قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ

324 . صفحه 324

چهاردهم آبان :



نفیسه :


(آیه 25)- از آنجا که ممکن است بعضى بى‏خبران بگویند ما پیامبرانى مانند عیسى (ع) داریم که دعوت به خدایان متعدد کرده است، قرآن در این آیه با صراحت تمام مى‏گوید: «و ما قبل از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى نمودیم که معبودى جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).

و به این ترتیب ثابت مى‏شود که نه عیسى و نه غیر او هرگز دعوت به شرک نکرده‏اند، و این گونه نسبتها تهمت است.

(آیه 26)- فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار! از آنجا که در آیه قبل سخن از پیامبران الهى و نفى هرگونه شرک در میان بود بحث این آیه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضیح این که: بسیارى از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن این عقیده خرافى و بى‏اساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلایل مختلف بیان مى‏کند، نخست مى‏گوید: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقیقى باشد، که لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) که در میان عرب معمول بوده است باشد، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است.
اما یک وجود ازلى و ابدى و غیر جسمانى و از هر نظر بى‏نیاز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مى‏فرماید: «منزه و پاک است او» از این عیب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان مى‏کند که مجموعا دلیل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شایسته و گرامى داشته» (مُکْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گریزپا نیستند که تحت فشار مولى، تن به خدمت مى‏دهند خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامى داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.

(آیه 27)-
3-آنها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که «هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمى‏گیرند» (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
4- و از نظر عمل نیز «آنها تنها فرمان او را اجرا مى‏کنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).
آیا این صفات، صفات فرزندان است یا صفات بندگان؟!

(آیه 28)- سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره کرده، مى‏فرماید:خداوند «اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنیاى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.
مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمى به آنها دارد، و همین عرفان، سبب مى‏شود که آنها نه سخنى قبل از او بگویند و نه از فرمانش سرپیچى کنند.
5- بدون شک آنها که بندگان گرامى و شایسته خدا هستند براى نیازمندان شفاعت مى‏کنند ولى باید توجه داشت: «هرگز شفاعت نمى‏کنند مگر براى کسى که بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏).
جمله فوق پاسخى است به آنها که مى‏گفتند: ما فرشتگان را عبادت مى‏کنیم تا در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند، قرآن مى‏گوید آنها از پیش خود هیچ کارى نمى‏توانند بکنند و هر چه مى‏خواهید باید مستقیما از خدا بخواهید حتى اجازه شفاعت شفیعان را.
6- به خاطر همین معرفت و آگاهى است که: «آنها از ترس او بیمناکند» و تنها ترس او را به دل راه مى‏دهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از این نمى‏ترسند که گناهى انجام داده باشند، بلکه از کوتاهى در عبادت یا ترک اولى بیمناکند.

(آیه 29)- روشن است که فرشتگان با این صفات برجسته و ممتاز و مقام عبودیت خالص هرگز دعوى خدایى نمى‏کنند، اما اگر فرضا «کسى از آنها بگوید: من معبودى جز خدا هستم ما کیفر او را جهنم مى‏دهیم، آرى این چنین ظالمان را کیفر خواهیم داد» (وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
در حقیقت دعوى الوهیت یک مصداق روشن ظلم بر خویشتن و بر جامعه است و در قانون کلى «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» درج است.

(آیه 30)- باز هم نشانه‏هاى خدا در جهان هستى: در اینجا یک سلسله از نشانه‏هاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبیر منظم آن بیان گردیده، و تأکیدى است بر بحثهاى گذشته، پیرامون دلایل توحید.
نخست مى‏گوید: «و آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین پیوسته بودند پس ما آنها را باز کردیم»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممکن است منظور از به هم پیوستگى آسمان این باشد که در آغاز بارانى نمى‏بارید و منظور از به هم پیوستگى زمین این که در آن زمان گیاهى نمى‏رویید، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل کرد و از زمین انواع گیاهان را رویانید. «و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ).
«آیا (با مشاهده این آیات و نشانه‏ها، باز هم) ایمان نمى‏آورند» (أَ فَلا یُؤْمِنُونَ).
در مورد پیدایش همه موجودات زنده از آب دو تفسیر مشهور است:
1- حیات همه موجودات زنده- اعم از گیاهان و حیوانات- به آب بستگى دارد، همین آبى که بالاخره مبدأ آن، بارانى است که از آسمان نازل شده.
دیگر این که «ماء» در اینجا اشاره به آب نطفه است که موجودات زنده معمولا از آن به وجود مى‏آیند.
جالب این که دانشمندان امروز معتقدند که نخستین جوانه حیات در اعماق دریاها پیدا شده است، به همین دلیل آغاز حیات و زندگى را از آب مى‏دانند، و اگر قرآن آفرینش انسان را از خاک مى‏شمرد، نباید فراموش کنیم منظور از خاک همان طین (گل) است که ترکیبى است از آب و خاک.

(آیه 31)- این آیه اشاره به قسمت دیگرى از نشانه‏هاى توحید و نعمتهاى بزرگ خداوند کرده، مى‏گوید: «و ما در زمین کوهاى ثابت و مستقرى ایجاد کردیم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ).
کوهها همچون زرهى کره زمین را در بر گرفته‏اند و این سبب مى‏شود که از لرزشهاى شدید زمین که بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زیادى جلوگیرى کند.
به علاوه همین وضع کوهها، حرکات پوسته زمین را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حداقل مى‏رساند.
از سوى دیگر اگر کوهها نبودند سطح زمین همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن دیده نمى‏شد، همان گونه که در کویرها و بیابانهاى خشک و سوزان چنین است.
سپس به نعمت دیگرى که آن هم از نشانه‏هاى عظمت اوست اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما در لابلاى این کوههاى عظیم، دره‏ها و راههایى قرار دادیم، تا آنها هدایت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
به راستى اگر این دره‏ها و شکافها نبودند، سلسله‏هاى جبال عظیم موجود در زمین، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مى‏کردند که پیوندشان از زمین بکلى گسسته مى‏شد، و این نشان مى‏دهد که همه این پدیده‏ها طبق برنامه و حسابى است.

(آیه 32)- و از آنجا که آرامش زمین به تنهایى براى آرامش زندگى انسان کافى نیست بلکه باید از طرف بالا نیز ایمنى داشته باشد در این آیه اضافه مى‏کند:
«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم ولى آنها از آیات و نشانه‏هاى توحید که در این آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اینجا جوّى است که گردا گرد زمین را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقیقات دانشمندان صدها کیلو متر مى‏باشد، این قشر ظاهرا لطیف که از هوا و گازها تشکیل شده به قدرى محکم و پر مقاوت است که هر موجود مزاحمى از بیرون به سوى زمین بیاید نابود مى‏شود، و کره زمین را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» که از هر گلوله‏اى خطرناکترند حفظ مى‏کند.
به علاوه اشعه آفتاب که داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسیله آن تصفیه مى‏شود، و از نفوذ اشعه کشنده کیهانى که از بیرون جو، به سوى زمین سرازیر است جلوگیرى مى‏کند.

(آیه 33)- و در این آیه به آفرینش شب و روز و خورشید و ماه پرداخته، مى‏گوید: «و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
و «هر کدام از اینها در مدارى در حرکتند» (کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).

(آیه 34)- همه مى‏میرند! در قسمتى از آیات گذشته خواندیم که مشرکان براى تردید در نبوت پیامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مى‏شدند. این آیه اشاره به بعضى دیگر از ایرادات آنهاست: گاه آنها مى‏گفتند سر و صدایى که پیامبر- و به گفته آنها این شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چیز پایان مى‏یابد. (طور/ 30) و گاه چنین مى‏پنداشتند که چون این مرد معتقد است خاتم پیامبران است باید هرگز نمیرد تا حافظ آیین خویش باشد، بنابراین مرگ او در آینده دلیلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله کوتاهى به آنها پاسخ داده، مى‏گوید: «و ما براى هیچ بشرى قبل از تو زندگى جاویدان قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ).
این قانون تغییرناپذیر آفرینش است که هیچ کس زندگى جاویدان ندارد.
وانگهى اینها که از مرگ تو هم اکنون شادى مى‏کنند «اگر تو بمیرى مگر خودشان زندگى جاویدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شریعت و دین و آیین نیاز به بقاى آورنده آن ندارد. ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند.

(آیه 35)- سپس قانون کلى مرگ را درباره همه نفوس، بدون استثناء چنین بازگو مى‏کند: «هر انسانى طعم مرگ را مى‏چشد» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
بعد از ذکر قانون عمومى مرگ این سؤال مطرح مى‏شود که هدف از این حیات ناپایدار چیست و چه فایده‏اى دارد؟ قرآن در دنباله همین سخن مى‏گوید: «و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مى‏کنیم، و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى‏شوید» (وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمایش به وسیله بلاها سخت‏تر است.
جایگاه اصلى شما این جهان نیست، بلکه جاى دیگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اینجا مى‏آیید و پس از پایان امتحان و کسب تکامل لازم به جایگاه اصلى خود که سراى آخرت است خواهید رفت.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی