328 . صفحه 328
نفیسه :
(آیه 73)- این آیه به مقام امامت و رهبرى این پیامبران بزرگ که در آیه گذشته نامشان آمد و بخشى از صفات و برنامههاى مهم و پرارزش آنها بطور جمعى اشاره مىکند.
در اینجا مجموعا «شش قسمت» از این ویژگیها برشمرده شده که با اضافه کردن توصیف به صالح بودن که از آیه قبل استفاده مىشود مجموعا هفت ویژگى را تشکیل مىدهد.
نخست مىگوید: «و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعلیت و ثمره این مقام را بازگو مىکند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند» (یَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدایت به معنى راهنمایى و ارائه طریق که در نبوت و رسالت وجود دارد، بلکه به معنى دستگیرى کردن و رساندن به سرمنزل مقصود.
سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگى آنها این بود که «و ما به آنها انجام کارهاى نیک و بر پا داشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم» (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ).
و در آخرین فراز به مقام «عبودیت» آنها اشاره کرده، مىگوید: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مىکردند» (وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ).
(آیه 74)- نجات لوط از سرزمین آلودگان! از آنجا که لوط از بستگان نزدیک ابراهیم و از نخستین کسانى است که به او ایمان آورد پس از داستان ابراهیم، به بخشى از تلاش و کوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مىکند: «و لوط را به یاد آور که ما به او حکم (فرمان نبوت و رسالت) و علم دادیم» (وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً).
لوط از پیامبران بزرگى است که هم عصر با ابراهیم بود، و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت کرد، و بعدا از ابراهیم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا که مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگیهاى جنسى بودند، او براى هدایت این قوم منحرف تلاش و کوشش بسیار کرد، اما کمتر در آن کوردلان اثر گذارد.
سرانجام قهر و عذاب شدید الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آیه به این موهبت که به لوط ارزانى داشت اشاره کرده، مىفرماید: «و ما او را از شهر و دیارى که کارهاى پلید و زشت انجام مىدادند رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا که آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بیرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ).
(آیه 75)- سپس به آخرین موهبت الهى درباره «لوط» اشاره کرده، مىگوید:
«و ما او را در رحمت خاص خویش داخل کردیم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا).
«چرا که او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 76)- نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذکر گوشهاى از داستان ابراهیم و لوط، به ذکر قسمتى از سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى «نوح» پرداخته، مىفرماید: «و به یاد آور نوح را، هنگامى که قبل از آنها (ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بىایمان کرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ).
این نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرینى است که در سوره نوح آیه 26 و 27 نقل شده آنجا که مىگوید: «پروردگارا! احدى از این قوم بىایمان را روى زمین مگذار! چرا که اگر بمانند بندگان تو را گمراه مىکنند، و نسل آینده آنها نیز جز کافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مىکند: «پس ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانوادهاش را از آن غم و اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
«اهل» در اینجا معنى وسیعى دارد که هم بستگان مؤمن او را شامل مىشود و هم دوستان خاص او را.
(آیه 77)- در این آیه اضافه مىکند: «ما او را در برابر قومى که آیات ما را تکذیب کردند یارى کردیم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
«چرا که آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق کردیم» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
این جمله بار دیگر تأکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلکه براساس انتخاب اصلح است، به این معنى که حق حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى اللّه باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجدید نظر کرده و باز گردند.
(آیه 78)- قضاوت داود و سلیمان: در تعقیب سرگذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهیم و نوح و لوط در اینجا به بخشى از زندگى داود و سلیمان اشاره مىکند، و در آغاز اشاره سربستهاى به ماجراى یک قضاوت و داورى که از ناحیه داود و سلیمان صورت گرفت دارد.
مىفرماید: «و داود و سلیمان را به یاد آر، هنگامى که درباره کشتزارى قضاوت مىکردند که گوسفندان قوم شبانه آن را چریده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حکم آنها بودیم» (وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ).
داستان بدین قرار بود که: گله گوسفندانى شبانه به تاکستانى وارد مىشوند، و برگها و خوشههاى انگور را خورده و ضایع مىکنند، صاحب باغ شکایت نزد داود مىبرد، داود حکم مىدهد که در برابر این خسارت بزرگ باید تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سلیمان که در آن زمان کودک بود به پدر مىگوید: اى پیامبر بزرگ خدا! این حکم را تغییر ده و تعدیل کن! پدر مىگوید: چگونه؟
در پاسخ مىگوید: گوسفندان باید با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شیر و پشمشان استفاده کند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بکوشد هنگامى که باغ به حال اول بازگشت به صاحبش تحویل داده مىشود، و گوسفندان نیز به صاحبش برمىگردد- و خداوند طبق آیه بعد حکم سلیمان را تأیید کرد.
(آیه 79)- به هر حال در این آیه حکم سلیمان را در این داستان به این صورت تأیید مىکند: «پس ما این داورى و حکومت را به سلیمان تفهیم کردیم» و با تأیید ما او بهترین راه حل این مخاصمه را دریافت (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ).
امام مفهوم این سخن آن نیست که حکم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا که بلافاصله اضافه مىکند: «ما به هر یک از این دو، آگاهى و شایستگى داورى و علم بخشیدیم» (وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً).
سپس به یکى دیگر از مواهب و افتخاراتى که خدا به داود داده بود اشاره کرده، مىفرماید: «و ما کوهها را مسخر ساختیم که همراه داود تسبیح مىگفتند و همچنین پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ).
اینها در برابر قدرت ما چیز مهمى نیست «و ما این کار را انجام دادیم» (وَ کُنَّا فاعِلِینَ).
(آیه 80)- در این آیه به یکى دیگر از مواهبى که خدا به این پیامبر بزرگ داده اشاره کرده، مىگوید: «و ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند پس آیا (شما خدا را بر نعمتهایش) شکر مىکنید»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ).
(آیه 81)- بادها در فرمان سلیمان! در اینجا به بخشى از مواهبى که خدا به یکى دیگر از پیامبران یعنى سلیمان (ع) داده کرده، مىگوید: «و ما بادهاى شدید و طوفانزا را مسخر سلیمان ساختیم که تحت فرمان او به سوى سرزمینى که ما آن را مبارک کرده بودیم حرکت مىکرد» (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها).
و این کار عجیب نیست، چرا که «ما به همه چیز آگاه بودیم و هستیم» (وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عالِمِینَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانین و نظامات حاکم بر آن آگاهیم، مىدانیم چگونه آنها را مىتوان تحت فرمان آورد، و هم از نتیجه و سرانجام این کار، و به هر حال همه چیز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسلیم است.