قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره اعراف» ثبت شده است

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

156 . صفحه 156


سی و یکم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 44)- از این آیه استفاده مى‏شود که بهشتیان و دوزخیان از جایگاه خود مى‏توانند با یکدیگر سخن بگویند نخست مى‏گوید:«بهشتیان، دوزخیان را مخاطب ساخته و صدا مى‏زنند که ما وعده پروردگار خویش را حق یافتیم، آیا شما هم به آنچه خدا به وسیله فرستادگانش وعده داده بود، رسیدید؟» (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا).در پاسخ «مى‏گویند: آرى» همه را عین حقیقت دیدیم (قالُوا نَعَمْ).سپس اضافه مى‏کند:«در این هنگام ندا دهنده‏اى در میان آنها ندا در مى‏دهد (آنچنان که صداى او به گوش همگان مى‏رسد) که: لعنت خدا بر ستمگران باد» (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ).

 

(آیه 45)- سپس ستمگران را چنین معرفى مى‏کند: «همانها که مردم را از راه راست باز مى‏داشتند (و با تبلیغات مسموم و زهرآگین خود، ایجاد شک و تردید در ریشه‏هاى عقاید مردم مى‏کردند) و جاده مستقیم الهى را کج و معوج نشان مى‏دادند، و به سراى دیگر نیز ایمان نداشتند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ).این مؤذّن در روایات اسلامى، غالبا به امیر مؤمنان على علیه السّلام تفسیر شده است.

حاکم «ابو القاسم حسکانى» که از دانشمندان اهل سنّت است به سند خود از «محمّد بن حنفیه» از «على» علیه السّلام نقل مى‏کند که فرمود: انا ذلک المؤذّن: «آن که این ندا را سر مى‏دهد منم» و همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مى‏کند که على علیه السّلام در قرآن نامهایى دارد که مردم آنها را نمى‏دانند، از جمله «مؤذّن» در آیه شریفه فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ على علیه السّلام است که این ندا را سر مى‏دهد و مى‏گوید: الا لعنة اللّه على الّذین کذّبوا بولایتى و استخفّوا بحقّى «لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند».

 (آیه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت!در تعقیب بیان سرگذشت بهشتیان و دوزخیان این آیه و سه آیه بعد از آن درباره «اعراف» که منطقه‏اى است حد فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگیهایى که دارد سخن مى‏گوید.نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى‏گوید: «میان این دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).از آیات بعد چنین استفاده مى‏شود که حجاب مزبور همان «اعراف» است که مکان مرتفعى است در میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى‏شود، البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمتهاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى‏توانند ببینند.سپس قرآن مى‏گوید:«بر اعراف مردانى قرار دارند که هر یک از جهنمیان و دوزخیان را (در جایگاه خود مى‏بینند و) از سیمایشان آنها را مى‏شناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ).سپس مى‏گوید: مردانى که بر اعراف قرار دارند «بهشتیان را صدا مى‏زنند و مى‏گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده‏اند، اگرچه بسیار تمایل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).

 

(آیه 47)- «اما به هنگامى که به سوى دیگر نگاه مى‏کنند و دوزخیان را در دوزخ مى‏بینند(به درگاه خدا راز و نیاز مى‏کنند و)مى‏گویند: پروردگارا! ما را با جمعیت ستمگران قرار مده» (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

 


(آیه 48)- در این آیه اضافه مى‏کند که: «و اصحاب اعراف مردانى از دوزخیان را که از چهره و سیمایشان مى‏شناسند صدا مى‏زنند (و مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهند که دیدید عاقبت) گردآورى اموال و نفرت در دنیا و تکبر ورزیدن از قبول حقّ، به شما سودى نداد» چه شد آن مالها؟ و کجا رفتند آن نفرات؟ و چه نتیجه‏اى گرفتید از آن همه کبر و خودپرستى؟ (وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).

 

 (آیه 49)- بار دیگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى که اشاره به جمعى از ضعفاى مؤمنان که بر اعراف قرار گرفته‏اند مى‏کنند، مى‏گویند: «آیا اینها همان کسانى هستند که شما سوگند یاد کردید هیچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد» (أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ).سر انجام رحمت الهى شامل حال این دسته از ضعفاى مؤمنان شده و به آنها خطاب مى‏شود که:«وارد بهشت شوید نه ترسى بر شماست و نه در آنجا غم و اندوهى دارید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).«اصحاب اعراف» چه کسانى هستند؟از مجموع آیات و روایات چنین استفاده مى‏شود که «اعراف» گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاویدان است، طبیعى است که افراد نیرومند و قوى یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مى‏کنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند در این مسیر وا مى‏مانند.همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى که در این گونه موارد در آخر لشکر راه مى‏روند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مى‏کنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهایى یابند.بنابراین در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگ (یعنى انبیاء، امامان و صالحان) که در همه حال یار و یاور ضعیفانند.

 

 (آیه 50)- نعمتهاى بهشتى بر دوزخیان حرام است! پس از آن که بهشتیان و دوزخیان هر کدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهایى در میان آنها رد و بدل مى‏شود که نتیجه آن مجازات و کیفرى است روحانى و معنوى براى دوزخیان، نخست مى‏فرماید: «دوزخیان، بهشتیان را صدا مى‏زنند که (محبت کنید) و مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید» تا عطش سوزان خود را تسکین دهیم و از آلام خود بکاهیم (وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).ولى بلافاصله بهشتیان دست ردّ بر سینه آنها زده، و «مى‏گویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است» (قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ).

1- جمله «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (از آنچه خدا به شما روزى داده) که تعبیرى است سر بسته و توأم با یک نوع ابهام نشان مى‏دهد که حتى دوزخیان نمى‏توانند از ماهیت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند.

2- جمله «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ»(خداوند آنها را بر کافران حرام کرده) اشاره به این است که بهشتیان مضایقه‏اى از بخشیدن این نعمتها ندارند زیرا نه چیزى از آنها کم مى‏شود و نه در درون سینه، کینه‏اى نسبت به کسى دارند، ولى وضع دوزخیان آنچنان است که نمى‏توانند از نعمتهاى بهشتى بهره گیرند، این تحریم در حقیقت یک نوع «تحریم تکوینى» است، همانند محرومیت بسیارى از بیماران از غذاهاى لذیذ و رنگارنگ.

 

 (آیه 51)- در این آیه سبب محرومیت آنها را تشریح مى‏کند و با ذکر صفات دوزخیان روشن مى‏سازد که این سرنوشت شوم را خودشان براى خویشتن فراهم ساخته‏اند نخست مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که دین و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند» (الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً).«و زندگى دنیا آنها را فریب داد و مغرور ساخت» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).این امور سبب شد که آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چیز حتى رستاخیز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پیامبران و آیات الهى را انکار کنند، لذا به دنبال آن اضافه مى‏کند:«پس امروز هم ما آنها را فراموش خواهیم کرد همان گونه که آنها لقاى چنین روزى را فراموش کردند و همان گونه که آیات ما را انکار نمودند»(فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود که نخستین مرحله گمراهى و انحراف آن است که انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدّى نگیرد و با آنها به عنوان یک سرگرمى و بازیچه رفتار کند.



 خانم زینالی :


 

آیه 44 : نادی تذکر

اذن موذن سمع شنیدن

در ان دنیاحقیقت دیده وشنیده می شود وهمه به یقین می رسند

 

ندا دهنده علی ع است المیزان صفحه۱۴۲،

 

مراقبت از هوای نفس در دنیا که تحت ثاثیر کسانی نباشیم که به جای قانون خدا از خود برنامه می چیننند ب رای خود و دیگران

الذین یصدون عن سبیل الله ویبغونها وعوجا

 

ایه۴۶

اعراف جایگاه بزرگان دین که بر اعمال بهشتیان حساب رسی می کنند(نمونه ص۶)،

یعرفون بسیماهم حجاب

نادو

ایستگاه پاک سازی مومنان وقدر شناخت ایمان وراضی از این که ستمکار نبودند


ایه۴۸شناخت ایمان وکفر مومنان

 

مومنان کافران را از چهره می شناسند وخوشحال از انتخاب راه حق (بالاترین لذت)

وپی بردن به این که نعمت های دنیا نسبت به ان دنیا هیچ است



ایه۴۹یاداور می شود که بندگانی دچار لغزش هایی در دنیا شده اندکه در عرفات توقف دارند برای پاک سازی

 

وامید وار برای پاک شدن وبهشت رفتن

 

ایه۵۰

جهنمیان هم نا امید از بخشش خداوند از بهشتیان تقاضا دارند(افیضو)کاملا پی به نا حق بودن خودشان برده اند

 

غرور به نا دیده گرفتن حق در دنیا وسر کشی وبهره نابه جا از دنیا ولگد مال حق وانکار حق در ان دنیا خداوند انها را نادیده می گیرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

155 . صفحه 155

 


سی ام اردیبهشت :


نفیسه :



(آیه 38)- درگیرى پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ! در آیات گذشته صحنه‏اى که به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى‏دهد ترسیم شده بود و در اینجا صحنه برخورد گروههاى اغوا کننده و اغوا شونده را در قیامت شرح مى‏دهد: «در روز رستاخیز خداوند به آنها مى‏گوید در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس که پیش از شما بودند، قرار گیرید و در آتش داخل شوید»(قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ).هنگامى که همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلکهایشان شروع مى‏شود، برخوردى عجیب و عبرت انگیز، «هر دسته‏اى که وارد دوزخ مى‏شوند به دیگرى لعن و نفرین مى‏کند» و او را مسؤول بدبختى خویش مى‏داند (کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها).مطلب به همین جا پایان نمى‏پذیرد، «هنگامى که همگى با ذلت و خوارى در محیط شرر بار دوزخ قرار مى‏گیرند (شکایت آنها به پیشگاه پروردگار از یکدیگر شروع مى‏شود) نخست فریب خوردگان عرضه مى‏دارند: پروردگارا! این اغواگران بودند که ما را گمراه ساختند، خدایا عذاب و کیفر آنها را مضاعف کن» کیفرى به خاطر گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه کردن ما (حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).ولى عجیب این است که خداوند در پاسخ آنها «مى‏فرماید: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمى‏دانید!» چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند (قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ).

 

(آیه 39)- در این آیه پاسخ پیشوایان گمراه را چنین نقل مى‏کند که:«آنها به پیروان خود مى‏گویند شما هیچ تفاوت و برترى بر ما ندارید، (یعنى اگر ما گفتیم شما تأیید کردید و اگر گام برداشتیم کمک نمودید و اگر ستم نمودیم شما یار و مددکار ما بودید) بنابراین شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناک الهى را بچشید» (قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ)

 

 (آیه 40)- بار دیگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متکبر و لجوج یعنى آنها که زیر بار آیات پروردگار نمى‏روند و در برابر حق تسلیم نیستند رفته، مى‏گوید:«کسانى که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى‏شود» (إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ).

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: «اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان به سوى آسمانها برده مى‏شود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما کافر روح و عملش را بالا مى‏برند تا به آسمان برسد در این هنگام کسى صدا مى‏زند آن را به سوى سجّین (دوزخ) پایین ببرید».سپس اضافه مى‏کند:«آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى که شتر از سوراخ سوزن بگذرد»! (وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ).این تعبیر کنایه لطیفى از محال بودن این امر است، که راهى براى ورود افراد بى‏ایمان متکبر در بهشت مطلقا موجود نیست! در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر اضافه مى‏کند، «و این چنین گنهکاران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ).

 

 (آیه 41)- در این آیه، به قسمتى دیگر از مجازات دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «براى این گونه افراد، بسترهایى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهایى از همان آتش سوزان قرار دارد» (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ).و باز براى تأکید اضافه مى‏کند: «این چنین ظالمان و ستمگران را کیفر مى‏دهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).

 

 (آیه 42)- آرامش کامل و سعادت جاویدان! در آیات گذشته بحث از سرنوشت منکران آیات خدا و متکبران و ظالمان بود، در اینجا آینده روشن افراد با ایمان را چنین شرح مى‏دهد: «کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ...

اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).ولى در میان این جمله یک جمله معترضه که اشاره به پاسخ بسیارى از سؤالات است بیان کرده، مى‏گوید: «ما هیچ کس را جز به اندازه توانائیش تکلیف نمى‏کنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).اشاره به این که کسى تصور نکند که قرار گرفتن در صف افراد با ایمان و انجام عمل صالح در دسترس همه کس نیست، زیرا تکالیف پروردگار به اندازه قدرت افراد است.این آیه مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، وسیله نجات و سعادت جاویدان را منحصرا ایمان و عمل شایسته معرفى مى‏کند و به این ترتیب به عقیده خرافى مسیحیان امروز که وسیله نجات را قربانى شدن مسیح در برابر گناهان بشریت مى‏دانند، خط بطلان مى‏کشد، اصرار قرآن روى مسأله ایمان و عمل صالح در آیات مختلف براى کوبیدن این طرز تفکر و مانند آن است.

 

 (آیه 43)- در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهایى که خدا به بهشتیان ارزانى مى‏دارد و مایه آرامش روح و جان آنهاست اشاره کرده، مى‏گوید: «کینه‏ها و حسدها و دشمنیها را از دل آنها برمى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).در حقیقت یکى از بزرگترین ناراحتیهاى انسانها در زندگى دنیا که سر چشمه پیکارهاى وسیع اجتماعى مى‏شود و علاوه بر خسارتهاى سنگین جانى و مالى آرامش روح را بکلى بر هم مى‏زند، همین «کینه توزى» و «حسد» است.بهشتیان بکلى از بدبختیهاى ناشى از این گونه صفات و عواقب آن برکنارند، آنها با هم در نهایت دوستى و محبت و صفا و صمیمیت و آرامش زندگى مى‏کنند، و همه از وضع خود راضیند.قرآن پس از ذکر این نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها کرده، مى‏گوید: «از زیر قصرهاى آنها نهرهاى آب جریان دارد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را با این جمله منعکس مى‏کند که آنها «مى‏گویند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که ما را به این همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمایى نمى‏کرد، هرگز، هدایت نمى‏یافتیم» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ).

این توفیق او بود که دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانید. «مسلما فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند!» آنها راست مى‏گفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اکنون مى‏بینیم (لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).«در این هنگام ندایى برمى‏خیزد، و این جمله را در گوش جان آنها سر مى‏دهد که این بهشت را به خاطر اعمال پاکتان به ارث بردید» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

 


خانم زینالی :


کسانی که دروع بر خدامی بندند ودر زندگی خود خدا را بی نقش می دانند ستمکارند

ستمکاران از روی تکبروعناد معبودی جز خدا برای خود انتخاب می کنند که می تواند از هر نوعی باشد حتی خودش که در جهنم فرشتگان به او می گویند از معبودی کمک بگیر وان ها میدانند که جز خدا کسی نمی تواند به آنها کمک کند در جهنم به همدیگر تهمت گمراه کردن می زنند که خداوند می فرماید اگر تابع سر کشان نبودید انها به قدرت نمی رسیدند دیگران را اعوا نمی کردند

 

ایه۳۹و۴۰

مکذبان از لحظه مرگشان درعذاب هستند

وپشوایان در جهنم به انها می گویند شما عذابتان کمتر از ما نیست زیرا می توانستید ما را انتخاب نکنید

لاتفتح لهم ابواب السما ولا ید خلون الجنه

واین در مورد مشرکان جن وانس است



ایه۴۲و۴۳

لا نکلف نفسا الا وسعها

کسانی که مومنند وکارهای درست وخدایی انجام می دهند خداوند به اندازه توانائیش از او انتظار دارد وهمه اهل بهشتند وخداوندبه انها کمک می کند ونکات منفی در انها را از بین می برد

ونزعنا فی صدورهم

صدور دیدباطنی ماست که باید پذیرش داشته باشد ومطلق خدا راصاحب خود بداند ولا غیر

دیدن وشنیدن وپذیرش درونی در این سوره جلوه خاصی دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

154 . صفحه 154


بیست و نهم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 31)- در این آیه به عنوان یک قانون همیشگى که شامل تمام اعصار و قرون مى‏شود دستور مى‏دهد که، «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشید» (یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).این جمله مى‏تواند هم اشاره به «زینتهاى جسمانى» باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز، و شانه زدن موها، و به کار بردن عطر و مانند آن مى‏شود، و هم شامل «زینتهاى معنوى»، یعنى صفات انسانى و ملکات اخلاقى و پاکى نیت و اخلاص.در جمله بعد اشاره به مواهب دیگر یعنى خوردنیها و آشامیدنیهاى پاک و پاکیزه مى‏کند، مى‏گوید از آنها «بخورید و بنوشید» (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا).اما چون طبع زیاده طلب انسان، ممکن است از این دو دستور سوء استفاده کند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آمیز از پوشش و تغذیه صحیح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذیر را پیش گیرد، بلافاصله اضافه مى‏کند: «ولى اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمى‏دارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).کلمه «اسراف» کلمه بسیار جامعى است که هرگونه زیاده‏روى در کمیت و کیفیت و بیهوده‏گرایى و اتلاف و مانند آن را شامل مى‏شود.

جمله کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، در آیه فوق آمده، گرچه بسیار ساده به نظر مى‏رسد، اما امروز ثابت شده است که یکى از مهمترین دستورات بهداشتى همین است، زیرا تحقیقات دانشمندان به این نتیجه رسیده که سر چشمه بسیارى از بیماریها، غذاهاى اضافى است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى‏ماند، این مواد اضافى هم بار سنگینى است براى قلب و سایر دستگاههاى بدن و هم منبع آماده‏اى است براى انواع عفونتها و بیماریها! عامل اصلى تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیاده‏روى در تغذیه و به اصطلاح «پرخورى» است، و راهى براى جلوگیرى از آن جز رعایت اعتدال در غذا نیست، کسانى که این دستور را ساده فکر مى‏کنند خوب است در زندگى خود آن را بیازمایند تا اهمیت رعایت این دستور را در سلامت جسم و تن خود ببینند.

 

 (آیه 32)- در این آیه با لحن تندترى به پاسخ آنها که گمان مى‏برند، تحریم زینتها و پرهیز از غذاها و روزیهاى پاک و حلال، نشانه زهد و پارسایى و مایه قرب به پروردگار است پرداخته، مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگانش آفریده و همچنین مواهب و روزیهاى پاکیزه را تحریم کرده است» (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ).سپس براى تأکید اضافه مى‏کند: به آنها «بگو: این نعمتها و موهبتها براى افراد با ایمان در این زندگى دنیا آفریده شده (اگرچه دیگران نیز بدون داشتن شایستگى از آن استفاده مى‏کنند) ولى در روز قیامت و زندگى عالیتر (که صفوف کاملا از هم مشخص مى‏شوند) اینها همه در اختیار افراد با ایمان و درستکار قرار مى‏گیرد» و دیگران بکلى از آن محروم مى‏شوند! (قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ).در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏گوید: «این چنین آیات و احکام خود را براى جمعیتى که آگاهند و مى‏فهمند تشریح مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را انتخاب کرده است و استفاده کردن از زیباییهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلکه به آن توصیه و سفارش نیز شده است.

 

 (آیه 33)- محرمات الهى! بارها دیده‏ایم که قرآن مجید هرگاه سخن از امر مباح یا لازمى به میان مى‏آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن یعنى زشتیها و محرمات سخن مى‏گوید، تا هر دو بحث، یکدیگر را تکمیل کنند، در اینجا نیز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زینتها و نفى تحریم آنها، سخن از محرمات به میان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى‏گذارد.در آغاز از تحریم فواحش سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: اى پیامبر!«بگو:

پروردگار من تنها اعمال زشت و قبیح را حرام کرده است، اعم از این که آشکار باشد یا پنهان»(قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).سپس موضوع را تعمیم داده، مى‏گوید: «و (همچنین) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).بار دیگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترین گناهان گذاشته، مى‏گوید:«و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق دیگران» (وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ).سپس اشاره به مسأله شرک کرده، مى‏گوید: و نیز پروردگار من، حرام کرده «این که چیزى را که خداوند دلیلى براى آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید» (وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).آخرین چیزى را که به عنوان محرمات روى آن تکیه مى‏کند، نسبت دادن چیزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مى‏فرماید:«و این که به خدا مطلبى نسبت دهید که نمى‏دانید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

 

 (آیه 34)- هر جمعیتى سر انجامى دارد! در این آیه خداوند به یکى از قوانین آفرینش یعنى فنا و نیستى ملتها، اشاره مى‏کند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمین و سر انجام و سرنوشت گنهکاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر مى‏شود نخست مى‏گوید: «براى هر امتى زمان و مدت معینى وجود دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).«و به هنگامى که این اجل فرا رسد، نه لحظه‏اى تأخیر خواهند کرد و نه لحظه‏اى بر آن پیشى مى‏گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).یعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حیاتند، ملتهایى از صفحه زمین برچیده مى‏شوند، و به جاى آنها ملتهاى دیگرى قرار مى‏گیرند، قانون مرگ و حیات مخصوص افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیتها و جامعه‏ها را نیز در بر مى‏گیرد با این تفاوت که مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریاى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تن‏پرورى مى‏باشد.هنگامى که ملتهاى جهان در چنین مسیرهایى گام بگذارند، و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند، سرمایه‏هاى هستى خود را یکى پس از دیگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مى‏کنند.

 

(آیه 35)- دستور دیگرى به همه فرزندان آدم! بار دیگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خودتان (از طرف من) به سوى شما آمدند که آیات مرا به شما عرضه مى‏دارند (از آنها پیروى کنید) زیرا آنها که پرهیزکارى پیشه کنند و در اصلاح خویشتن و دیگران بکوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى» (یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

 

 (آیه 36)- و در این آیه اضافه مى‏کند: «اما آنها که آیات ما را تکذیب کنند و در برابر آن تکبر ورزند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند»(وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

 

(آیه 37)- از این آیه به بعد قسمتهاى مختلف از سرنوشت شومى که در انتظار افترا گویان و تکذیب کنندگان آیات خداست، بیان شده، نخست مى‏گوید:«چه کسى ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند و یا آیات او را تکذیب مى‏کنند»؟ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنین توصیف مى‏کند: «آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برایشان مقدر شده است مى‏برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى‏گیرند، تا (پیمانه عمرشان لبریز گردد و به اجل نهایى برسد) در این هنگام فرشتگان ما که مأمور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى‏آیند تا جانشان را بگیرند»(أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ).به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى‏شود، نخستین بار با توبیخ و سرزنش فرشتگان پروردگار که مأمور گرفتن جانشان هستند رو برو مى‏شوند،«آنها مى‏پرسند کجا هستند معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستیدید» و یک عمر از آنها دم مى‏زدید و همه چیز خود را نابخردانه در پاى آنها مى‏ریختید؟ (قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).آنها چون دست خود را از همه چیز کوتاه مى‏بینند و پندارهایى را که در باره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش برآب مشاهده مى‏کنند، در پاسخ مى‏گویند: «آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).

 

اثرى از آنها نمى‏بینیم و هیچ گونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بیهوده بود، «و به این ترتیب خودشان بر ضدّ خود گواهى مى‏دهند که کافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ).در حالى که راه بازگشت به روى آنها بسته است و این نخستین تازیانه آتشین مجازات الهى است که بر روح آنها نواخته مى‏شود.



خانم زینالی :


تقواوعصمت باعث می شود که اطاعت امر کرده وزینت خود را در معرض دید همگان قرار ندهیم وتوصیه خداوند هم این است که وقتی با خدایت صحبت می کنی زینت کن وپاکیزه وزیبا باش وجایگاه زیبایی محضر خداست

خوردن واشامیدن به اندازه و با تانی هم زیبایی خاص خودش را دارد که با زینت در یک ایه امده واسراف زشتی ونا هماهنگی را در پی دارد وخداوند می فزماید من اسراف کاران را دوست ندارم

 

وقتی پذیرش داشته باشی ومطیع خداوند باشی از زیباییها وزینتها وروزیها انطور استفاده می کنی که خدا می خواهد پس همیشه در محضر خدایی ودر اخرت هم از تمام نعمات خدا بهره می بری(خالصه یوم القیامه)

قل(ابراز جدی) انجام عمل زشت چه اشکار چه پنهانی قدغن وحرام نباید انجام دا د وستم و ظلم نباید به کسی کرد (تو چه کارهای)وشریک برای خدا قایل نشو

 

گاهی کارهایی از انسان سر می زند که فکر می کند عقل مطلق است اما اشتباه است ود ر جاییچوبش را می خورد مخصوصا اگر مومن باشد

 

در موقع معین (زمان مرگ)دیگر کاری از دستت بر نمی اید

 

وقتی خلوص وتقوا نباشد چیزهایی را به خدا نسبت می دهیم که حرام است

 

ایه۳۵

پرهیز کاران وصالحان ایات خداوندی را از پیامبران پذیرا هستند وتکذیب کننذگان با غرو ر وتکبرایات را کذب می دانندومزدشان اصحاب النار است

 

تکبر اجازه پذیرش به انها نمی دهد برای همین کارشان تکذیب ودروغ بستن به خداست

و خداوند می فرمایدتمام انسانها از نعمتها ومواهب این جهان بهره می برند وستمکاران این نعمت رااز جانب خود می دانند نه خدا

 

وقتی زمان مرگشان فرا می رسد عاجز می شوند و در این هنگام فرشتگان می گویند معبودتان را بخونید برای کمک خود وانها به کفر خود یقین پیدا می کنندوشهدو گواهی می دهند که گمراه بوده اند وبه دوزخ جاودان گرفتار می شوند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

153 . صفحه 153


بیست و هشتم اردیبهشت


نفیسه



(آیه 23)- بازگشت آدم به سوى خدا! سر انجام هنگامى که آدم و حوّا، به نقشه شیطانى ابلیس واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن، در پیشگاه خدا قرار دادند و «گفتند: پروردگار! ما بر خویشتن ستم کردیم» (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا).«و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

 

 (آیه 24)- گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «فرمود: فرود آیید در حالى که شما با یکدیگر (انسان و شیطان) دشمن خواهید بود» (قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)


(آیه 25)- و «نیز به آنها گوشزد کرد، که هم در زمین زندگى مى‏کنید و هم در آن مى‏میرید، و از همان براى حساب در روز رستاخیز، برانگیخته خواهید شد» (قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ)


(آیه 26)- اخطار به همه فرزندان آدم! خداوند از این جا به بعد یک سلسله دستورات و برنامه‏هاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بیان مى‏کند، که در حقیقت دنباله‏اى است از برنامه‏هاى آدم در بهشت.نخست به همان مسأله لباس و پوشانیدن بدن که در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى فرزندان آدم! ما لباسى بر شما فرو فرستادیم، که (اندام شما را مى‏پوشاند و) زشتیهاى بدنتان را پنهان مى‏سازد» (یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ).ولى فایده این لباس که براى شما فرستاده‏ایم، تنها پوشانیدن تن و مستور ساختن زشتیها نیست بلکه «مایه زینت شماست» (وَ رِیشاً).لباس تجمل و زینت که اندام شما را زیباتر از آنچه هست نشان مى‏دهد.به دنبال این جمله که درباره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى کشانده و آن چنان که سیره قرآن در بسیارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مى‏آمیزد و مى‏گوید: «لباس پرهیزکارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ).تشبیه تقوى و پرهیزکارى به لباس، تشبیه بسیار رسا و گویایى است، زیرا همانطور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و هم سپرى است در برابر بسیارى از خطرها، و هم عیوب جسمانى را مى‏پوشاند و هم زینتى است براى انسان، روح تقوى و پرهیزکارى نیز علاوه بر پوشانیدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسیارى از خطرات فردى و اجتماعى، زینت بسیار بزرگى براى او محسوب مى‏شود زینتى است چشمگیر که بر شخصیت او مى‏افزاید.منظور از لباس تقوا همان «روح تقوا و پرهیزکارى» است، که جان انسان را حفظ مى‏کند و معنى «حیاء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.

در پایان آیه مى‏فرماید:«این (لباسهایى که خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آیات و نشانه‏هاى خداست تا بندگان متذکر نعمتهاى پروردگار شوند» (ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ). لباس در گذشته و حال-

تا آنجا که تاریخ نشان مى‏دهد همیشه انسان لباس مى‏پوشیده است، ولى وسایل تولید لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه یافته است که با گذشته اصلا قابل مقایسه نیست.و متأسفانه، جنبه‏هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش یافته که فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد.لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستیها، توسعه فساد، تحریک شهوات، خودنمایى و تکبر و اسراف و تبذیر و امثال آن، حتى گاه لباسهایى در میان جمعى از مردم بخصوص «جوانان غربزده» دیده مى‏شود که جنبه جنون آمیز آن بر جنبه عقلانیش برترى دارد و به همه چیز شباهت دارد جز به لباس.مسأله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زیادى را به کام خود فرو مى‏کشد، بلکه قسمت مهمى از وقتها و نیروهاى انسانى را نیز بر باد مى‏دهد.

 

 (آیه 27)- در این آیه خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مى‏دهد که مراقب فریبکارى شیطان باشند زیرا شیطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادر آنها نشان داده و همانطور که لباس بهشتى را بر اثر وسوسه‏ها از اندام آنان بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام ایشان بیرون نماید، لذا مى‏گوید: «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بیرون کرد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد» (یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما).سپس تأکید مى‏کند که حساب شیطان و همکارانش از سایر دشمنان جداست، «او و همکارانش شما را مى‏بینند در حالى که شما آنها را مشاهده نمى‏کنید» و از چنین دشمنى باید سخت برحذر بود! (إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ).

و در پایان آیه جمله‏اى بیان مى‏کند که در حقیقت پاسخى است به یک ایراد مهم و آن این که اگر کسى بگوید: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با این قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى که هیچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر کجا بخواهد مى‏رود، بدون این که کسى حضورش را احساس کند، حتى طبق بعضى از روایات در درون وجود انسان همچون جریان خون در رگها حرکت مى‏کند! آیا این با عدالت پروردگار سازگار است؟آیه در پاسخ این سؤال احتمالى، مى‏گوید: «ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان افراد بى‏ایمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ).یعنى، تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان مى‏تواند از مرزهاى روح او بگذرد.

 

(آیه 28)- در این آیه اشاره به یکى از وسوسه‏هاى مهم شیطانى مى‏کند که بر زبان جمعى از انسانهاى شیطان صفت نیز جارى مى‏شود و آن این که:«هنگامى که عمل زشت و قبیحى را انجام مى‏دهند (اگر از دلیل آن سؤال شود، در پاسخ) مى‏گویند: این راه و رسمى است که نیاکان خود را بر آن یافته‏ایم خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها).جالب این که قرآن در پاسخ آنها اعتنایى به دلیل اول یعنى پیروى کورکورانه از نیاکان نمى‏کند و تنها به پاسخ دلیل دوم قناعت کرده، مى‏گوید: «بگو: خداوند هرگز به کارهاى زشت و قبیح فرمان نمى‏دهد» زیرا حکم او از فرمان عقل جدا نیست (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ).سپس با این جمله آیه ختم مى‏شود که: «آیا به خدا نسبتهایى مى‏دهید که نمى‏دانید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).منظور از «فاحِشَةً» در اینجا هر گونه کار زشت و قبیحى است که مسأله «طواف عریان» و «پیروى از پیشوایان ظلم و ستم» از مصادیق روشن آن محسوب مى‏گردد.

 

(آیه 29)- در این آیه به اصول دستورات پروردگار در زمینه وظایف عملى در یک جمله کوتاه اشاره، شده و سپس اصول عقاید دینى یعنى، مبدء و معاد را بطور فشرده بیان مى‏کند نخست مى‏گوید: اى پیامبر! «به آنان بگو: پروردگار من به عدالت دستور داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ).سپس دستور به یکتاپرستى و مبارزه با هرگونه شرک داده، مى‏فرماید: «توجه قلب خویش را در هر عبادتى به او کنید» و از ذات پاک او به سوى دیگر منحرف نشوید (وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ).«او را بخوانید و دین و آیین خود را خالص و مخصوص او قرار دهید»(وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).پس از تحکیم پایه توحید، توجه به مسأله معاد و رستاخیز کرده، مى‏گوید:«همان گونه که شما را در آغاز آفرید، دگر بار در قیامت باز مى‏گردید»(کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).آیه فوق یکى از کوتاهترین و جالبترین تعبیرات را در زمینه معاد جسمانى بازگو مى‏کند، و مى‏گوید: نگاهى به آغاز آفرینش خود کنید ببینید همین جسم شما که از مقدار زیادى آب و مقدار کمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات ترکیب شده است در آغاز کجا بود؟ آبهایى که در ساختمان جسم شما به کار رفته هر قطره‏اى از آن احتمالا در یکى از اقیانوسهاى روى زمین سرگردان بود و سپس تبخیر گردید و تبدیل به ابرها و به شکل قطرات باران بر زمینها فرو ریختند، و ذراتى که هم اکنون از مواد جامد زمین در ساختمان جسم شما به کار رفته، روزى به صورت دانه گندم یا میوه درخت، یا سبزیهاى مختلف بود که از نقاط پراکنده زمین گردآورى شد.

بنابراین چه جاى تعجب که پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستین، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پیوندند و اندام نخستین را تشکیل دهند؟و اگر چنین چیزى محال بود چرا در آغاز آفرینش انجام شد؟ بنابراین«همان گونه که در آغاز، خدا شما را آفریده است در روز رستاخیز نیز باز مى‏گرداند».


اعظم :



ایه 23: هر وقت کاری می کنیم که مخالف امر خداست در واقع به خودمون ظلم میکنیم

و اگه خداوند به ادم رحم نکنه از زیانکاران خواهیم شد

 

ایه 26 و 27: تقوی لباسی است که عیبهای ما رو می پوشونه و از خطرات حفظمون میکنه

وسوسه های شیطان و نهایتا فریی خوردنش مثل اینه که از نظر معنوی لخت و عور بشیم

و البته شیطان و نفوذ وسوسه های اون در ما بسیار پنهاتی هستش

مراقب باشیم


خانم زینالی :


23 و 24:
توبه وبازگشت را به انسان یاد اور میشود واینکه هر اشتباهی تقاصی دارد برای عبرت گیری انسان ها وباید از ان استفاده کرد وبهره گرفت تا دیگر گرفتار وسوسه شیطان نشویم

 

25 و 26 :
تقوا وتوجه به ایات ونشانه هایی که خدا برای هدایت انسان ها قرار داده است باعث می شود به دام شیطان گرفتار نشویم پس باید به پرهیز توجه بیشتری داشته باشیم

 

ایه ۲۶و۲۷:

انسان را متوجه اعمال خود میکند که هیچ بهانه ای قابل قبول نیست حتی محیط تربیتیش (پدر ومادر)


28 :

واگر از لباس تقوا در زندگی استفاده نکنیم شیطان حاکم بر ما شده ‌و ما دیگری راگنهکار می پنداریم


29 و 30 :
قسط ودعوت وخلوص سه واژه کلیدی تفکر انسانهاست که باعث هدایت می شود وقتی با عدالت نگاه کنیم وخالص باشیم وخدا راپذیرش کنیم هدایت می شویم ودیگر جز درگاهش چیزی نمی بینیم که گمراه شویم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

152 . صفحه 152l



بیست و هفتم اردیبهشت :


نفیسه :


(آیه 12)- در این آیه مى‏گوید: خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد، فرمود:«در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟» (قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ).او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید،«گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده‏اى و او را از خاک و گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).گویا چنین مى‏پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمى‏کرد و به خاطر تکبر و خودپسندى دروغ مى‏گفت.اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان «روح انسانیت» و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است.در اینجا یک سؤال باقى مى‏ماند، و آن این که چگونه شیطان، با خدا سخن گفت، مگر وحى بر او نازل مى‏شده است؟پاسخ این سؤال این است که: هیچ مانعى ندارد که خداوند با شخص دیگرى نه به عنوان وحى و رسالت، بلکه از طریق الهام درونى، یا به وسیله بعضى از فرشتگان سخن بگوید، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد، همانند مریم و مادر موسى یا از ناصالحان باشد مانند شیطان!



(آیه 13)- از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مى‏شد، بلکه یک سرکشى و تمرّد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود. به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا درآورد و به همین جهت، مى‏بایست تمام مقامها و موقعیتهاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او «فرمود: از این مقام و مرتبه، فرود آى» (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها).سپس سر چشمه این سقوط و تنزّل را با این جمله، براى او شرح مى‏دهد که: «تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى» (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها).و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى‏فرماید:«بیرون‏رو که از افراد پست و ذلیل هستى»(فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ). یعنى، نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى.از این جمله به خوبى روشن مى‏شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود.از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده که فرمود:«اصول و ریشه‏هاى کفر و عصیان، سه چیز است.حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند»!


(آیه 14)- اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت:«خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار» (قالَ أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).

 

 (آیه 15)- این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند «فرمود: تو از مهلت داده شدگانى»(قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).

 

 (آیه 16)- ولى او نمى‏خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند،بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین «بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى‏کنم و آنها را از راه به در مى‏برم» (قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ). تا همانطور که من گمراه شدم،آنها نیز به گمراهى بیفتند!

 

 (آیه 17)- سپس شیطان، براى تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آنها کمین مى‏کنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مى‏روم، و اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت» (ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ).در روایتى که از امام باقر علیه السّلام نقل شده، تفسیر عمیقى براى این چهار جهت دیده مى‏شود، آنجا که مى‏فرماید:«منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از «پیش رو» این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مى‏دهد، و منظور از «پشت سر» این است که آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى‏کند، و منظور از «طرف راست» این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مى‏سازد، و منظور از «طرف چپ» این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى‏دهد.

 

 (آیه 18)- در این آیه بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت رفیع صادر مى‏شود، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیز و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتى بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد و گناه بزرگ دیگرى بر گناه خود افزود به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و باخوارى و ذلت فرود آى»! (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً).«و سوگند یاد مى‏کنم که هر کس از تو پیروى کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم» (لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ).سؤال: بعد از آنکه شیطان مرتکب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حیات او پذیرفت؟پاسخ اینکه: ادامه حیات او به عنوان وجود یک نقطه منفى براى تقویت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلکه مؤثر نیز بود، حتى قطع نظر از وجود شیطان، در درون خود ما، غرایز مختلفى وجود دارد، که چون در برابر نیروهاى عقلانى و روحانى قرار گیرند، یک میدان تضاد را تشکیل مى‏دهند که در این میدان پیشرفت و تکامل و پرورش وجود انسان صورت مى‏گیرد.باید توجه داشت که خداوند اگرچه شیطان را در انجام وسوسه‏هایش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بى‏دفاع قرار نداده است، زیرا نیروى عقل و خرد به او بخشیده که مى‏تواند سدّ نیرومندى در مقابل وسوسه‏هاى شیطان به وجود آورد.و از سوى دیگر فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده و از سوى سوم فرشتگانى که الهام بخش نیکیها هستند، به کمک انسانهایى که مى‏خواهند از وسوسه‏هاى شیطان برکنار بمانند مى‏فرستد.

 

 (آیه 19)- وسوسه‏هاى شیطانى در لباسهاى دلپذیر! از این به بعد فصل دیگرى از سرگذشت آدم را بیان مى‏کند، نخست خداوند به آدم و همسرش دستور مى‏دهد که: «و اى آدم! تو و همسرت (حوّا) در بهشت سکونت اختیار کنید» (وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ).از این جمله چنین استفاده مى‏شود که آدم و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند سپس به سوى بهشت راهنمایى شدند.در این هنگام، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت، صادر شد: «شما از هر نقطه‏اى و از هر درختى از درختان بهشت که مى‏خواهید تناول کنید، اما به این درخت معین نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود»(فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ).

 

 (آیه 20)- سپس شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى‏تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگیرد«به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بیرون کند، و عورت آنها را که پنهان بود آشکار سازد»(فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما).و براى رسیدن به این هدف، از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقى و «زندگى جاویدان»، استفاده کرد.لذا نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از این جهت نهى نکرده جز این که اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان پیدا مى‏کنید»(وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ).و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه دیگرى جلوه داد.

 

(آیه 21)- آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، اما شیطان براى این که پنجه‏هاى وسوسه خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوّا فرو برد «سوگندهاى شدیدى براى آنها یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم»!(وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ).

 

 (آیه 22)- آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت، و گرفتار دامهاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، سر انجام تسلیم فریب شیطان شد، و به این ترتیب «شیطان» آنها را با فریب (از مقامشان) فرود آورد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).«همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباسهایشان از تنشان فرو ریخت اندامشان (عورتشان) آشکار گشت» (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.قرآن سپس مى‏گوید: هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند «بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشیدن اندام خود، استفاده کردند» (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). «و در این موقع از طرف خداوند ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم، مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شماست» چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید؟» (وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ).از مقایسه تعبیر این آیه با نخستین آیه‏اى که به آدم و حوّا اجازه سکونت در بهشت را مى‏داد به خوبى استفاده مى‏شود که آنها پس از این نافرمانى، چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند.


1- شجره ممنوعه چه درختى بوده است؟

در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است، یکى تفسیر «مادى» که طبق معروف در روایات، «گندم» بوده است و دیگرى تفسیر «معنوى» که در روایات از آن تعبیر به «شجره حسد» شده است، زیرا طبق این روایات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیا از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مأمور بود به آن نزدیک نشود.در حقیقت طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکى از مقام او پایین‏تر بود و او را به سوى جهان ماده مى‏کشید و آن گندم بود، و دیگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولیاء خدا بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود تجاوز کرد به آن سرنوشت گرفتار شد.اما باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها یک احساس نفسانى بوده است، بى‏آنکه کمترین گامى بر طبق آن بردارد.


2 - آیا آدم گناه کرد؟

مدارک اسلامى به ما مى‏گوید: هیچ پیامبرى مرتکب گناه نمى‏شود، و مقام پیشوایى خلق به شخص گناهکار، واگذار نخواهد شد، و مى‏دانیم که آدم از پیامبران الهى بود، بنابراین آنچه در پاره‏اى از تعبیرات درباره پیامبران در قرآن آمده است که نسبت عصیان به آنها داده شده، همگى به معنى «عصیان نسبى» و «ترک اولى» است، نه گناه مطلق.توضیح این که: گناه بر دو گونه است، «گناه مطلق» و «گناه نسبى»، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحریمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترک واجب و انجام حرام را شامل مى‏شود.اما «گناه نسبى» آن است که عمل غیر حرامى از شخص بزرگى سر زند، که با توجه به مقام و موقعیتش شایسته او نباشد.فى المثل نمازى که ممکن است از یک فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولیاء حق، گناه محسوب شود.سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است، و با توجه به موقعیت آنها سنجیده مى‏شود، به همین دلیل اگر یک «ترک اولى» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى‏گیرند- منظور از ترک اولى این است که انسان کار بهتر را رها کند و سراغ کار خوب یا مباحى برود.نهى آدم از «شجره ممنوعه» نیز یک نهى تحریمى نبود بلکه با توجه به موقعیت آدم با اهمیت تلقى شد و مخالفت با این نهى- هر چند نهى کراهتى بود- موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خداوند گردید.



اعظم :

 

ایه 12: قبول خالقیّت خدا به تنهایى کافى نیست، اطاعت و تسلیم هم لازم است. «خلقتنى... خلقته» شیطان، خالقیّت خدا را پذیرفته بود، ولى از او اطاعت نکرد.



آیه 14: خواسته‏ى ابلیس، مهلت تا روز قیامت بود، این آیه مشخّص نمى‏کند تا چه زمانى به او مهلت داده شد، امّا از آیه 38 سوره‏ى حجر و آیات 80 و 81 سوره‏ى «ص» استفاده مى‏شود که تنها براى مدّتى طولانى به او مهلت داده شد، نه تا روز قیامت: «اِنّک من المنظرین. الى یوم الوَقت المَعلوم» برخى مى‏گویند: شیطان تا وقتى که خدا صلاح بداند، زنده است.

 

ایه 17: بسیار ایه جالبی است وقت کنیم

نکته های تفسیر المیزان بسیار جالب بود عینا نقل میکنم 📢📢📢📢📢


ایه 17: من بندگانت را از چهار جهت محاصره می کنم تا آنها رااز راه خداخارج کنم و چون راه خدا امری معنوی است ناگزیر مقصود از جهات چهارگانه نیز جهات معنوی خواهد بود نه جهات حسی . و از آیات قرینه مثل (یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا)(5)،(شیطان آنهارا وعده می دهد و امیدوار می سازد،اما جز به فریب وعده نمی دهد)،استفاده می شوده که مقصود از (من بین ایدیهم )حوادثی است که در زندگی برای انسان پیش می آید که بعضی مطابق آمال او و برخی مایه کدورت وی می باشند، چون شیطان در هر دو صورت کار خود را انجام می دهد و مراد از(من خلفهم )اولاد و اعقاب انسان هستند، چون انسان نسبت به اولاد خود آمالی دارد و درباره آنها اندیشه می کند و بقاء و سعادت آنها را سعادت خود می داند و لذا از خشنودی آنان خشنود و از مکاره آنان متألم می شود، به همین جهت هر چه از حلال و حرام که می تواند همه را برای اولاد خود می اندوزد تا بتواند آنها راتأمین کند و چه بساخود را در این مسیر به گناه و معصیت و یا هلاکت بیافکند. و مراد از (عن ایمانهم )سمت راست و مبارک و نیرومند آدمی است که سعادت و دین اوست و شیطان آدمی را از راه دینداری باز می دارد یا به عکس او را به افراط در دین و بدعت می کشاند. و مراد از(عن شمائلهم )راه چپ یا بی دینی و انحراف می باشد به این معنا که شیطان فحشاء و منکرات را در نظر آدمی جلوه داده ،وی را به ارتکاب گناه وپیروی از تمایلات نفسانی و شهوات وادار می سازد. نهایتا در نتیجه کارهای ابلیس فقط عده کمی از بندگان خدا شاکر خواهند ماندو از قرینه آیات دیگر مثل (لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین )(6)،(هر آینه همه آنها را گمراه می کنم ،جز بندگانی را که از میان آنان در بندگیت خالص شده باشند)،استفاده می شود که مقصود از (شاکرین )همان (مخلصین )هستند. چون کسانی که در عبودیت خدا خالص شده باشند، جز خدا به هیچ چیزدیگر توجهی ندارند و لذا در قلبشان جایی برای وسوسه های شیطان نمانده است و چنین کسی حقیقتا شاکر نعمتهای الهی نیز خواهد بود و شاکرین هم کسانی هستند که صفت شکر در آنها مستقر شده و همراه هر نعمتی منعم آن را ازنظر دور نمی دارند و هر کس که همه چیز جز پروردگارش را فراموش نماید،همانا شاکر و مخلص خواهد بود، پس اگر معنای شکر را بررسی کنیم برگشت آن به همان اخلاص می باشد و اینکه شیطان این گروه را استثناء کرده علتش ترحم بر آنها نبوده ، بلکه شیطان به هیچ وجه دسترسی به آنها ندارد و حریف آنان نمی شود، اما متأسفانه عده این بندگان مخلص و شکور بسیار اندک است ،(وقلیل من عبادی الشکور)(7)،(عده کمی از بندگان من شکر گزار هستند).

چقدر این روزا ادم ناشکر زیاد شده

دست های شیطان عجیب در کاره

 

دوباره به ایه دقت کنیم

 

ایه 21: قسم دروغ پایه گذارش شیطان بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۰
* مسافر
شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۱ ق.ظ

151 . صفحه 151


بیست و ششم اردیبهشت :


نفیسه :


سوره اعراف:هفتمین سوره مبارکه قرآن

این سوره در «مکّه» نازل شده و 206 آیه دارد.

محتواى سوره:

در آغاز اشاره کوتاه و گویایى به مسأله «مبدء و معاد» کرده سپس براى احیاى شخصیت انسان، داستان آفرینش آدم را با اهمیت فراوان شرح مى‏دهد. بعد پیمانهایى را که خدا از فرزندان آدم در مسیر هدایت و صلاح گرفته یک یک برمى‏شمرد.

سپس براى نشان دادن شکست و ناکامى اقوامى که از مسیر توحید و عدالت و پرهیزکارى منحرف مى‏شوند، و هم براى نشان دادن پیروزى مؤمنان راستین، سرگذشت بسیارى از اقوام پیشین و انبیاى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعیب» را بیان کرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائیل و مبارزه «موسى» با فرعون این بخش را پایان مى‏دهد.

در آخر سوره بار دیگر به مسأله مبدء و معاد باز مى‏گردد و انجام و آغاز را بدین وسیله تکمیل مى‏کند.

فضیلت تلاوت این سوره:

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قیامت، از کسانى خواهد بود که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند (من الّذین فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قیامت از کسانى مى‏باشد که بدون حساب به بهشت مى‏رود».

و نیز فرمود: «در این سوره آیات محکمه‏اى است، «قرائت» و «تلاوت» و «قیام به آنها» را فراموش نکنید، زیرا اینها روز رستاخیز در پیشگاه خدا براى کسانى که آنها را خوانده‏اند گواهى مى‏دهند».🌸

 

(آیه 1)- در آغاز این سوره بار دیگر به «حروف مقطّعه» برخورد مى‏کنیم که در اینجا چهار حرف: «الف، لام، میم و صاد» است (المص).ممکن است، یکى از اهداف این حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سکوت و استماع بوده باشد، زیرا ذکر این حروف در آغاز سخن، مطلب عجیب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس کنجکاوى آنها را برمى‏انگیخت، و در نتیجه به دنباله آن نیز گوش فرا مى‏دادند.

 

 (آیه 2)- در این آیه مى‏فرماید: «این کتابى است که بر تو نازل شده است، و نباید از ناحیه آن هیچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى» (کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ).جمله فوق به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دلدارى مى‏دهد، که چون این آیات از ناحیه خداست، نباید هیچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عکس العملى که دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحیه نتیجه و برداشتى که از تبلیغ این رسالت انتظار مى‏رود.و در جمله بعد اضافه مى‏کند: «هدف از نزول این کتاب انذار و بیم دادن مردم (از عواقب شوم افکار و اعمالشان است) و همچنین تذکر و یادآورى براى مؤمنان راستین» (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ).

 

(آیه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم کرده، مى‏گوید: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پیروى کنید» (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ). و به این ترتیب، سخن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مأموریت و رسالت او شروع مى‏شود و به وظیفه مردم منتهى مى‏گردد.و براى تأکید اضافه مى‏کند: «از فرمان غیر خداوند پیروى نکنید و از انتخاب ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نمایید» (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).اما چون آنها که به تمام معنى در برابر حق تسلیمند و از تذکرات، متذکر مى‏گردند کمند، در پایان آیه مى‏گوید:«کمتر متذکر مى‏شوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ).از این آیه ضمنا استفاده مى‏شود که انسان بر سر دو راهى است، یا پذیرش ولایت و رهبرى خداوند، و یا داخل شدن در (ولایت) دیگران، اگر مسیر اول را قبول کند، (ولىّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولایت دیگران قرار گیرد، هر روز باید بار کسى را بر دوش گیرد و ارباب تازه‏اى انتخاب کند.


(آیه 4)- اقوامى که نابود شدند! این آیه و آیه بعد در واقع «فهرستى» است، اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط که بعدا خواهد آمد.قرآن در اینجا به آنهایى که از تعلیمات انبیاء سرپیچى مى‏کنند و به جاى اصلاح خویش و دیگران بذر فساد مى‏پاشند، شدیدا اخطار مى‏کند که نگاهى به زندگانى اقوام پیشین بیفکنید و ببینید «چقدر از شهرها و آبادیها را ویران کردیم» و مردم فاسد آنها را به نابودى کشانیدیم! (وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها).سپس چگونگى هلاکت آنها را چنین تشریح مى‏کند: «عذاب دردناک ما، در دل شب (در ساعاتى که در آرامش فرو رفته بودند) یا در وسط روز، به هنگامى که پس از فعالیتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد»(فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).

 

 (آیه 5)- در این آیه سخن را چنین ادامه مى‏دهد:«آنها به هنگامى که در گرداب بلا گرفتار مى‏شدند و توفان مجازات، زندگیشان را درهم مى‏کوبید (از مرکب غرور و نخوت پیاده شده) فریاد مى‏زدند: ما ستمگر بودیم» و اعتراف مى‏کردند که ظلم و ستمهایشان دامانشان را گرفته است! (فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ).ولى اعترافى که سودى به حال آنها نداشت، زیرا یک نوع اعتراف «اجبارى و اضطرارى» بود که حتى مغرورترین افراد خود را از آن ناگزیر مى‏بینند، و کمترین نشانه‏اى از انقلاب روحى در آن نیست.قابل ذکر است که این گونه آیات اخطارهاى کوبنده‏اى است براى امروز و براى فردا، براى ما و همه اقوام آینده، زیرا در سنّت و قانون الهى تبعیض مفهوم ندارد.هم اکنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى که پیدا کرده است، در مقابل یک زلزله، یک توفان، یک باران شدید و مانند اینها به همان اندازه ضعیف و ناتوان است که انسانهاى قبل از تاریخ ناتوان بودند، بنابراین همان عواقب شوم و دردناکى که ستمکاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سرکش و آلوده پیدا کردند، از انسانهاى امروز دور نیست.

 

 (آیه 6)- بازپرسى عمومى! در آیه قبل سخن از مجازات دنیوى ستمکاران در میان بود،در این آیه و سه آیه بعد از مجازات اخروى آنها بحث مى‏کند و به این ترتیب پیوندى روشن دارند.نخست به عنوان یک قانون عمومى مى‏فرماید: «از تمام کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند، بطور قطع در روز قیامت سؤال مى‏کنیم»(فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ).نه تنها از آنها سؤال مى‏کنیم «از پیامبرانشان نیز مى‏پرسیم» که رسالت خویش را چگونه انجام دادند (وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ).بنابراین، هم رهبران مسؤولند و هم پیروان، هم پیشوایان و هم تابعان، منتها چگونگى مسؤولیتهاى این دو گروه متفاوت است.


(آیه 7)- در این آیه براى این که کسى تصور نکند که سؤال از امتها و پیامبرانشان دلیل بر این است که چیزى از علم خدا مخفى مى‏ماند، با صراحت و تأکید آمیخته با قسم مى‏گوید: «ما با علم و دانش خویش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مى‏دهیم، زیرا ما هرگز از آنها غایب نبودیم» همه جا با آنها بودیم و در هر حال همراهشان (فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبِینَ).سؤال براى چیست؟ ما مى‏دانیم خدا همه چیز را مى‏داند و اصولا در همه جا حاضر و ناظر است. با این حال چه نیازى به سؤال دارد که انبیاء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟!پاسخ این که: اگر سؤال براى استعلام و درک واقعیت چیزى باشد، در مورد کسى که عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد،هیچ مانعى ندارد، درست مثل این که ما به شخص فراموشکارى خدمتهاى زیاد کرده‏ایم، و او به جاى خدمت مرتکب خیانتهایى شده و همه این مسائل پیش ما روشن است، او را مورد بازپرسى قرار داده و مى‏گوییم آیا ما این همه به تو خدمت نکردیم؟ و آیا تو حق این خدمات را ادا کردى؟ این سؤال براى کسب علم نیست بلکه براى تفهیم طرف است.

 

یه 8)- در این آیه براى تکمیل بحث رستاخیز، اشاره به مسأله «سنجش اعمال» مى‏کند که نظیر آن در سوره‏هاى دیگر قرآن از جمله در سوره مؤمنون آیه 102 و 103 و سوره قارعه آیه 6 و 8 آمده است.نخست مى‏گوید: «مسأله توزین اعمال در آن روز حق است» (وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ).آنچه مسلم است این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصى سنجیده مى‏شود نه با ترازوهایى همانند ترازوهاى دنیا، و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در روایاتى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده است این مطلب به خوبى دیده مى‏شود.حتى در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجشند، ولى از آنجا که بسیارى از حقایق در این عالم در پرده ابهام مى‏ماند و در روز قیامت که- به مقتضاى وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ(ابراهیم/ 48)- روز بروز و ظهور است این واقعیتها آشکار مى‏گردد.

در پایان آیه مى‏فرماید:«کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)

 

(آیه 9)- «و کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سبک است، افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما مى‏کردند، از دست داده‏اند»(وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ).بدیهى است منظور از سبکى و سنگینى میزان اعمال، سبکى و سنگینى خود میزان نیست بلکه ارزش و وزن چیزهایى است که با میزان سنجیده مى‏شود.تعبیر «ظلم به آیات» اشاره به این است که این گونه اشخاص نه تنها به خود ستم مى‏کنند، بلکه به برنامه‏هاى هدایت الهى نیز ستم کرده‏اند، زیرا این برنامه‏ها مى‏بایست وسیله هدایت و نجات گردد، و اگر به آن بى‏اعتنایى شد و این اثر از آنها به دست نیامد، به آنها ستم شده است.

 

 (آیه 10)- مقام با عظمت انسان در جهان هستى! به دنبال آیاتى که اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در این آیه و آیات بعد، «انسان» و عظمت و اهمیت مقام او و چگونگى آفرینش او و افتخاراتى که خداوند به او داده، مورد بحث قرار داده، مى‏فرماید:«ما مالکیت و حکومت، و تسلط شما را بر زمین، مقرر داشتیم» (وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ).«و انواع وسایل زندگى را براى شما در آن قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ). «اما با این حال کمتر شکر این همه نعمت و موهبت را به جاى مى‏آورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).

 

(آیه 11)- ماجراى سرکشى و عصیان ابلیس! در هفت سوره از سوره‏هاى قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگى خلقت او شده است.در آیه مورد بحث، خداوند مى‏گوید: «ما شما را آفریدیم، و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگرچه جزء آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم (جدّ نخستین شما) سجده کنند» (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).«همگى (این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و) براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ). سجده فرشتگان براى آدم به معنى «سجده پرستش» نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۱
* مسافر