324 . صفحه 324
چهاردهم آبان :
نفیسه :
و به این ترتیب ثابت مىشود که نه عیسى و نه غیر او هرگز دعوت به شرک نکردهاند، و این گونه نسبتها تهمت است.
(آیه 26)- فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار! از آنجا که در آیه قبل سخن از پیامبران الهى و نفى هرگونه شرک در میان بود بحث این آیه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضیح این که: بسیارى از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن این عقیده خرافى و بىاساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلایل مختلف بیان مىکند، نخست مىگوید: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقیقى باشد، که لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) که در میان عرب معمول بوده است باشد، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است.
اما یک وجود ازلى و ابدى و غیر جسمانى و از هر نظر بىنیاز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مىفرماید: «منزه و پاک است او» از این عیب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان مىکند که مجموعا دلیل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شایسته و گرامى داشته» (مُکْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گریزپا نیستند که تحت فشار مولى، تن به خدمت مىدهند خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامى داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.
(آیه 27)-
3-آنها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که «هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمىگیرند» (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
4- و از نظر عمل نیز «آنها تنها فرمان او را اجرا مىکنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
آیا این صفات، صفات فرزندان است یا صفات بندگان؟!
(آیه 28)- سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره کرده، مىفرماید:خداوند «اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مىداند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنیاى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.
مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمى به آنها دارد، و همین عرفان، سبب مىشود که آنها نه سخنى قبل از او بگویند و نه از فرمانش سرپیچى کنند.
5- بدون شک آنها که بندگان گرامى و شایسته خدا هستند براى نیازمندان شفاعت مىکنند ولى باید توجه داشت: «هرگز شفاعت نمىکنند مگر براى کسى که بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى).
جمله فوق پاسخى است به آنها که مىگفتند: ما فرشتگان را عبادت مىکنیم تا در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند، قرآن مىگوید آنها از پیش خود هیچ کارى نمىتوانند بکنند و هر چه مىخواهید باید مستقیما از خدا بخواهید حتى اجازه شفاعت شفیعان را.
6- به خاطر همین معرفت و آگاهى است که: «آنها از ترس او بیمناکند» و تنها ترس او را به دل راه مىدهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از این نمىترسند که گناهى انجام داده باشند، بلکه از کوتاهى در عبادت یا ترک اولى بیمناکند.
(آیه 29)- روشن است که فرشتگان با این صفات برجسته و ممتاز و مقام عبودیت خالص هرگز دعوى خدایى نمىکنند، اما اگر فرضا «کسى از آنها بگوید: من معبودى جز خدا هستم ما کیفر او را جهنم مىدهیم، آرى این چنین ظالمان را کیفر خواهیم داد» (وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
در حقیقت دعوى الوهیت یک مصداق روشن ظلم بر خویشتن و بر جامعه است و در قانون کلى «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» درج است.
(آیه 30)- باز هم نشانههاى خدا در جهان هستى: در اینجا یک سلسله از نشانههاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبیر منظم آن بیان گردیده، و تأکیدى است بر بحثهاى گذشته، پیرامون دلایل توحید.
نخست مىگوید: «و آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین پیوسته بودند پس ما آنها را باز کردیم»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممکن است منظور از به هم پیوستگى آسمان این باشد که در آغاز بارانى نمىبارید و منظور از به هم پیوستگى زمین این که در آن زمان گیاهى نمىرویید، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل کرد و از زمین انواع گیاهان را رویانید. «و هر چیز زندهاى را از آب قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ).
«آیا (با مشاهده این آیات و نشانهها، باز هم) ایمان نمىآورند» (أَ فَلا یُؤْمِنُونَ).
در مورد پیدایش همه موجودات زنده از آب دو تفسیر مشهور است:
1- حیات همه موجودات زنده- اعم از گیاهان و حیوانات- به آب بستگى دارد، همین آبى که بالاخره مبدأ آن، بارانى است که از آسمان نازل شده.
دیگر این که «ماء» در اینجا اشاره به آب نطفه است که موجودات زنده معمولا از آن به وجود مىآیند.
جالب این که دانشمندان امروز معتقدند که نخستین جوانه حیات در اعماق دریاها پیدا شده است، به همین دلیل آغاز حیات و زندگى را از آب مىدانند، و اگر قرآن آفرینش انسان را از خاک مىشمرد، نباید فراموش کنیم منظور از خاک همان طین (گل) است که ترکیبى است از آب و خاک.
(آیه 31)- این آیه اشاره به قسمت دیگرى از نشانههاى توحید و نعمتهاى بزرگ خداوند کرده، مىگوید: «و ما در زمین کوهاى ثابت و مستقرى ایجاد کردیم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ).
کوهها همچون زرهى کره زمین را در بر گرفتهاند و این سبب مىشود که از لرزشهاى شدید زمین که بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زیادى جلوگیرى کند.
به علاوه همین وضع کوهها، حرکات پوسته زمین را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حداقل مىرساند.
از سوى دیگر اگر کوهها نبودند سطح زمین همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن دیده نمىشد، همان گونه که در کویرها و بیابانهاى خشک و سوزان چنین است.
سپس به نعمت دیگرى که آن هم از نشانههاى عظمت اوست اشاره کرده، مىگوید: «و ما در لابلاى این کوههاى عظیم، درهها و راههایى قرار دادیم، تا آنها هدایت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
به راستى اگر این درهها و شکافها نبودند، سلسلههاى جبال عظیم موجود در زمین، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مىکردند که پیوندشان از زمین بکلى گسسته مىشد، و این نشان مىدهد که همه این پدیدهها طبق برنامه و حسابى است.
(آیه 32)- و از آنجا که آرامش زمین به تنهایى براى آرامش زندگى انسان کافى نیست بلکه باید از طرف بالا نیز ایمنى داشته باشد در این آیه اضافه مىکند:
«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم ولى آنها از آیات و نشانههاى توحید که در این آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اینجا جوّى است که گردا گرد زمین را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقیقات دانشمندان صدها کیلو متر مىباشد، این قشر ظاهرا لطیف که از هوا و گازها تشکیل شده به قدرى محکم و پر مقاوت است که هر موجود مزاحمى از بیرون به سوى زمین بیاید نابود مىشود، و کره زمین را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» که از هر گلولهاى خطرناکترند حفظ مىکند.
به علاوه اشعه آفتاب که داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسیله آن تصفیه مىشود، و از نفوذ اشعه کشنده کیهانى که از بیرون جو، به سوى زمین سرازیر است جلوگیرى مىکند.
(آیه 33)- و در این آیه به آفرینش شب و روز و خورشید و ماه پرداخته، مىگوید: «و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
و «هر کدام از اینها در مدارى در حرکتند» (کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
(آیه 34)- همه مىمیرند! در قسمتى از آیات گذشته خواندیم که مشرکان براى تردید در نبوت پیامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مىشدند. این آیه اشاره به بعضى دیگر از ایرادات آنهاست: گاه آنها مىگفتند سر و صدایى که پیامبر- و به گفته آنها این شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چیز پایان مىیابد. (طور/ 30) و گاه چنین مىپنداشتند که چون این مرد معتقد است خاتم پیامبران است باید هرگز نمیرد تا حافظ آیین خویش باشد، بنابراین مرگ او در آینده دلیلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله کوتاهى به آنها پاسخ داده، مىگوید: «و ما براى هیچ بشرى قبل از تو زندگى جاویدان قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ).
این قانون تغییرناپذیر آفرینش است که هیچ کس زندگى جاویدان ندارد.
وانگهى اینها که از مرگ تو هم اکنون شادى مىکنند «اگر تو بمیرى مگر خودشان زندگى جاویدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شریعت و دین و آیین نیاز به بقاى آورنده آن ندارد. ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند.
(آیه 35)- سپس قانون کلى مرگ را درباره همه نفوس، بدون استثناء چنین بازگو مىکند: «هر انسانى طعم مرگ را مىچشد» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
بعد از ذکر قانون عمومى مرگ این سؤال مطرح مىشود که هدف از این حیات ناپایدار چیست و چه فایدهاى دارد؟ قرآن در دنباله همین سخن مىگوید: «و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مىکنیم، و سرانجام به سوى ما بازگردانده مىشوید» (وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمایش به وسیله بلاها سختتر است.
جایگاه اصلى شما این جهان نیست، بلکه جاى دیگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اینجا مىآیید و پس از پایان امتحان و کسب تکامل لازم به جایگاه اصلى خود که سراى آخرت است خواهید رفت.