بلکه حقیقتى است دقیق و ظریف در میان این دو یا به تعبیر دیگر: نوعى آزادى وابسته به مشیت الهى است، که هر لحظه بخواهد مى‏تواند آن را باز پس گیرد، تا هم بندگان بتوانند بار تکلیف و مسؤولیت را که رمز تکامل آنهاست بر دوش گیرند و هم خود را بى‏نیاز از خداوند تصور نکنند.
ذیل آیه که مى‏فرماید: (ان الله کان علیما حکیما) نیز ممکن است اشاره به همین معنى باشد چرا که علم و حکمت خدا ایجاب مى‏کند بندگان را در پیمودن راه تکامل آزاد بگذارد، و گرنه تکامل اجبارى و تحمیلى تکامل نیست، به علاوه علم و حکمت او اجازه نمى‏دهد که افرادى را مجبور به کار خیر و افرادى را مجبور به کار شرّ کند، و بعد گروه اول را پاداش دهد، و گروه دوم را مجازات کند.

(آیه 31)- و سرانجام در آخرین آیه این سوره، به سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در یک جمله کوتاه و پر معنى اشاره کرده، مى‏فرماید: خدا «هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) در رحمتش وارد مى‏کند، و براى ظالمان عذاب دردناکى آماده ساخته است» (یدخل من یشاء فى رحمته و الظالمین اعد لهم عذابا الیما).
جالب این که در آغاز آیه مى‏گوید: «هر کس را بخواهد در رحمت خود وارد مى‏کند» ولى در پایان آیه، عذاب را روى ظالمان متمرکز مى‏سازد، و این نشان مى‏دهد که مشیت او بر عذاب به دنبال مشیت انسان بر ظلم و گناه است، و به قرینه مقابله روشن مى‏شود که مشیت او در رحمت نیز به دنبال اراده انسان در ایمان و عمل صالح و اجراى عدل است، و جز این از حکیم نمى‏توان انتظار داشت.


سوره مرسلات سوره هفتاد و هفتم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 50 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بیشترین مطلبى که در این سوره مطرح شده، مسائل مربوط به قیامت و تهدید و انذار مکذبان و منکران است.
و از امتیازات این سوره این است که آیه «ویل یومئذ للمکذبین واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» ده بار در آن تکرار شده، و هر بار به دنبال مطلب تازه‏اى.
بعد از ذکر سوگندهائى، از قیامت و حوادث سنگین و سخت رستاخیز خبر مى‏دهد.
در مرحله بعد سرگذشت غم‏انگیز اقوام گنهکار پیشین.
و در مرحله سوم گوشه‏اى از ویژگیهاى آفرینش انسان.
و در مرحله چهارم قسمتى از مواهب الهى در زمین.
و در مرحله پنجم قسمتهایى از عذاب تکذیب کنندگان را شرح مى‏دهد.
همچنین در هر مرحله اشاره‏اى به مطلبى بیدارگر و تکان دهنده کرده، و به دنبال آن این آیه را تکرار مى‏کند، و حتى در بخشى از آن به نعمتهاى بهشتى که نصیب پرهیزکاران شده اشاره نموده تا انذار را با بشارت بیامیزد، و تهدید را با تشویق.
و به هرحال این تکرار، تکرار بعضى از آیات را در سوره «الرحمن» تداعى مى‏کند، با این تفاوت که در آنجا سخن از نعمتها بود، و در اینجا غالبا از عذابهاى مکذّبان است.
انتخاب نام «مرسلات» براى این سوره به تناسب نخستین آیه این سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «کسى که این سوره را بخواند خداوند او را با پیامبر آشنا (و همجوار) مى‏سازد».
بدون شک این ثواب و فضیلت از آن کسانى است که بخوانند و بیندیشند و عمل کنند، و لذا در حدیثى آمده است: بعضى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش عرض کردند: «چه زود آثار پیرى در شما نمایان شده اى رسول خدا»؟! فرمود: «سوره‏هاى هود، واقعه، مرسلات، و عمّ یتسائلون مرا پیر کرده»! قابل توجه این که در تمام این سوره‏ها احوال قیامت و مسائل هول انگیز آن دادگاه بزرگ منعکس است، و همین‏ها بوده که در روح مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اثر گذارده.
بدیهى است تلاوت بدون فکر و تصمیم بر عمل نمى‏تواند چنین اثرى بگذارد.


(آیه 1)- در آغاز این سوره مقدمتا در پنج آیه، پنج سوگند آمده که در تفسیر معنى آنها سخن بسیار است:
مى‏فرماید: «سوگند به فرشتگانى که پى در پى فرستاده مى‏شوند» (و المرسلات عرفا).

(آیه 2)- «و آنها که همچون تندباد حرکت مى‏کنند» (فالعاصفات عصفا).

(آیه 3)- «و سوگند به آنها که (ابرها را) مى‏گسترانند» (و الناشرات نشرا).

(آیه 4)- «و آنها که جدا مى‏کنند» (فالفارقات فرقا).

(آیه 5)- «و سوگند به آنها که آیات بیدارگر (الهى) را (به انبیا) القا مى‏نمایند» (فالملقیات ذکرا).

(آیه 6)- «براى اتمام حجت یا براى انذار» (عذرا او نذرا).
سوگند اول و دوم ناظر به مسأله «بادها و طوفانها» است، و سوگند سوم و چهارم و پنجم ناظر به نشر آیات حق به وسیله «فرشتگان»، و سپس جدا کردن حق از باطل، و بعد القاء ذکر و دستورهاى الهى به پیامبران، به منظور اتمام حجت و انذار است.

(آیه 7)- حال باید دید که این سوگندها براى چه منظورى است؟ در این آیه پرده از روى این معنى برداشته، مى‏گوید: «آنچه به شما (در باره قیامت) وعده داده مى‏شود یقینا واقع شدنى است» (انما توعدون لواقع).
بعث و نشور، ثواب و عقاب، حساب و جزا، همه حق است، و تردیدى در آن نیست.

(آیه 8)- سپس به بیان نشانه‏هاى این روز موعود پرداخته، مى‏فرماید: «در آن هنگام که ستارگان محو و تاریک شوند» (فاذا النجوم طمست).

(آیه 9)- «و (کرات) آسمان از هم بشکافند» (و اذا السماء فرجت).

(آیه 10)- «و در آن زمان که کوهها از جا کنده شوند» (و اذا الجبال نسفت).
اصولا از آیات متعددى در قرآن مجید استفاده مى‏شود که پایان این جهان با یک سلسله حوادث بسیار هول انگیز و کوبنده همراه است، بطورى که نظام آن را بکلى متلاشى مى‏سازد، و جهان آخرت با نظامى نوین جایگزین آن مى‏گردد.

(آیه 11)- و به دنبال آن اشاره‏اى به صحنه رستاخیز کرده، مى‏افزاید:
«و در آن هنگام که براى پیامبران (به منظور اداى شهادت) تعیین وقت شود» (و اذا الرسل اقتت).
همان گونه که در آیه 6 سوره اعراف آمده است: «ما هم از کسانى که رسولان به آنها مبعوث شدند سؤال مى‏کنیم، و هم از رسولان».

(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «براى چه روزى (شهادت این رسولان و گواهى آنها بر امتها) به تأخیر افتاده»؟! (لاى یوم اجلت).

(آیه 13)- «براى روز جدائى» (لیوم الفصل). روز جدائى حق از باطل،جدائى صفوف مؤمنان از کافران، و نیکوکاران از بدکاران، و روز داورى مطلق حق درباره همگان.

(آیه 14)- سپس براى بیان عظمت آن روز مى‏فرماید: «تو چه مى‏دانى روز جدائى چیست»؟ (و ما ادراک ما یوم الفصل).
جائى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن علم وسیع و گسترده، و با آن دیده تیزبینى که اسرار غیب را مشاهده مى‏کرد ابعاد عظمت آن روز را به درستى نداند، تکلیف بقیه مردم روشن است.

(آیه 15)- و در این آیه تکذیب کنندگان آن روز را شدیدا مورد تهدید قرار داده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (ویل یومئذ للمکذبین).
«ویل» را بعضى به معنى «هلاکت»، و بعضى به معنى «انواع عذاب» و بعضى آن را به معنى «وادى پر عذابى در جهنم» تفسیر کرده‏اند، این کلمه معمولا در مورد حوادث اسفناک به کار مى‏رود، و در اینجا حکایت از سرنوشت دردناک تکذیب کنندگان در آن روز مى‏کند.
منظور از «مکذبین» در اینجا کسانى است که قیامت را تکذیب مى‏کنند.

(آیه 16)- در این آیات نیز از طرق مختلف به منکران رستاخیز هشدار مى‏دهد، و با بیانات گوناگون، آنها را از خواب سنگین غفلت بیدار مى‏کند.
نخست دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ مى‏برد، و سرزمینهاى بلا دیده اقوام کفار پیشین را به آنها نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «آیا ما اقوام (مجرم) نخستین را (که راه کفر و انکار پیش گرفتند) هلاک نکردیم» (ا لم نهلک الاولین).
آثار آنها نه تنها بر صفحات تاریخ که بر صفحه روى زمین نیز نمایان است.

(آیه 17)- «سپس دیگر (مجرمان) را به دنبال آنها مى‏فرستیم» (ثم نتبعهم الآخرین). چرا که این یک سنّت مستمر است و تبعیض و استثنا برنمى‏دارد، مگر ممکن است گروهى را به جرمى مجازات کند و همان جرم را براى دیگران بپسندد؟!

(آیه 18)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «این گونه ما با مجرمان رفتار مى‏کنیم»(کذلک نفعل بالمجرمین).
این آیه در حقیقت به منزله بیان دلیل بر هلاکت «اقوام اولین» و به دنبال آنها هلاکت «اقوام آخرین» است، چرا که عذابهاى الهى نه جنبه انتقامجوئى دارد، و نه تسویه حساب شخصى است، بلکه تابع اصل استحقاق و مقتضاى حکمت است.



(آیه 19)- و سرانجام نتیجه‏گیرى کرده، مى‏افزاید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
«یومئذ» در اینجا اشاره به روز رستاخیز است که مجازات اصلى و مهم آنها مربوط به آن روز است، و این تکرار براى تأکید مطلب است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۱
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

579 . صفحه 579


بیست و هفتم تیر:


نفیسه :


(آیه 6)-این آیه به سرچشمه‏اى که جام شراب طهور (ذکر شده در آیه قبل) از آن پر مى‏شود اشاره کرده، مى‏افزاید: «از چشمه‏اى که بندگان خاص خدا از آن مى‏نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى‏سازند»! (عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا).

آرى! این چشمه شراب طهور چنان در اختیار ابرار و عباد اللّه است که هر جا اراده کنند از همانجا سر بر مى‏آورد، و جالب این که در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نقل شده که در توصیف آن فرمود: «این چشمه‏اى است در خانه پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که از آنجا به خانه سایر پیامبران و مؤمنان جارى مى‏شود».
آرى! همان گونه که در دنیا چشمه‏هاى علم و رحمت از خانه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به سوى بندگان خدا و نیکان سرازیر مى‏شود، در آخرت که تجسم بزرگى از این برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همین بیت وحى مى‏جوشد، و شاخه‏هاى آن به خانه‏هاى مؤمنان سرازیر مى‏گردد! و با نوشیدن از این شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مى‏شویند.


(آیه 7)- در آیات بعد به ذکر اعمال و اوصافى که «ابرار» و «عباد اللّه» دارند، پرداخته، با ذکر پنج وصف دلیل استحقاق آنها را نسبت به این همه نعمتهاى بى‏مانند توضیح داده، مى‏فرماید: «آنها به نذر خود وفا مى‏کنند» (یوفون بالنذر).
«و از روزى که شر و عذابش گسترده است بیمناکند» (و یخافون یوما کان شره مستطیرا). ترس آنها از شرّ آن روز بزرگ اشاره به ایمانشان به مسأله معاد، و احساس مسؤولیت شدید در برابر فرمان الهى است.

(آیه 8)- سپس به ذکر سومین عمل شایسته آنها پرداخته، مى‏گوید:
«و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند» (و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا).
اطعام کردن آنها ساده نیست، بلکه توأم با ایثار در هنگام نیاز شدید است، و از سوى دیگر اطعامى است گسترده که انواع نیازمندان را از «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» شامل مى‏شود، و به این ترتیب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است.
ضمنا از آیه فوق به خوبى استفاده مى‏شود که یکى از بهترین اعمال، اطعام محرومین و نیازمندان است، نه تنها نیازمندان مسلمان که اسیران بلاد شرک نیز تحت پوشش این دستور اسلامى قرار گرفته، تا آنجا که اطعام آنها یکى از کارهاى برجسته «ابرار» شمرده شده است.


(آیه 9)- این آیه چهارمین عمل برجسته ابرار را اخلاص مى‏شمرد، و مى‏فرماید: آنها مى‏گویند: «ما شما را تنها به خاطر خدا اطعام مى‏کنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم» (انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا).
این برنامه منحصر به مسأله اطعام نیست که تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاک خداوند است و هیچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدیر و تشکر آنها نیست و اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نیّت است، و گر نه اعمالى که انگیزه‏هاى غیر الهى داشته باشد، هیچ گونه ارزش معنوى و الهى ندارد.

(آیه 10)- و در آخرین توصیف «ابرار» مى‏فرماید: آنها مى‏گویند: «ما از پروردگارمان خائفیم از آن روز که عبوس و سخت است» (انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا).
تعبیر از روز قیامت به روز «عبوس» (سخت) با این که عبوس از صفات انسان است و به کسى مى‏گویند که قیافه‏اش را در هم کشیده، به خاطر تأکید بر وضع وحشتناک آن روز است، یعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلکه گوئى خود آن روز نیز عبوس است.

(آیه 11)- در این آیه، به نتیجه اجمالى اعمال نیک و نیات پاکى که «ابرار» دارند اشاره کرده، مى‏فرماید: به خاطر این عقیده و عمل «خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مى‏دارد و آنها را مى‏پذیرد در حالى که غرق شادى و سرورند» (فوقاهم الله شر ذلک الیوم و لقاهم نضرة و سرورا).
بنابراین، اگر در دنیا به خاطر احساس مسؤولیت از آن روز بیمناک بودند، خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى‏کند.

(آیه 12)- پاداشهاى عظیم بهشتى! بعد از اشاره اجمالى در آیات گذشته به نجات «ابرار و نیکان» از عذابهاى دردناک روز قیامت، و رسیدن آنها به لقاى محبوب، در اینجا به شرح این نعمتهاى بهشتى پرداخته، حداقل پانزده نعمت را در طى این آیات برمى‏شمرد:
نخست از مسکن و لباس این بهشتیان سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: خداوند «در برابر صبرشان بهشت و لباسهاى حریر بهشتى را به آنها پاداش مى‏دهد» (و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا).
نه تنها در این آیه، که در آیات دیگر قرآن نیز به این حقیقت تصریح شده که پاداشهاى قیامت در مقابل صبر و شکیبائى انسان است- صبر در طریق اطاعت، صبر در برابر معصیت، و صبر و استقامت در برابر مشکلات و مصائب.
در آیه 24 سوره رعد مى‏خوانیم، فرشتگان به بهشتیان چنین خوشامد مى‏گویند:
سلام علیکم بما صبرتم درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى که داشتید».

(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: «این در حالى است که در بهشت بر تختهاى زیبا تکیه کرده‏اند نه آفتاب را در آنجا مى‏بینند، و نه سرما را» (متکئین فیها على الارائک لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا).
نه این که خورشید و ماه در آنجا وجود نداشته باشد، بلکه تابش ناراحت کننده خورشید وجود ندارد، با وجود سایه‏هاى درختان بهشتى.
«آلوسى» مفسر معروف اهل سنت در «روح المعانى» در حدیثى از ابن عباس چنین نقل مى‏کند: «هنگامى که بهشتیان در بهشت هستند ناگهان نورى همچون نور آفتاب مشاهده مى‏کنند که صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتیان به رضوان (فرشته مأمور بهشت) مى‏گویند: این نور چیست با این که پروردگار ما فرموده: «در بهشت نه آفتاب را مى‏بینند و نه سرما را»؟
او در پاسخ مى‏گوید: «این نور خورشید و ماه نیست، ولى على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام خندان شده‏اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است»!

(آیه 14)- در ادامه این نعمتها مى‏افزاید: «و در حالى است که سایه‏هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده، و چیدن میوه‏هایش بسیار آسان است» (و دانیة علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذلیلا).
نه مشکلى وجود دارد، نه خارى در دست مى‏رود، و نه احتیاج به تلاش و حرکتى براى چیدن میوه‏هاست!

(آیه 15)- در این آیه به توضیح قسمتى از چگونگى پذیرائى از این میهمانان بهشتى خدا و وسائل پذیرائى آنها، و پذیرائى کنندگان پرداخته، مى‏فرماید: «و در گرداگرد آنها ظرفهائى سیمین و قدحهائى بلورین مى‏گردانند» پر از بهترین غذاها و نوشیدنیها (و یطاف علیهم بآنیة من فضة و اکواب کانت قواریرا).

(آیه 16)- «ظرفهاى بلورینى از نقره! که آنها را به اندازه مناسب آماده کرده‏اند» (قواریرا من فضة قدروها تقدیرا).
در این ظرفها انواع غذاهاى بهشتى، و در آن قدحهاى بلورین انواع نوشیدنیهاى لذت بخش و نشاط آفرین، به مقدارى که مى‏خواهند و علاقه دارند موجود است، و خدمتکاران بهشتى پیوسته گرد آنها دور مى‏زنند و به آنها عرضه مى‏کنند.

(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: «و در آنجا از جامهائى سیراب مى‏شوند که لبریز از شراب طهورى آمیخته با زنجبیل است» (و یسقون فیها کأسا کان مزاجها زنجبیلا).
بسیارى از مفسران تصریح کرده‏اند که عرب جاهلى از شرابهائى که آمیخته با زنجیل بود لذت مى‏برد زیرا که تندى مخصوصى به شراب مى‏داد، و قرآن در اینجا از جامهائى سخن مى‏گوید که شراب طهورش با زنجبیل آمیخته است، ولى بدیهى است میان این شراب و آن شراب تفاوت از دنیا تا آخرت است!

(آیه 18)- سپس مى‏افزاید: این جامها «از چشمه‏اى در بهشت که نامش سلسبیل است» پر مى‏شود (عینا فیها تسمى سلسبیلا).
«سلسبیل» نوشیدنى بسیار لذیذى را مى‏گویند که به راحتى در دهان و گلو جارى مى‏شود و کاملا گواراست.

(آیه 19)- سپس از پذیرائى کنندگان این بزم پر سرور که در جوار رحمت حق در بهشت برین برپا مى‏شود سخن به میان آورده، مى‏گوید: «و برگردشان (براى پذیرائى) نوجوانانى جاودانى مى‏گردند که هر گاه آنها را ببینى گمان مى‏کنى مروارید پراکنده‏اند»! (و یطوف علیهم ولدان مخلدون اذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا).
هم خودشان در بهشت جاودانى هستند، و هم طراوت و زیبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى است، و هم پذیرائى کردن آنان.
تعبیر به «لؤلؤا منثورا» (مرواریدهاى پراکنده) اشاره‏اى است به زیبائى و صفا و درخشندگى و جذابیت آنها، و هم حضورشان در همه جاى این بزم الهى و روحانى.

(آیه 20)- و از آنجا که نعمتهاى جهان دیگر به وصف نمى‏آید- هر قدر الفاظ گویا و رسا باشد- در این آیه به صورت سربسته مى‏افزاید: «و هنگامى که آنجا را ببینى نعمتها و ملک عظیمى را مى‏بینى»! (و اذا رأیت ثم رأیت نعیما و ملکا کبیرا).

(آیه 21)- تا اینجا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبیل «مساکن» و «تختها» و «سایه‏ها» و «میوه‏ها» و «نوشیدنیها» و «ظرفها» و «گروه پذیرائى کنندگان» اشاره شد، اکنون نوبت وسائل تزیینى بهشتیان است.
مى‏فرماید: «بر اندام آنها لباسهائى است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیباى ضخیم» (عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرق).
سپس مى‏افزاید: «و با دستبندهائى از نقره آراسته‏اند» (و حلوا اساور من فضة).
نقره‏هائى شفاف که همچون بلور مى‏درخشد، و از یاقوت و درّ و مروارید زیباتر است.
و سرانجام در پایان آیه به عنوان آخرین و مهمترین نعمت از این سلسله نعمتها مى‏فرماید: «و پروردگارشان شراب طهور به آنان مى‏نوشاند» (و سقاهم ربهم شرابا طهورا).
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که: این شراب «قلب و جان آنها را از همه چیز جز خداوند پاک مى‏کند».
و از حدیثى که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده استفاده مى‏شود که چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: «جرعه‏اى از این شراب طهور به آنها داده مى‏شود و خدا به وسیله آن قلوب آنها را از حسد (و هرگونه صفات رذیله) پاک مى‏سازد».

(آیه 22)- و در این آیه، آخرین سخن را در این زمینه بیان کرده، مى‏فرماید:
از سوى خدا به آنها گفته مى‏شود: «این پاداش شماست، و سعى و تلاش شما (در طریق اطاعت فرمان حق) مورد قدردانى است» (ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا).
مبادا کسى تصور کند که این مواهب و پاداشهاى عظیم را بى‏حساب مى‏دهند، اینها همه جزاى سعى و عمل و پاداش مجاهدتها و خودسازیها و چشم پوشى از گناه است.

(آیه 23)- پنج دستور مهم براى موفقیت در اجراى حکم خدا آیات این سوره از آغاز تاکنون درباره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخیز او سخن مى‏گفت، در اینجا روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، دستورات مؤکدى براى هدایت انسانها و صبر و مقاومت در این راه به او مى‏دهد، در واقع این آیات راه وصول به آن همه نعمتهاى بى‏مانند را نشان داده است که تنها از طریق تمسک به قرآن و پیروى از رهبرى چون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و الهام گرفتن از دستورات او امکان پذیر است.
نخست مى‏فرماید: «مسلما ما قرآن را بر تو نازل کردیم» (انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا).

(آیه 24)- سپس پنج دستور مهم به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد که نخستین آن دعوت به صبر و استقامت است، مى‏فرماید: «سپس در (تبلیغ و اجراى) حکم پروردگارت شکیبا (و با استقامت) باش» (فاصبر لحکم ربک). از مشکلات و موانع راه و کثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده، و همچنان به پیش حرکت کن.
و در دومین دستور، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از هرگونه سازش با منحرفان بر حذر داشته، مى‏گوید: «و از هیچ گنهکار یا کافرى از آنان اطاعت مکن» (و لا تطع منهم آثما او کفورا).
در حقیقت این حکم دوم تأکیدى است بر حکم اول چرا که جمعیت دشمنان تلاش مى‏کردند که از طرق مختلف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در مسیر باطل به سازش بکشانند، چنانکه نقل شده که «عتبة بن ربیعه» و «ولید بن مغیره» به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گفتند: از دعوت خود بازگرد، ما آنقدر ثروت در اختیار تو مى‏گذاریم که راضى شوى، و زیباترین دختران عرب را به همسرى تو در مى‏آوریم، و پیشنهادهاى دیگرى از این قبیل، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان یک رهبر بزرگ راستین باید در برابر این وسوسه‏هاى شیطانى، یا تهدیداتى که بعد از بى‏اثر ماندن این تطمیعات عنوان مى‏شود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسلیم تطمیع گردد، و نه تهدید.

(آیه 25)- ولى از آنجا که صبر و استقامت در برابر هجوم این مشکلات عظیم کار آسانى نیست و پیمودن این راه دو توشه خاصى لازم دارد، در این آیه مى‏افزاید:
«و نام پروردگارت را هر صبح و شام به یادآور» (و اذکر اسم ربک بکرة و اصیلا).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۱
* مسافر
شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ب.ظ

578 . صفحه 578


بیست و ششم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 20)- در اینجا بار دیگر این سوره به ادامه بحثهاى مربوط به معاد باز مى‏گردد، و ویژگیهاى دیگرى را از قیامت، و همچنین علل انکار معاد را بیان مى‏کند.

مى‏فرماید: «چنین نیست که شما مى‏پندارید (و دلایل معاد را کافى نمى‏دانید) بلکه شما این دنیاى زود گذر را دوست دارید» و هوسرانى بى‏قید و شرط را (کلا بل تحبون العاجلة).


(آیه 21)- «و (به همین دلیل) آخرت را رها مى‏کنید» (و تذرون الآخرة).

دلیل اصلى انکار معاد شک در قدرت خداوند و جمع‏آورى «عظام رمیم» و خاکهاى پراکنده نیست، بلکه علاقه شدید شما به دنیا، و شهوات و هوسهاى سرکش سبب مى‏شود که هرگونه مانع و رادعى را از سر راه خود بردارید، و از آنجا که پذیرش معاد و امر و نهى الهى، موانع و محدودیتهاى فراوانى بر سر این راه ایجاد مى‏کند، لذا به انکار اصل مطلب برمى‏خیزید، و آخرت را بکلى رها مى‏سازید.

دو آیه فوق در حقیقت تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت که مى‏فرمود: (بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل ایان یوم القیامة).


(آیه 22)- چهره‏هاى خندان و چهره‏هاى عبوس در صحنه قیامت! سپس به بیان حال مؤمنان نیکوکار، و کافران بدکار، در آن روز پرداخته، چنین مى‏گوید: «در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است» (وجوه یومئذ ناضرة).


(آیه 23)- این از نظر پاداشهاى مادى، و اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مى‏فرماید: «و به پروردگارش مى‏نگرد»! (الى ربها ناظرة).

نگاهى با چشم دل و از طریق شهود باطن، نگاهى که آنها را مجذوب آن ذات بى‏مثال، و آن کمال و جمال مطلق مى‏کند.

پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هنگامى که اهل بهشت وارد بهشت مى‏شوند خداوند مى‏فرماید: چیز دیگرى مى‏خواهید بر شما بیفزایم؟

آنها مى‏گویند: (پروردگارا! همه چیز به ما داده‏اى) آیا روى ما را سفید نکردى؟ آیا ما را وارد بهشت ننمودى؟ و رهائى از آتش نبخشیدى؟

در این هنگام حجابها کنار مى‏رود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مى‏کنند) و در آن حال چیزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نیست».


(آیه 24)- و در نقطه مقابل این گروه مؤمنان «صورتهایى، عبوس و درهم کشیده است» (و وجوه یومئذ باسرة).

آنها وقتى که نشانه‏هاى عذاب را مى‏نگرند، و نامه‏هاى اعمال خویش را خالى از حسنات و مملو از سیئات، مشاهده مى‏کنند، سخت پریشان و محزون و اندوهگین مى‏شوند، و چهره درهم مى‏کشند.


(آیه 25)- «زیرا مى‏داند عذابى در پیش دارد که پشت را درهم مى‏شکند» (تظن ان یفعل بها فاقرة).

این تعبیر کنایه از انواع مجازاتهاى سنگینى است که در دوزخ در انتظار این گروه است، این گروه انتظار عذابهاى کمرشکن را مى‏کشند در حالى که گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اینها بدترین عذاب را دارند، و آنها برترین نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.


(آیه 26)- در ادامه بحثهاى مربوط به جهان دیگر و سرنوشت مؤمنان و کافران، در اینجا سخن از لحظه دردناک مرگ است که دریچه‏اى است به سوى جهان دیگر.

مى‏فرماید: «چنین نیست (که انسان مى‏پندارد، او ایمان نمى‏آورد) تا موقعى که جان به گلوگاهش برسد» (کلا اذا بلغت التراقى).

آن روز است که چشم برزخى او باز مى‏شود، حجابها کنار مى‏رود، نشانه‏هاى عذاب و کیفر را مى‏بیند، و به اعمال خود واقف مى‏شود، و در آن لحظه ایمان مى‏آورد، ولى ایمانى که هرگز مفید به حال او نخواهد بود.


(آیه 27)- در این هنگام اطرافیان او سراسیمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مى‏گردند «و گفته مى‏شود: آیا کسى هست که (این بیمار را از مرگ) نجات دهد»؟(و قیل من راق).

این سخن را از روى عجز و یأس و بیچارگى مى‏گویند، در حالى که مى‏دانند کار از کار گذشته است، و از دست طبیب نیز کارى ساخته نیست.


(آیه 28)- در این آیه به یأس کامل «محتضر» اشاره کرده، مى‏گوید: در این حال او از زندگى بطور مطلق مأیوس شده «و به جدائى از دنیا یقین پیدا کند» (و ظن انه الفراق).


(آیه 29)- «و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم بپیچد» (و التفت الساق بالساق).

این به هم پیچیدگى، یا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است، یا در نتیجه از کار افتادن دست و پا و بر چیده شدن روح، از آنها.

لحظه دردناک مرگ!

از قرآن به خوبى استفاده مى‏شود لحظه مرگ، لحظه سخت و دردناکى است ولى از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که این لحظه بر مؤمنان راستین آسان مى‏گذرد، در حالى که براى افراد بى‏ایمان سخت دردناک است.

از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «مرگ نسبت به مؤمن همچون عطر بسیار خوشبوئى است که آن را مى‏بوید و حالتى شبیه خواب به او دست مى‏دهد، و درد و رنج بکلى از او قطع مى‏شود! و نسبت به کافر مانند گزیدن افعى‏ها و عقرب‏ها و یا شدیدتر از آن است»!


(آیه 30)- در این آیه، مى‏فرماید: «مسیر (همه خلایق) در آن روز به سوى (دادگاه) پروردگار توست» (الى ربک یومئذ المساق).

آرى! همه به سوى او باز مى‏گردند و در دادگاه عدل او حاضر مى‏شوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت.

این آیه هم تأکیدى بر مسأله معاد و رستاخیز عمومى بندگان است، و هم مى‏تواند اشاره‏اى به جهت‏گیرى حرکت تکاملى خلایق به سوى ذات پاک او که ذاتى است بى‏نهایت از هر جهت، بوده باشد.


(آیه 31)- در ادامه بحثهاى مربوط به «مرگ» و نخستین گام در سفر آخرت که در آیات گذشته آمده، در اینجا از خالى بودن دست کافران از توشه این مسافرت سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: « (در آن روز گفته مى‏شود:) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند» (فلا صدق و لا صلى).


(آیه 32)- «بلکه تکذیب کرد و روى گردان شد» (و لکن کذب و تولى).


(آیه 33)- در این آیه مى‏افزاید: «سپس به سوى خانواده خود بازگشت، در حالى که متکبرانه قدم بر مى‏داشت» (ثم ذهب الى اهله یتمطى).

او به گمان این که با بى‏اعتنائى و تکذیب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آیات الهى، پیروزى مهمى به دست آورده، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مى‏آمد تا طبق معمول مسائل افتخار آمیز را که در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو کند، حتى راه رفتن و حرکت اعضاى پیکرش همگى بیانگر این کبر و غرور بود.


(آیه 34)- سپس این گونه افراد بى‏ایمان را مخاطب ساخته، و به عنوان تهدید مى‏گوید: با این اعمال «عذاب الهى براى تو شایسته‏تر است، شایسته‏تر»! (اولى لک فأولى).


(آیه 35)- «سپس عذاب الهى براى تو شایسته‏تر است، شایسته‏تر»! (ثم اولى لک فاولى).

در روایات آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست ابوجهل را گرفت (و طبق بعضى از روایات گریبان او را گرفت) و فرمود: «أولى لک فاولى ثم اولى لک فاولى» ابوجهل گفت: «مرا به چه تهدید مى‏کنى، نه تو مى‏توانى و نه پروردگارت مى‏تواند به من زیانى برساند، من قدرتمندترین افراد این سرزمین هستم»! اینجا بود که همین جمله‏ها بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به صورت آیات قرآنى نازل شد.


(آیه 36)- خدائى که انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفرید ...!

در اینجا به دو استدلال جالب درباره معاد مى‏پردازد که یکى از طریق بیان «هدف آفرینش» و حکمت خداوند است، و دیگرى از طریق بیان «قدرت» او به استناد تحول و تکامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنین.

در مرحله اول مى‏فرماید: «آیا انسان گمان مى‏کند که بى‏هدف رها مى‏شود»؟! (ا یحسب الانسان ان یترک سدى).

منظور از «انسان» در این آیه همان انسانى است که منکر معاد و رستاخیز مى‏باشد، آیه مى‏گوید: او چگونه باور مى‏کند خداوند این جهان پهناور را، با این عظمت، و این همه شگفتیها، براى انسان بیافریند، ولى در آفرینش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مى‏توان باور کرد، که هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفریده شده باشد ولى براى مجموع وجود او هیچ هدفى در کار نباشد.


(آیه 37)- سپس به بیان دلیل دوم پرداخته، مى‏افزاید: «آیا او نطفه‏اى از منى که در رحم ریخته مى‏شود نبود»! (ا لم یک نطفة من منى یمنى).


(آیه 38)- «سپس (این مرحله را پشت سر گذارد) و به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت» (ثم کان علقة فخلق فسوى).


(آیه 39)- باز در این مرحله متوقف نماند «و از او دو زوج مرد و زن آفرید» (فجعل منه الزوجین الذکر و الانثى).


(آیه 40)- آیا کسى که نطفه کوچک و بى‏ارزش را در ظلمتکده رحم مادر، هر روز آفرینش جدیدى مى‏بخشد، و لباس تازه‏اى از حیات زندگى در تن او مى‏کند، و چهره نوینى به او مى‏دهد، تا سرانجام انسان مذکر یا مؤنث کاملى مى‏شود و از مادر متولد مى‏گردد «آیا چنین کسى قادر نیست که مردگان را زنده کند»؟! (ا لیس ذلک بقادر على ان یحیى الموتى).

این بیان در حقیقت در مقابل منکرانى است که در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى‏زدند، و امکان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاک شدن نفى مى‏کردند.



ر

سوره دهر (انسان) هفتاد و ششمین سوره قرآن میباشد.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 31 آیه دارد.

محتواى سوره:

این سوره از یک نظر به پنج بخش تقسیم مى‏شود:

در بخش اول از آفرینش انسان و خلقت او از نطفه «امشاج» (مختلط) و سپس هدایت و آزادى اراده او سخن مى‏گوید.

در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نیکان است که شأن نزول خاصى در مورد اهل بیت علیهم السّلام دارد که به آن اشاره خواهد شد.

در بخش سوم: دلائل استحقاق این پاداشها را در جمله‏هایى کوتاه و مؤثر بازگو مى‏کند.

در بخش چهارم به اهمیت قرآن، و طریق اجراى احکام آن، و راه پرفراز و نشیب خودسازى اشاره شده.

و در بخش پنجم سخن از حاکمیت مشیت الهى (در عین مختار بودن انسان) به میان آمده است.

براى این سوره نامهاى متعددى است که مشهورترین آنها سوره «انسان» و سوره «دهر» و سوره «هل اتى» است که هر کدام از آنها از یکى از کلمات اوائل سوره گرفته شده، هر چند در روایاتى که بعدا در فضیلت سوره مى‏خوانیم تنها از «هل اتى» یاد شده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «کسى که سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است».

و در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده که «یکى از پاداشهاى کسى که سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند این است که در قیامت با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خواهد بود».



(آیه 1)- با این که بیشترین بحثهاى این سوره پیرامون قیامت و نعمتهاى بهشتى است، ولى در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینه ساز توجه به قیامت و رستاخیز است، مى‏فرماید: «آیا (چنین نیست که) زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود»! (هل اتى على الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا).

منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل مى‏شود.



(آیه 2)- بعد از این مرحله، نوبت آفرینش انسان، و موجود قابل ذکر شدن است. مى‏فرماید: «ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم، و او را مى‏آزمائیم، (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم» (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا).

آفرینش انسان از «نطفه مخلوط» ممکن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و ترکیب «اسپرم» و «اوول» بوده باشد همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام اجمالا به آن اشاره شده است.

یا اشاره به استعدادهاى مختلفى که در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طریق ژنها و مانند آن وجود دارد، و یا اشاره به اختلاط مواد مختلف ترکیبى نطفه است، چرا که از دهها ماده مختلف تشکیل یافته، و یا اختلاط همه اینها با یکدیگر.

معنى اخیر از همه جامعتر و مناسبتر است.

جمله «نبتلیه» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف و تعهد و مسؤولیت و آزمایش و امتحان» است و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهى» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى‏کند که در اختیار انسانها قرار داده است.



(آیه 3)- و از آنجا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مسأله آگاهى و ابزار شناخت نیاز به دو عامل دیگر یعنى «هدایت» و «اختیار» دارد- این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس» (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا).

«هدایت» در اینجا معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم هدایت «تکوینى» را شامل مى‏شود و هم هدایت «فطرى» و هم «تشریعى» را هر چند سوق آیه بیشتر روى هدایت تشریعى است.



(آیه 4)- در این آیه، اشاره کوتاه و پرمعنائى به سرنوشت کسانى که راه کفر و کفران را مى‏پویند کرده، مى‏فرماید: «ما براى کافران زنجیرها و غلها و شعله‏هاى سوزان آتش آماده کرده‏ایم» (انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا).

ذکر غل و زنجیر، و سپس شعله‏هاى سوزان آتش بیانگر مجازات عظیم این گروه است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده، و عذاب و اسارت در آن جمع است.



(آیه 5)-

شأن نزول:

سندى بزرگ بر فضیلت اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ابن عباس مى‏گوید: «حسن و حسین علیهما السّلام بیمار شدند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با جمعى از یاران به عیادتشان آمدند، و به على علیه السّلام گفتند: اى ابوالحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى‏کردى.

على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و فضه که خادمه آنها بود نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند.

چیزى نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالى که از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على علیه السّلام سه من جو قرض نمود، و فاطمه علیها السّلام یک سوم آن را آرد کرد، و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: «السّلام علیکم اهل بیت محمّد صلّى اللّه علیه و آله سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمین هستم، غذائى به من بدهید».آنها همگى مسکین را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند.

روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى که غذائى را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمى بر در خانه آمد آن روز نیز ایثار کردند و غذاى خود را به او دادند (بار دیگر با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند).

در سومین روز اسیرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى که صبح شد على علیه السّلام دست حسن و حسین علیهما السّلام را گرفته بود و خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را مشاهده کرد دید از شدت گرسنگى مى‏لرزند! فرمود: این حالى را که در شما مى‏بینم براى من بسیار گران است، سپس برخاست و با آنها حرکت کرد هنگامى که وارد خانه فاطمه علیها السّلام شد دید در محراب عبادت ایستاده، در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده، و چشمهایش به گودى نشسته، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ناراحت شد در همین هنگام جبرئیل نازل گشت و گفت اى محمّد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى‏گوید، سپس سوره «هل اتى» را بر او خواند».

بعضى گفته‏اند که از آیه «ان الابرار» تا آیه «کان سعیکم مشکورا» که مجموعا هیجده آیه است در این موقع نازل گشت.

آنچه را در بالا آوردیم نص حدیثى است که با کمى اختصار در «الغدیر» آمده است، و در همان کتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى‏برد که این حدیث را در کتابهاى خود آورده‏اند.

به این ترتیب روایت فوق از روایاتى است که در میان اهل سنت مشهور بلکه متواتر است.

و اما علماى شیعه همه اتفاق نظر دارند که این هیجده آیه یا مجموع این سوره، در ماجراى فوق نازل شده است و همگى بدون استثناء در کتب تفسیر یا حدیث روایت مربوط به آن را به عنوان یکى از افتخارات و فضائل مهم على علیه السّلام و فاطمه زهرا و فرزندانشان علیهم السّلام آورده‏اند.

تفسیر:

پاداش عظیم ابرار! در آیات گذشته بعد از آن که انسانها را به دو گروه «شاکر» و «کفور» یا شکرگزار و کفران کننده تقسیم کرد، اشاره کوتاهى به مجازات و کیفر سخت کفران کنندگان آمده بود، در اینجا به سراغ پاداشهاى شکرگزاران و ابرار (نیکان و پاکان) مى‏رود، و نکات جالبى در این زمینه یادآورى مى‏کند، نخست مى‏فرماید: «به یقین ابرار (و نیکان) از جامى مى‏نوشند که با عطر خوشى آمیخته است» (ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا).

آیه فوق نشان مى‏دهد که این شراب طهور بهشتى بسیار معطر و خوشبو است که هم ذائقه از آن لذت مى‏برد، و هم شامه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۰
* مسافر
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

577 . صفحه 577


بیست و پنجم تیر : 



نفیسه :



(آیه 48)- و در این آیه، به عاقبت شوم گروه مجرمان اشاره کرده، مى‏گوید: «از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد» و باید در عذاب الهى براى همیشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعین).

نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین، چرا که شفاعت نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه‏ها را بکلى از میان برده‏اند، شفاعت همچون آب زلالى است که بر پاى نهال ضعیفى ریخته مى‏شود، و بدیهى است اگر نهال بکلى مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمى‏کند.

ضمنا این آیه بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید مى‏کند، و پاسخ دندان شکنى است براى آنها که منکر اصل شفاعتند.

همچنین تأکیدى است بر این که شفاعت بى‏قید و شرط نیست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمى‏شود، بلکه عاملى است براى تربیت انسان که حداقل او را به مرحله‏اى که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیاى او بکلى قطع نشود.


(آیه 49)- چنان از حق مى‏گریزند که گورخران از شیر! در ادامه بحثى که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود در اینجا وحشت این گروه معاند و لجوج را از شنیدن سخن حق و هرگونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهى منعکس مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «چرا آنها از تذکر روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذکرة معرضین).


(آیه 50)- «گوئى گور خرانى رمیده‏اند» (کانهم حمر مستنفرة).


(آیه 51)- «که از (مقابل) شیرى فرار کرده‏اند» (فرت من قسورة).

آیه فوق تعبیرى است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گور خر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علّت وحشى بودن گریزان از همه چیز، در حالى که در برابر آنها چیزى جز تذکره (وسیله یادآورى و بیدارى و هوشیارى) قرار ندارد.


(آیه 52)- ولى با این همه نادانى و بى‏خبرى آن چنان پرادعا و متکبرند که «هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى (از سوى خداوند) براى او فرستاده شود»! (بل یرید کل امرى منهم ان یؤتى صحفا منشرة).

این شبیه چیزى است که در آیه 93 سوره اسراء آمده است: «اگر به آسمان نیز بروى ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر آن که نامه‏اى (از سوى خدا) بر ما نازل کنى»!


(آیه 53)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «چنین نیست» که آنها مى‏گویند (کلا).

نازل شدن کتاب آسمانى بر آنها و مطالب دیگرى از این قبیل همه بهانه است.

«آنها از آخرت نمى‏ترسند» (بل لا یخافون الآخرة).

به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازه‏اى به انسان مى‏بخشد، و مى‏تواند افراد بى‏بند و بار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.


(آیه 54)- سپس بار دیگر تأکید مى‏کند: «چنین نیست» (کلا). که آنها درباره قرآن مى‏اندیشند.

«آن (قرآن) یک تذکر و یادآورى است» (انه تذکرة).


(آیه 55)- «هرکس بخواهد از آن پند مى‏گیرد» (فمن شاء ذکره).


(آیه 56)- در عین حال پند گرفتن از آن جز به مشیت و توفیق الهى ممکن نیست «و آنها پند نمى‏گیرند مگر این که خدا بخواهد» (و ما یذکرون الا ان یشاء الله).

یعنى انسان نمى‏تواند راه هدایت را بپوید جز این که به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد.

 تا که از جانب معشوق نباشد کششى

کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد

و در پایان آیه مى‏فرماید: «او اهل تقوا و اهل آمرزش است» (هو اهل التقوى و اهل المغفرة).

شایسته است که از عقاب او بترسند، و از این که چیزى را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است که به آمرزش او امیدوار باشند.

این جمله اشاره‏اى به مقام «خوف» و «رجاء» و «عذاب» و «مغفرت» الهى است. و در حقیقت تعلیلى است براى آیه قبل.این احتمال نیز هست که «تقوا» در اینجا به معنى فاعلى تفسیر شود یعنى خدا، اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبیح و هرگونه کارى که برخلاف حکمت است مى‏پرهیزد. و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خداست و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفى از آن تقواى بى‏انتهاست.

به هر حال این سوره با امر به «انذار» و «تکلیف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پایان مى‏پذیرد.


سوره قیامت هفتاد و پنجمین سوره قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 40 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

همان گونه که از نام سوره پیداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قیامت دور مى‏زند، جز چند آیه که درباره «قرآن مجید» و مکذبین به آن سخن مى‏گوید، و اما بحثهائى که در مورد قیامت در این سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.

1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجیب و بسیار هول انگیزى که در پایان این جهان و آغاز قیامت روى مى‏دهد.

2- مسائل مربوط به وضع حال نیکوکاران و بدکاران در آن روز.

3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

4- بحثهاى مربوط به هدف آفرینش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره قیامت را بخواند من و جبرئیل براى او در روز قیامت گواهى مى‏دهیم که او ایمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشنده‏تر است».

و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قیامت) کند و به آن عمل نماید خداوند این سوره را در قیامت همراه او از قبرش با بهترین چهره بر مى‏انگیزد، و پیوسته به او بشارت مى‏دهد و در صورتش مى‏خندد تا از صراط و میزان بگذرد».

قابل توجه این که آنچه را از قرائن در فضیلت تلاوت سوره‏هاى قرآن در موارد دیگر استفاده مى‏کردیم در اینجا صریحا در متن روایت آمده است زیرا مى‏فرماید:

هر کسى بر آن مداومت کند، و به آن عمل نماید.

بنابراین همه اینها مقدمه عمل کردن و به کار بستن مضمون آن است.



(آیه 1)- سوگند به روز قیامت و وجدان ملامتگر؟

این سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مى‏فرماید: «سوگند به روز قیامت» (لا اقسم بیوم القیامة).


(آیه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). که رستاخیز حق است و همه شما در قیامت برانگیخته مى‏شوید و به سزاى اعمالتان مى‏رسید! در مورد رابطه این دو سوگند با هم باید بگوییم: حقیقت این است که یکى از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمه وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى‏کند، و از این طریق به او پاداش مى‏دهد، و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه مى‏کند، به حدى که گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشى مى‏کند.

وقتى «عالم صغیر» یعنى وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکى دارد، چگونه «عالم کبیر» با آن عظمتش محکمه عدل عظیمى نخواهد داشت؟

و از اینجاست که ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخیز و قیامت» مى‏بریم و نیز از همین جا رابطه جالب این دو سوگند روشن مى‏شود، و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلى است بر سوگند اول.


(آیه 3)- سپس در این آیه به عنوان یک استفهام انکارى مى‏افزاید: «آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد»؟ (ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه).


(آیه 4)- «آرى! قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم» (بلى قادرین على ان نسوى بنانه).

این تعبیر مى‏تواند اشاره لطیفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد که مى‏گویند کمتر انسانى در روى زمین پیدا مى‏شود که خطوط سر انگشت او با دیگرى یکسان باشد.


(آیه 5)- در این آیه به یکى از علل حقیقى انکار معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: انسان شک در معاد ندارد «بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند»! (بل یرید الانسان لیفجر امامه).

او مى‏خواهد از طریق انکار معاد، کسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بیدادگرى و گناه بنماید، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتى براى خود قائل نباشد.


(آیه 6)- و لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «مى‏پرسد قیامت کى خواهد بود»؟! (یسئل ایان یوم القیامة).

آرى! او براى گریز از مسؤولیتها استفهام انکارى درباره وقت قیامت مى‏کند، تا راه را براى فجور خود بگشاید.

«محکمه وجدان»

یا قیامت صغرى! از قرآن مجید به خوبى استفاده مى‏شود که روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:

1- «نفس اماره» یعنى روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت مى‏کند، و شهوات و فجور را در برابر او زینت مى‏بخشد.

2- «نفس لوّامه» که در آیات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بیدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا مى‏کند. و در دامان گناه مى‏افتد اما کمى بعد بیدار مى‏شود و توبه مى‏کند و به مسیر سعادت باز مى‏گردد. این همان چیزى است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» یاد مى‏کنند، در بعضى از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و در بعضى بسیار ضعیف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.

3- «نفس مطمئنه» یعنى روح تکامل یافته‏اى که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواى کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانى لغزش براى او امکان پذیر نیست.

به هرحال این «نفس لوامه» چنانکه گفتیم رستاخیز کوچکى است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل مى‏گردد و به حساب و کتاب او مى‏رسد.

این دادگاه عجیب درونى شباهت عجیبى به دادگاه رستاخیز دارد:

1- قاضى و شاهد و مجرى حکم در حقیقت در اینجا یکى است همانطور که در قیامت چنین است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشکار آگاهى و تو در میان بندگانت قضاوت خواهى کرد» (زمر/ 46).

2- این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى‏پذیرد، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نمى‏شود، و نه شفاعتى پذیرفته مى‏گردد، و نه فدیه و رشوه‏اى، و نه یارى مى‏شوند» (بقره/ 48).

3- محکمه وجدان مهمترین و قطورترین پرونده‏ها را در کوتاهترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهائى را صادر مى‏کند، همانطور که درباره دادگاه رستاخیز نیز مى‏خوانیم: «خداوند حکم مى‏کند و حکم او رد و نقض نمى‏شود و حساب او سریع است» (رعد/ 41).

4- مجازات و کیفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى این جهان، نخستین جرقه‏هایش در اعماق دل و جان افروخته مى‏شود، و از آنجا به بیرون سرایت مى‏کند، نخست روح انسان را مى‏آزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشکار مى‏شود، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «آتش برافروخته الهى که از قلبها زبانه مى‏کشد»! (همزه/ 6 و 7).

5- این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد بلکه معلومات و آگاهیهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع یا بر ضدّ او مى‏پذیرد، همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانکه مى‏فرماید: «چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مى‏دهد» (فصّلت/ 20).

این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زیرا چگونه مى‏توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرار آمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقا حساب و کتاب و دادگاه و محکمه‏اى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.


(آیه 7)- در آیه قبل سخن به سؤالى که منکران رستاخیز درباره قیامت داشتند منتهى شد.

در این آیه، نخست به حوادث قبل از رستاخیز یعنى تحول عظیمى که در دنیا پیدا مى‏شود و نظام آن متلاشى مى‏گردد اشاره کرده، مى‏فرماید: «در آن هنگام که چشمها از شدّت وحشت به گردش درآید» (فاذا برق البصر).


(آیه 8)- «و ماه بى‏نور گردد» (و خسف القمر).


(آیه 9)- «و خورشید و ماه یکجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).

در مورد جمع ماه و خورشید این احتمال وجود دارد که ماه تدریجا تحت تأثیر جاذبه خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مى‏شود، و هر دو بى‏فروغ مى‏گردند.

در آیه 1 سوره تکویر مى‏فرماید: «اذا الشمس کورت هنگامى که خورشید تاریک گردد» و مى‏دانیم نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود ماه نیز تاریک مى‏گردد. در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مى‏رود.


(آیه 10)- به این ترتیب با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مى‏یابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسانها آغاز مى‏گردد «آن روز انسان مى‏گوید: راه فرار کجاست!» (یقول الانسان یومئذ این المفر).

آرى! انسانهاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مى‏کردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مى‏جویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مى‏طلبند.


(آیه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مى‏شود: «هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (کلا لا وزر).



(آیه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربک یومئذ المستقر).



(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: «در آن روز انسان را از تمام کارهائى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مى‏کنند» (ینبؤا الانسان یؤمئذ بما قدم و اخر).

منظور از این دو تعبیر اعمالى است که در حیات خود از پیش فرستاده، یا آثارى که بعد از مرگ از او باقیمانده، اعم از سنت نیک و بد که در میان مردم گذاشته و به آن عمل مى‏کنند و حسنات و سیئاتش به او مى‏رسد، و یا کتاب و نوشته‏ها، و بناهاى خیر و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، که آثارش به او مى‏رسد.

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود: «در آن روز به انسان خبر مى‏دهند آنچه از خیر و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى که از خود به یادگار گذارده، تا کسانى که بعد از او مى‏آیند به آن عمل کنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل کنندگان بر او خواهد بود، بى‏آنکه چیزى از گناه آنان بکاهد، و اگر سنّت خیرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بى‏آنکه چیزى از اجر آنها کاسته شود».



(آیه 14)- در این آیه مى‏افزاید: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مى‏کنند، ولى نیازى به این اعلام نیست، «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصیرة).

و خود و اعضایش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.



(آیه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذیره).

این آیات در حقیقت همان چیزى را مى‏گوید که در آیات دیگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آیه 20 سوره فصّلت که مى‏گوید:

«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند».

بنابراین، در آن دادگاه بزرگ قیامت بهترین گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا که او از همه بهتر از وضع خویشتن آگاه است.

این آیات عالم دنیا را نیز شامل مى‏شود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مى‏دارند.



(آیه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! این آیه و سه آیه بعد از آن به منزله جمله معترضه‏اى است که گاه گوینده در لابه‏لاى سخن خویش مى‏آورد.

خداوند موقتا رشته سخن درباره قیامت و احوال مؤمنان و کافران را رها کرده، و تذکر فشرده‏اى به پیامبرش درباره قرآن مى‏دهد، مى‏فرماید: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن‏] حرکت مده» (لا تحرک به لسانک لتعجل به).

در تفسیر این آیه، تفسیر معروفى است که از ابن عباس در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است، و آن این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عشق و علاقه شدیدى که به دریافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى که پیک وحى، آیات را بر او مى‏خواند، همراه او زبان خود را حرکت مى‏داد و عجله مى‏کرد، خداوند او را نهى فرمود که این کار را مکن، خود ما آن را براى تو جمع مى‏کنیم.



(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: «چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و این کار به وسیله پیک وحى انجام مى‏شود (ان علینا جمعه و قرآنه).



(آیه 18)- «هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).



(آیه 19)- «سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست» (ثم ان علینا بیانه).

بنابراین هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبیین و تفصیل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هیچ وجه نگران مباش، آن کس که این وحى را نازل کرده، در تمام مراحل حافظ آن است.

این آیات در ضمن بیانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحریف و دگرگونى است، چرا که خداوند وعده جمع و تلاوت و تبیین آن را داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

576 . صفحه 576

بیست و چهارم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 18)- مرگ بر او، چه نقشه شومى کشید! در اینجا توضیحات بیشترى پیرامون مردى که خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله برآمد- یعنى ولید بن مغیره مخزومى- آمده است.

مى‏فرماید: «او اندیشه کرد (که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فکر و قدر).


(آیه 19)- سپس براى مذمت او مى‏افزاید: «مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد» (فقتل کیف قدر).


(آیه 20)- و به عنوان تأکید مى‏افزاید: «باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانى خود را براى مبارزه با حق) آماده نمود» (ثم قتل کیف قدر).

و این اشاره به همان چیزى است که در شأن نزول آمد که او مى‏خواست افکار مشرکان را متحد سازد، تا یک زبان، مطلبى را بر ضد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تبلیغ کنند.

این جمله‏ها دلیل بر این است که «ولید» در افکار شیطانى مهارت داشت، آن چنان که فکر و اندیشه‏اش مایه تعجب بود.


(آیه 21)- سپس مى‏افزاید: «سپس نگاهى افکند» (ثم نظر). و ساخته و پرداخته فکر خود را مورد بازرسى مجدد قرار داد تا از استحکام و انسجام لازم و جنبه‏هاى مختلف آن آگاه و مطمئن گردد.


(آیه 22)- «بعد چهره درهم کشید و عجولانه دست به کار شد» (ثم عبس و بسر).


(آیه 23)- «سپس پشت (به حق) کرد و تکبر ورزید» (ثم ادبر و استکبر).


(آیه 24)- «و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پیشینان نیست» (فقال ان هذا الا سحر یؤثر).


(آیه 25)- «این فقط سخن انسان است» و هیچ ارتباطى با وحى آسمانى ندارد! (ان هذا الا قول البشر). و به این ترتیب آخرین سخن خود را بعد از مطالعه مکرّر و تفکر شیطانى و براى مبارزه با قرآن اظهار داشت.


(آیه 26)- و این هم سرنوشت شوم او! در ادامه آیات گذشته که وضع بعضى از سران شرک و سخن او را در نفى و انکار قرآن مجید و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگو مى‏کرد، در اینجا به مجازات وحشتناک او در قیامت اشاره کرده، مى‏فرماید:

 «به زودى او را وارد سقر [- دوزخ‏] مى‏کنم»! (ساصلیه سقر).

 «سقر» به معنى دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب است، سپس به عنوان یکى از نامهاى جهنم انتخاب شده و کرارا در آیات قرآن آمده است.


(آیه 27)- سپس براى بیان عظمت و شدت عذاب دوزخ مى‏گوید: «و تو نمى‏دانى سقر چیست»؟ (و ما ادراک ما سقر).

یعنى به قدرى عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون مى‏باشد، و به فکر هیچ کس نمى‏گنجد، همان گونه که اهمیت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به فکر کسى خطور نمى‏کند.


(آیه 28)- آتشى است که «نه چیزى را باقى مى‏گذارد، و نه چیزى را رها مى‏سازد»! (لا تبقى و لا تذر).

این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که آتش دوزخ بر خلاف آتش دنیا- که گاه در نقطه‏اى از بدن اثر مى‏کند، و نقطه دیگر سالم مى‏ماند، و گاه در جسم اثر مى‏گذارد، و روح از آن در امان مى‏باشد- آتشى است فراگیر که تمامى وجود انسان را در بر مى‏گیرد، و هیچ چیز را رها نمى‏کند.


(آیه 29)- سپس به بیان وصف دیگرى از این آتش سوزان قهر الهى پرداخته، مى‏افزاید: «پوست تن را بکلى دگرگون مى‏کند» (لواحة للبشر).


(آیه 30)- و در این آیه، مى‏فرماید: «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند» (علیها تسعة عشر).

فرشتگانى که قطعا مأمور به ترحم و شفقت و مهربانى نیستند، بلکه مأمور به کیفر و عذاب و خشونتند.کسانى مانند ابوجهل وقتى این آیه را شنیدند از روى استهزا به طایفه قریش گفتند: مادرانتان به عزایتان بنشینند شما گروه عظیمى از شجاعانید آیا هر ده نفر از شما نمى‏تواند یکى از آنها را مغلوب کند.

یکى از افراد زورمند قریش گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مى‏آیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید!


(آیه 31)- این عدد مأموران دوزخ براى چیست؟

همان گونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و مأموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر مى‏کند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهى آن را به باد سخریه گرفتند.

این آیه که طولانى‏ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ داده، مى‏فرماید:

 «مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم» (و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائکة).

فرشتگانى نیرومند، پرقدرت و به تعبیر قرآن «غلاظ» و «شداد» خشن و سختگیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.

سپس مى‏افزاید: «و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معین نکردیم» (و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا).

این آزمایش از دو جهت بود: نخست این که آنها استهزا مى‏کردند که چرا از میان تمام اعداد، عدد نوزده انتخاب شده، در حالى که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت.

از سوى دیگر این تعداد را کم مى‏شمردند، و از روى سخریه مى‏گفتند: ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار مى‏دهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالى که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مأمور هلاکت قوم لوط مى‏شوند و شهرهاى آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو مى‏کنند.

و باز مى‏افزاید: هدف این بود: «تا اهل کتاب [- یهود و نصارى‏] یقین پیدا    کنند» (لیستیقن الذین اوتوا الکتاب).

و از آنجا که آنها ایرادى به این موضوع نکردند معلوم مى‏شود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله افزوده شد.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «و (هدف این بود تا) بر ایمان مؤمنان بیفزاید» (و یزداد الذین آمنوا ایمانا).

و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تأکید باز مى‏گردد، و مجددا روى ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، مى‏گوید: «و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان (در حقانیت قرآن) تردید به خود راه ندهند، و بیمار دلان و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظورى دارد»؟! (و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فى قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلا).

سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگى بهره‏گیرى مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهى بود مى‏افزاید: «این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏سازد، و هرکس را بخواهد هدایت مى‏کند» (کذلک یضل الله من یشاء و یهدى من یشاء).

جمله‏هاى گذشته به خوبى نشان مى‏دهد که این مشیت و اراده الهى در باره هدایت بعضى، و گمراهى بعضى دیگر، بى حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقى جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایتى هستند.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و (به هر حال) لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى‏داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست»! (و ما یعلم جنود ربک الا هو و ما هى الا ذکرى للبشر). بنابراین اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند.

على علیه السّلام در نخستین خطبه نهج البلاغه مى‏فرماید: آنگاه آسمانهاى بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:

گروهى از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمى‏پردازند.

و گروهى دائما در رکوعند و سر از رکوع بر نمى‏دارند.

و گروهى دائما ایستاده‏اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمى‏دهند.

گروهى همواره تسبیح مى‏گویند و خسته نمى‏شوند.

و گروهى دیگر امناى وحى اویند، و زبان او به سوى پیامبران که پیوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.

و جمعى دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.


(آیه 32)- در ادامه بحث با منکران نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و انکار رستاخیز، در اینجا سوگندهاى متعددى یاد کرده، و بر مسأله قیامت و رستاخیز و دوزخ و عذاب آن تأکید مى‏نماید.

مى‏فرماید: «این چنین نیست که آنها تصور مى‏کنند، سوگند به ماه» (کلا و القمر).

ذکر سوگند به «ماه» به خاطر آن است که یکى از آیات بزرگ الهى است، هم از نظر خلقت، و هم گردش منظم، و هم نور و زیبائى، و هم تغییرات تدریجى که خود، تقویم زنده‏اى براى مشخص ساختن روزهاست.


(آیه 33)- سپس مى‏افزاید: «و (سوگند) به شب هنگامى که (دامن برچیند و) پشت کند» (و اللیل اذ ادبر).


(آیه 34)- «و به صبح هنگامى که چهره بگشاید» (و الصبح اذا اسفر).

شب گرچه آرام بخش است و خاموش، و هنگام راز و نیاز عاشقان حق، اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت کند و رو به صبح روشنى پیش رود و آخر سحرگاه باشد، و طلوع صبح از همه زیباتر و دل‏انگیزتر است که هر انسانى را به وجد و نشاط مى‏آورد.

این سوگندهاى سه گانه در ضمن، تناسبى با نور هدایت «قرآن» و پشت کردن ظلمات «شرک» و بت پرستى و دمیدن سپیده صبحگاهان «توحید» دارد.


(آیه 35)- بعد از بیان این سوگندها، به چیزى مى‏پردازد که سوگند به خاطر آن یاد شده، مى‏فرماید: «آن (حوادث هولناک قیامت) از مسائل مهم است» (انها لاحدى الکبر).


(آیه 36)- سپس اضافه مى‏کند: هدف از آفرینش دوزخ هرگز انتقامجوئى نیست، بلکه «هشدار و انذارى است براى انسانها» (نذیرا للبشر).


(آیه 37)- و سرانجام براى تأکید بیشتر مى‏افزاید این انذار مخصوص گروه معینى نیست بلکه: براى همه افراد بشر است «براى کسانى از شما که مى‏خواهند پیش افتند یا عقب بمانند» [- به سوى هدایت و نیکى پیش روند یا نروند]! (لمن شاء منکم ان یتقدم او یتأخر).


(آیه 38)- شما چرا اهل دوزخ شدید؟ در ادامه بحثى که درباره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد، در اینجا مى‏افزاید: «هرکس در گرو اعمال خویش است» (کل نفس بما کسبت رهینة).

گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف اوست، هنگامى که آن را انجام مى‏دهد آزاد مى‏گردد و گر نه در قید اسارت باقى خواهد ماند.


(آیه 39)- و بلافاصله مى‏فرماید: «مگر اصحاب یمین» (الا اصحاب الیمین). که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان مى‏دهند! آنها در پرتو ایمان و عمل صالح، غل و زنجیرهاى اسارت را شکسته‏اند، و بى‏حساب وارد بهشت مى‏شوند.

«اصحاب الیمین» کسانى هستند که داراى ایمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست، و به حکم «ان الحسنات یذهبن السیئات» اعمال نیکشان اعمال بد را مى‏پوشاند، یا بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند و یا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است، همان گونه که در آیه 7 سوره انشقاق آمده است: «اما کسى که نامه اعمالش‏ به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود».

 «قرطبى» مفسر معروف اهل سنت از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل کرده است که فرمود: «ما و شیعیانمان اصحاب الیمین هستیم، و هر کس ما اهل بیت را دشمن دارد در اسارت اعمال خویش است».


(آیه 40)- سپس به گوشه‏اى از شرح حال اصحاب الیمین و گروه مقابل آنها پرداخته، مى‏افزاید: «آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏کنند ...» (فى جنات یتساءلون).


(آیه 41)- «از مجرمان» (عن المجرمین).


(آیه 42)- مى‏گویند: «چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟! (ما سلککم فى سقر).

از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که رابطه میان بهشتیان و دوزخیان بکلى قطع نمى‏گردد، بهشتیان مى‏توانند از عالم خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند، و با آنها به گفتگو پردازند.


(آیه 43)- مجرمان در پاسخ این سؤال به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف مى‏کنند نخست این که: «مى‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم» (قالوا لم نک من المصلین).

اگر نماز مى‏خواندیم نماز ما را به یاد خدا مى‏انداخت، و نهى از فحشاء و منکر مى‏کرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مى‏نمود.


(آیه 44)- دیگر این که: «ما اطعام مستمند نمى‏کردیم» (و لم نک نطعم المسکین).

اطعام مسکین گرچه به معنى غذا دادن به بینوایان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هرگونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مى‏باشد، اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها و منظور از آن «زکات واجب» است چرا که ترک انفاقهاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمى‏شود.


(آیه 45)- دیگر این که: «و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا مى‏شدیم» (و کنا نخوض مع الخائضین).

«خوض در باطل» معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانى مى‏شود که آیات خدا را به باد استهزا مى‏گیرند، تبلیغات ضد اسلامى مى‏کنند، و یا شوخیهاى رکیک دارند، یا گناهانى را که انجام داده‏اند به عنوان افتخار یا تلذذ نقل مى‏کنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولى در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسى است که براى تضعیف دین خدا و استهزاى مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بى‏دینى تشکیل مى‏شود.


(آیه 46)- سپس مى‏افزاید: «و این که ما همواره روز جزا را انکار مى‏کردیم» (و کنا نکذب بیوم الدین).


(آیه 47)- «تا زمانى که مرگ ما فرا رسید» (حتى اتانا الیقین).

روشن است انکار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزشهاى الهى و اخلاقى را متزلزل مى‏سازد، و انسان را براى ارتکاب گناه تشجیع مى‏کند، به هر حال از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که کفار همان گونه که مکلف به اصول دین هستند به فروع دین نیز مکلفند، و نیز نشان مى‏دهد این امور چهارگانه یعنى «نماز» و «زکات» و ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت» اهمیت و نقش فوق العاده‏اى در هدایت و تربیت انسان دارد، و به این ترتیب جهنم جاى نمازگزاران واقعى، و زکات دهندگان، و تارکان باطل، و مؤمنان به قیامت نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

575 . صفحه 575


بیست و سوم تیر : 


نفیسه : 


(آیه 20)- هر چه براى شما امکان دارد قرآن بخوانید! این آیه که طولانى‏ترین آیه این سوره است مشتمل بر مسائل بسیارى است که محتواى آیات گذشته را تکمیل مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «پروردگارت مى‏داند که تو و گروهى از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا مى‏خیزید خداوند شب و روز را اندازه گیرى مى‏کند» (ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک و الله یقدر اللیل و النهار).

اشاره به همان دستورى است که در آغاز سوره به پیامبر داده شده، تنها چیزى که در اینجا اضافه دارد این است که گروهى از مؤمنان نیز در این عبادت شبانه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را همراهى مى‏کردند- به عنوان یک حکم استحبابى و یا احتمالا یک حکم وجوبى زیرا شرائط آغاز اسلام ایجاب مى‏کرد که آنها با تلاوت قرآن که مشتمل بر انواع درسهاى عقیدتى و عملى و اخلاقى است و همچنین عبادات شبانه خود را بسازند و آماده تبلیغ اسلام و دفاع از آن گردند.

ولى از بعضى روایات استفاده مى‏شود جمعى از مسلمانان در نگهداشتن حساب «ثلث» و «نصف» و «دو ثلث» گرفتار اشکال و دردسر مى‏شدند و این امر سبب مى‏شد که گاه تمام شب را بیدار بمانند، و مشغول عبادت باشند، تا آنجا که پاهاى آنها به خاطر قیام شبانه ورم کرد! لذا خداوند این حکم را بر آنها تخفیف داد و فرمود: «او مى‏داند که شما نمى‏توانید مقدار آن را (به دقت) اندازه گیرى کنید (براى عبادت کردن) پس شما را بخشید، اکنون آنچه براى شما میسر است قرآن بخوانید» (علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرؤا ما تیسر من القرآن).

سپس به بیان دلیل دیگرى براى این تخفیف پرداخته، مى‏افزاید: خداوند «مى‏داند به زودى گروهى از شما بیمار مى‏شوند، و گروهى دیگر براى به دست آوردن فضل الهى (و کسب روزى) به سفر مى‏روند، و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مى‏کنند» و از تلاوت قرآن باز مى‏مانند (علم ان سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله و آخرون یقاتلون فى سبیل الله).

«پس به اندازه‏اى که براى شما ممکن است از آن تلاوت کنید» (فاقرؤا ما تیسر منه).

روشن است که ذکر بیمارى، و مسافرتهاى ضرورى، و جهاد فى سبیل اللّه، به عنوان سه مثال براى عذرهاى موجه است، ولى منحصر به اینها نیست، منظور این است چون خداوند مى‏داند شما گرفتار مشکلات مختلف زندگى در روز خواهید شد، و این مانع تداوم آن برنامه سنگین است، به شما تخفیف داده است.

در حقیقت در آغاز اسلام به خاطر وجود شرائطى این تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده، و بعد هم از نظر مقدار و هم از نظر حکم تخفیف داده شده، و به صورت یک حکم استحبابى آن هم به مقدار میسور در آمده است.

البته مهم خوب خواندن و تدبّر و اندیشه در آن است. لذا امام علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام مى‏فرماید: «آن مقدار بخوانید که در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و معنوى باشد».

سپس به چهار دستور دیگر در پایان آیه اشاره کرده، و برنامه خودسازى ارائه شده را به این وسیله تکمیل مى‏کند، مى‏فرماید: «و نماز را بر پا دارید، و زکات را بپردازید و به خدا قرض الحسنه دهید [- در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهاى نیک براى خود از پیش مى‏فرستید نزد خداوند به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت» (و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و اقرضوا الله قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله هو خیرا و اعظم اجرا).

«و از خداوند آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است» (و استغفروا الله ان الله غفور رحیم).

منظور از «نماز» در اینجا نمازهاى واجب پنجگانه و منظور از «زکات» زکات واجب است، منظور از دادن «قرض الحسنه» به خداوند همان انفاقهاى مستحبى است، و این بزرگوارانه‏ترین تعبیرى است که در این زمینه تصور مى‏شود، چرا که مالک تمام ملکها، از کسى که مطلقا چیزى از خود ندارد قرض مى‏طلبد، تا از این طریق او را تشویق به انفاق و ایثار و کسب فضیلت این عمل خیر کند، و از این طریق تربیت شود و تکامل یابد.

ذکر «استغفار» در پایان این دستورات ممکن است اشاره به این باشد که مبادا با انجام این طاعات خود را انسان کاملى بدانید و به اصطلاح طلبکار تصور کنید، بلکه همواره باید خود را مقصر بشمرید، و عذر به درگاه خدا آورید، «ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد».



سوره مدّثّر سوره هفتاد و چهارم قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 56 آیه مى‏باشد.

محتواى سوره:

سوره «مدثر» نخستین سوره‏اى است که بعد از دعوت آشکار بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شد و طبیعت سوره‏هاى مکّى که دعوت به مبدأ و معاد و مبارزه با شرک، و انذار و تهدید مخالفان به عذاب الهى است در این سوره کاملا منعکس است، و بحثهاى این سوره روى هم رفته بر هفت محور دور مى‏زند:

1- دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به قیام و انذار و ابلاغ آشکار و صبر و استقامت در این طریق، و تحصیل آمادگیهاى لازم براى این کار.

2- اشاره به رستاخیز، و صفات دوزخیان، همانها که به مقابله با قرآن برخاسته، و به استهزاى حق پرداختند.

3- قسمتى از ویژگیهاى دوزخ توأم با انذار کافران.

4- تأکید بر امر رستاخیز از طریق سوگندهاى مکرر.

5- ارتباط سرنوشت هر انسانى با اعمال او، و نفى هرگونه افکار غیر منطقى در این زمینه.

6- قسمتى از ویژگیهاى بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت هر کدام از آنها.

7- چگونگى فرار افراد جاهل و بى‏خبر و مغرور و خودخواه از حق.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «کسى که سوره مدّثّر را در نماز فریضه بخواند بر خداوند حق است که او را همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در جوار و درجه او قرار دهد و در زندگى دنیا بدبختى و رنج دامنش را هرگز نگیرد».

بدیهى است چنین نتائج عظیمى تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد، بلکه باید محتواى سوره را نیز در نظر گرفت و مو به مو اجرا کرد.



(آیه 1)- برخیز و جهانیان را انذار کن! بدون شک مخاطب در این آیات شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است هر چند تصریحى به این عنوان در آن نشده، ولى قرائن موجود در این آیات بیانگر این واقعیت است.

نخست مى‏فرماید: «اى جامه خواب به خود پیچیده» و در بستر آرمیده (یا ایها المدثر).


(آیه 2)- «برخیز و انذار کن» و عالمیان را بیم ده (قم فانذر). که وقت خواب و استراحت گذشته، و زمان قیام و تبلیغ فرا رسیده است.

مشرکان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند، و سران آنها مانند ابوجهل، و ابوسفیان، و ولید بن مغیره، و نضر بن حارث، و ... به مشورت پرداختند که در برابر سؤالات مردمى که از خارج به مکّه مى‏آیند، و جسته گریخته مطالبى در باره ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شنیده‏اند چه بگویند؟

اگر هر کدام بخواهند جواب جداگانه‏اى بدهند، یکى کاهنش خواند، و دیگرى مجنون، و دیگرى ساحر، این تشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت، باید با وحدت کلمه به مبارزه تبلیغاتى بر ضدّ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برخیزند! بعد از گفتگو به اینجا رسیدند که بهتر از همه این است که بگویند: «ساحر» است! زیرا یکى از آثار پدیده «سحر» جدائى افکندن میان دو همسر، و پدر و فرزند است، و پیامبر با عرضه آئین اسلام چنین کارى را انجام داده بود! این سخن به گوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیده سخت ناراحت شده و بیمار گونه و غمگین به خانه آمد و در بستر آرمید که آیات فوق نازل شد و او را دعوت به قیام و مبارزه کرد.


(آیه 3)- و به دنبال دعوت به قیام و انذار، پنج دستور مهم به پیامبر مى‏دهد که سرمشقى است براى دیگران، و نخستین دستور در باره توحید است، مى‏فرماید: «و پروردگارت را بزرگ بشمار» (و ربک فکبر).

همان خدائى که مالک و مربّى توست، و هر چه دارى از او دارى و خط سرخ بر تمام معبودهاى دروغین درکش، و هرگونه آثار شرک و بت پرستى را محو کن.

منظور از جمله «فکبّر» تنها گفتن «اللّه اکبر» نیست، هر چند گفتن «اللّه اکبر» یکى از مصداقهاى آن است که در روایات نیز به آن اشاره شده، بلکه منظور این است که خداى خود را بزرگ بشمار، هم از نظر اعتقاد، هم عمل، و هم در سخن و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هرگونه نقص و عیب بدان، بلکه او را از این که در توصیف بگنجد برتر بدان. همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام آمده است که معنى «اللّه اکبر» این است که خداوند برتر از آن است که توصیف شود و در فکر انسان بگنجد.


(آیه 4)- و به دنبال مسأله توحید دومین دستور را درباره پاکیزگى از آلودگیها داده، مى‏افزاید: «و لباست را پاک کن» (و ثیابک فطهر).

تعبیر به «لباس» ممکن است کنایه از عمل انسان باشد چرا که اعمال هر کس به منزله لباس اوست، و ظاهر او بیانگر باطن اوست.

و ممکن است به معنى همان لباس ظاهرى باشد چرا که پاکیزگى لباس ظاهر از مهمترین نشانه‏هاى شخصیت و تربیت و فرهنگ انسان است، مخصوصا در عصر جاهلیت کمتر از آلودگیها اجتناب مى‏نمودند و لباسهاى بسیار آلوده داشتند.

در حقیقت آیه اشاره به این نکته نیز دارد که رهبران الهى هنگامى مى‏توانند نفوذ کلمه داشته باشند که دامانشان از هرگونه آلودگى پاک باشد و تقوا و پرهیزکاریشان از هر نظر مسلّم گردد، و لذا به دنبال فرمان قیام و انذار، فرمان پاکدامنى مى‏دهد.


(آیه 5)- در سومین دستور مى‏فرماید: «و از پلیدى دورى کن» (و الرجز فاهجر).

آیه فوق مفهوم جامعى دارد که هرگونه انحراف و عمل زشت و پلید، و هر کارى را که موجب خشم و عذاب الهى در دنیا و آخرت مى‏گردد شامل مى‏شود.

مسلم است پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله حتى قبل از نبوت از این امور پرهیز و هجران داشت ولى در اینجا به عنوان یک اصل اساسى در مسیر دعوت الى اللّه، و نیز به عنوان یک الگو و اسوه براى همگان، روى آن تکیه شده است.


(آیه 6)- و در چهارمین دستور مى‏فرماید: «و منت مگذار و فزونى مطلب» (و لا تمنن تستکثر).

در این که نهى از منت و فزونى طلبیدن در چه مواردى است باز در اینجا مفهوم آیه کلى و گسترده است، و هرگونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل مى‏شود، نه بر پروردگارت منت بگذار که براى او جهاد و تلاش مى‏کنى، چرا که او بر تو منت گذارده که این مقام منیع را به تو ارزانى داشته است.

همچنین عبادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسیار مشمر، بلکه همیشه خود را در سر حد «قصور» و «تقصیر» بدان، و عبادت را یک نوع توفیق بزرگ الهى براى خودت بشمار.

و نیز اگر خدمتى به خلق مى‏کنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبلیغ و هدایت و چه در جهات مادى مانند انفاق و بخشش، هیچ کدام را نباید با منت یا انتظار جبران، آن هم جبرانى فزونتر توأم نمائى چرا که منت، اعمال نیک را باطل و بى‏اثر مى‏کند.


(آیه 7)- در این آیه به آخرین دستور در این زمینه اشاره کرده، مى‏گوید:

«و به خاطر پروردگارت شکیبائى کن» (و لربک فاصبر). یعنى در طریق اداى این رسالت بزرگ شکیبائى کن، و در برابر آزار مشرکان و دشمنان جاهل و نادان صابر باش، در طریق عبودیت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با نفس و در میدان جهاد با دشمن شکیبا باش.

اصولا مهمترین سرمایه راه تبلیغ و هدایت همین صبر و شکیبائى است.


(آیه 8)- در تعقیب دستورى که در زمینه قیام و انذار در آیات قبل آمده، در اینجا انذار را با بیانى بسیار مؤکد و رسا شروع مى‏کند، و مى‏فرماید: «هنگامى که در صور دمیده مى‏شود» (فاذا نقر فى الناقور).

این تعبیر اشاره به نفخ دوّم و بر پایى رستاخیز است.


(آیه 9)- «آن روز، روز سختى است» (فذلک یومئذ یوم عسیر).


(آیه 10)- روزى است بسیار پرمشقت که «براى کافران آسان نیست» (على الکافرین غیر یسیر).


(آیه 11)-

شأن نزول:

قریش در «دار النّدوه» (مرکزى در نزدیکى مسجد الحرام که براى شور در مسائل مهم در آن جمع مى‏شدند) اجتماع کردند، «ولید» (مرد معروف و سرشناس «مکّه» که مشرکان به عقل و درایت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مى‏پرداختند) رو به آنها کرده گفت: شما مردمى هستید داراى نسب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مى‏آیند و پاسخهاى مختلفى از شما مى‏شنوند حرف خود را یکى کنید.

سپس رو به آنها کرده گفت: شما در باره این مرد (اشاره به پیغمبر اکرم) چه مى‏گوئید؟

گفتند: مى‏گوئیم «شاعر» است! ولید چهره در هم کشید و گفت: ما شعر بسیار شنیده‏ایم، اما سخن او شباهتى به شعر ندارد! گفتند: مى‏گوئیم «کاهن» است.

گفت: هنگامى که نزد او مى‏روید سخنانى را که کاهنان (به شکل اخبار غیبى) مى‏گویند در او نمى‏یابید.گفتند: مى‏گوئیم «دیوانه» است.

گفت: وقتى به سراغ او مى‏روید هیچ اثرى از جنون در او نخواهید یافت.

گفتند: مى‏گوئیم «ساحر» است.

گفت: ساحر به چه معنى؟

گفتند: کسى که میان دشمنان و میان دوستان ایجاد دشمنى مى‏کند.

ولید فکر کرد و نگاهى نمود و چهره در هم کشید و گفت: بلى او «ساحر» است و چنین مى‏کند! سپس از «دار الندوه» خارج شدند در حالى که هر کدام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را ملاقات مى‏کرد مى‏گفت: اى ساحر! اى ساحر! این مطلب بر پیامبر گران آمد، خداوند آیات آغاز این سوره را (تا آیه 25) نازل فرمود (و پیامبرش را دلدارى داد).

تفسیر:

ولید آن ثروتمند مغرور حق نشناس! در تعقیب آیات گذشته که کافران را بطور جمعى مورد انذار قرار مى‏داد، در اینجا بالخصوص روى بعضى از افراد آنها که مؤثرتر بودند انگشت گذارده و با تعبیراتى گویا و رسا و کوبنده او را زیر رگبار شدیدترین انذارها مى‏گیرد.

نخست مى‏گوید: «مرا با کسى که او را به تنهائى آفریده‏ام واگذار» (ذرنى و من خلقت وحیدا). که خودم او را کیفر شدید دهم.

این آیه و آیات بعد چنانکه در شأن نزول گفتیم در مورد ولید بن مغیره مخزومى یکى از سران معروف قریش نازل شده است.


(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «همان کس که براى او مال گسترده قرار دادم» (و جعلت له مالا ممدودا).


(آیه 13)- سپس به فزونى نیروى انسانى او اشاره کرده، مى‏افزاید:

«و فرزندانى (براى او قرار دادم) که همواره نزد او و در خدمت او هستند» (و بنین شهودا).

دائما آماده کمک و خدمت بودند، و حضورشان مایه انس و راحت او بود.


(آیه 14)- و بعد به سایر مواهبى که به او ارزانى داشته بود بطور کلى اشاره کرده، مى‏فرماید: «وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم» (و مهدت له تمهیدا).

نه فقط مال و فرزندان برومند، بلکه در جهات اجتماعى و جنبه‏هاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود.


(آیه 15)- ولى او به جاى این که در برابر بخشنده این همه نعمتها سر تعظیم فرود آورد، و پیشانى به آستانش بساید، در مقام کفران و افزون طلبى برآمد و با این همه مال و نعمت «باز هم طمع دارد که بر (نعمتهاى) او بیفزایم» (ثم یطمع ان ازید).

این منحصر به «ولید بن مغیره» نبود، بلکه همه دنیا پرستان چنیند، هرگز عطش آنها فرو نمى‏نشیند، و اگر هفت اقلیم را زیر نگین آنها قرار دهند باز هم در بند اقلیمى دیگرند.


(آیه 16)- ولى این آیه با شدت تمام دست ردّ به سینه این نامحرم مى‏گذارد، مى‏گوید: «هرگز چنین نخواهد شد (که بر نعمتش بیفزایم) چرا که او نسبت به آیات ما دشمنى مى‏ورزد» (کلا انه کان لآیاتنا عنیدا).

و با این که به خوبى مى‏دانست که این قرآن نه کلام جن است و نه کلام بشر، ریشه‏هائى نیرومند و شاخه‏هایى پرثمر و جاذبه‏اى بى‏مانند دارد باز آن را «سحر» مى‏نامید و آورنده آن را ساحر!


(آیه 17)- و در این آیه، به سرنوشت دردناک او با عبارتى کوتاه و پر معنى اشاره کرده، مى‏فرماید: «و به زودى او را مجبور مى‏کنم که از قلّه زندگى بالا رود» و سپس او را به زیر مى‏افکنم (سارهقه صعودا).

احتمال دارد که آیه اشاره به عذاب دنیوى «ولید» در این جهان باشد، زیرا او بعد از رسیدن به اوج قله پیروزى در زندگى فردى و اجتماعى چنان سقوط کرد که تا آخر عمر مرتبا اموال و فرزندان خود را از دست مى‏داد و بیچاره شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

574 . صفحه 574



بیست و دوم تیر : 


نفیسه : 




vv

سوره مزّمّل هفتاد و سومین سوره قرآن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 20 آیه مى‏باشد.

محتواى سوره:

محتواى این سوره را مى‏توان در پنج بخش خلاصه کرد:

بخش اول آیات آغاز سوره است که پیامبر را به قیام شبانه براى عبادت و تلاوت قرآن دعوت مى‏کند، و براى آمادگى پذیرش یک برنامه سنگین آماده مى‏سازد.

بخش دوم سوره او را به صبر و شکیبائى و مقاومت و مدارا با مخالفان در این مقطع خاص دعوت مى‏کند.

در بخش سوم بحثهائى پیرامون معاد، و ارسال موسى بن عمران به سوى فرعون و سرکشى و سپس عذاب دردناک او را بیان مى‏دارد.

بخش چهارم دستورات شدیدى را که در آغاز سوره پیرامون قیام شبانه آمده است به خاطر گرفتاریهاى مسلمانان تخفیف مى‏دهد.

و در بخش پنجم بار دیگر دعوت به تلاوت قرآن، و خواندن نماز و دادن زکات و انفاق فى سبیل اللّه و استغفار مى‏نماید.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:

«هر کس سوره مزّمّل را بخواند سختیها در دنیا و آخرت از او برداشته مى‏شود».

و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره مزّمّل را در نماز عشاء دوم (منظور همان نماز عشاء است زیرا گاه به مغرب عشاء اول گفته مى‏شود) یا در آخر شب بخواند، شب و روز، و همچنین خود این سوره، گواه او در روز قیامت خواهد بود، و خداوند او را حیات پاکیزه و مرگ پاکیزه‏اى خواهد داد»! مسلما این فضائل بزرگ در صورتى است که محتواى سوره دائر به قیام شبانه و تلاوت قرآن و صبر و استقامت و ایثار و انفاق عملى گردد، نه تلاوتى خالى از عمل.



(آیه 1)- اى جامه به خود پیچیده به پاخیز! همان گونه که از لحن آغاز این سوره بر مى‏آید دعوتى است آسمانى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى استقامت، و آمادگى جهت پذیرش یک وظیفه بزرگ و سنگین، که بدون خود سازى قبلى انجام. آن ممکن نیست.

مى‏فرماید: «اى جامه به خود پیچیده»! (یا ایها المزمل).


(آیه 2)- «شب را جز کمى به پا خیز»! (قم اللیل الا قلیلا).


(آیه 3)- «نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن» (نصفه او انقص منه قلیلا).


(آیه 4)- «یا بر نصف آن بیفزا» (او زد علیه).

«و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (و رتل القرآن ترتیلا).

به پا خیز که دوران «جامه به خود پیچیدن» و در گوشه انزوا نشستن نیست.

تعبیر به «ترتیل» که در اصل به معنى «تنظیم» و «ترتیب موزون» است، در اینجا به معنى خواندن آیات قرآن با تأنى و نظم لازم، و اداء صحیح حروف، و تبیین کلمات، و دقت و تأمل در مفاهیم آیات، و اندیشه در نتایج آن است.

همچنین روایاتى که در تفسیر «ترتیل» وارد شده همگى گواه بر این حقیقت است که نباید آیات قرآن را به عنوان الفاظى خالى از محتوا و پیام، تلاوت کرد، بلکه باید به تمام امورى که تأثیر آن را در خواننده و شنونده عمیق مى‏سازد توجه داشت، و فراموش نکرد که این پیام الهى است، و هدف تحقق بخشیدن به محتواى آن است.

ولى متأسفانه امروز بسیارى از مسلمانان از این واقعیت فاصله گرفته، و از قرآن تنها به الفاظى اکتفا نموده‏اند، بى‏آنکه بدانند این آیات براى چه نازل شده؟

درست است که الفاظ قرآن نیز محترم، است ولى نباید فراموش کرد که این الفاظ و تلاوت مقدمه بیان محتواست.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر «ترتیل» مى‏خوانیم: «وقتى از کنار آیه‏اى مى‏گذرى که در آن نامى از بهشت است توقف کن و از خدا بهشت را بطلب (و خود را براى آن بساز) و هنگامى که از آیه‏اى مى‏گذرى که در آن نام دوزخ است از آن به خدا پناه بر». و خویشتن را از آن دور دار.


(آیه 5)- سپس هدف نهایى این دستور سخت و مهم را چنین بیان مى‏کند:

«ما به زودى سخنى سنگین را به تو القا خواهیم کرد» (انا سنلقى علیک قولا ثقیلا).

سنگین از نظر محتوا، و مفهوم آیات! و بیان مسؤولیتها.

سنگین از نظر تحمل آن بر قلوب و دلها، تا آنجا که قرآن در آیه 21 سوره حشر مى‏گوید: «اگر این قرآن را بر کوهها نازل مى‏کردیم آن را خاشع و از هم شکافته مى‏دیدى»! سنگین از نظر تبلیغ، و مشکلات راه دعوت! و برنامه‏ریزى و اجراى کامل آن! سنگین در ترازوى عمل و در عرصه قیامت.

ولى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و یاران اندکش با استمداد از تربیت قرآن مجید، و استعانت به نماز شب و استفاده از تقرب به ذات پاک پروردگار، توانستند بر تمام این مشکلات فائق آیند، و بار این «قول ثقیل» را بر دوش کشند و به منزل مقصود برسانند!

فضیلت نماز شب:

این آیات بار دیگر اهمیت شب زنده‏دارى، و نماز شب، و تلاوت قرآن را در آن هنگام که غافلان در خوابند گوشزد مى‏کند، عبادت در شب، مخصوصا در سحرگاهان و نزدیک طلوع فجر، اثر فوق العاده‏اى در صفاى روح، و تهذیب نفوس، و تربیت معنوى انسان، و پاکى قلب و بیدارى دل و تقویت ایمان و اراده، و تحکیم پایه‏هاى تقوا در دل و جان انسان دارد.به همین دلیل علاوه بر آیات قرآن در روایات اسلامى نیز تأکید فراوان روى آن شده است.

از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «سه چیز از عنایات مخصوص الهى است: عبادت شبانه (نماز شب) و افطار دادن به روزه داران، و ملاقات برادران مسلمان».


(آیه 6)- تأثیر نیایش در دل شب: این آیه ادامه بحث پیرامون عبادت شبانه، و آموزشهاى معنوى در پرتو تلاوت قرآن در دل شب است و در حقیقت به منزله بیان دلیلى است براى آنچه در آیات قبل آمده است، مى‏فرماید: «مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‏تر است» (ان ناشئة اللیل هى اشد وطئا و اقوم قیلا).

آیه فوق از آیاتى است که با تعبیرات پرمحتوایش رساترین سخن را در باره «عبادت شبانه» و نیایش سحرگاهان، و راز و نیاز با محبوب، در ساعاتى که اسباب فراغت خاطر از هر زمان فراهمتر است، و همچنین تأثیر آن در تهذیب نفس، و پرورش روح و جان انسانى، بیان کرده است، و نشان مى‏دهد که روح آدمى در آن ساعات آمادگى خاصى براى نیایش و مناجات و ذکر و فکر دارد.


(آیه 7)- در این آیه مى‏افزاید: این به خاطر آن است که «در روز تلاش و کوشش مستمر و طولانى خواهى داشت» (ان لک فى النهار سبحا طویلا).

دائما مشغول هدایت خلق و ابلاغ رسالت پروردگار، و حل مشکلات زندگى جمعى و فردى هستى، و مجال کافى براى عبادت و نیایش حاصل نمى‏شود، بنابراین عبادت شبانه را جانشین آن کن و آمادگى لازم براى این فعالیتهاى بزرگ و گسترده را از آن قیام شب به دست آور.


(آیه 8)- بعد از دستور قیام عبادت شبانه و اشاره اجمالى به آثار عمیق آن به ذکر پنج دستور که مکمّل آن است پرداخته، مى‏فرماید: «و نام پروردگارت را یاد کن» (و اذکر اسم ربک).

مسلم است منظور تنها ذکر نام نیست، بلکه توجه به معنى است چرا که یاد لفظى مقدمه یاد قلبى است، و ذکر قلبى روح و جان را صفا مى‏بخشد، و نهال معرفت و تقوا را در دل آبیارى مى‏کند.

در دستور دوم مى‏فرماید: «تنها به او دل ببند» و از غیر او قطع امید کن و خالصانه به عبادتش برخیز (و تبتل الیه تبتیلا).

«تبتل» آن است که انسان با تمام قلبش متوجه خدا گردد، و از ما سوى اللّه منقطع شود، و اعمالش را فقط به خاطر او به جا آورد و غرق در اخلاص گردد.


(آیه 9)- سپس به سومین دستور پرداخته مى‏افزاید: «همان پروردگار شرق و غرب که معبودى جز او نیست، او را نگاهبان و و کیل خود انتخاب کن» (رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا).

در اینجا بعد از مرحله «ذکر اللّه» و «اخلاص» مرحله توکل و واگذارى همه کارها به خدا فرا مى‏رسد، خداوندى که مشرق و مغرب عالم، یعنى، مجموعه جهان هستى در زیر سیطره حکومت و ربوبیت او قرار دارد، و تنها معبود شایسته پرستش، اوست.

این تعبیر در حقیقت به منزله دلیلى است براى موضوع توکل بر خدا، چگونه انسان بر او توکل نکند، و کار خویش را به او نسپارد، در حالى که در پهنه جهان هستى غیر از او حاکم و فرمانروا و منعم و مربّى و معبود نیست.


(آیه 10)- و بالاخره در چهارمین و پنجمین دستور مى‏فرماید: «و در برابر آنچه (دشمنان) مى‏گویند صابر و شکیبا باش، و بطرزى شایسته از آنان دورى گزین»! (و اصبر على ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا).

و به این ترتیب در اینجا مقام «صبر» و «هجران» فرا مى‏رسد، چرا که در مسیر دعوت به سوى حق، بدگوئى دشمنان، و ایذاء و آزار آنان، فراوان است، و اگر باغبان بخواهد گلى را بچیند باید در برابر زبان خار صبر و تحمل داشته باشد.

به علاوه گاهى در اینجا بى‏اعتنائى و دورى لازم است، تا هم از شرشان در امان بماند و هم درسى از این طریق به آنان بدهد، ولى این هجران و دورى نباید به معنى قطع برنامه‏هاى تربیتى، و تبلیغ و دعوت به سوى خدا باشد. مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» در ذیل آیه مى‏گوید: «این آیه دلالت مى‏کند که مبلغین اسلام، و دعوت کنندگان به سوى قرآن، باید در مقابل ناملائمات شکیبائى پیشه کنند، و با حسن خلق، و مدارا، با مردم معاشرت نمایند، تا سخنان آنها زودتر پذیرفته شود».


(آیه 11)- در آیه قبل اشاره‏اى به کار شکنیها و سخنان ناروا و اذیت و آزار دشمنان اسلام بود در اینجا آنها را زیر رگبارى از تهدیدات شدید، دائر به عذابهاى دنیا و آخرت از سوى خداوند، قرار داده، و آنها را دعوت به تجدید نظر در برنامه‏هاى شوم خود مى‏کند، و هم به مسلمانان صدر اول در برابر هجوم سخت این دشمنان دلدارى مى‏دهد، و پایمردى مى‏بخشد.

نخست مى‏فرماید: «مرا با تکذیب کنندگان صاحب نعمت واگذار، و آنها را کمى مهلت ده»! (و ذرنى و المکذبین اولى النعمة و مهلهم قلیلا).

یعنى، طرف آنها تو نیستى، مجازات و کیفر آنها را به خود من واگذار، و کمى به آنها مهلت ده، تا هم اتمام حجت گردد، و هم ماهیت خود را آشکار سازند، و مى‏دانیم مدت کمى گذشت که مسلمانان نیرومند شدند، و ضربات سنگین و شکننده خود را در جنگهاى «بدر» و «حنین» و «احزاب» و مانند آن بر پیکر دشمن وارد آوردند و نیز مدت کمى بیشتر نگذشت که این گردنکشان از دنیا رفتند، و گرفتار عذاب الهى در برزخ شدند و عذاب قیامت نیز از آنها چندان دور نیست.


(آیه 12)- سپس در ادامه همین تهدید به صورت صریحتر مى‏گوید: «نزد ما غل و زنجیرها و (آتش) دوزخ است»! (ان لدینا انکالا و جحیما).

آرى! در برابر آزادى بى‏قید و شرط و تنعمى که در این دنیا داشتند بهره آنها در آنجا اسارت است و آتش!


(آیه 13)- و باز مى‏افزاید: «و غذائى گلوگیر و عذابى دردناک» (و طعاما ذا غصة و عذابا الیما).

غذائى بر عکس غذاهاى چرب و شیرین دنیاى آنها که به راحتى از گلو فرو مى‏رفت و گوارا بود، و زندگى دردناک در برابر آسایش بى‏حساب این مغروران خودخواه و مستکبر در این جهان.

با این که غذاى خشن و گلوگیر خود عذابى است الیم، بعد از آن عذاب الیم را جداگانه ذکر مى‏کند، و این نشان مى‏دهد ابعاد عذاب الیم آخرت از نظر شدت و عظمت بر هیچ کس جز خدا معلوم نیست، و لذا در حدیثى مى‏خوانیم که: روزى یکى از مسلمانان این آیه را تلاوت مى‏کرد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله استماع مى‏فرمود: ناگهان شخص مزبور صیحه‏اى زد و مدهوش شد.


(آیه 14)- در این آیه به شرح روزى مى‏پردازد که این عذابها در آن ظاهر مى‏شوند، مى‏فرماید: «در آن روز که زمین و کوهها سخت به لرزه در مى‏آید و کوهها (چنان در هم کوبیده مى‏شود که) به شکل توده‏هائى از شن نرم در مى‏آید» (یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا).


(آیه 15)- سپس به مقایسه‏اى در میان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مخالفت زورمندان عرب، و قیام موسى بن عمران در مقابل فرعونیان پرداخته، مى‏فرماید: «ما پیامبرى به سوى شما فرستادیم که گواه بر شماست، همان گونه که به سوى فرعون رسولى فرستادیم» (انا ارسلنا الیکم رسولا شاهدا علیکم کما ارسلنا الى فرعون رسولا).

هدف او، هدایت شما و نظارت بر اعمال شماست، همان گونه که هدف موسى بن عمران، هدایت فرعون و فرعونیان و نظارت بر اعمال آنها بود.


(آیه 16)- ولى «فرعون به مخالفت و نافرمانى آن رسول، برخاست و ما او را سخت مجازات کردیم»! (فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبیلا).

نه لشکر عظیم او مانع از عذاب الهى شد، و نه وسعت مملکت و قدرت حکومت و اموال و ثروتشان جلو این کار را گرفت و سرانجام همگى در امواج خروشان نیل که به آن مباهات مى‏کردند غرق شدند، شما که در سطحى بسیار پائینتر از آنها قرار دارید درباره خود چه مى‏اندیشید؟


(آیه 17)- سپس روى سخن را به کفار زمان پیامبر اسلام کرده، به آنها چنین هشدار مى‏دهد: «شما (نیز) اگر کافر شوید چگونه خود را (از عذاب الهى) بر کنار مى‏دارید در آن روز که کودکان را پیر مى‏کند»! (فکیف تتقون ان کفرتم یوما یجعل الولدان شیبا).


(آیه 18)- در این آیه توصیف بیشترى درباره آن روز وحشتناک بیان کرده، مى‏افزاید: در آن روز «آسمان از هم شکافته مى‏شود، و وعده او شدنى و حتمى است» (السماء منفطر به کان وعده مفعولا).

وقتى آسمان و کرات آسمانى با آن همه عظمت نتوانند در برابر حوادث عظیم آن روز مقاومت کنند از این انسان ضعیف و ناتوان و آسیب پذیر چه کارى ساخته است؟


(آیه 19)- در پایان این بحث اشاره‏اى به تمام هشدارها و انذارهاى گذشته کرده، مى‏فرماید: «این هشدار و تذکرى است» (ان هذه تذکرة).

شما در انتخاب راه آزاد هستید، «پس هر کس بخواهد (هدایت شود و طالب سعادت ابدى باشد) راهى به سوى پروردگارش برمى‏گزیند» (فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).

اگر پیمودن این راه از طریق اجبار و اکراه صورت گیرد، نه افتخارى است، نه فضیلتى، فضیلت آن است که انسان با اراده و اختیار خود این راه را انتخاب کرده، و بپوید.




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

  آیه 1 سوره مزمل  :


این مسیله خیلی ذهن من رو درگیر کرده،

ایات ابتدایی مکالمه نسبتا خصوصی و دستورات شخصی خدا ب پیامبر است, نه حکم و قانون شرعی ست و نه حتی توصیه ب مابقی مسلمانان(ک مثلا برخیز  و بیشتر شب را عبادت کن, قرار است مسیولیت سنگینی را بپذیری و قول سنگینی بر تو خواهد امد) .

یک دستور از خدا ب رسولش.

اما چرا باید این دستورات اشکار شود و بصورت عبارات قران ثبت شود؟؟

هیچ بشر دیگری بعد از پیامبر قول سنگین(قولا ثقیلا) را درک نخواهد کرد .

حتما باید نکته ای باشد, 

غیر از فهم این اصل کلی ک برای مسیولیت های بزرگ باید ظرفیت روحی بزرگ هم داشت


اعظم :

فکر میکنم همون جمله اخرتت جوابت باشه 


یادم هست خاطره ای از دکتر چمران میگفتن که چرا اینقدر روی نماز شب و عبادات و تهجدهای شبانه حساسی و انجام میدی 

میگفت ادم زرنگ اونه که مدام به سرمایه اش اضافه  کنه 

نه هی از سرمایه اش خرج کنه 

کسی میتونه تو روزاونجور بدرخشه و کار انجام بده که ذخیره معنویش رو تو شب جور کرده باشه 


شاید شناختی هم از مسوولیت عظیم پیامبر بده 

و اینکه قرآن کلامی هستش که رسیدن به حد بالای معنای اون خیلی پیش زمینه ها میخواد



آیه 10 سوره مزمل :


معصومه :


مفهوم هجرا جمیلا رو نفهمیدم.

اگر معنی هجر را دوری بگیریم(ایا ترجمه دقیقی است؟)

شاید معنی این باشد ک دور باشید(تا مانند انها نشوید) اما قطع ارتباط نکنید.

صفت جمیلا چه چیزی را میخواهد اضافه کند؟

این دوری گزیدن چگونه زیبا (جمیلا) می شود؟


اعظم :


اینجا رو نمی دونم ولی جمیل رو در جایی که در مورد طلاق بود 

(چند روزی با نت گوشی هستم و نمی تونم جستجو کنم تو گوگل و ... )


این جدایی زیبا برای من خیلی معنا داشت چون هر چی طلاق میدیم با داد و بیداد و ابرو ریزی بود 


اینجا هم شاید دوری کردن زیبا چنین تعبیری داشته باشه 



نوعی دوری گزیدن که ازار و اذیتی هم نرسه از طرف اونها 



مثل اون حدیث که میگه مدا را کردن با مردم نیمی از عقله 


مردم کاملا عام هستش


نفیسه :


جایی در تفاسیر خوندم:

هجرجمیل مخالفت قلبی و ترک هواهای نفسانی دشمنان ولی در ظاهر ملایمت در معاشرت و مدارات در دعوه الی الحق که بالاترین چیزی که کلمه اسلام را بلند کرد همین اخلاق پیغمبر بود که حتی در فتح مکه تمام آنها را عفو فرمود و انتقام نکشید و گذشت نمود حتی خانه ابی سفیان را محل امن قرار داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

573 . صفحه 573


بیست و یکم تیر : 


نفیسه : 


(آیه 14)- در این آیه براى توضیح بیشتر پیرامون سرنوشت مؤمنان و کافران مى‏گویند: ما از طریق هدایت قرآن مى‏دانیم «گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند» (و انا منا المسلمون و منا القاسطون).

«هر کس اسلام را، اختیار کند، راه راست را برگزیده» و به سوى هدایت و ثواب الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا).



(آیه 15)- «و اما ظالمان، آتشگیره و هیزم دوزخند» اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا).



(آیه 16)- شما را با این نعمتهاى فراوان مى‏آزمائیم! در آیات گذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قیامت بود، و در اینجا سخن از پاداشهاى دنیوى آنهاست.

مى‏فرماید: «اگر آنها [- جن و انس‏] در راه ایمان استقامت ورزند با آب فراوان سیرابشان مى‏کنیم»! (و ان لو استقاموا على الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا).

باران رحمت خود را بر آنها فرو مى‏باریم، و منابع و چشمه‏هاى آب حیاتبخش را در اختیارشان مى‏گذاریم، و از آنجا که آب فراوان است همه چیز فراوان است، و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى‏دهیم. این براى چندمین بار است که قرآن مجید روى این مطلب تکیه مى‏کند که «ایمان و تقوا» نه تنها سرچشمه «برکات معنوى» است که موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «برکت مادى» نیز مى‏باشد.

البته طبق این آیه آنچه مایه وفور نعمت مى‏شود، استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان.



(آیه 17)- در این آیه به حقیقت دیگرى در همین رابطه اشاره کرده، مى‏افزاید: «هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازمائیم» (لنفتنهم فیه).

و از اینجا روشن مى‏شود که یکى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است، و اتفاقا آزمایش به وسیله «نعمت» از آزمایش به وسیله «عذاب» سخت‏تر و پیچیده‏تر است، زیرا طبیعت فزونى نعمت، سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و این درست چیزى است که انسان را از خدا دور مى‏سازد و میدان را براى فعالیت شیطان آماده مى‏کند تنها کسانى مى‏توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند که بطور دائم به یاد خدا باشند.

و لذا به دنبال آن، مى‏افزاید: «و هر کس از یاد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شدید و فزاینده‏اى گرفتار مى‏سازد» (و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا).



(آیه 18)- در این آیه از زبان مؤمنان جنّ به هنگام دعوت دیگران به سوى توحید چنین مى‏گوید: «مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا).

منظور از «مساجد» مکانهائى است که در آنجا براى خدا سجده مى‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکانهائى است که انسان در آنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود:

«جعلت لى الارض مسجدا و طهورا تمام روى زمین، سجده گاه و وسیله طهور (تیمّم کردن) براى من قرار داده شده» همه جا را شامل مى‏شود. و به این ترتیب پاسخى است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ «تثلیث» رفته و در کلیساهاى خود خدایان سه‏گانه را مى‏پرستیدند، قرآن مى‏گوید: تمام معابد، مخصوص خداست و در این معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.



(آیه 19)- و در ادامه این سخن براى بیان تأثیر فوق العاده قرآن مجید و عبادت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏افزاید: «هنگامى که بنده خدا [- محمّد] به عبادت بر مى‏خاست و او را مى‏خواند گروهى پیرامون او بشدت ازدحام مى‏کردند» (و انه لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا).

تعبیر «لبد» بیانگر هجوم عجیب مؤمنان جن براى شنیدن قرآن در اولین برخورد با آن، و همچنین بیانگر جاذبه فوق العاده نماز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.



(آیه 20)- در اینجا براى تحکیم پایه‏هاى توحید، و نفى هرگونه شرک که در آیات قبل به آن اشاره شده بود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «بگو: من تنها پروردگارم را مى‏خوانم (و فقط او را عبادت مى‏کنم) و هیچ کس را شریک او قرار نمى‏دهم»! (قل انما ادعوا ربى و لا اشرک به احدا).



(آیه 21)- سپس دستور مى‏دهد: «بگو: من مالک زیان و هدایتى براى شما نیستم» و هدایت به دست دیگرى است (قل انى لا املک لکم ضرا و لا رشدا).



(آیه 22)- و باز اضافه مى‏کند: «بگو: (اگر من نیز برخلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمى‏کند و پناهگاهى جز او نمى‏یابم» (قل انى لن یجیرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا).

به این ترتیب نه کسى مى‏تواند به من پناه دهد نه چیزى مى‏تواند پناهگاه واقع شود این سخنان از یک سو اعتراف به عبودیت کامل در پیشگاه خداوند است، و از سوى دیگر هرگونه «غلوّ» را در مورد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نفى مى‏کند، و از سوى سوم نشان مى‏دهد که نه تنها از بتها کارى ساخته نیست که شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز با آن همه عظمت ملجأ و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى‏تواند باشد، و از سوى چهارم به بهانه‏جوئیها و انتظارات بى‏موردى که افراد لجوج در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و از او تقاضاى کارهاى خدائى مى‏کردند پایان مى‏دهد، و ثابت مى‏کند که توسل و شفاعت نیز به اذن خداست.



(آیه 23)- در این آیه مى‏افزاید: «تنها وظیفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست» (الا بلاغا من الله و رسالاته).

این تعبیر شبیه چیزى است که در آیه 92 سوره مائده مى‏خوانیم: «تنها چیزى که بر عهده پیامبر است ابلاغ آشکار است».

و در آیه 188 سوره اعراف آمده است: «بگو: من مالک سود و زیانى براى خویش نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر از غیب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى‏ساختم، و هیچ بدى به من نمى‏رسید، من تنها بیم دهنده و بشارت دهنده‏ام براى گروهى که ایمان مى‏آورند».

به هر حال در پایان آیه هشدار مى‏دهد که: «هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند آتش دوزخ از آن اوست، و جاودانه در آن مى‏ماند» (و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا).

روشن است که منظور هر گنهکارى نیست، بلکه منظور مشرکان و کافران است زیرا هر گنهکارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى‏باشد.



(آیه 24)- سپس مى‏افزاید: این وضع کفار و مشرکان که پیوسته مسلمانان را استهزا مى‏کنند و ضعیف مى‏شمرند همچنان ادامه مى‏یابد «تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند، آنگاه مى‏دانند چه کسى یاورش ضعیفتر، و جمعیتش کمتر است» (حتى اذا راوا ما یوعدون فسیعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا).

لحن آیه به خوبى نشان مى‏دهد که دشمنان اسلام پیوسته قدرت و کثرت نفرات خود را به رخ آنها مى‏کشیدند، و آنها را ضعیف و ناتوان مى‏شمردند قرآن به این وسیله به مؤمنان دلدارى و نوید مى‏دهد که سرانجام روز پیروزى آنها و شکست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسید.



(آیه 25)- عالم الغیب خداست! چون در آیات قبل اشاره به این حقیقت شده بود که «استهزا و سرکشى این گروه همچنان ادامه مى‏یابد تا زمانى که وعده الهى دائر بر عذاب فرا رسد» این سؤال را بر مى‏انگیزد که این وعده کى تحقق مى‏یابد؟

قرآن مجید به پاسخ این سؤال پرداخته مى‏گوید: «بگو: من نمى‏دانم آنچه به شما وعده داده شده (از عذاب دنیا و قیام رستاخیز) نزدیک است، یا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى‏دهد»؟ (قل ان ادرى ا قریب ما توعدون ام یجعل له ربى امدا).

این علم مخصوص ذات پاک خداست، و او خواسته از بندگانش مکتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق کامل گردد، چرا که اگر بدانند دور است یا نزدیک در هر دو صورت امتحان کم اثر خواهد بود.

بارها در آیات قرآن مجید به این معنى برخورد مى‏کنیم که هر وقت سؤال از زمان قیامت مى‏شد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اظهار بى‏اطلاعى مى‏فرمود و مى‏گفت: علم آن مخصوص خداست.

در حدیثى آمده است که روزى «جبرئیل» در صورت یک عرب بیابانى در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شد، و از جمله سؤالاتى که از آن حضرت نمود این بود که گفت: «به من بگو: کى قیامت بر پا مى‏شود»؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «کسى که از او سؤال مى‏کنى (در این مسأله) آگاهتر از سؤال کننده نیست»! بار دیگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت: «اى محمّد! قیامت کى خواهد آمد»؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «واى بر تو قیامت مى‏آید، بگو ببینم چه چیز براى آن فراهم کرده‏اى؟» اعرابى گفت: من نماز و روزه بسیارى فراهم نکرده‏ام، ولى خدا و رسولش را دوست دارم.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «پس تو با کسى خواهى بود که دوستش دارى»! «انس» یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه  و آله مى‏گوید: «مسلمانان از هیچ سخنى مانند این سخن خوشحال نشدند».



(آیه 26)- سپس در ادامه این بحث یک قاعده کلى را در مورد علم غیب بیان مى‏دارد، مى‏فرماید: «داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد» (عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا).



(آیه 27)- سپس به عنوان یک استثنا از این مسأله کلى مى‏افزاید: «مگر رسولانى که آنان را برگزیده» و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول).

آنچه را بخواهد از علم غیب به او مى‏آموزد، و از طریق وحى ابلاغ مى‏کند.

«سپس مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد ...» (فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا).

و این خود یکى از دلائل معصوم بودن پیامبران است که با نیروهاى غیبى و امدادهاى الهى، و مراقبت فرشتگان او، از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.



(آیه 28)- در این آیه که آخرین آیه سوره است دلیل وجود این نگاهبانان و مراقبین را چنین بیان مى‏کند: مقصود این است «تا بداند که پیامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى کم و کاست) ابلاغ کرده‏اند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و همه چیز را احصا کرده است» (لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل شى‏ء عددا).

البته معنى آیه این نیست که خداوند چیزى را درباره پیامبرانش نمى‏دانسته و بعدا دانسته است، چه این که علم خدا ازلى و ابدى و بى‏پایان است، بلکه منظور این است که این علم الهى در خارج تحقق یابد و صورت عینى به خود بگیرد یعنى، پیامبران رسالت او را عملا ابلاغ کنند و اتمام حجت نمایند.

نکته‏ها:

1- تحقیق گسترده‏اى پیرامون علم غیب‏

با دقت در آیات مختلف قرآن به خوبى روشن مى‏شود که دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد نخست آیاتى که علم غیب را مخصوص خدا معرفى کرده و از غیر او نفى مى‏نماید، مانند آیه 50 و 59 سوره انعام.

گروه دوم آیاتى است که به روشنى نشان مى‏دهد که اولیاى الهى «اجمالا» از غیب آگاهى داشتند، چنانکه در آیه 179 سوره آل عمران مى‏خوانیم: «چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد برمى‏گزیند» (و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مى‏گذارد).

و در معجزات حضرت مسیح (ع) مى‏خوانیم که فرمود: «من شما را از آنچه مى‏خورید، یا در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید خبر مى‏دهم». (آل عمران/ 49) آیه مورد بحث نیز با توجه به استثنائى که در آن آمده نشان مى‏دهد که خداوند قسمتى از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیده‏اش قرار مى‏دهد.

از سوى دیگر آیاتى از قرآن که مشتمل بر خبرهاى غیبى است نیز کم نیست، مانند آیه دوم تا چهارم سوره روم: «رومیان مغلوب شدند- و این شکست در سرزمین نزدیک واقع شد، اما آنها بعد از این مغلوبیت به زودى غالب خواهند شد- در عرض چند سال».

اصولا وحى آسمانى که بر پیامبران نازل مى‏شود نوعى غیب است که در اختیار آنان قرار مى‏گیرد، چگونه مى‏توان گفت آنها آگاهى از غیب ندارند در حالى که وحى بر آنان نازل مى‏شود.

از همه اینها گذشته، روایات زیادى داریم که نشان مى‏دهد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام اجمالا آگاهى از غیب داشتند، و گاه از آن خبر مى‏دادند مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته» و شهادت جعفر، و بعضى دیگر از فرماندهان اسلام که در همان لحظه وقوع، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه مسلمانان را آگاه کرد و مانند آن در زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کم نیست.

در «نهج البلاغه» نیز پیشگوئیهاى بسیارى از حوادث آینده به چشم مى‏خورد که نشان مى‏دهد على علیه السّلام این اسرار غیب را مى‏دانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است که مى‏فرماید: «گویا مى‏بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شده‏اید، تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتى در روى آب نمایان است»! و مانند آنچه «کمیل بن زیاد» به «حجاج» گفت که «امیر مؤمنان على علیه السّلام به من خبر داده که تو قاتل منى».

اکنون سخن در این است که چگونه بین این آیات و روایات که بعضى علم غیب را از غیر خدا نفى، و بعضى اثبات مى‏کنند جمع کنیم؟

در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد. از جمله:

1- از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراین غیر او

مستقلا هیچ گونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خداست، با الطاف و عنایت اوست، و جنبه تبعى دارد.

2- اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هیچ کس جز او نمى‏داند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى‏آموزد.

3- راه دیگر این که خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مى‏دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى‏گیرد.

2- تحقیقى پیرامون آفرینش «جن»

«جن» چنانکه از مفهوم لغوى این کلمه به دست مى‏آید موجودى است ناپیدا که مشخصات زیادى در قرآن براى او ذکر شده، از جمله این که:

1- موجودى است که از شعله آتش آفریده شده، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است. (الرّحمن/ 15) 

2- داراى علم و ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آیات مختلف سوره جنّ)

3- داراى تکلیف و مسؤولیت است. (آیات سوره جنّ و سوره الرّحمن) 

4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى کافرند. (جنّ/ 11) 

5- آنها داراى حشر و نشر و معادند. (جنّ/ 15) 

6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند. (جنّ/ 9) 

7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى‏کردند و با آگاهى محدودى که نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى‏پرداختند. (جنّ/ 6) 

8- در میان آنها افرادى یافت مى‏شوند که از قدرت زیادى برخوردارند، همان گونه که در میان انسانها نیز چنین است. (نمل/ 39)

 9- آنها قدرت بر انجام بعضى کارهاى مورد نیاز انسان دارند «گروهى از جن پیش روى سلیمان به اذن پروردگار کار مى‏کردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهیه مى‏کردند» (سبأ/ 12 و 13) 

10- خلقت آنها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/ 27) و ویژگیهاى دیگر.

تا اینجا سخن از مطالبى بود که از قرآن مجید درباره این موجود ناپیدا استفاده مى‏شود که خالى از هرگونه خرافه و مسائل غیر علمى است، ولى مى‏دانیم مردم عوام و ناآگاه خرافات زیادى درباره این موجود ساخته‏اند که با عقل و منطق جور نمى‏آید، و به همین جهت یک چهره خرافى و غیر منطقى به این موجود داده که وقتى کلمه جن گفته مى‏شود مشتى خرافات نیز با آن تداعى مى‏شود از جمله این که آنها را با اشکال عجیب و غریب و وحشتناک، و موجوداتى موذى و پرآزار و موهومات دیگرى از این قبیل.

در حالى که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود، اصل مطلب کاملا قابل قبول است و از سوى دیگر هیچ دلیل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراین باید آن را پذیرفت، و از توجیهات غلط و ناروا باید برحذر بود همان گونه که از خرافات عوام در این قسمت باید اجتناب کرد.این نکته نیز قابل توجه است که جن گاهى بر یک مفهوم وسیعتر اطلاق مى‏شود که انواع موجودات ناپیدا را شامل مى‏گردد، اعم از آنها که داراى عقل و درکند و آنها که عقل و درک ندارند، و حتى گروهى از حیوانات که با چشم دیده مى‏شوند و معمولا در لانه‏ها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.

شاهد این سخن روایتى است از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفریده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمین‏اند، و صنفى از آنها مانند انسانها که بر آنها حساب و عقاب است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

572 . صفحه 572


بیستم تیر : 


نفیسه : 





سوره جنّ ،هفتاد و دومین سوره قرآن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 28 آیه می‌باشد. ‏

محتواى سوره:

این سوره، چنانکه از نامش پیداست، عمدتا درباره خلق ناپیدائى به نام «جنّ» سخن مى‏گوید، سخن از ایمان آنها به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و خضوع در برابر قرآن مجید، و ایمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤمن و کافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل است.

این بخش از سوره،نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در برمى‏گیرد، و بسیارى از عقائد خرافى را در زمینه «جنّ» اصلاح مى‏کند و بر آنها خط بطلان مى‏کشد.

در بخش دیگرى از این سوره اشاره‏اى به مسأله توحید و معاد آمده است.

و در آخرین بخش این سوره، سخن از مسأله علم غیب است که هیچ کس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده کرده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: «هرکس بسیار سوره جنّ را بخواند هرگز در زندگى دنیا چشم زخم جنّ و جادو و سحر و مکر آنها به او نمى‏رسد، و با محمّد (ص) همراه خواهد بود، و مى‏گوید: پروردگارا! من کسى را به جاى او نمى‏خواهم، و هرگز از او به دیگرى متمایل نمى‏شود».

البته این تلاوت مقدمه‏اى است بر آگاهى از محتواى سوره، و سپس به کار بستن آن.


(آیه 1)-

شأن نزول:

در تفسیر آیات 29 تا 32 سوره احقاف شأن نزولهائى آمده بود که با مطالب این سوره کاملا هماهنگ است، و نشان مى‏دهد که هر دو مربوط به یک حادثه است، دو مورد از آنها را بطور فشرده نقل مى‏کنیم.

1- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مکّه به سوى بازار «عکاظ» در «طائف» آمد، تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت کند، اما کسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، در بازگشت به محلى رسید که آن را وادى «جنّ» مى‏گفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آیات قرآن مى‏فرمود، گروهى از جن شنیدند و ایمان آوردند، و براى تبلیغ به سوى قوم خود بازگشتند.

2- «ابن عباس» مى‏گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مى‏کرد، گروهى از جن در صدد تحقیق از علّت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند.

گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت کردند.

ولى شأن نزول دیگرى در اینجا آمده که با آنها متفاوت است و آن این که از «عبد اللّه بن مسعود» پرسیدند: آیا کسى از شما یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حوادث شب جنّ خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود؟

گفت: احدى از ما نبود، ما شبى در مکّه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیافتیم، و هر چه جستجو کردیم اثرى از او ندیدیم، از این ترسیدیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را کشته باشند، به جستجوى حضرت در درّه‏هاى مکّه رفتیم، ناگهان دیدیم از سوى کوه «حرا» مى‏آید، عرض کردیم کجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شدیم، و دیشب بدترین شب زندگى ما بود.

فرمود: دعوت کننده جنّ به سراغ من آمد، و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم.

تفسیر:ما قرآن عجیبى شنیده‏ایم! در این آیه مى‏فرماید: «بگو: به من وحى شده که جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند، ما قرآن عجیبى شنیده‏ایم ...» (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا).

این آیه به خوبى نشان مى‏دهد که طایفه «جنّ» داراى عقل و شعور و فهم و درک، و تکلیف و مسؤولیت، و آشنائى به لغت، و توجه به فرق بین کلام اعجاز و غیر آن دارند، همچنین خود را موظّف به تبلیغ حق مى‏دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نیز هستند.

آنها حق داشتند که قرآن را سخنى عجیب بشمرند، زیرا هم لحن و آهنگ آن عجیب است، و هم نفوذ و جاذبه‏اش، هم محتوا و تأثیرش عجیب است و هم آورنده آن که درس نخوانده بود و از امیین برخاست.


(آیه 2)- آنها به دنبال این جمله، سخنان دیگرى به قوم خود گفتند که قرآن در آیات بعد در دوازده جمله، آنها را بیان کرده که هرکدام با «انّ» شروع شده که نشانه تأکید است.

نخست مى‏فرماید: آنها گفتند: «که (این قرآن همگان را) به راه راست هدایت مى‏کند، و لذا ما به آن ایمان آورده‏ایم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نمى‏دهیم» (یهدى الى الرشد فآمنا به و لن نشرک بربنا احدا).


(آیه 3)- بعد از ابراز ایمان و نفى هرگونه شرک سخنان خود را در باره صفات خدا چنین ادامه دادند: «و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما (از شباهت به مخلوقین، و از هرگونه عیب و نقص) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است» (و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبة و لا ولدا).


(آیه 4)- سپس افزودند: ما اکنون اعتراف مى‏کنیم «که سفیه ما (ابلیس) درباره خدا سخنان ناروا مى‏گفت» (و انه کان یقول سفیهنا على الله شططا).

یعنى، سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبیه و شریکى انتخاب کرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى‏گفتند. و احتمال دارد که: «سفیه» در اینجا اشاره به «ابلیس» باشد که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد و از آنجا که «ابلیس» از جن بوده مؤمنان جن به این وسیله از او ابراز تنفر مى‏کنند، و سخن او را گزافه و شطط مى‏نامند.


(آیه 5)- سپس افزودند: «و ما گمان مى‏کردیم که انس و جنّ هرگز، بر خدا دروغ نمى‏بندند» (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على الله کذبا).

این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه‏اى باشد که این گروه قبلا از دیگران داشتند، و براى خدا شریک و شبیه و همسر و فرزند قائل بودند مى‏گویند:

اگر ما این مسائل را از دیگران بدون دلیل پذیرفتیم به خاطر خوش باورى بود، هرگز خیال نمى‏کردیم که انس و جن به خود جرأت دهند که چنین دروغهاى بزرگى به خدا ببندند، ولى اکنون به غلط بودن این تقلید ناروا پى‏بردیم و به این ترتیب به اشتباه خود و انحراف مشرکان جن اعتراف مى‏کنیم.


(آیه 6)- سپس افزودند: یکى دیگر از انحرافات جن و انس این بود که:

«مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى‏بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مى‏شدند» (و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا).

مفهوم آیه، مفهوم وسیعى است که شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانها به جن را شامل مى‏شود چه این که مى‏دانیم در میان عرب کاهنان زیادى وجود داشتند که معتقد بودند به وسیله طایفه «جنّ» بسیارى از مشکلات را حل مى‏کنند و از آینده خبر مى‏دهند.


(آیه 7)- این آیه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است که به هنگام تبلیغ قوم خود بیان داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند.

نخست مى‏گویند: «و این که آنها گمان کردند- همان گونه که شما گمان کردید- که خداوند هرگز کسى را (به نبوت) مبعوث نمى‏کند» (و انهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبعث الله احدا).

لذا به انکار قرآن، و تکذیب نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله برخاستند، ولى ما هنگامى که با دقت به آیات این کتاب آسمانى گوش فرا دادیم حقانیت آن را به روشنى درک کردیم، مبادا شما هم مانند مشرکان انسانها، راه کفر پیش گیرید و به سرنوشت آنها گرفتار شوید.

این تعبیر هشدارى است به مشرکان که بدانند وقتى جن، منطقش این است و داوریش چنین، بیدار شوند و به دامن قرآن و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنگ زنند.


(آیه 8)- سپس مؤمنان جن، به یکى از نشانه‏هاى صدق گفتار خود که در جهان طبیعت براى همه جنیان قابل درک است اشاره کرده، مى‏گویند: «ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قوى و تیرهاى شهاب یافتیم» (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا).


(آیه 9)- «ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مى‏نشستیم (و اخبارى از آن را دریافت مى‏داشتیم و به اطلاع دوستان خود مى‏رساندیم) اما اکنون هرکس بخواهد استراق سمع کند، شهابى را در کمین خود مى‏یابد) که او را هدف قرار مى‏دهد»! (و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا).

آیا این وضع تازه، دلیل بر این حقیقت نیست که با ظهور این پیامبر و نزول کتاب آسمانى او دگرگونى عظیمى در جهان رخ داده است؟ چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتید، و الآن احدى توانائى بر این کار ندارد؟!


(آیه 10)- سپس افزودند: با این اوضاع و احوال «ما نمى‏دانیم آیا (این ممنوعیت از استراق سمع دلیل بر این است که) اراده شرّى در باره اهل زمین شده، یا خداوند مى‏خواهد از این طریق آنها را هدایت فرماید»؟ (و انا لا ندرى ا شر ارید بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا).

و به تعبیر دیگر ما نمى‏دانیم آیا این امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست یا مقدمه هدایت آنها؟

مؤمنان جن قاعدتا باید فهمیده باشند که ممنوعیت از استراق سمع که با ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مقارن بوده، مقدمه هدایت انسانها، و برچیده شدن دستگاه کهانت و خرافات دیگرى مانند آن است.

اما از آنجا که «جنّ» به مسأله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمى‏توانست باور کند که این محرومیت یک نوع خیر و برکت است، و گر نه روشن است که کاهنان در عصر جاهلیت با اتکا به همین مسأله استراق سمع سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.


(آیه 11)- این آیه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبلیغ قوم گمراه خویش است، نخست از زبان آنها مى‏گوید: «و در میان ما افراد صالح و افرادى غیر صالحند و ما گروههاى متفاوتى هستیم» (و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا).

این جمله را احتمالا به این منظور گفتند که مبادا وجود «ابلیس» در میان طایفه جن، این توهّم را براى عده‏اى از آنها به وجود آورد که طبیعت جنّ بر شر و فساد و شیطنت است، و هرگز نور هدایت به قلب او نمى‏تابد.

مؤمنان جن با این سخن روشن مى‏سازند که اصل اختیار و آزادى اراده بر آنها نیز حاکم است. و افرادى صالح و غیر صالح هر دو وجود دارند، بنابر این زمینه‏هاى هدایت در وجود آنها فراهم مى‏باشد.

این آیه در ضمن ذهنیات ما انسانها را در باره جن نیز اصلاح مى‏کند، زیرا در تصور بسیارى از مردم واژه «جنّ» با نوعى «شیطنت» و فساد و گمراهى و انحراف، همراه است، این آیه مى‏گوید آنها نیز گروههاى مختلفى دارند، صالح و غیر صالح.


(آیه 12)- مؤمنان جن در ادامه سخنان خود به دیگران هشدار مى‏دهند و مى‏گویند: «و ما یقین داریم هرگز نمى‏توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمى‏توانیم از (پنجه قدرت) او بگریزیم» (و انا ظننا ان لن نعجز الله فى الارض و لن نعجزه هربا).

بنابراین، اگر تصور کنید مى‏توانید از کیفر و مجازات خدا با فرار کردن به گوشه‏اى از زمین یا نقطه‏اى از آسمانها نجات یابید، سخت در اشتباهید.


(آیه 13)- مؤمنان جن در ادامه کلام خود مى‏افزایند: «ما هنگامى که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم» (و انا لما سمعنا الهدى آمنا به).

و اگر شما را به هدایت قرآن فرا مى‏خوانیم، قبلا خودمان به این برنامه عمل کرده‏ایم، بنابراین دیگران را به چیزى دعوت نمى‏کنیم که خود آن را ترک گفته باشیم.

سپس نتیجه ایمان را در یک جمله کوتاه بیان کرده، مى‏گوید: «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان مى‏ترسد و نه از ظلم» (فمن یؤمن بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا).

و هر کار کوچک و بزرگى را انجام دهد، اجر و پاداش آن را بى‏کم و کاست دریافت مى‏نماید.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
* مسافر