412 . صفحه 412
دوازدهم بهمن :
نفیسه :
(آیه 12)- به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مىکند، و هم اصول وظایف دینى، و هم مباحث اخلاقى را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین مىخوانیم: «به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مىداشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ...».
آیه مىفرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور، هرکس شکرگزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هرکس کفران کند (زیانى به خدا نمىرساند) چرا که خداوند، بىنیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمان الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
حکمتى که قرآن از آن سخن مىگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعهاى از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مىدانست، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مىبست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنابراین «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مىگردند.
(آیه 13)- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مىباشد اشاره کرده، مىفرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مىکرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ).
چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!
(آیه 14)- احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جملههاى معترضهاى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مىشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مىفرماید: «و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ). آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، مىگوید: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مىشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىدارند.
حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مىیابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مىافزاید: «و دوران شیر خوارگى او در دو سال پایان مىیابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ).
همان گونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مىدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیرخوارگى است هرچند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود. سپس مىگوید: توصیه کردم که: «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ).
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلى تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهدهدار انتقال نعمتهاى من به تو مىباشند.
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مىفرماید: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ).
آرى! اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگیرد و مو به مو حساب مىشود.
(آیه 15)- و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسأله عقائد و کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در این آیه مىافزاید: «و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلکه مىدانى باطل است) از ایشان اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بىحرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مىکند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال «با آن دو، در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن» (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً).
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها مباش، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مىافزاید: «و از راه کسانى پیروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند» راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ).
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنیا) عمل مىکردید آگاه مىکنم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مىدهم (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 16)- دومین اندرز لقمان درباره حساب اعمال و معاد است که حلقه «مبدأ» و «معاد» را تکمیل مىکند.
مىگوید: «پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یابد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشهاى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در دادگاه قیامت) مىآورد (و حساب آن را مىرسد چرا که) خداوند دقیق و آگاه است» (یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
«خردل» گیاهى است که داراى دانههاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مىباشد.
اشاره به این که اعمال نیک و بد هرقدر کوچک و کم ارزش، و هرقدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین، یا در گوشهاى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و کیفر حاضر مىکند، و چیزى در این دستگاه گم نمىشود! توجه به این آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمیر مایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرک قوى به سوى خیرات و بازدارنده مؤثر از شرور و بدیهاست.
(آیه 17)- بعد از تحکیم پایههاى مبدأ و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبى است به مهمترین اعمال یعنى مسأله نماز پرداخته، مىگوید: «پسرم! نماز را برپا دار» (یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا که نماز مهمترین پیوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مىسازد.
آثار گناه را از جانت مىشوید، نور ایمان را در سراى قلبت پرتو افکن مىدارد، و تو را از فحشا و منکرات باز مىدارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته، مىگوید: «و (مردم را) به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
و بعد از این سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مىگوید: «و در برابر مصائبى که به تو مىرسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
(آیه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده، مىگوید: «با بىاعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمین راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مىکند: یکى تکبر و بىاعتنائى، و دیگر غرور و خودپسندى که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربینى فرو مىبرند، و رابطه او را از دیگران قطع مىکنند.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که از روى غرور و تکبر، روى زمین راه رود زمین، و کسانى که در زیر زمین خفتهاند، و آنها که روى زمین هستند، همه او را لعنت مىکنند»!
(آیه 19)- در این آیه دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت- بیان کرده، مىگوید: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعایت کند» (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).
«از صداى خود بکاه» و هرگز فریاد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ).
«چرا که زشتترین صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).
در واقع در این دو آیه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتربینى»، و «خود پسندى»، که یکى سبب مىشود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مىشود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند.
و «امر» به رعایت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.
و به راستى کسى که این صفات چهارگانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزى که سبب مىشود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».
اعظم :
آیه 12 :
لقمان شکرگزار بود
شکر عبارت است از :
به کار بستن نعمت در جای خودش
این یعنی
کسی را که نعمت داده میشناسیم
نعمت را می شناسیم
راه درست مصرف کردن نعمت را می دانیم
و این مستلزم به کار گیری فکر و بندگی ات
چقدر حدیث پیامبر در مورد لقمان الهام بخش بود
آیه 14 : اگر دقت کرده باشیم به جز عبارت نهی از کشتن فرزندان فارشی از طرف قرآن به والدین در مورد فرزندان نشده
چون والدین به حکم عاطف و مهر فرزندان رو فراموش نمی کنن ولی خیلی وقتها پیش میاد که فرزندان والدین رو فراموش میکنن
آیه 16 : بسیار تکان دهنده و مهم
هیچ عملی در خلقت گم نمیشه
هیچ عملی
حوامون رو جمع کنیم
یه تک صدا
تک نگاه
تک حرف
وحشتناک
آیه 18 : توصیه های اجتماعی مهم
آیه 18 :
مختال فخور
صفتی برای انان متکبر
کی که خیال می کند برتری و فضلتی بر دیگران دارد
مستانه راه می رود و روی از مردم بر می گرداند
چه توصه های نابی همبرای خودمون و هم در امر تربیت غیر مستقیم و مستقیم فرزندان